دکتر دیوانه لنگرودی کیست؟
رأی دهید
هفته گذشته تصویر مردی کتاب به دست که ظاهرش روایتگر اوضاع نابسامان او بود دست به دست در تلگرام چرخید و زیر این عکس متنی نوشته بود که صاحب عکس را «دکتر عبدالله دیوانه» معرفی کرده و گفته بود که این شخص به دلیل همدردی با مردم فقیر و غصه خوردن و همزاد پنداری با آنها، دچار روانپریشی شده است.
در این متن همچنین نوشته شده بود؛ دکتر دیوانه پشت کاغذ سیگار نسخه مینوشت و مجانی بیماران را ویزیت میکرد. میگویند پاتوقش کتابفروشی «میرفطروس» لنگرود بوده و داروخانههای این شهر، خط دکتر را میشناختند و نسخهاش را میپیچیدند.
از قرار تشخیص دکتر عبدالله بسیار خوب بوده و بسیاری که از رفتن پیش دکترهای روز نتیجهای نمیگرفتند، صبر میکردند تا او را در کوچه و خیابان که مثل دوره گردها پرسه میزد، ببینند و از نسخههای شفابخشش استفاده کنند.
در پی انتشار این عکس بود که به دنبال جستجو درباره این شخص به شهرستان لنگرود رفتم و طی پرس و جوهای انجام شده معلوم شد که «دکتر عبدالله دیوانه» پزشکی که نسخههای مجانی نوشته شده در کاغذ سیگارش جان خیلیها را نجات داده، سالها پیش بر اثر سوختگی در آتش فوت کرده و عکسی که در تلگرام میچرخد، مربوط به دهه ۶۰ بوده که توسط صاحب عکاسی «ایلک» در لنگرود گرفته شده است.
دکتر دیوانه که بود؟
وقتی برای پرس و جو به لنگرود میروم، خیلی از پیرهای شهر به خصوص اهالی بازار هنوز دکتر عبدالله را به خاطر دارند.
سید علی نقی ایمانی پارسا، یکی از کسانی است که او را خوب به خاطر دارد و درباره دکتر دیوانه به خبرنگار مهر میگوید: لهجهاش نشان میداد از گالشهای ییلاقات رودسر و خاطرم هست که همیشه در پوست گوسفند میخوابید.
وی میافزاید: خودم از کسانی هستم که یک بار توسط نسخه عبدالله درمان شدهام.
محسن شهیدی نیز هرچند ۳۸ سال بیشتر ندارد اما همیشه در مغازه پدر که در بازار لنگرود واقع شده کمک حال پدر بوده است و خاطراتی از دکتر عبدالله را به یاد دارد.
شهیدی ادامه میدهد: آخرین تصویرهایی که از او به یاد دارم، زمانهایی بود که نزدیک پل خشتی مینشست و کتاب میخواند. ژنده پوش و کج خلق بود ولی دیوانهای نبود که ما بچهها اذیتش کنیم یا او دیگران را بیازارد.
کتابخانهای که پاتوق «دکتر عبدالله» بوداولین مطبوعاتی و کتابفروشی لنگرود که توسط «حاج سید محمد رضا میرفطروس» در سال ۱۳۱۴راه اندازی شده، روزی پاتوق مردی بوده که اگرچه مردم او را دیوانه میخواندند اما هیچ کس نسخههای او را فراموش نکرده است.
این کتاب فروشی که این روزها توسط پسر کوچکتر «حاج سید محمد رضا» - سید هادی میرفطروس- اداره میشود، خاطرات زیادی را در خود جای داده است.
سید هادی که اولین کتابفروشی لنگرود را سرپانگه داشته از خاطرات روزهایی که «دکتر عبدالله» پیش پدرش میآمده و روی صندلی سفیدی که گوشه کتابفروشی کوچک میرفطروس بوده مینشسته و کتاب مطالعه میکرده است به خبرنگار مهر میگوید: انگار همین دیروز بود، دکتر عبدالله روی همین صندلی مینشست و کتاب میخواند.
وی ادامه میدهد: پدرم سواد ابتدایی قدیم داشت ولی برای دکتر عبدالله احترام خاصی قائل بود. دکتر به مغازه میآمد، کتابی از قفسه برمی داشت و گوشهای مینشست و ساعتها مشغول خواندن میشد. وقتی مشتری میآمد و مغازه شلوغ بود، مراعات کرده و بیرون مغازه مشغول خواندن میشد. بعضی وقتها هم از پدر اجازه میگرفت و کتاب را امانت میبرد و برمی گرداند.
سید هادی اطلاع زیادی درباره علت پریشان احوالی دکتر عبدالله ندارد و میافزاید: اقوال مختلف است، برخی میگویند در دوران دانشجوییاش دچار شکست عشقی شده و درسش را هم ناتمام گذاشته، بعضی دیگر هم میگفتند آنقدر حرص مردم فقیر و نداری و بدبختیشان را خورده به این روز درآمده است. ولی هرچه بود، اکثر روستاییها او را میشناختند و میدانستند پاتوقش اینجاست و اگر کسی نسخه میخواست همین جا تکه کاغذی برمی داشت و نسخه مینوشت.
میانه گفتگویم با سید هادی است که کریم صدوقی، شوهر خواهر هادی به ما میپیوندد. متولد ۱۳۱۷ و معلمی بازنشسته است و به خوبی دکتر عبدالله را میشناسد.
وی در این باره به خبرنگار مهر توضیح میدهد: هر چند دکتر عبدالله زبان فرانسه را به خوبی بلد بود ولی لهجه گالشی داشت و اصالتا از روستاهای رودسر بود.
صدوقی میافزاید: وقتی حدودا ۳۰ سال سن داشتم، در تابستان مبتلا به یک نوع آلرژی خاص شده بودم و گردنم سفیدک میزد. یک بار در همین کتابفروشی پیش دکتر عبدالله آمدم و او با لهجه شیرینش گفت: «وَچَه، تی یقه بازَ کن وینَم.» [بچه یقه پیراهنت را باز کن ببینم] من هم دگمه لباسم را باز کردم تا مرا معاینه کند. بعد از معاینه هم تکه کاغذی از روی پیشخوان میرفطروس برداشت، نسخهای نوشت و من هم داروهای او را استفاده کردم و نتیجه گرفتم.
با این حال از اهالی بازار کسی از سرنوشت دکتر عبدالله خبر ندارد. نمیدانند کِی و به چه علت فوت شده و حتی مکان دفنش هم نامعلوم است.
ماجرای عکس دکتر عبداللهدر ادامه پرس و جوهایم به سراغ عکاسی میروم که دکتر عبدالله را جاودانه کرد. عکسی که دکتر عبدالله ژنده پوش را در حال مطالعه کتاب در کنار خیابان نشان میدهد.
«ایلخان آل بویه» که به گفته خودش اجدادش بیش از ۳۰۰ سال در لنگرود ساکن بودهاند، به خوبی دکتر عبدالله را میشناسد و به خاطر میآورد که دکتر عبدالله بیخانمان، برخی شبها را در منزل پدر او یا برخی محترمان بازار ساکن میشده، پاتوق اصلیاش لنگرود بوده، ولی بیشتر شبها را در رودسر به صبح میرسانده است.
ایلخان که به ایلک معروف است بیش از ۳۰ سال است که عکاسی میکند. وقتی از او درباره عکسی که از دکتر گرفته میپرسم، با تعجب میگوید: خودم هم متعجبم که چطور بعد از ۲۷ سال، عکس دکتر دیوانه در تلگرام میچرخد. خودش عکس را در تلگرام نگذاشته ولی از چند روز پیش، بسیاری همین عکس و مطلب را به پست ایلخان فرستادهاند.
وی به خبرنگار مهر توضیح میدهد: روزی را که از دکتر عبدالله عکس گرفتم به خوبی به یاد دارم. برخلاف آنچه در تلگرام نوشتهاند، دکتر عبدالله نزدیک مغازه میرفطروس نبود. اوایل پاییز یا اواخر تابستان سال ۱۳۶۷ بود و دکتر عبدالله از روبروی مغازه عربزاده به آن سوی خیابان رفت و از کتابفروشِ دستفروشی که همیشه مقابل مسجد امینی بساط پهن میکرد، یک کتاب گرفت و به این سو برگشت و بین مغازههای شادروان عربزاده بحری، به درب خانه مرحوم امینی تکیه داد و مشغول کتاب خواندن شد. کتابش اثری از ژول ورن بود. و محتوای پلاستیک کنارش، حاوی پیاز و سیب زمینی.
ایلک ادامه میدهد: دکتر عبدالله خبر نداشت دارم از او عکس میگیرم. آن زمان یک دوربین آنالوگ نیکون FM داشتم. چند عکس از زاویههای مختلف از او گرفتم. به او خبر دادند آل بویه از تو عکس گرفته ولی برخلاف تصور کج خلقی نکرد.
این عکاس لنگرودی میافزاید: من و پدرم حدود ۵۰ سال اختلاف سنی داشتیم. مرحوم پدرم با پدر دکتر عبدالله مراوده داشت. از وقتی دکتر عبدالله بچه بود او را میشناخته. پدر دکتر عبدالله اهل روستای «گُوروج» از ییلاقات رودسر بود و دکتر عبدالله نام خانوادگی گوروجی داشت. روستای آل بویه، یعنی روستای اجدادی ما، مشرف به گوروج بود. به نوعی پدرم با گوروجیها هم ولایتی میشد.
ایلک میگوید: پدر عبدالله در طب سنتی سر رشته داشت و خودش گیاهان سنتی را از کوههای اطراف جمع آوری میکرد. آنگونه که پدرم میگفت، در این جمع آوریها، عبدالله هم او را همراهی میکرده. گویا عبدالله در جوانی برای ادامه تحصیل به دانشگاه تهران میرود ولی چه اتفاقی برایش میافتد که درسش را ناتمام میگذارد، کسی نمیداند. دکتر عبدالله به زبان فرانسه مسلط بود و من شاهد بودم نسخههایش را هم به فرانسه مینوشت.
صاحب عکاسی ایلک ادامه میدهد: دکتر عبدالله دیوانه نبود، ولی کج خلق بود. معمولا کتش را روی شانهاش میانداخت و آرام در خیابان راه میرفت نه کسی را آزار میداد و نه دیگران او را به هیات دیوانه میآزردند. و اینگونه هم نبود که مردم دنبالش راه بیفتند و مرتب نسخه بنویسد یک بار اگر سرحال بود، تا سه نفر را هم معاینه میکرد و نسخه مینوشت ولی معمولا از سه نفر که بیشتر میشد، خلقش تنگ میشد.
وی یادآور میشود: برای نسخه نوشتن پول نمیگرفت و داروخانهها هم نسخه او را میشناختند و به مردم دارو میدادند. بیشتر روستاییها میدانستند پاتوق دکتر عبدالله کجاست و برای معالجه پیش او میرفتند. بیشتر اوقات پیش شادروان میرفطروس میرفت. مکان خاصی نداشت و بیشتر شبها در منزل یکی از دوستانش در رودسر میماند. متاسفانه در همان خانه بود که در آتش سوخت. گویا آتش بخاری به لباس دکتر عبدالله میگیرد و پیرمرد ۹۰ساله در اثر شدت سوختگی میمیرد.
ایلک سال فوت عبدالله را به درستی نمیداند ولی احتمال می دهد که دکتر در گورستان رودسر دفن شده باشد.
عکسی که ایلک چند سال پیش از فوت دکتر به اصطلاح دیوانه از او گرفته، در یکی از مجلات معتبر عکاسی آمریکا چاپ و بهترین عکس سال شناخته شده است.
وی میگوید: دوستان لنگرودی زیادی دارم که ساکن اروپا و امریکا هستند و دکتر عبدالله را میشناختند و من بارها از نگاتیو این عکس برای آنها چاپ و ارسال کردهام. احتمالا توسط همین دوستان، عکس دکتر عبدالله در مجله آمریکایی چاپ شده و یا در برخی جشنوارههای عکاسی مقام آورده که من خبر ندارم. خودم من به این عکس خیلی دلبستهام و یک تابلوی نقاشی بزرگ از آن تهیه کرده و در آتلیه خودم گذاشتهام. او انسان شریفی بود.
دکتر رضا عربزاده بحری، یکی از فرزندان مرحوم عربزاده بحری است که زمانی پدرش از حامیان دکتر عبدالله بوده و مایحتاج روزانه وی را تامین میکرده است.
وی که مدرس دانشگاه در تهران است، با کمک تعدادی از دوستانش، تاریخ خاندانهای لنگرودی و عکسهای قدیمی شهر لنگرود را جمع آوری کرده که به زودی جلد اول این مجموعه با عنوان «تاریخ گویای لنگرود بین سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۳۴۵ خورشیدی» منتشر میشود.
عرب زاده در گفتگویی تلفنی با خبرنگار مهر درباره «دکتر عبدالله» میگوید: خاندان ما چند نسل طبیب سنتی بودند. جد بزرگ ما ملا مهدی در اوایل سالهای ۱۲۰۰ زندگی میکرد، پسرش زین العابدین در لنگرود تجارت خانه داشت و ۴۰بار از لنگرود به کربلا و مکه رفته و در سفرهایش گیاهان دارویی این کشورها را هم همراه میآورد. عطاری عربزاده، معجونهایی گیاهی میساخت که حتی از تهران هم خریدار داشت.
وی درباره عطار بودن پدر دکتر عبدالله به دیده شک مینگرد و توضیح میدهد: بدون شک اگر پدر دکتر عبدالله طبیب سنتی بود، قاعدتا پدرم باید او را میشناخت. شاید در حد جمع کننده گیاهان دارویی در ییلاقات رودسر بوده است.
عرب زاده ادامه میدهد: برای نگارش تاریخ لنگرود، بررسی احوالات این شخص برای گروه ما جالب توجه بود ولی هرچقدر جستجو کردیم، کسی از اصل و نسب او خبر نداشت. دکتر عبدالله اصلا درباره گذشتهاش صحبت نمیکرد. هر وقت ما در جوانی با او همکلام میشدیم، تنها مسایل روزمره برای گذران زندگیاش را مطرح میکرد. کتابفروش دست دومی روبروی مغازه پدرم بود و خیلی اوقات دکتر عبدالله در آن حوالی مینشست و کتاب میخواند.
وی درباره دانش پزشکی عبدالله میگوید: به خاطر دارم یکی از دوستانم میگرن شدید داشت و وقتی سردرد به سراغش میآمد باید در خیابان قدم میزد. به توصیه من پیش دکتر عبدالله رفتیم و او بعد از معاینه، مخلوط کوبیده ذغال و ماهی شور را برایش تجویز کرد و او هم سردردهایش خوب شد.
عرب زاده معتقد است که به طور حتم دکتر عبدالله در طبابت دستی داشته ولی به احتمال زیاد درسش را تمام نکرده است.
وی همچنین درباره پریشان احوالی دکتر عبدالله میگوید: آن زمان میگفتند که او را چیز خور کردهاند و بنده بعید هم نمیدانم زیرا در زمان جمع آوری جلد اول تاریخ خاندانهای لنگرود، با مرگهای مشکوک افردای از این خاندانها برخورد کردیم که توجیه منطقی ندارد. حتی در خاندان ما هم چنین مرگهای مشکوکی رخ داده بنابراین محتمل است که او توسط رژیم گذشته تحت فشار بوده است.
به هر حال «دکتر عبدالله دیوانه» بخشی از ذهن تاریخی مردم لنگرود بوده و هست که اگر چه علت پریشان حالیاش معلوم نبوده اما، خواه سنتی خواه غیر سنتی، نسخههایی تجویز میکرده که خیلیها را شفا داده است.
نسخههایی مجانی و نوشته شده بر کاغذ سیگار که تنها حس شرافت و نوع دوستی تجویز کننده آنها، راز شفابخشی شان بود.
دیدگاه خوانندگان
۴۸
دایره مینا - کراکف ، لهستان
احتمالا درست همانند دیوژن حکیم , به حکمت رسیده بوده است ! این را باید پزشکان امروزی که تجارتخانه راه انداخته و داروهایی که هرگز کسی را تیمار نکرده و بهبود نمی بخشند,بخوانند و یاد بگیرند که گرچه طبابت می کنند اما در وجودشان ذره ای مهرو انساندوستی دیده می شود !
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۶
۶۲
Nader-Maryland - مریلند، ایالات متحده امریکا
به خاطرِ اینکه ملت رو شفا میداده بهش میگن دکتر عبداله دیوونه؟ یعنی من مندم تو کارِ روزگارِ نامرد که دستِ این افراد رو نمیگیره و ما هم بهشون میگیم دیوانه. :( .
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۵
۳۴
aram2255 - ایلام، ایران
با خوندن این خبر یاد شعر عطار افتادم که جمعی از پروانگان برای وصال شمع در یک مضیف گردهم می آن. هر یک میرن و برمیگردن از وصال شمع تعریف میکنن. ناقد بزرگ مجلس اون پروانه ها رو نفی میکنه تا پروانه ی آخر میره و خودشو با آتیش شمع میسوزونه. ناقد میگه: گفت این پروانه در کار است و بس /کس چه داند این خبردار است و بس/آن که شد هم بی خبر هم بی اثر/از میان جمله او دارد خبر/تا نگردی بی خبر از جسم و جان/کی خبر یابی ز جانان یک زمان. حالا حکایت این انسان والا حکایت همون پروانه ی آخریه. یادش جاودانه.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۷
۳۷
گل میرزا - مالمو، سوئد
درست مثل بیوک آقای مراغه ای که بهش دلی بیوک(بیوک دیوانه ) می گفتند. کتشو رو شونه هاش مینداخت و یواش از خیابونا رد میشد وبا کسی هم کاری نداشت. بیوک آغا استاد بزرگی در نواختن تار بود. ولی تو خیابونا می خوابید! اگه تو یوتیوب بگردین حتما پیداش می کنید.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۵
۵۷
ایران بر باد رفته - برلین، آلمان
حکایت نمک خورد و نمکدان شکاند شد! بدبخت ملتو در مان می کرد بعد لقب دیوانه گرفت! عین شاه مملکت! آنچنان نمکشو کوفت کردیم و نمکدونشو شکوندیم که حالا حالا ها باید جور شو بکشیم!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۲۶
۵۵
Persiangulf2535 - لندن، انگلستان
[::دایره مینا - کراکف ، لهستان::]. با نظرشما موافقم .چون بیشتردکترهایه الان بجای کمی وجدان بیشتر به فکرتعداد صفرهایه حساب بانکی شون ویا ویلا وژیلا شون هستند.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۲
۸۱
ایران زاد - هامبورگ، آلمان
من با مطالعه این خبر با بسیاری از دوستانم که از شمال ایران مخصوصا لنگرود و رودسر هستند تماس گرفتم . همه این دوستان این مرد بزرگ یا این طبیب عالیقدر را خوب می شناختند.ضمنا دوستانم تمام این مطالب را تائید می کنند و اضافه کردند که دکتر عبدالله قدی بسیار بلند و دارای کلاهی گرد و دایره ای بر سر میگذاشت و یک کیسه ای را که به قطعه چوبی متصل بود بر روی دوش خود همیشه حمل میکرد. مرد بسیار موقر و دانائی بود و با تمام اطلاعاتی که از دنیای پزشکی انزمان داشت هیچگاه اظهار فضل نمیکرد.من و همچنین دوستانم از عزیزانی که خاطرات جناب دکتر عبدالله گورجی را منتشر کردند صمیمانه می خواهم که از کار بردن لفظ دیوانه جدا خودداری نموده زیرا چنین لفظی شایبسته مرد بزرگواری مانند دکتر عبدالله نیست. روح این مرد بزرگ شاد
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۷
۶۳
arash#eindhoven - آیندهوون، هلند
دوستان ، کسی از جعفر آقا در سمنان خبری دارد.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۱
۴۳
Sabrinaa - بارسلونا، اسپانیا
اگر ایشون اهل یکی از روستاهای رودسر بودند و بیشتر شبها در منزل یکی از دوستانش در رودسر میماندند به چه دلیل گفتید دکتر لنگرودی؟؟؟؟!!!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۷
۳۷
*بی همتا* - برلین، آلمان
دکتر عبدالله . یک انسان .باشرف و باوجدان وغیرت انسان بودن داشته . درود براو وسرتعظیم درمقابلش فرود میاورم
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۶
۵۶
morteza1969 - لنگرود، ایران
من نمیدونم کی اسم دیوانه رو گذاشت رو این مرد ، ولی هرکی بوده ظاهرا" خودش مشگل داشته :) دلیل اینم که میگن لنگرودی برای اینه که لنگرود از سالیان دور نوعی مرکزیت برای روستائیان منطقه داشت و حتی از روستاهای سیاهکل و دیلمان هم ملت چندتا شهر رو رد میکردن تا بیان لنگرود و مراودات تجاری خودشونو اینجا انجام بدن . ایلک آل بویه و هادی میرفطرس هم از انسانهای ناز و دوست داشتنی لنگرود هستن .
یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۶
۵۶
morteza1969 - لنگرود، ایران
من نمیدونم کی اسم دیوانه رو گذاشت رو این مرد ، ولی هرکی بوده ظاهرا" خودش مشگل داشته :) دلیل اینم که میگن لنگرودی برای اینه که لنگرود از سالیان دور نوعی مرکزیت برای روستائیان منطقه داشت و حتی از روستاهای سیاهکل و دیلمان هم ملت چندتا شهر رو رد میکردن تا بیان لنگرود و مراودات تجاری خودشونو اینجا انجام بدن . ایلک آل بویه و هادی میرفطرس هم از انسانهای ناز و دوست داشتنی لنگرود هستن .
یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۶
۳۷
*بی همتا* - برلین، آلمان
دکتر عبدالله . یک انسان .باشرف و باوجدان وغیرت انسان بودن داشته . درود براو وسرتعظیم درمقابلش فرود میاورم
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۶
۴۳
Sabrinaa - بارسلونا، اسپانیا
اگر ایشون اهل یکی از روستاهای رودسر بودند و بیشتر شبها در منزل یکی از دوستانش در رودسر میماندند به چه دلیل گفتید دکتر لنگرودی؟؟؟؟!!!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۷
۶۳
arash#eindhoven - آیندهوون، هلند
دوستان ، کسی از جعفر آقا در سمنان خبری دارد.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۱
۸۱
ایران زاد - هامبورگ، آلمان
من با مطالعه این خبر با بسیاری از دوستانم که از شمال ایران مخصوصا لنگرود و رودسر هستند تماس گرفتم . همه این دوستان این مرد بزرگ یا این طبیب عالیقدر را خوب می شناختند.ضمنا دوستانم تمام این مطالب را تائید می کنند و اضافه کردند که دکتر عبدالله قدی بسیار بلند و دارای کلاهی گرد و دایره ای بر سر میگذاشت و یک کیسه ای را که به قطعه چوبی متصل بود بر روی دوش خود همیشه حمل میکرد. مرد بسیار موقر و دانائی بود و با تمام اطلاعاتی که از دنیای پزشکی انزمان داشت هیچگاه اظهار فضل نمیکرد.من و همچنین دوستانم از عزیزانی که خاطرات جناب دکتر عبدالله گورجی را منتشر کردند صمیمانه می خواهم که از کار بردن لفظ دیوانه جدا خودداری نموده زیرا چنین لفظی شایبسته مرد بزرگواری مانند دکتر عبدالله نیست. روح این مرد بزرگ شاد
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۷
۵۵
Persiangulf2535 - لندن، انگلستان
[::دایره مینا - کراکف ، لهستان::]. با نظرشما موافقم .چون بیشتردکترهایه الان بجای کمی وجدان بیشتر به فکرتعداد صفرهایه حساب بانکی شون ویا ویلا وژیلا شون هستند.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۲
۵۷
ایران بر باد رفته - برلین، آلمان
حکایت نمک خورد و نمکدان شکاند شد! بدبخت ملتو در مان می کرد بعد لقب دیوانه گرفت! عین شاه مملکت! آنچنان نمکشو کوفت کردیم و نمکدونشو شکوندیم که حالا حالا ها باید جور شو بکشیم!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۲۶
۳۷
گل میرزا - مالمو، سوئد
درست مثل بیوک آقای مراغه ای که بهش دلی بیوک(بیوک دیوانه ) می گفتند. کتشو رو شونه هاش مینداخت و یواش از خیابونا رد میشد وبا کسی هم کاری نداشت. بیوک آغا استاد بزرگی در نواختن تار بود. ولی تو خیابونا می خوابید! اگه تو یوتیوب بگردین حتما پیداش می کنید.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۵
۳۴
aram2255 - ایلام، ایران
با خوندن این خبر یاد شعر عطار افتادم که جمعی از پروانگان برای وصال شمع در یک مضیف گردهم می آن. هر یک میرن و برمیگردن از وصال شمع تعریف میکنن. ناقد بزرگ مجلس اون پروانه ها رو نفی میکنه تا پروانه ی آخر میره و خودشو با آتیش شمع میسوزونه. ناقد میگه: گفت این پروانه در کار است و بس /کس چه داند این خبردار است و بس/آن که شد هم بی خبر هم بی اثر/از میان جمله او دارد خبر/تا نگردی بی خبر از جسم و جان/کی خبر یابی ز جانان یک زمان. حالا حکایت این انسان والا حکایت همون پروانه ی آخریه. یادش جاودانه.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۷
۶۲
Nader-Maryland - مریلند، ایالات متحده امریکا
به خاطرِ اینکه ملت رو شفا میداده بهش میگن دکتر عبداله دیوونه؟ یعنی من مندم تو کارِ روزگارِ نامرد که دستِ این افراد رو نمیگیره و ما هم بهشون میگیم دیوانه. :( .
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۵
۴۸
دایره مینا - کراکف ، لهستان
احتمالا درست همانند دیوژن حکیم , به حکمت رسیده بوده است ! این را باید پزشکان امروزی که تجارتخانه راه انداخته و داروهایی که هرگز کسی را تیمار نکرده و بهبود نمی بخشند,بخوانند و یاد بگیرند که گرچه طبابت می کنند اما در وجودشان ذره ای مهرو انساندوستی دیده می شود !
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۶
۴۸
دایره مینا - کراکف ، لهستان
احتمالا درست همانند دیوژن حکیم , به حکمت رسیده بوده است ! این را باید پزشکان امروزی که تجارتخانه راه انداخته و داروهایی که هرگز کسی را تیمار نکرده و بهبود نمی بخشند,بخوانند و یاد بگیرند که گرچه طبابت می کنند اما در وجودشان ذره ای مهرو انساندوستی دیده می شود !
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۶
۶۲
Nader-Maryland - مریلند، ایالات متحده امریکا
به خاطرِ اینکه ملت رو شفا میداده بهش میگن دکتر عبداله دیوونه؟ یعنی من مندم تو کارِ روزگارِ نامرد که دستِ این افراد رو نمیگیره و ما هم بهشون میگیم دیوانه. :( .
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۵
۳۴
aram2255 - ایلام، ایران
با خوندن این خبر یاد شعر عطار افتادم که جمعی از پروانگان برای وصال شمع در یک مضیف گردهم می آن. هر یک میرن و برمیگردن از وصال شمع تعریف میکنن. ناقد بزرگ مجلس اون پروانه ها رو نفی میکنه تا پروانه ی آخر میره و خودشو با آتیش شمع میسوزونه. ناقد میگه: گفت این پروانه در کار است و بس /کس چه داند این خبردار است و بس/آن که شد هم بی خبر هم بی اثر/از میان جمله او دارد خبر/تا نگردی بی خبر از جسم و جان/کی خبر یابی ز جانان یک زمان. حالا حکایت این انسان والا حکایت همون پروانه ی آخریه. یادش جاودانه.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۷
۳۷
گل میرزا - مالمو، سوئد
درست مثل بیوک آقای مراغه ای که بهش دلی بیوک(بیوک دیوانه ) می گفتند. کتشو رو شونه هاش مینداخت و یواش از خیابونا رد میشد وبا کسی هم کاری نداشت. بیوک آغا استاد بزرگی در نواختن تار بود. ولی تو خیابونا می خوابید! اگه تو یوتیوب بگردین حتما پیداش می کنید.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۵
۵۷
ایران بر باد رفته - برلین، آلمان
حکایت نمک خورد و نمکدان شکاند شد! بدبخت ملتو در مان می کرد بعد لقب دیوانه گرفت! عین شاه مملکت! آنچنان نمکشو کوفت کردیم و نمکدونشو شکوندیم که حالا حالا ها باید جور شو بکشیم!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۲۶
۵۵
Persiangulf2535 - لندن، انگلستان
[::دایره مینا - کراکف ، لهستان::]. با نظرشما موافقم .چون بیشتردکترهایه الان بجای کمی وجدان بیشتر به فکرتعداد صفرهایه حساب بانکی شون ویا ویلا وژیلا شون هستند.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۲
۸۱
ایران زاد - هامبورگ، آلمان
من با مطالعه این خبر با بسیاری از دوستانم که از شمال ایران مخصوصا لنگرود و رودسر هستند تماس گرفتم . همه این دوستان این مرد بزرگ یا این طبیب عالیقدر را خوب می شناختند.ضمنا دوستانم تمام این مطالب را تائید می کنند و اضافه کردند که دکتر عبدالله قدی بسیار بلند و دارای کلاهی گرد و دایره ای بر سر میگذاشت و یک کیسه ای را که به قطعه چوبی متصل بود بر روی دوش خود همیشه حمل میکرد. مرد بسیار موقر و دانائی بود و با تمام اطلاعاتی که از دنیای پزشکی انزمان داشت هیچگاه اظهار فضل نمیکرد.من و همچنین دوستانم از عزیزانی که خاطرات جناب دکتر عبدالله گورجی را منتشر کردند صمیمانه می خواهم که از کار بردن لفظ دیوانه جدا خودداری نموده زیرا چنین لفظی شایبسته مرد بزرگواری مانند دکتر عبدالله نیست. روح این مرد بزرگ شاد
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۷
۶۳
arash#eindhoven - آیندهوون، هلند
دوستان ، کسی از جعفر آقا در سمنان خبری دارد.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۱
۴۳
Sabrinaa - بارسلونا، اسپانیا
اگر ایشون اهل یکی از روستاهای رودسر بودند و بیشتر شبها در منزل یکی از دوستانش در رودسر میماندند به چه دلیل گفتید دکتر لنگرودی؟؟؟؟!!!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۷
۳۷
*بی همتا* - برلین، آلمان
دکتر عبدالله . یک انسان .باشرف و باوجدان وغیرت انسان بودن داشته . درود براو وسرتعظیم درمقابلش فرود میاورم
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۶
۵۶
morteza1969 - لنگرود، ایران
من نمیدونم کی اسم دیوانه رو گذاشت رو این مرد ، ولی هرکی بوده ظاهرا" خودش مشگل داشته :) دلیل اینم که میگن لنگرودی برای اینه که لنگرود از سالیان دور نوعی مرکزیت برای روستائیان منطقه داشت و حتی از روستاهای سیاهکل و دیلمان هم ملت چندتا شهر رو رد میکردن تا بیان لنگرود و مراودات تجاری خودشونو اینجا انجام بدن . ایلک آل بویه و هادی میرفطرس هم از انسانهای ناز و دوست داشتنی لنگرود هستن .
یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۶
۴۸
دایره مینا - کراکف ، لهستان
احتمالا درست همانند دیوژن حکیم , به حکمت رسیده بوده است ! این را باید پزشکان امروزی که تجارتخانه راه انداخته و داروهایی که هرگز کسی را تیمار نکرده و بهبود نمی بخشند,بخوانند و یاد بگیرند که گرچه طبابت می کنند اما در وجودشان ذره ای مهرو انساندوستی دیده می شود !
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۶
۶۲
Nader-Maryland - مریلند، ایالات متحده امریکا
به خاطرِ اینکه ملت رو شفا میداده بهش میگن دکتر عبداله دیوونه؟ یعنی من مندم تو کارِ روزگارِ نامرد که دستِ این افراد رو نمیگیره و ما هم بهشون میگیم دیوانه. :( .
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۵
۸۱
ایران زاد - هامبورگ، آلمان
من با مطالعه این خبر با بسیاری از دوستانم که از شمال ایران مخصوصا لنگرود و رودسر هستند تماس گرفتم . همه این دوستان این مرد بزرگ یا این طبیب عالیقدر را خوب می شناختند.ضمنا دوستانم تمام این مطالب را تائید می کنند و اضافه کردند که دکتر عبدالله قدی بسیار بلند و دارای کلاهی گرد و دایره ای بر سر میگذاشت و یک کیسه ای را که به قطعه چوبی متصل بود بر روی دوش خود همیشه حمل میکرد. مرد بسیار موقر و دانائی بود و با تمام اطلاعاتی که از دنیای پزشکی انزمان داشت هیچگاه اظهار فضل نمیکرد.من و همچنین دوستانم از عزیزانی که خاطرات جناب دکتر عبدالله گورجی را منتشر کردند صمیمانه می خواهم که از کار بردن لفظ دیوانه جدا خودداری نموده زیرا چنین لفظی شایبسته مرد بزرگواری مانند دکتر عبدالله نیست. روح این مرد بزرگ شاد
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۷
۳۴
aram2255 - ایلام، ایران
با خوندن این خبر یاد شعر عطار افتادم که جمعی از پروانگان برای وصال شمع در یک مضیف گردهم می آن. هر یک میرن و برمیگردن از وصال شمع تعریف میکنن. ناقد بزرگ مجلس اون پروانه ها رو نفی میکنه تا پروانه ی آخر میره و خودشو با آتیش شمع میسوزونه. ناقد میگه: گفت این پروانه در کار است و بس /کس چه داند این خبردار است و بس/آن که شد هم بی خبر هم بی اثر/از میان جمله او دارد خبر/تا نگردی بی خبر از جسم و جان/کی خبر یابی ز جانان یک زمان. حالا حکایت این انسان والا حکایت همون پروانه ی آخریه. یادش جاودانه.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۷
۵۷
ایران بر باد رفته - برلین، آلمان
حکایت نمک خورد و نمکدان شکاند شد! بدبخت ملتو در مان می کرد بعد لقب دیوانه گرفت! عین شاه مملکت! آنچنان نمکشو کوفت کردیم و نمکدونشو شکوندیم که حالا حالا ها باید جور شو بکشیم!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۲۶
۳۷
*بی همتا* - برلین، آلمان
دکتر عبدالله . یک انسان .باشرف و باوجدان وغیرت انسان بودن داشته . درود براو وسرتعظیم درمقابلش فرود میاورم
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۶
۳۷
گل میرزا - مالمو، سوئد
درست مثل بیوک آقای مراغه ای که بهش دلی بیوک(بیوک دیوانه ) می گفتند. کتشو رو شونه هاش مینداخت و یواش از خیابونا رد میشد وبا کسی هم کاری نداشت. بیوک آغا استاد بزرگی در نواختن تار بود. ولی تو خیابونا می خوابید! اگه تو یوتیوب بگردین حتما پیداش می کنید.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۵
۵۵
Persiangulf2535 - لندن، انگلستان
[::دایره مینا - کراکف ، لهستان::]. با نظرشما موافقم .چون بیشتردکترهایه الان بجای کمی وجدان بیشتر به فکرتعداد صفرهایه حساب بانکی شون ویا ویلا وژیلا شون هستند.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۲
۶۳
arash#eindhoven - آیندهوون، هلند
دوستان ، کسی از جعفر آقا در سمنان خبری دارد.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۱
۵۶
morteza1969 - لنگرود، ایران
من نمیدونم کی اسم دیوانه رو گذاشت رو این مرد ، ولی هرکی بوده ظاهرا" خودش مشگل داشته :) دلیل اینم که میگن لنگرودی برای اینه که لنگرود از سالیان دور نوعی مرکزیت برای روستائیان منطقه داشت و حتی از روستاهای سیاهکل و دیلمان هم ملت چندتا شهر رو رد میکردن تا بیان لنگرود و مراودات تجاری خودشونو اینجا انجام بدن . ایلک آل بویه و هادی میرفطرس هم از انسانهای ناز و دوست داشتنی لنگرود هستن .
یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۶
۴۳
Sabrinaa - بارسلونا، اسپانیا
اگر ایشون اهل یکی از روستاهای رودسر بودند و بیشتر شبها در منزل یکی از دوستانش در رودسر میماندند به چه دلیل گفتید دکتر لنگرودی؟؟؟؟!!!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۷
۴۳
Sabrinaa - بارسلونا، اسپانیا
اگر ایشون اهل یکی از روستاهای رودسر بودند و بیشتر شبها در منزل یکی از دوستانش در رودسر میماندند به چه دلیل گفتید دکتر لنگرودی؟؟؟؟!!!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۷
۵۶
morteza1969 - لنگرود، ایران
من نمیدونم کی اسم دیوانه رو گذاشت رو این مرد ، ولی هرکی بوده ظاهرا" خودش مشگل داشته :) دلیل اینم که میگن لنگرودی برای اینه که لنگرود از سالیان دور نوعی مرکزیت برای روستائیان منطقه داشت و حتی از روستاهای سیاهکل و دیلمان هم ملت چندتا شهر رو رد میکردن تا بیان لنگرود و مراودات تجاری خودشونو اینجا انجام بدن . ایلک آل بویه و هادی میرفطرس هم از انسانهای ناز و دوست داشتنی لنگرود هستن .
یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۶
۶۳
arash#eindhoven - آیندهوون، هلند
دوستان ، کسی از جعفر آقا در سمنان خبری دارد.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۱
۵۵
Persiangulf2535 - لندن، انگلستان
[::دایره مینا - کراکف ، لهستان::]. با نظرشما موافقم .چون بیشتردکترهایه الان بجای کمی وجدان بیشتر به فکرتعداد صفرهایه حساب بانکی شون ویا ویلا وژیلا شون هستند.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۲
۳۷
گل میرزا - مالمو، سوئد
درست مثل بیوک آقای مراغه ای که بهش دلی بیوک(بیوک دیوانه ) می گفتند. کتشو رو شونه هاش مینداخت و یواش از خیابونا رد میشد وبا کسی هم کاری نداشت. بیوک آغا استاد بزرگی در نواختن تار بود. ولی تو خیابونا می خوابید! اگه تو یوتیوب بگردین حتما پیداش می کنید.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۵
۳۷
*بی همتا* - برلین، آلمان
دکتر عبدالله . یک انسان .باشرف و باوجدان وغیرت انسان بودن داشته . درود براو وسرتعظیم درمقابلش فرود میاورم
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۵۶
۵۷
ایران بر باد رفته - برلین، آلمان
حکایت نمک خورد و نمکدان شکاند شد! بدبخت ملتو در مان می کرد بعد لقب دیوانه گرفت! عین شاه مملکت! آنچنان نمکشو کوفت کردیم و نمکدونشو شکوندیم که حالا حالا ها باید جور شو بکشیم!
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۹:۲۶
۳۴
aram2255 - ایلام، ایران
با خوندن این خبر یاد شعر عطار افتادم که جمعی از پروانگان برای وصال شمع در یک مضیف گردهم می آن. هر یک میرن و برمیگردن از وصال شمع تعریف میکنن. ناقد بزرگ مجلس اون پروانه ها رو نفی میکنه تا پروانه ی آخر میره و خودشو با آتیش شمع میسوزونه. ناقد میگه: گفت این پروانه در کار است و بس /کس چه داند این خبردار است و بس/آن که شد هم بی خبر هم بی اثر/از میان جمله او دارد خبر/تا نگردی بی خبر از جسم و جان/کی خبر یابی ز جانان یک زمان. حالا حکایت این انسان والا حکایت همون پروانه ی آخریه. یادش جاودانه.
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۷
۸۱
ایران زاد - هامبورگ، آلمان
من با مطالعه این خبر با بسیاری از دوستانم که از شمال ایران مخصوصا لنگرود و رودسر هستند تماس گرفتم . همه این دوستان این مرد بزرگ یا این طبیب عالیقدر را خوب می شناختند.ضمنا دوستانم تمام این مطالب را تائید می کنند و اضافه کردند که دکتر عبدالله قدی بسیار بلند و دارای کلاهی گرد و دایره ای بر سر میگذاشت و یک کیسه ای را که به قطعه چوبی متصل بود بر روی دوش خود همیشه حمل میکرد. مرد بسیار موقر و دانائی بود و با تمام اطلاعاتی که از دنیای پزشکی انزمان داشت هیچگاه اظهار فضل نمیکرد.من و همچنین دوستانم از عزیزانی که خاطرات جناب دکتر عبدالله گورجی را منتشر کردند صمیمانه می خواهم که از کار بردن لفظ دیوانه جدا خودداری نموده زیرا چنین لفظی شایبسته مرد بزرگواری مانند دکتر عبدالله نیست. روح این مرد بزرگ شاد
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۷
۶۲
Nader-Maryland - مریلند، ایالات متحده امریکا
به خاطرِ اینکه ملت رو شفا میداده بهش میگن دکتر عبداله دیوونه؟ یعنی من مندم تو کارِ روزگارِ نامرد که دستِ این افراد رو نمیگیره و ما هم بهشون میگیم دیوانه. :( .
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۵
۴۸
دایره مینا - کراکف ، لهستان
احتمالا درست همانند دیوژن حکیم , به حکمت رسیده بوده است ! این را باید پزشکان امروزی که تجارتخانه راه انداخته و داروهایی که هرگز کسی را تیمار نکرده و بهبود نمی بخشند,بخوانند و یاد بگیرند که گرچه طبابت می کنند اما در وجودشان ذره ای مهرو انساندوستی دیده می شود !
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۶