برنامه چمدان : 'ریگی هستم، اما نه اسلحه دارم و نه مواد'

سامان یارمحمدی اکنون مقیم شهر آتلانتا در آمریکاست

بی بی سی : در چهار دهه گذشته، صدها هزار ایرانی به دلایل مختلف به غرب مهاجرت کرده‌اند. بسیاری از آنها اکنون دارای ملیت‌های دو گانه‌اند که نه تنها در مدارک شناسایی‌شان به آن اشاره شده، بلکه در رفتار و منش آنها هم ردپایی از فرهنگ میزبان دیده می‌شود. همزمان فضای "سیاست زده" روابط میان ایران و غرب در دهه‌های اخیر، برای انتقال تجربیات مدنی و اجتماعی میان مهاجران ایرانی و علاقمندان به فرهنگ غرب در داخل ایران مجال چندانی به وجود نیاورده است.در "چمدان"  به سراغ یک ایرانی مهاجر می‌رویم و در کنار گپ و گفتی "به دور از دنیای سیاست" از او درباره ویژگی‌های جامعه میزبانش می‌پرسیم و این که اگر روزی به ایران بازگشت، چه تحفه‌ای از "فصل غربت" به خانه خواهد آورد.

سامان یارمحمدی بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه شریف به آتلانتا رفت و هم اکنون در دانشگاه این شهر آمریکا مشغول تحصیل در مقطع دکترای مدیریت پروژه است. او متولد زاهدان و یک بلوچ ایرانی است. می‌گوید بلوچ متولد شدن مثل این است که مهاجر زاده شده باشید.

سامان دانشجوی سال سوم دانشگاه بوده که یک روز پدرش زنگ می‌زند و می‌گوید نام خانوادگی‌شان عوض شده.


پدرش آن‌ روز می‌گوید او باید نام فامیل یارمحمدی را از این پس بعد از نام کوچکش بنویسد.


اگر چه نام یارمحمدی هم به گفته سامان تاریخچه‌ای طولانی در خانواده آنها داشته و به نوعی این نام همان نام خانوادگی اصلی آنها بوده، اما دانشجویان دانشگاه شریف تهران در آن زمان سامان را با نام خانوادگی ریگی می‌شناختند و اتفاقا به واسطه همین نام ریگی، سامان را خیلی هم خوب می‌شناختند.

نام فامیلی که احتمالا هر کس به غیر از خود ریگی‌ها وقتی آن را می‌شنود گوش‌هایش سیخ می‌شود و چشم‌هایش تیز.

"در تهران هر کس نام خانوادگی من را می‌شنید به خنده می‌گفت :'خب از جندالله چه خبر؟' می‌پرسیدند: 'مواد و اینها چی تو کارته؟' انگار باورشان نمی‌شد که هر کس نام فامیلش ریگی است، لزوما نباید یک اسلحه بر دوش داشته باشه و جیب‌هاش هم پر از مواد مخدر باشد."

سامان متولد زاهدان است. او یک بلوچ ایرانی است. خودش می‌گوید "بلوچ زاده شدن، مانند متولد شدن همچون یک فرزند ناخواسته است".

"بلوچ زاده شدن مثل این است که مهاجر زاده شده باشی. مثل اینجا که ما تا وقتی شهروند نشویم نمی‌توانیم رای بدهیم و از خیلی چیزها محرومیم، بلوچ بودن هم مثل این است که از همان اول بدانی چون سایرین تو را "اهل اینجا" نمی‌دانند، نمی‌توانی رویای رسیدن به درجات و مقام‌های بالا را داشته باشی و حق و حقوقت سقف معینی دارد."

البته "همان اولی" که سامان در سخنانش می‌گفت، دست کم برای او "از همان اول" روی نداده بود چرا که به گفته خودش: "خانواده هیچ‌گاه به من یاد نداده بود که چون یک بلوچم، از دیگران متفاوتم. پدر و مادرم همیشه بر ایرانی بودن ما تاکید داشتند و من تا زمانی که به مدرسه نرفته بودم نمی‌دانستم که به غیر از این که ایرانی‌ام، یک چیز دیگر هم هستم."

خاطرات سامان از دوران مدرسه دو نقطه خیلی تاریک دارد که شاید یک روانکاو بتواند آنها را به ریشه‌های اصلی مهاجرت او مرتبط کند. شاید هم یک شنونده " چمدان سامان" بگوید "از این دست تجربه‌ها در کشکول همه ما هست و بزرگ نمایی آن بهانه‌ای است برای کاهلی".

یکی از این دو تجربه این است که روزی همشاگردی سامان به او هشدار می‌دهد: "می‌دونستی شماها به لطف حکومت می‌تونین اینجا باشین و پشت این میزها بنشینین، وگرنه ما همه‌تون رو می‌ریختیم بیرون." و خاطره تلخ‌تر از آن "تبعیضی" است که معلم سال سوم راهنمایی میان سامان و دیگران قایل می‌شده است.

"در اون سال که معمولا فشار مضاعفی بر دانش‌آموز هست تا با کسب نمرات خوب در امتحانات نهایی، فرصت ثبت نام در دبیرستان‌های خوب را کسب کنه، معلمی داشتم که من رو به علت نمرات خوبم سرزنش می‌کرد. دیگران به علت همان نمرات تشویق می‌شدند، آفرین می‌شنیدند اما سهم من سرزنش و تنبیه بود. سهم من گاه کتک هم بود."

یکی از مزیت های ضبط برنامه چمدان به صورت رادیویی و نه تلویزیونی این است که مخاطب برنامه نمی‌تواند چین و شکنج‌هایی که گاه در چهره میهمان می‌افتد ببیند. این که مخاطب نمی‌تواند تلاشی را که گاه تک‌تک اجزای بدن مصاحبه شونده می‌کنند تا گوآتری فروخورده را بالا بیاورند، مشاهده کند. اگر چه در هنگام تعریف این خاطرات سامان صدایش می‌لرزید و کمی هم بغض داشت، اما اگر قرار می‌شد او چنین سخنانی را در برابر دوربین بگوید، شاید اصلا از خیر مصاحبه می‌گذشت.

با وجود این، در میانه گفتگو سامان توضیح داد که چه طور آن خاطرات دوران مدرسه را پشت سر گذاشته و این که پس از سالها هنوز بخش مهمی از بهترین دوستانش آنهایی هستند که نه سُنی و نه بلوچ‌اند. این که او چه طور منش و کردار دکتر مارتین لوترکینگ را (که بر حسب اتفاق متولد شهر آتلانتا بوده، محل اقامت فعلی سامان) می‌خواهد در چمدانش بگذارد. و این که شعار خوشبختی برای همه را برای خودش سرمشق خواهد کرد. اما من در تمام این دقایق به دنبال رویدادی در تاریخچه زندگی خودم می‌گشتم تا بلکه بتوانم آنچه را که سامان می‌گفت کمی بیشتر درک کنم.

به سامان گفتم: "آیا وقتی چهار سال پیش برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا از ایران مهاجرت کردی و به آمریکا آمدی، حس نکردی که حالا در قالب یک ایرانی و نه یک بلوچ دوباره ریگی شدی؟"

گفت: "منظورتان چیست؟"

گفتم: "یعنی این که در غرب و به ویژه در سالهای اخیر به ما ایرانی‌ها خیلی اوقات از همان دریچه نگاه می‌کنند که به تو در تهران نگاه می‌کردند. انگار که وقتی می‌گوییم ایرانی هستیم، همان پیش‌داوری‌هایی که در مورد نام فامیل تو می‌شد اینجا در مورد ملیت ما کاربرد دارد. با این تفاوت که خیلی از غربی‌ها به مدد تجربه یاد گرفته‌اند با یک لبخند ما را از چشم‌هایشان متوجه لب‌هایشان کنند تا شاید نتوانیم نگاهشان را بخوانیم."

رأی دهید
Imod.barbekan - منامه - بحرین
الان یه سری میان میگن ما ایرانیها نژاد پرست نیستیم
دوشنبه 31 شهريور 1393 - 12:22
MIRZADEH I ESHGHI - دوسلدورف - آلمان
عجب اراجیف بی‌ پایه ای! چه اظهار نظر‌های مسخره ای! چه سیاه و سفید نمایی ابله فریبی.قابل توجه جماعت من و تو بین:خانوم حمیرا ریگی (بلوچ و دارای نام خانوادگی ریگی -تحصیل‌کرده‌ و صاحب مقام) اولین فرماندار زن و (البته بلوچ ) در کشور ایرانه.https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7_%D8%B1%DB%8C%DA%AF%DB%8C.
دوشنبه 31 شهريور 1393 - 15:31
آرمان شهر من - استهبان - ایران
در اینکه خودش سعی و تلاش داشته شکی نیست ولی تحصیل در یکی از بهترین دانشگاههای ایران نشانی از عدم وجود تبعیض در مورد این فرد است...اینکه معلم سوم راهنمایی با ایشون رفتاری خشن و غیر معمول داشته هیچ گاه نشانی از وجود تبعیض در جامعه ایرانی نیست که اگر اینگونه باشد مسلما بسیاری از ما اینگونه معلمان عقده ای و .. در دوران تحصیل خود به وفور دیده ایم.
دوشنبه 31 شهريور 1393 - 16:23
رزم جو - لوس انجلس - امریکا
ای به روح ادم دروغ گو تو اگر بنا به فرض بلوچ بودی و جمهوری اسلامی هم هیج حق و حقوقی به شما نمیداد پس تو دانشگاه شریف چی کار میکردی؟
دوشنبه 31 شهريور 1393 - 18:26
راهجو - فریدونکنار - ایران
والله من اولین باره که میشنوم بلوچ شهروند درجه مورد تبعیض ایرانه!!!! حالا گیریم یکی یه چیزی تو سالهای دوری گفته چه ربطی به حالا داره! تازه اسمشم سامانه که نشون میده خانواده اش به شدت تو اون منطقه سنی زده مشتاق فرهنگ اصیل آبا و اجدادیشه! امیدورام همه اقوام ایرانی سربلند باشن،Imod.barbekan انقد زور نزن ، فوق فوقش از مدل شماها یکی میشی عضو جند الشیطان و با بمب میری تو بهشت!!!!
‌سه شنبه 1 مهر 1393 - 08:16
nooshin2 - زاهدان - ایران
داره افسانه میگه. من خودم 40 ساله زاهدان زندگی میکنم. اهل و ساکن این شهرم. تمام مقاطع تحصیلیم تا دانشگاه رو هم زاهدان گذروندم. تا حالا همچین چیزایی ندیدم. این فرد یه دروغگوی بزرگه.
‌چهارشنبه 2 مهر 1393 - 06:14
قاضی محمد - کرمانشاه - کرمانشاه
خودشون ولایت فقیه رو به جهان معرفی کردن بعدش صبح تاشب توهین نژاد پرستانه به اعراب میکنن گند کاری خوشون با تحقیر دیگران می خوان جباران کنن بعد میگن نژاد پرستی نیست اگر نیست چرا چهار استان کوردنشین وضع اقتصادیش از همه بدتر و استانهای فارس نشین وضعشون بهتر اگر نژاد پرستی نیست چرا 50 درصد مردم ایران خواستار جدایی از شما هستن
‌چهارشنبه 2 مهر 1393 - 11:43
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.