ماجرای 'هپی'های تهرانی؛ در ستایش سوگ و در نکوهش شادی
پیام یزدانجو
نویسنده و پژوهشگر
شش ماه پیش، فارل ویلیامز، ترانهسرا و خواننده آمریکایی، آهنگی به نام «شاد» خواند و همزمان با انتشار آن مخاطبان خود را به ساخت نوانماها (ویدئو کلیپها) ی مشابه برای «شادیآفرینی» در شهرهایشان فرا خواند. فراخوان خواننده با استقبال کمسابقهای مواجه شد: از لندن و هامبورگ و بلگراد و بارسلون تا بیروت و بمبئی و دوبی و قاهره، طرفداران آن ترانه در سراسر دنیا، به شیوه ابتکاری به آفرینش و انعکاس شادمانی در شهرهای خود پرداختند.
محتوای تقریباً تمام نوانماها رقص و پایکوبی افرادی، عموماً عادی، در فضای عمومی شهرها و دستافشانی آنها در کوچهها، کافهها، و خیابانها بود. به دلایل روشن، چنین اثری را نمیشد در ایران ساخت. با این حال، و در کمال تعجب، ویدئویی در تهران تهیه شد. نسخهی ایرانی البته تفاوت چشمگیری با نسخههای دیگر داشت: فقدان فضای عمومی، غیاب تهران، در شادمانی شش جوانی که، شاید به جبران این نقیصه، با پوششی آشکارا نمایشی به ضرباهنگ آن ترانه روی پشت بام میرقصیدند.
دستگیری شادیآفرینان تهران از سوی نیروی انتظامی، و «اعتراف» تلویزیونی آنان به «جرم»شان، اتفاقی دور از انتظار نبود؛ این نه اتفاقی استثنایی که استمرار سیاست فرهنگی کشور بود، فرهنگی که با انقلاب اسلامی و استقرار نظام دینی در ایران به عنوان فرهنگ رسمی تثبیت شد. به دید مورخان، انقلاب ایران نکات نگفته فراوان دارد، اما تدوین «سیاست سوگواری» و نقش حیاتی آن در انگیزش اعتراضات انقلابی از جمله این نکتهها نیست.
پیدا است که عزاداریهای ماه محرم، تظاهرات روز عاشورا، و اربعینهای متوالی به یاد کشتهشدگان در درگیریهای خیابانی یکی از عوامل اصلی در استمرار اعتراضات سراسری به رژیم شاه و زمینهساز سقوط سلطنت بوده است و سیاست سوگواری اصلیترین شگرد رهبران دینی در به دوره انقلاب بود. با این حال، آنچه عموماً به دید مورخان نیامده ابقای چنین سیاستی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی است، سالهایی نشانگر آن که سنت سوگواری به یاری «صنعت سوگسازی» از یک راهکار سنتی به یک راهبرد روزآمد ارتقا یافت و به گرانیگاه سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی تبدیل شد.
فقدان فضای عمومی، غیاب تهران، در شادمانی شش جوانی که با پوششی آشکارا نمایشی به ضرباهنگ آن ترانه روی پشت بام میرقصیدند
دیرینهشناسی سوگواری در سنت اسلامی اغلب به ریشههای متفاوت نحلههای آن راه میبرد. اسلامشناسانی از سنخ سید حسین نصر، با تمایزگذاری بین «اسلام حزن» و «اسلام فرح»، به تاریخ تکوین عقاید شیعه و سنی اشاره کرده، ایرانیان شیعه را متمایل به اسلام حزن و اعراب سنی را هوادار اسلام فرح میدانند. این دستهبندی ادله خود را، به شکل موجه، در آداب و شعائر پرشماری مانند تعزیهگردانی، ذکر مصبیت، نوحهخوانی، سینهزنی، و البته نقشآفرینی روحانیون به عنوان سوگسازان سنتی در اسلام شیعی، و فقدان چنین آیینها، مقامات، و مناسکی در اسلام سنی مییابد.
مستندِ دیگر انبوه ایام عزاداری و برتری کمی و کیفیشان بر اعیاد مذهبی در اسلام شیعی است، کم و کیفی که به ندرت در اسلام سنی دیده میشود. در عین حال، این دیرینهشناسی عملاً غیرتاریخی و عاجز از شرح وضع موجود ما است: صرف نظر از تفاوتهای فراوان بین انواع فرقههای شیعه و سنی، آن برآورد کلی این سؤال ساده را بدون جواب میگذارد که چرا روح و فرهنگ ایرانیان شیعه در دورهایی از حیاتشان به فرحناکی عادت داشته، و در دورهای – دوران معاصر – متمایل به حزنآلودگی است.
در پاسخ به پرسش بالا، یک راه ساده استناد قاطع به غلبه دینجدایی (سکولاریسم) در فرهنگ عمومی ایران در گذشته و استیلای دینسالاری در فرهنگ رسمی در ایران معاصر ما است. این پاسخ، در عین موجهنمایی نسبی، این نکته را ندیده میگیرد که آن شاکله مذهبی که در گذشته از سیاست ایران جدا بوده سوای شاکلهای است که در حال حاضر و از هر نظر بر سیاست ایران ریاست دارد. به بیان دیگر، به فرض نشستن دینسالاران به جای شاهان دینپناه گذشته (مشخصاً صفویه و قاجاریه)، نتیجه شباهت چندانی با شرایط موجود ما نداشت، دقیقاً به این دلیل که فرهنگ دینی ایرانیان در گذشته شباهت چندانی با فرهنگ دینی ایرانیان معاصر نداشت.
راه پیچیدهتر پاسخدهی به پرسش پیشگفته تبارشناسی اسلام سیاسی و توجه به روند قدرتیابی آن از طریق ساختارهای فرهنگی است: تبدیل شاکله مذهبی از تشیع معتدل یا مسالمتجو به تشیع تلخ و تندرو تحولی تاریخی است که با تقویت جنبههای محزون دین و تضعیف جنبههای فرحبخش فرهنگی عاقبت به تقلیل دین به یک ایدئولوژی سیاسی منجر شد؛ تزریق و درونیسازی این ایدئولوژی اصلیترین عملکرد «صنعت سوگسازی» بود.
شش ماه پیش، فارل ویلیامز، ترانهسرا و خواننده آمریکایی، آهنگی به نام «شاد» خواند و مخاطبان خود را به ساخت ویدئو کلیپهای مشابه برای «شادیآفرینی» فرا خواند.
در توضیح این تمایل، سوگستایی و شادیستیزی به عنوان روایتی ایدئولوژیک از اسلام سیاسی، به دلایل دینشناختی، روانشناختی، و جامعهشناختی بسیاری – از جمله تاریخ تشیع به عنوان آیین اقلیت در میان امت اسلامی، عاملیت روحانیون شیعه به عنوان سوگسازان سنتی، قابلیت مویه و ماتم برای انگیزش احساسات انتقامی، آشوبنده، و «انقلابی» – میتوان استناد کرد. دیگر این که، در ایدئولوژی انقلابی، شادمانی، فرحبخشی، و خوشباشی عمدتاً مترادف طاغوت و فساد تمدن غربی (خصم روحانیون و روشنفکران پیروشان) به شمار میرفت – بیدلیل نبود که در جریان انقلاب اسلامی و بعد از آن، بسیاری از سینماها و بارها و کافهها، به عنوان مهمترین مکانهای شادی و خوشگذرانی، تخریب شد.
ایدئولوژی انقلابی با سیاست سوگواری به ثمر رسید و در ادامه به یمن صنعت سوگسازی به نهادینه کردن آن سیاست پرداخت. فقط این نبود که شادی تبلور طاغوت شده بود؛ خوشباشی به عنوان غربزدگی، به عنوان «تهاجم فرهنگی» از سوی امپریالیسم غربی، عملاً مورد حمله قرار میگرفت. دستگاه ایدئولوژی به اندوهآفرینی، به تولید و بازتولید مستمر سوگ، و در نتیجه گردش اسباب و آیینهای سوگواری در سطح کلان، محتاج بود؛ احتیاجاش از قضا با سیل حوادث غمبار و مصیبتهای بیشمار برطرف میشد.
در سرکوب اعتراضات و کشتار مخالفان در رژیم گذشته شکی نیست؛ در عین حال، در مقایسه با انقلابهای دیگر، انقلاب ایران با هزینههای انسانی کمتری به نتیجه رسید. این کمتری اما خللی در سیاست سوگواری ایجاد نکرد. به عکس، با اتحاد آرمانی و عملی چپ مارکسیستی و چپ مذهبی، شهیدپروری و پاسداشت شهادت به عنوان رکن سنت سوگواری و رمز پیروزی انقلاب اسلامی اهمیت بیبدیل یافت. با پیروزی انقلاب و استیلای اصناف روحانیت، صنعت سوگسازی به رواج سوگستایی در فرهنگ رسمی رو آورد – سرودهای انقلابی به عنوان اولین فرآوردههای این صنعت انعکاس این سیاست در عرصه فرهنگ عمومی بود.
به علاوه، با غلبه هویت مذهبی (اسلامی) بر هویت ملی (ایرانی)، شادیستیزی گسترده در دستور کار ایدئولوژی غالب قرار گرفت: تلاشها برای حذف عید نوروز و بیاثر کردن جشنهای ملی، ممانعت از گوش دادن به ترانهها و تماشای فیلمهای پیش از انقلاب، ممنوعیت استفاده از کراوات و پیراهنهای نیمهآستین برای مردان، مبارزه با بیحجابی و بعدتر بدحجابی دختران و زنان، و قدغن کردن استفاده از رنگهای روشن در لباسهای دانشآموزان، اثراتی از این شادیستیزی، و روی دیگر سوگستایی، بود.
با آغاز جنگ و افتتاح جبهههای «نبرد حق علیه باطل» اما صنعت سوگسازی به تولید انبوه رسید: انبوه مصیبت در ابعادی آوار شد که دیگر نیازی به اغراق عامدانه در آمار شهدای انقلاب نبود. سوگواری بر صدمات جنگ و سیل شهیدان راه «دفاع مقدس» عملاً به تشدید عزاداریهای دینی و تقویت سوگستایی و شادیستیزی در فضای عمومی انجامید، راهبردی که به میانجی سازمانهای عقیدتی ابلاغ و تبلیغ میشد و از سوی «کمیتهها» به اجرا در میآمد. عمق و دامنه این داستان را بیش از همه در فضای مدرسهها میشد دید، جایی که – بنا به قاعده – دورترین حوزه از جبهههای جنگ بود و درک عوارض این معارضه و فهم ایدئولوژی انقلابی آخرین وظیفه یا قابلیت ساکنان آن به شمار میرفت. سوای «اسلامیسازی» کتابهای درسی، شعارها و شعائر جنگی در جای شور خردسالی و دانشاندوزی ایستاد، تکبیر گفتن جای دست زدن را گرفت، و خواست مدرسه این شد که خدا از عمر کودک هشت ساله بکاهد و بر عمر رهبر هشتاد ساله بیافزاید.
به علاوه، تا آنجا که اصلیترین عملکرد ایدئولوژیهای تمامیتخواهانه از میان برداشتن مرز حوزهی همگانی و حوزهی شخصی بوده، مدارس مهمترین عرصه این عملکرد و مجرای تزریق فرهنگ رسمی به فرهنگ غیررسمی بود. قطب دیگر این عملکرد ایدئولوژیک در نظام آموزشی در «انقلاب فرهنگی» و تأسیس «انجمن اسلامی» و بعدتر «بسیج دانشجویی» در دانشکدهها، دانشگاهها، و مراکز آموزش عالی تبلور مییافت.
برخلاف تصور، پایان جنگ و استقرار «دولت سازندگی» آغاز تجدید نظر در سیاست سوگواری نبود. رادیو و تلویزیون دولتی، این اساسیترین «دستگاه ایدئولوژیک دولت»، همچنان به عنوان مؤثرترین سازمان در صنعت سوگسازی ایفای نقش میکرد، و فضای عمومی عمیقاً متأثر از سیاست فرهنگی سوگستایی و شادیستیزی بود: تملک یا توزیع نوارهای فیلم و موسیقی از جرائم برجسته به شمار میرفت، امکان تخطی از انضباط ایدئولوژیک در مورد پوشاک و دیگر متعلقات سبک زندگی وجود نداشت، و مقاومت در برابر آن به مجازات میانجامید.
مادام که شادمانی عرفی امری طاغوتی، غیراسلامی، و غربی به شمار میرود – سوگسازی و شادیستیزی جزء جداییناپذیر ایدئولوژی انقلابی و سیاست فرهنگی آن خواهد ماند.
با استقرار «دولت اصلاحات» و مشی نسبتاً میانهروانهتر اصلاحطلبان، زمینه برای گریز بیشتر از فرهنگ سوگساز رسمی آماده شد و اشکال تازهای از شادمانی، تفریح، و طرب در جامعه – به ویژه در میان جوانان – مجال بروز پیدا کرد. در عین حال، گشایش حوزه عمومی عملاً بیش از آن که معلول اراده اصلاحطلبان یا تضعیف ایدئولوژی انقلابی باشد، نتیجه ناگزیر عصر ارتباطات و پیشرفت فنآوریهای انتقال اطلاعات بود. با وجود اینترنت، انواع فرآوردههای فرهنگی شاد، از جمله فیلم و موسیقی، به وفور و به آسانی در اختیار انبوه مردم قرار میگرفت. ظهور شبکههای تلویزیونی ماهوارهای اتفاق دیگری به سود صنعت سرگرمی سکولار و مغایر با منافع صنعت سوگسازی دینی بود. فیلتر کردن سایتهای اینترنتی و جمع کردن آنتنهای ماهوارهای هم یارای مقابله با این فرآیند ناگزیر را نداشت.
با پایان «عصر اصلاحات»، با روی کار آمدن احمدینژاد و تلاش حاکمیت برای احیای ایدئولوژی انقلابی و بازگشت به «اسلام اصیل»، مبارزه با مظاهر فرهنگ غربی و متعلقات آن دوباره در دستور کار قرار گرفت. اقدامات نیروی انتظامی به منظور «حفظ و حراست»، و در واقع شادیزدایی از حوزه اجتماعی با تلاش برای شکل گیری ستادهای «امر به معروف و نهی از منکر» و توسعه «گشت ارشاد» و همچنین تدوین «طرح عفاف و حجاب» و «طرح امنیت اخلاقی» تشدید شد.
توقیف «کارناوالهای شادی»، دستگیری خوانندگان زیرزمینی و شرکتکنندگان در عروسیهای مختلط، بر هم زدن فستیوالهای ابتکاری، برخورد با فروشندگان مانتوهای کوتاه و پوشندگان ساپورتهای رنگی، و ناخشنودی از رواج رقص و موسیقی در مهد کودکها و مدارس ابتدایی نمونههایی از عوارض این اقدامات بود. استمرار انواعی از این رویههای ایدئولوژیک - امنیتی انعکاس دیگری از محوریت شادیستیزی در سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی، به منظور مقابله با فرآوردههای فرهنگ عرفی، است (شادیکنندگان تهران به صرف شادیآفرینی بازداشت نشدند: رقص، بیحجابی، اختلاط دختر و پسر، پوشش غیراسلامی، و ... هم از جمله جرائمشان بود).
تفریح و طربانگیزی عرفی در بسیاری از ممالک اسلامی (لبنان، ترکیه، مصر، و حتا سوریه تحت حمایت ایران) منع شرعی و قانونی ندارد و در ردیف جرائم تعریفشده نیست. وضعیت استثنایی ایران برآمده از روایتی ایدئولوژیک از اسلام سوگوار است که مانندی در جهان معاصر ندارد (در اسلامیترین ممالک دنیا هم عرف و عاداتی از قبیل دیدهبوسی و دست دادن با جنس مخالف اسباب وهن شریعت و موجب پیگرد قضایی نیست)؛ تنها راه تغییر این رویه تواناسازی جامعهی مدنی در برابر دولت، التزام دستگاه سیاسی به پذیرش فرهنگ عرفی ایرانیان، و گرویدناش به اسلامی آشتیجو است، وگرنه – مادام که شادمانی عرفی امری طاغوتی، غیراسلامی، و غربی به شمار میرود – سوگسازی و شادیستیزی جزء جداییناپذیر ایدئولوژی انقلابی و سیاست فرهنگی آن خواهد ماند.