مادران مجرد تونس، در کشمکش انکار و هنجار
سایت پله هایی برای زنان می نویسد :
عنوان اصلی مقالۀ پیشِ رو «مادری ممنوع: مادری بدون همسری، در کشاکش انکار و هنجار سازی» می باشد.
نوشته ان لوبری
ترجمه سوده راد
مقدمه
تعداد مطالعات موجود در زمینههای مردم شناسی و جامعهشناسی در مورد خانواده با تأکید براینکه نقش والدین پیش از هرچیز ساختاری اجتماعی است، بسیار زیاد است. در واقع، رابطه والد و فرزندی تنها حاصل یک رابطه صرفاً بیولوژیکی نیست و بازشناسی و به رسمیت شناختن اجتماعی این رابطه و نقش والد و فرزندی هم در این میان تأثیرگذار است. این پذیرش اجتماعی در بسیاری موارد با به رسمیت شناختن این رابطه در قوانین دولتی و حکومتی معنا پیدا میکند. پدر بودن یا مادر بودن، بواسطه نقش و مسوولیتی که جامعه برای والد بودن قائل است و گهگاه برای آن، بویژه برای مادر جایگاه مقدسی مهیا میکند، نوعی رسمیت بخشیدن به تواناییهای ایفای این مسوولیت توسط یک فرد است.تعریف والد، یا آنچه باید باشد، بر اساس ساختار معیارها و هنجارها در زمان و مکان مشخص بنا میشود. آیا عمل زایمان به تنهایی از یک زن، مادر میسازد؟ آیا این زایمان نباید با احساسات، تواناییها و مسوولیتهای مادری همراه شود تا میان والد بودن و زاینده بودن تفاوتی شکل گیرد؟ محتوای تعریف والد یا بطور مشخص مادر، همواره یادآور ترکیبی از روابط بیولوژیکی، حقوقی و اجتماعی است که روابطی پیچیده با هم دارند. (Belleau 2004).
در تونس، خانواده و روابط بین فردی خانوادگی - نسبی یا سببی - تنها بواسطه عقدزناشویی رسمیت می یابند. ازدواج عملاً تنها چارچوب رسمی و قانونی برای روابط قانونی جنسی است. بنابراین روابط جنسی پیش از ازدواج زنان مجرد که محدود به فضاهای خصوصی و خفاست، میتواند تا مدتها کاملاً پنهان بماند. درحالیکه روابط دگرجنسخواهانه بین مردان مجرد مورد تشویق قرار گرفته و ارزشمند تلقی میشود، روابط جنسی زنان محکوم به پنهانکاری و تابو پنداری است. طبیعتاً تمام زنان مجرد، دیدگاه و عملکرد مشابهی (موافق یا مخالف) با این قانون نانوشته در مورد روابط جنسی ندارند و رفتار آنها بستگی به طبقه اجتماعی و قوم و طایفهای دارد که از آن میآیند.
در این میان شرایط مادران مجرد کاملاً متفاوت است، چرا که بارداری و زایمان سندی بر اثبات وجود روابط جنسی زن خارج از ازدواج است. زنان مجردی که تصمیم میگیرند بارداری خود را به زایمان ختم کنند، خود را در معرض "افشای ننگ خود" قرار میدهند. فرزندان آنها نماد رابطه جنسی خارج از ازدواج هستند و در عین حال از نظر دین، "حرامزاده" شناخته میشوند. به علاوه، این پیشداوری که یک مادر تنها نمیتواند نیازهای اقتصادی و تربیتی فرزندانش را به تنهایی برآورده کند، رواج زیادی دارد و این نوع خانواده تکسرپرست در بستر اجتماعی که همچنان مرد در آن هسته مرکزی خانواده را تشکیل میدهد، طرد میشود. البته درست است که روابط و مناسبات اجتماعی بین زن و مرد در تونس و در دهههای اخیر پیشرفتهای زیادی داشته است، ولی بر خلاف بستر آماده برای رهایی و استقلال اقتصادی و اجتماعی زنان، آنها همچنان از سنین پایین برای آیندهای که در آن «پیش از هر چیز مادر و همسر» هستند آماده میشوند. آیا میتوان در این چارچوب، تصور کرد که یک زن تنها «مادر» باشد؟ شرایط پذیرش اجتماعی و سیاسی نقش و عملکرد مادری این زنان چیست؟ آیا زنانی که صاحب فرزندانی خارج از ازدواج شدهاند را میتوان از حقوق مادری محروم کرد؟
در تونس و بر خلاف تمامی کشورهای عرب و مسلمان، پیشرفتهای حقوقی اخیر به مادر اجازه میدهد در صورت تولد فرزندش خارج از ازدواج، نام خانوادگی خود را به فرزندش بدهد و به رابطه بین خود و فرزندش رسمیت ببخشد. با این حال جایگاه روشن اجتماعی و حقوقی برای این مادر و فرزند پیشبینی نشده است. حکومت و جامعه چه نگاهی به مادران مجرد دارد؟ نگاه این زنان به خودشان چگونه است؟ آیا آنها خودشان را به عنوان مادر میپذیرند؟ خواهیم دید که فرای قوانین نوشته و نانوشته روابط خانوادگی، روشهای والد بودن میتوانند تغییر کنند و از" انکار" به "هنجار سازی" برسند، به این معنا که مادران مجردی هم هستند که تلاش بیوقفهای برای معرفی خود به جامعه به عنوان افراد "عادی" دارند. (Goffman 1975 : 44) در اینجا تلاش خواهیم کرد این نوع والد بودن مادران مجرد تونس را در ابعاد متنوع اجتماعی و سیاسی مورد بررسی و آسیبشناسی قرار داده و آنرا تعریف کنیم.
روش تحقیق
با توجه به تابو بودن موضوع مادران مجرد، دادههای جمعیتی بسیار کمی در تونس در این مورد وجود دارد و در گستره کشورهای عرب و مسلمان این مطالعات از این هم کمتر است. اندازهگیری این پدیده از طریق بررسی دادههای شهری غیرممکن است، چرا که این گروه اجتماعی در فضای کاملاً ناپیدای مدیریتی و اداری بسر میبرد. در تونس، بسیاری از رسانهها رقم ۱۲۰۰ مورد تولد سالانه خارج از ازدواج را اعلام میکنند که تقریباً معادل ۱٪ کل تولدهاست. اما همچنان هیچ موسسه و سازمانی، ازجمله وزارتخانههای مربوط قادر به تأیید یا تکذیب این رقم نیستند. گزارشها و تحقیقاتی در زمینه علوم پزشکی و اجتماعی در تونس انجام گرفته است که بر دادههای بیمارستانهای عمومی بناشده است و در مورد مشخصات مادران مجرد اطلاعاتی به دست میدهد. اکثریت این مادران، جوان هستند، بین ۲۱ تا ۲۵ سال سن دارند و از اقشار آسیبپذیر و کمسواد میآیند. اگر هم شاغل باشند، در پستهای دونپایه چون خدمتکاری منازل یا کارگری غیر متخصص مشغول به کارند. دادههای انجمن امل [۱] نشان میدهند که بسیاری از این زنان از روستاییانی هستند که به تازگی مهاجرت کرده اند. برخلاف سایر زنان مجرد در شرایط بارداری ناخواسته، این زنان عموماً به دلیل عدم آگاهی یا توانایی به امکانات پایاندهی داوطلبانه به بارداری ـ که کاملاً قانونیست ـ دسترسی نداشتهاند. این مطالعات - که هر کدام پیشفرضها و محدودیتهای مهمی هم دارندـ تصویری از این قشر نسبتاً همگون مادران مجرد، البته در چشماندازی جامع به ما میدهد. اکثر این پژوهشها و دادهها این تصور را تقویت میکند که مادر بودن بی این که ازدواجی صورت گرفته باشد، تنها ممکن است بر اثر یک تصادف (سهلانگاری) رخ دهد و این رفتار تنها با توجیهاتی همچون عدم رشد کافی اجتماعی یا شکست در تلاشی ناکام برای نادیده گرفتن هنجارهای جاری اجتماعی توضیح داده میشود. ما از سال ۲۰۰۶، با همکاری انستیتوملی مطالعات جمعیتی (INED) و دفتر ملی خانواده و جمعیت (ONEP)، سازمان تونسی پژوهش و پیشگیری سلامت و یونیسف مطالعاتی را در تونس و در سطح ملی آغاز کردیم. هدف این پژوهش این بود که مشخصات این زنان، یعنی مادران مجرد را مشخص کنیم تا بتوانیم استراتژیها و عملکردهای مناسبی برای مادران مجرد آشکار یا پنهان، راهاندازی کنیم. در این مطالعه با مصاحبه با تعدادی از این زنان در چارچوبهای مختلف تصویری جامع از این زنان بدست آوردیم. [۲] هدف ما ترسیم نموداری از مشخصات هرچه متنوعتر و گویاتر از این زنان است، هر چند این پژوهش نمیتواند به تمامی آینه پیچیدگی واقعیت باشد.
ممنوعیت دینی و پنهانی سیاسی
تونس از جهات بسیاری با همسایههای خود در شمال افریقا و کشورهای عرب و مسلمان تفاوتهای عمدهای دارد که یکی از شاخصترین این تفاوتها، حقوق جنسیتی برتر زنان در قوانین تونس است. با این حال و برخلاف پیشرفتهای حقوقی تاریخی، بخشی از مسأله مادران مجرد همچنان نادیده گرفته میشود و تنها مسائل مربوط به نسبت خانوادگی فرزندان متولدشده خارج از ازدواج و فرزندخواندگی کودکان بیسرپرست مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین داشتن فرزندی خارج از روابط ازدواج، از نظر سیاسی مورد پذیرش کامل نیست و دلیل آن هم عقاید دینی است که هرگز توسط [ّسیاست] تونس کاملاً کنار گذاشته نشده است. در سال ۱۹۵۶، مشهور به سال استقلال، بورقیبه به قدرت رسید و دستگاه دینی سنتی را تا حد زیادی مورد اصلاحات قرارداد. کاریزم رئیس جمهور حکومت را به سمت سکولاریزه شدن پیش برد و او این اصلاحات را "نتیجه تلاشی برای تفسیر مطابق با روح اسلام" معرفی کرد (Regossi 2004 : 84). او در قانون احوال شخصیه تونس، حقوقی را برای زنان تونسی به رسمیت میشناسد که تا آن زمان هیچ کشور عرب و مسلمانی به زنان اعطا نکرده بود. [۳] این حمایتها و توسعه آنچه بعدها« فمینیسم دولتی» نامیده شد، حقوق دستیافته زنان را بیشتر و بیشتر کرد، ولی تعریف برابری جنسیتی چه در زمان بورقیبه و حتی این روزها، براساس دیدگاهی ویژه در مورد تفاوت جنسیتی است که به باورهای اسانسیالیست و بنیادباور نزدیکتر است.
بورقیبه هرگز ریسک لائیک کردن واقعی سیاست را آنگونه که مصطفی کمال در ترکیه انجام داد نپذیرفت و شریعت را، بویژه در حوزه حقوق خانواده زیر سوال نبرد (Bessis et Belhassen 1992). برابری جنسیتی از سوی قانونگذاری که جلوی بوجود آمدن و رشد یک فمینیسم مستقل و غیر دولتی را میگرفت، پیشرفت کرد. بنابراین زنان تونس از برداشتی مدرن از اسلام در قوانین وضع شده توسط رژیم سیاسی بهرهمند شدند، بیآنکه بخشی از جامعه مدنی برای رسیدن به این پیشرفتها تلاش کرده باشد و آگاهی لازم را به آنها داده باشد (Marzouki 1993). با تغییر احوال شخصیه هیچ تغییری در اوضاع و احوال مادران مجرد رخ نداد. سکسوالیته و روابط جنسی پیش از ازدواج نه تنها میان اقشار مختلف اجتماعی که در سطح سیاسی هم تابو محسوب میشود. خانواده واحد بنیادین جامعه است و ازد.اج، تنها روش رسمیت بخشیدن به زوج است. قانون احوال شخصیه بازتاب اصول و احکام دینی است که هرگونه فعالیت جنسی پیش از ازدواج مجرد ها را ممنوع و محکوم میکند.
حقوق و قوانین قضایی تونس همخانه شدن بدون ازدواج را جرمی میشناسد که میتواند محکومیت زندان داشته باشد(Turki 1998). حتی اگر این قانون اجرا نشود، از لحاظ نمادین تأثیرات قابل توجهی در رفتارها و اذهان عمومی دارد. مادران مجرد، خانوادههای تکسرپرستی را تشکیل میدهند که از هیچ کمک ویژهای برخوردار نیستند. تا اکتبر ۱۹۹۸، زنی که فرزندی خارج از ازدواج داشت میتوانست فرزندش را کاملاً قانونی به واسطه انستیتو ملی دفاع از کودکان، برای فرزندخواندگی و انتقال سرپرستیاش به خانواده دیگری معرفی کند(Turki 1998). بسیاری از زنان از این قانون بهره میبردند تا به فرزند "حرامزاده" خود اجازه دهند در خانوادهای عادی رشد کند. در برابر رشد قانونی تعداد کودکان بیسرپرست، قانونی تصویب شد که در آن به تنظیم روابط خانوادگی کودکان متولدشده خارج از ازدواج پرداخت. این قانون به این فرزندان اجازه میدهد نام خانوادگی پدر را بگیرند و از نفقه و سرپرستی و قیومیت هم برخوردار شوند. با تکیه بر این قوانین و امکانات جاری، دولت شخص فرزند را به رسمیت میشناسد، در حالیکه مادر در دید قانون و آمارهای ملی و جمعیتی کاملاً غایب است. کنشگران جامعه مدنی انجمنی تأسیس کردند که از این زنان حمایت کنند. این انجمن تلاش میکند مادران مجرد را که معمولاً از خانواده طرد شده اند در رویههای اداری همراهی کند، در دورههای آموزشی حرفهای ثبت نامشان کند و از همه مهمتر، محل اسکان موقتی در ساختمانی که ظرفیتی بیست نفره دارد، برای مادر و فرزند مهیا کند. یکی از مطالبات این انجمن از دولت پرداخت کمک هزینه به این مادران مجرد است. اما اختصاص بودجه به این زنان به معنی پرداخت هزینه برای این مشکل اجتماعی است و آنرا آشکار کرده و به نوعی رسمیت میبخشد. خانوادههایی که کودکان این مادران را به فرزندخواندگی میپذیرند، از پاداش و حمایتهای مالی ماهانه برخوردار میشوند که تا حد زیادی نمادین است و جوابگوی نیازهای روزمره نیست. انجمن خواهان اینست که اگر مادر بیولوژیک مایل به نگهداری از فرزند خود و برخورداری از این کمک هزینه بود، بتواند از آن بهرهمند شود. آیا دولت از این نگران است که این کمک هزینه به عنوان یک تشویق تلقی شود؟ آیا این کمک هزینه بطور غیرمستقیم زمینه ساز پذیرش نقش و عملکرد مادری این زنان است؟
برخلاف وجود انجمنی که با هدف حمایت از آنها تأسیس شده است، مادران مجردی هم هستند که مایل نیستند به آنجا مراجعه کنند. انجمن گاهی از جانب برخی از مادران مجرد که به این انجمن نمیروند به عنوان "روسپی خانه" خوانده میشود. نیلا [۴]، ۲۱ ساله مادر یک نوزاد دختر است و یک ماه پس از تولد نوزاد و طرد شدن از خانواده، نزد یک زوج مسن در شهر تونس زندگی میکند که در قبال نگهداری از دختربچه درطول روز و اسکان مادر و فرزند حقوق ناچیزش را دریافت میکند. او به عنوان خدمتکار در یک اتحادیه کار میکند، پدر بچه در حال حاضر به جرم دزدی در زندان است و همچنان فرزندش را به رسمیت نشناخته است:
«- از وجود انجمنهایی که میتوانند کمک کنند خبر داری؟
- بله، کسی در بیمارستان در موردش با من صحبت کرد، ولی من نپذیرفتم. من شنیده ام که این انجمنها خوب نیستند و از بچه به خوبی مراقبت نمیکنند و زنانی که آنجا میروند، زنان خوبی نیستند.
- چه کسی اینها را گفته؟
- مردم، آنها میگویند، من هم میشنوم.»
(نیلا، ۲۱ ساله)
شایعاتی بیپایه تصویر انجمن، اقامتگاه و مادران و فرزندانی که آنجا اقامت دارند را خدشهدار میکند. این شایعات چیزی نیست جز بازتاب واضح آنچه که در اذهان عمومی و البته رسانهها میگذرد. هاجر، ۲۳ ساله که در شرایط بسیار سختی به سر میبرد، ترجیح داده است که دختر یک ماه اش را به مددکار اجتماعی بسپرد و با این انجمن تماس نگیرد. او میگوید که از رفتن به آنجا «میترسد». ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن بازدارندهای بزرگ است و خود را در معرض قضاوت قرار دادن و مجبور به توجیه شرایط شدن، آزمایش سختی برای زنانی است که قربانی پیشداوری هستند.
اذهان عمومی و پیشداوریهای اجتماعی
استیگما یا پیشداوریهایی که مادر مجرد قربانی آنهاست، نتیجه آشکار شدن گذشته و فعالیت جنسی پیش از ازدواجش است که فرزندش آنرا اثبات میکند. مادران مجرد غیرانسان، مطرود از جامعه و خارج از باید و نبایدهای اجتماعی شناخته میشوند. آنها به «طبیعت وحشی» تعلق دارند که نمیتوانند نیازهای جنسی خود را کنترل کنند. یکی از مدیران اقامتگاههای موقت یا دائم نوزادان روزی به من گفت که این مادران را حیوان میداند. فرزندانشان عموماً به عنوان "حرامزاده" یا "مادرقحبه" و "نامشروع" خوانده میشوند و این به آن معنی است که این کودکان حق زندگی ندارند. در سطح جامعه، در رسانهها و حتی در قلب اقامتگاهی که برای این مادران و فرزندانشان تهیه شده است، یک تفکر و زبان مشترک زخمزننده در جریان است. به مادران، بدون هیچ استثنائی، به عنوان افرادی بیمسوولیت و حتی مجرمان لایق حبس ابد نگریسته میشود و در بهترین حالت آنها را قربانی نادانی خود میخوانند. وقتی زنی مجرد بیش از یک بار زایمان کند از کلمه «مکرر» درباره اش استفاده میشود، گویا گناه مکرر انجام داده باشد. زنان تونس خود را به دو نوع تقسیم میکنند: مادر یا "بدکاره". مادران مجرد در مرز این دو گروه سرگردانند و آنها معمولاً از لحظهای که باکره نبودنشان با بارداریشان برملا میشود، تنفروش تلقی میشوند. بر خلاف این تئوری ذهنی جامعه، مادران مجرد، حداقل در اکثر موارد، تنفروش نیستند. این بارداریست که آنها را به حاشیه میراند و موجب طردشدنشان میشود و فقط بعد از این تنهایی و بیحمایتیست که ممکن است گاهی به تنفروشی روی آورند تا امورات روزمره را بگذرانند. در طول این مشاهدات و پژوهش، دریافتیم که حداقلی ناچیز از این مادران تنفروشی میکنند. [۵َ] مادران مجرد مورد پرسش، پیش از این که خود هدف پیشداوریها قرارگیرند، تصویری مشخص از این شرایط داشتند:
«ـ پیش از این در مورد مادر مجرد چه فکر میکردی؟
- به آنها میخندیدم، مسخرهشان میکردم. با خودم میگفتم « چطور توانسته اند همچین کاری کنند؟» ولی خب بعد، نظرم عوض شد، این هم سندش... شاید سرنوشت باشد، شاید که مشکلاتی در زندگیاش داشته است... »
(سارا، ۲۹ ساله)
عکسالعمل آنها، نشان میدهد همانطور که گفمن گفته است:(Goffman 1995 : 161)« فرد عادی و فرد قربانی پیش داوری، دو آدم متفاوت نیستند، بلکه نتیجه زاویه دیدی متفاوتند». این گروه قربانی پیشداوری باید از نظر «روابط» درک شوند و نه از لحاظ «ویژگیهای شخصی»، چراکه به دلیل تجربه شخصیشان هر کدام متفاوت از دیگری اجتماعی شدهاند. حنان، ۲۳ ساله، دانشجوی دانشگاه و مادر یک پسر کوچک میگوید: «به این مادران احترام نمیگذاشتم»
اکثریت این مادرهای مورد پرسش پیش از این که در این شرایط قرار بگیرند، مادر شدن پیش از ازدواج را نکوهش میکردند و حتی آنرا جرم میپنداشتند. حتی بسیاری از آنها همچنان در حالیکه از مادران مجرد دیگربه تنفروش یاد میکنند، تأکید دارند که مثل بقیه نیستند. آنها مستقل از سن یا چارچوب رابطهشان با شریک جنسیشان و نوع برخوردش با فرزند، بین تجربه شخصی و آنچه در اذهان عمومی درباره مادران مجرد تصور میشود حریم مشخصی قائل میشوند:
«اگر مادر مجرد به سن قانونی رسیده باشد،حتی مستحق مرگ است. اگر جوان باشد، ممکن است فکر کنیم قربانی است، مخصوصاً با توجه به مشکلات خانوادگی از یک سو و مشکلات مالی از سویی دیگر که شرایط را واقعا بد میکند».
(سمیه،۲۴ ساله)
«مواردی مثل من، که یک دوره کوتاه با یک نفر شریک جنسی بودهاند، مستحق کمک هستند، ولی نه کسی که با چند نفر در رابطه بوده است».
(نیلا، ۲۱ ساله)
«- قبل از این که بچهدار بشوی، نظری در مورد دخترها و مادرهای مجرد داشتی؟
- بله، آنها برای من دخترهای بد، دخترهای تنفروش بودند.
- و حالا؟
- به خودم میگویم عادیست، ولی خب، نه برای همه دخترها. کسانی که بچههاشان را در بیمارستان تحویل میدهند، تنفروشند».
(بسما، ۲۴ ساله)
اکثر مادران مورد پرسش قرار گرفته هرگز در زندگی خود یا از طریق رسانهها در مورد پدیده مادری در دوران مجردی نشنیده بودند. چندتایی، مثل سعیده، مادر یک پسر ۵ ساله از مردی معلم در جنوب تونس پیشتر مورد مشابهی را در روستای محل زندگیاش دیده بوده و از رفتار سایر بچهها با کودکی که مادرش مجرد بوده، شوکه شده است:
«من در روستایمان یک مورد دیده بودم [...] من دختربچه را وقتی سوار اتوبوس میشدم تا به مدرسه بروم میدیدم. همه همیشه به او فحاشی میکردند و هیچ کس نمیخواست کنارش بنشیند. به او میگفتند «تو یک دختر حرامزادهای!»"
(سعیده، ۲۵ ساله)
امروز پسر سعیده باید با همین شرایط و پیشداوریها رودررو شود:
«او از من میپرسد پدرم کجاست؟ دوستانش همیشه از او میپرسند پدرش کجاست. با این که پسرم دلش میخواهد با آنها بازی کند، هیچ بچهای همبازیاش نمیشود. گاهی به سمتش سنگ میاندازند. وقتی از سر کار برمیگردم با این که خیلی خسته هستم باید با او بازی کنم. من هر روز ۹ کیلومتر پیادهروی میکنم تا به محل کارم برسم». او گریه میکند و اینها را میگوید.
برای کسانی که به اقامتگاه امل مراجعه میکنند، تجربه تماس با سایر مادران مجرد معمولاً تجربهای دردناک است. ورود به این انجمن، پذیرش این واقعیت است که دائماً با پیشداوریهایی که در مورد خودش وجود دارد روبرو شود:
«من نمیدانستم. در این مورد حتی چیزی هم نشنیده بودم. حالا اینجا با مادران مجرد هستم! فکر من فقط روی همین متمرکز شده درحالیکه در تلاش هستم که این را فراموش کنم که چه اتفاقی افتاده. [...] من احساس میکنم ما همه در یک شرایط هستیم. من، فقط یک بار اشتباه کردم. دیدن این دخترها اینجا، تمام وقت این اشتباه را یادآوری میکند».
(فاطیما، ۱۹ ساله)
رسانهها هم در اشاعه این پیشداوریها نقش عمدهای دارند. در طول سالهای گذشته، مقالات متعددی در رسانهها تصویری مشابه از مادران مجرد به عنوان قربانی ترسیم کرده اند. آنها تقریباً دیگر به عنوان تنفروش معرفی نمیشوند، بلکه زنان جوانی نادان، ساده لوح، بیمسوولیت و در حاشیه جامعه هستند که عموماً دچارانواع مشکلات خانوادگی و اجتماعی هستند. «مادران مجرد: فرزند تمام بدبختیها»، «بلای اجتماعی: مادران مجرد» » تمام تیترها مشکلات، مسائل و فریبخوردگی را دلیل این پدیده میشمارد، در حالیکه زنانی که مورد پرسش قرار گرفتند خود را در این تصویر نمی یابند. مادران مجرد آنچنان درگیر این پیشداوریها هستند که گاهی نگران این هستند که از ظاهرشان هم مشخص شود که بی این که ازدواج کنند مادر شدهاند:
«در تونس گفته میشود وقتی زنی باردار است، روی پوست اثر میگذارد. من از زنان مسن میترسیدم چون وقتی باردار هستند از صورتشان میشود فهمید. میترسیدم که رازم از صورت من هم آشکار شود».
(نعیما، ۲۷ ساله)
کلمه «استیگما» یا پیشداوری ریشهای یونانی دارد و به اثرات چاقو یا آهن داغ روی بدن گفته میشده و برای نشان دادن غیرعادی بودن یا منفور بودن از لحاظ اخلاقی روی بدن افراد گذاشته میشده است (Goffman 1975 : 11). استیگما یا آثار ظاهری در مورد مادران مجرد ظاهراً در نگاه اول دیده نمیشود. اگر این مادران توانسته بودند تا بحال شرایطشان را از تمام اطرافیانشان پنهان کنند، زایمان رازشان را حداقل برای کارکنان بیمارستان برملا میکند. زنی که ترس تمام وجودش را گرفته و از لحاظ روحی و جسمی ضعیف شده است، باید از بارداری اش با پرسنل پزشکی و خدمات اجتماعی بیمارستان صحبت کند. طبق رویههای موجود، مادران باید کارت شناسایی را که وضعیت تأهلشان هم در آن مشخص است، همراه خود داشته باشند تا مورد پذیرش بیمارستان قرار گیرند. برخی تلاش میکنند وضعیت را عادی جلوه دهند و به دروغ پناه میبرند (همسرم در خارج از کشور است یا اینجا نیست) تا غیبت پدر بچه و خانوادهاش را توجیه کنند و مدارک مورد نیاز را ارائه ندهند. برخی دیگر بعد از این که زایمان کردند از این اتفاق فرار میکنند و نوزاد را در بیمارستان میگذارند تا از هر رودررویی با مسوولان خدمات اجتماعی، کارکنان بیمارستان یا پلیس فرار کنند. با توجه به فضای حاکم بر بیمارستانها، عکسالعمل این زنان کاملاً قابل درک است. پذیرش نامناسب و غیرحرفه ای در بیمارستانها، رفتارهای تحقیرآمیز، خشونتهای کلامی و حتی گاهی فیزیکی از سوی کارکنان بیمارستان، رفتارهایی است که مادران مجرد متحمل آن میشوند:
« در طول زایمان، ماما به من بیاحترامی میکرد. به من گفت :« تو یک آشغال هستی! یک زن سهل الوصول، یک بیمسوولیت.» [...] با دستهاش به من چند ضربه زد. در طول زایمان، برای این که بچه را به دنیا بیاورد سرش را تکان میداد و اخم میکرد. بعد، ماما برگشت ولی به شکمم فشار آورد و دردم آورد. گفت: « فقط برای این که با دیگران بخوابی میتوانی پاهایت را از هم باز کنی؟»
(سیهم، ۱۸ ساله )
کارکنان بیمارستان، مددکاران اجتماعی با رفتار خود احساس گناه و عذاب وجدان را در مادران مجرد تقویت میکنند و از همه مهمتر هرکدام تلاش میکنند درسی به این زنان بدهند. آنها با نامیدن مادران مجرد به اسم «مورد اجتماعی» پیشداوریها را در موردشان رسمیت میبخشند. تمام شهادتها این امر را تأیید میکند:
«اول، وقتی وارد شده بودم، کسی نمیدانست من یک مورد اجتماعی هستم. در پرونده با خط درشتی اینجور نوشته شده:« مورد اجتماعی»! میدانید؟ بعد از من پرسیدند:«شوهرت کجاست؟» من نتوانستم چیزی بگویم. بعد او پرونده را نگاه کرد و گفت: «آه، تو یک مورد اجتماعی هستی!»
- رفتارش بعد از این عوض شد؟
ـ البته! تنها کسی که عادی باقی ماند، دکتر بود! گفت مورد اجتماعی یا هر چیز دیگری... من خیلی ناراحت بودم. او به من گفت: « نگران نباش، همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. این که ازدواج کرده باشی یا نه، تفاوتی ندارد، تو عادی هستی. »
- و بقیه رفتارشان تغییر کرد؟
ـ بله، همان زن خدمتکار به سراغم آمد و گفت: «آه، تو یک مورد اجتماعی هستی! » (او ادای این زن را درمیآورد در حالیکه تحقیرآمیز سخن میگوید.) من و سه مورد اجتماعی دیگر با هم بودیم. من نمیخواستم دخترم را ببینم، نمیدانم چرا، دوست نداشتم. نمیتوانستم...»
(رشیدا، ۲۲ ساله)
مادران با سرافکندگی باید رفتار خود را - که معمولاً به عنوان رفتاری منحرف شناخته میشود - در طول سوال و جوابهای اداری که معمولا فردای زایمان صورت میگیرد، توجیه کنند. از آنها خواسته میشود به این پرسش پاسخ دهند که « خب پس شما یک مورد اجتماعی هستی؟» و با پاسخ بله، مادران مسوولیت و گناهکاری روابط جنسی پیش از ازدواج را میپذیرند. برخی برای رهایی از این روند، خود را نه با نام خود، که به «مورد اجتماعی» معرفی میکنند.
«از من پرسید اسم خودت و همسرت چیست؟ گفتم:«من یک مورد اجتماعی هستم.»
(وهیبه، ۲۷ ساله)
برخی مددکاران اجتماعی در بیمارستان یا روانشناسان با این زنان همدردی و برایشان دلسوزی میکنند. رفتارهای نامناسب و بد و توهینها سیستماتیک نیستند، ولی از لحظهای که با نام و نام خانوادگیشان خوانده نمیشوند و نام مورد اجتماعی را میگیرند، نام و فردیتشان فراموش میشود. مادران مجردی که پدر فرزندشان همراهشان است، مشکلات کمتری دارند. فیروز مادر جوان مجرد ۲۲ سالهای است که فرزندش ناخواسته نبوده است. دلیل مجرد بودنش این است که خانواده او و خانواده پدر فرزندش با ازدواج آنها مخالف هستند:
«در بیمارستان، موردهای اجتماعی مثل من را در اتاقهایی نزدیک هم یا در یک اتاق بستری میکنند ولی من به عنوان یک مورد عادی پذیرفته شدم. با من مهربان بودند، حتی زنان هماتاقی من هم فکر کردند من مثل آنها ازدواج کردهام. مخصوصاً که پدر بچه همراه من بود و از من مراقبت میکرد و کارهای اداری و ثبت احوال پسرش را دنبال میکرد. من ساعت ۸ صبح زایمان کردم و همین که به او خبر دادم، مستقیم به بیمارستان آمد که پسرش را ببیند و به مددکار اجتماعی اعلام کند که فرزندش را به رسمیت میشناسد. با این حال کارت شناساییاش همراهش نبود. او هرکاری میتوانست برای کارهای اداری ثبت نام خودش به عنوان پدر پسرش کرد».
(فیروز، ۲۲ ساله)
انکار بارداری: از بدن مادر تا محیط خانوادگی
چیزی که در مورد اکثریت قریب به اتفاق موارد بررسی شده در این پژوهش صادق است، انکار بارداریست که دلیل اصلی عدم مراجعه مادران برای پایان دادن داوطلبانه به بارداری در مهلت مناسب است. انکار بارداری به این معنیست که زن باردار، از بارداریاش خبر ندارد و آن را باور نمیکند. میتوان بین انکار جزئی، که پیش از زایمان تمام میشود و انکار کلی که تا هنگام زایمان ادامه می یابد، تفاوتهایی قائل شد. این مادران معمولاً نشانههای کمتری از بارداری خود در بدن خود میبینند:
«نمیدانم که باورتان میشود یا نه، ولی من تنها وقتی فهمیدم باردار بودهام که وقت زایمان رسیده بود! میبینید، آدمهای بیسوادی مثل من، چطور هستند؟ حتی شکمم هم بالا نیامد. حالا من همسایهام را که باردار است میبینم و با خودم مقایسه میکنم و میگویم چرا من مثل او بارداری را تجربه نکردم؟ [...] من در خانه خودمان زایمان کردم! [...] فکر میکردم بیمار هستم، نمیدانم... [...] قسم میخورم، قسم میخورم که این طور بود. حتی خودم هم دهانم باز مانده بود که چطور یک انسان از دل انسان دیگر بیرون میآید! قسم میخورم! من در خانه بودم، درد داشتم. به اهالی خانه گفتم من بیمار هستم و وقتی که آمدن دخترم را دیدم... شوکه شده بودم [...] بعد روز شنبه در بیمارستان به هوش آمدم، درحالیکه چهارشنبه زایمان کرده بودم. [...] از هوش رفته بودم و بعدها مادرم برایم تعریف کرد که قصد خودکشی داشته ام. [...] پرستار وقتی از من میپرسید میخواهم دخترم را ببینم یا نه، میگفتم «کدام دختر؟» یا «مادر این دختر کیست؟» بعضی وقتها تصاویری را به یاد میآورم، ولی دخترم در هیچ یک از این تصاویر نیست».
(سمیه، ۲۴ ساله)
تجربه سمیه، از نوع انکار شدید است. تعداد زنانی که این نوع انکار جزئی یا کلی واقعیت را تجربه میکنند بسیار زیاد است. عموماً در این موارد زنان مجرد وقتی متوجه بارداری خود میشوند تلاش میکنند آنرا پایان دهند. در تونس، پایان دادن داوطلبانه به بارداری برای همه زنانی که به سن قانونی رسیده اند، مجاز و قانونی است و کسانی که به سن قانونی نرسیده اند، میتوانند با داشتن رضایتنامه یکی از والدین خود، بصورت داوطلبانه بارداریشان را پایان دهند. این عمل رایگان، قانونی و بدون این که ثبت شود صورت میگیرد و در جهان عرب منحصر بفرد است. پایان دادن داوطلبانه به بارداری تا پایان سه ماهگی مجاز است و بسیاری از مادران مجرد، از امکان انجام آن در ساختارهای موجود بیاطلاع بوده یا از مهلت قانونی گذر کردهاند. در مواردی که امکان پایان دهی به بارداری از طریق دارویی نیست، مادران خود دست به کار میشوند. در مواردی که بررسی شد، زنانی هم با این که در مهلت قانونی هستند، به دلایل دینی بارداری را ادامه میدهند:«من یک اشتباه مرتکب شده ام، دیگر نمیخواهم یک اشتباه دیگر هم با از بین بردن این بچه انجام دهم.» این طرز تفکر نشان از فشار قضاوتهای دیگران بر روی مادر مجرد میدهد که او را متقاعد میکند از حق خود هم بگذرد. ارجاع به خدا نه تنها میتواند توجیهی برای اتفاقی که افتاده است باشد، بلکه دلیلی برای انتخاب نوع عکس العمل هم هست که به رفتارهای شخص چارچوبی اخلاقی میدهد و انگیزهها و اعمال فرد را کنترل میکند (Ferrié 1995):
«من در هفته دوم بارداری بودم. برای این که نگهش دارم یا نه، از امام مسجد پرسیدم آیا پایان دادن به این بارداری حرام است؟ جواب این بود که البته که حرام است و عذاب خداوند در پیش خواهد بود. بنابراین تصمیم گرفتم نگهش دارم و آرام آرام احساس مادری در من رشد کرد و دیگر حاضر نبودم از بین ببرمش. او پدرش است و من هم مادرش. من تصمیم گرفتم هر کاری از دستم بر می آید برای این بچه انجام دهم. از خدا خواستم بگذارد این بچه در دل من رشد کند». (گریه میکند و ساکت میشود)
(سعیده، ۲۵ ساله)
مادران باردار تلاش می کنند وضعیتشان را از خانوادهشان پنهان کنند و اطرافیان تنها وقتی متوجه میشوند که شرایط غیرقابل پنهان کردن باشد. این روند پنهانکاری خود روندی سخت و دشوار است:
« من شکمم را پنهان میکردم، همیشه لباسهای مردانه میپوشیدم که اندازههایشان بزرگتر است. اصلاً دلم نمیخواست شکمم را نشان بدهم، چون مایه ننگم بود».
(سیهم، ۱۸ ساله)
این زنان دائماً در شرایط عمیقاً پر اضطرابی زندگی میکنند و ممکن است بتوانند در مورد بارداریشان با یکی از اعضای خانواده، مثل مادر یا خواهرشان، دوستان یا شریک جنسیشان صحبت کنند تا بتوانند به استراتژی موثری برای پنهان کردن بارداری از اطرافیان دست یابند. در این میان نکته اصلی اینست که چطور این اتفاق را از اعضای مرد خانواده پنهان کنند. چرا که اگر آنها متوجه شوند، «ناموس و غیرت مردانهشان» لکه دار میشود و عکسالعملشان میتواند بسیار خطرناک و ناسنجیده باشد و تا ترک کشور پیش رود:
«برادرم که در دانشگاه کیپ دانشجو بود، اوایل اصلاً با من صحبت نمیکرد و بعدها هم به اجبار به جایی خیلی دور نزد دوستش رفت. آنجا مشغول به کار شد و ترک تحصیل کرد. بخشی از درآمدش را به والدینمان میداد ولی بعد گفت اگر من در خانه بمانم، هرگز برنمیگردد».
(وهیبه، ۲۷ ساله)
«مادرم با برادرهایم در مورد بارداریام صحبت کرد... [...] همه روستا خبر دار شدند که من باردارم، حتی برادرم که در وزارتخانه کار میکرد از کشور مهاجرت کرد! [...] به خاطر این مشکل، از من ننگ داشت و مردم به او می گفتند:«خواهرت بدون این که شوهر داشته باشد بچهدار شده!» او هم به مادرم گفت:«اگر دخترت اینجا بماند، من از این خانه میروم».
(سارا، ۲۹ ساله)
مهاجرت زنان جوان به شهری دیگر یا خانهای غیر از خانه پدری یکی از انتخابهایی است که تعداد زیادی از آنرا برمیگزینند. آنها گاهی بعد از آشکارشدن بارداریشان از خانه پدری خود طرد میشوند، ولی در بسیاری از موارد این انتخاب با موافقت خانواده و زن جوان انجام میشود. این کار موجب فاصله گرفتن فیزیکی، روانی و اجتماعی میشود. در شلوغی شهرهای بزرگ آنها از شر پیشداوریها در امان میمانند:
«خالهام متوجه شد که من باردارم و به همه روستا گفت. بنابراین والدینم به من گفتند باید روستا را ترک کنم و بعد از زایمان بدون بچه به خانه برگردم. [...] من شغلم را ترک کردم چون همه میدانستند که من ازدواج نکردهام و بعد هم به عنوان خدمتکار زن مشغول به کار شدم و آنجا به همه گفتم که ازدواج کرده ام».
(کریمه، ۳۰ ساله)
در این شرایط، زنان بازهم باید با چالش هویت دروغین جدید خود دست و پنجه نرم کنند. آنها باید اطلاعاتی را که در مورد خود میدهند با مراقبت و توجه زیاد بررسی کنند تا مبادا در محیطهای اجتماعی پرده از رازشان برداشته شود. یکی از استراتژیهای مادران مجرد این است که فاصله مشخصی با دیگران حفظ میکنند. بنابراین در تنهایی فیزیکی و روانی به سر میبرند تا مبادا اطلاعاتی که ممکن است آنها را به درد سر بیاندازد، فاش شود.
استراتژیهای مادری: از ترک فرزند تا مطالبه جایگاه حقوقی و اجتماعی
اولین دو راهی بعد از زایمان، انتخاب بین ترک فرزند، سپردن او به مراکز خدمات اجتماعی و گذر از حقوق و جایگاه مادری کودک برای همیشه یا نگه داشتن فرزند نزد خود و مبارزه با پیشداوریهای جامعه و طرد شدن احتمالی از جانب خانواده است. بیشتر مادران مورد بررسی در یک چیز اشتراک دارند: آنها تلاشی گاهی بیفایده کردهاند که این حس مادری معادل ننگ را پنهان کنند، ولی در نهایت رضایتنامه ترک نوزاد را امضا کردهاند. در میان این دو انتخاب تلخ، که در بیشتر اوقات توسط خانواده به مادر مجرد تحمیل میشود، بسیاری هم طرد شدن از خانواده را به ترک فرزند خود ترجیح داده اند:
«پدرم به من گفت اگر بخواهم به خانه برگردم باید بچه را بگذارم»
(نسرین، ۱۹ ساله)
«درست است که خیلی سخت است، که مشکلات زیادی خواهم داشت، اما حتی اگر بار سنگینی باشد که حتی در کوچه و خیابان هم به دوش داشته باشم،بدون هیچی، ترجیح میدهم با او باشم».
(سعیده، ۲۵ ساله )
راه حلهای آلترناتیو مثل هماهنگی بین اعضای خانوادهها هم یکی از راههایی است که برخی مادران مجرد پیدا کردهاند. حتی اگر رضایتنامه ترک فرزند امضا نشده باشد، استراتژی هایی مشاهده شده است که به مادر اجازه میدهد دوباره با فرزندش به خانه بازگردد، ولی هیچ یک از نقشهای مادری را برعهده نگیرد. این که نوزاد به عنوان عضوی از خانواده پذیرفته شود، جزو موارد نادر نیست.
و در این حالت نسبت فرزند با مادر پنهان میشود. مثلاً گفته میشود این فرزند یکی از خواهران است که ازدواج کرده است، یا فرزند مادر خانواده که در حقیقت مادربزرگ نوزاد است. در مورد هاجر، مادر نهایتاً نقش خواهر فرزندش را برعهده میگیرد:
«من و خواهرم از خانه رفتیم تا در خانه دیگری زندگی کنیم. هر دو خانهها در یک محله بودند [...] فقط هفت روز در خانهای که با خواهرم گرفته بودیم، ماندیم و مادرم نخواست بیشتر بمانیم. او ما را به خانه برگرداند و خواست من همانطور که بودم باشم. من باید به خانه پدری برمیگشتم و همه هم باید مرا میپذیرفتند. نباید دختر را از خانه بیرون کرد. او به من گفت:« باید دخترت را طوری نگاه کنی که انگار دختر پنجم نداشته من است.» و از آن روز به بعد دخترم برای من مثل خواهرم شد... و نه دخترم».
(هاجر، ۲۳ ساله)
برای مثال مادر فاطیما ۱۹ ساله که در اقامتگاه امل سکونت دارد، پذیرفته است که دخترش را برای مدت محدود و تا وقتی که همسایهها باور داشته باشند این بچه برادر فاطیماست نگه دارد. مونا، مادر پسر سه ماهه ای که پدرش بدون هیچ ردپایی آنها را تنها گذاشته است، با مردی آشنا شده که قبول کرده با او ازدواج کند و فرزند را بپذیرد:
«نامزدم به من گفت که او را در انجمن بگذارم و بعد از ازدواج، او را میگیریم و نام خانوادگی نامزدم را به او میدهیم. ما تصمیم گرفتیم بعد از ازدواج بگوییم که نمیتوانیم بچه دار شویم و این بچه را به فرزندی قبول کردهایم که همان پسر خودم است».
(مونا، ۱۹ ساله)
مادر مجرد میتواند از لحظهای که اطرافیانش باور کنند مجرد نیست، بدون این که قربانی تبعیض شود واقعاً نقش مادریاش را ایفا کند، حتی در موردی که زنی فرزند خودش را به فرزندخواندگی بگیرد. این دقیقاً به معنی بازپس گرفتن نقش و جایگاه مادری از طریق قانون و رسمیت بخشیدن به ازدواج، به عنوان تنها راه مشروع تشکیل خانواده از نظر جامعه است. زمانی که مادر از قبل تنها زندگی کند، میتواند خود را متأهل معرفی کند. زمانی که والدین دخترشان را به همراه فرزندش در خانه نپذیرند، فاصله جغرافیایی و دوری نمادین محل زندگی مادر مجرد میتواند به عنوان بهانه ای برای « احیای آبروی رفته » تلقی و این طرد شدن از جامعه میتواند به عنوان یک تنبیه شناخته شود:
«وقتی با بچه از بیمارستان برگشتم، نتوانستم به خانه بروم. آنها مرا در گوشه ای از انبار کاه و اصطبل خانه جا دادند. من و پسرم در این اتاق که مثل خانههای انسانهای اولیه بود، ماندیم. مادرم اجازه نمیداد ما از این اتاق بیرون بیاییم. پدرم بارها به من میگفت که مقصر من هستم و نباید بیمسوولیتی میکردم. مادرم هرچه نیاز داشتم برایم میآورد. [...] مادرم میگفت من میتوانم تا وقتی که خدا شرایط را عوض کند آنجا بمانم [...] برادرم نپذیرفت و گفت آن خانه یا جای من است یا جای او[...] برادرم گفت که من باید خانه را ترک کنم چون برایشان در میان اطرافیان مشکل بوجود میآورم. حتی همسایهها هم به مادرم گفته بودند : «این دختر در تمام روستا شهره خاص و عام شده است.»"..
(سعیده، ۲۳ ساله)
در شرایطی که پیشتر توضیح داده شد، نقش مادری در محیط خانوادگی، رسماً از مادر مجرد گرفته میشود. برای آنهایی که زیر بار پنهان کردن مادری خود و ترک نقش مادریشان نمیروند، استقلال تنها راه حل به نظر میرسد. در صورت پذیرش مسوولیت مادری در عین تجرد، زنان جوان از هسته خانواده جدا میشوند (Turki 1998 : 146). مهاجرت به شهر و پیدا کردن شغل برای برآورده کردن نیازهای کودک و آموزش و پروش او در بهترین شرایط ممکن از دغدغههای اصلی این زنان است. بعد مادی و اقتصادی وظایف مادری یکی از مواردی است که بدون استثنا در تمامی مصاحبهها به آن اشاره شده است. کمبود امکانات موجب میشود این زنان نتوانند نقش خود را به تمامی ایفا کنند و به استراتژیهای دیگری برای رفع نیازهای خود روی آورند. آنها در حالیکه بدلیل پذیرفتن مسوولیت و عواقب مادر شدن پیش از ازدواج از جانب خانواده و اطرافیان طرد شده اند، با انجمنها و گروههای خیریه و خدمات اجتماعی کودکان تماس میگیرند. بنابراین رفتار و گفتارشان را به تناسب مخاطب خود در این سازمانها تنظیم میکنند. پذیرش کامل و درونی کردن حس قربانی، پیشداوریها در مورد مادران مجرد یا مخالفت آشکار و شاید اغماضشده با این پیشداوریها تا حد مطالبه محوری، که گاهی همزمان از آن بهره برده میشود، از استراتژیهایی است که در بررسی و مشاهدات دیده شد. تلاش این زنان برای حفظ ظاهر خود تا آنجا پیش میرود که حتی به خودشان هم دروغ میگویند.
در مواردی مشاهده شد که مادران بیوگرافی و سرگذشت زندگی خود را آنگونه که هست به انجمنهای حمایتی و بیمارستان اعلام نمیکنند، زندگی خود را در حاشیه زیبا و آرام جلوه میدهند و آنچه را که از دست داده اند یا زخمهایشان را ناچیز نشان میدهند تا توجیه کنند که مثل دیگران نیستند و شاید مورد احترام و قدردانی قرار گیرند. این داستانها نگاههای مواخذهگر دیگران را نرم میکند و آنها را از خطر قضاوت میرهاند. بنابراین مادران داستان زندگی را با واقعیتهای موجود در جامعه وفق میدهند. [۶] برخی خود را همانطور که جامعه در موردشان فکر میکند و در رسانهها در موردشان صحبت میشود خود را قربانی نشان میدهند و میپذیرند که اشتباه کرده اند و یا مرتکب گناه شده اند. چرا که جامعه و مخاطبان آنها آمادگی شنیدن چیزی غیر از این را ندارند و بویژه نمیتوانند انتخاب شخصی این زنان را که خلاف هنجارهای اجتماعی است، باور کنند. برخی دیگر تلاش میکنند دلایل بنیادین و ریشهای پیشداوریهای موجود در مورد مادران مجرد را اصلاح کنند. گفمن این «هنجارسازی» را تلاشی از جانب قربانی پیشداوری میداند که سعی میکند خود را فردی عادی و منطبق با هنجارهای جامعه جلوه دهد. بارها دیده شده که مادرانی که در ایجاد این تغییر شکست خوردهاند نهایتاً خود را همانگونه که هستند پذیرفتهاند. آنها یاد گرفته اند از پیشداوریهای که محیط شان را فراگرفته عبور کنند و خود را «مورد اجتماعی» که برای جامعه مشکلساز است ندانسته و به خود احترام بگذارند. بیتردید این عبور از پیشداوریها التیامی برای تناقضات احتمالی میان هویت و نقش آنهاست. برخی از مادران خود را تواب میدانند و رفتارشان را هم منطبق با نیاز به بخشیده شدن است. یادآوری میکنیم که نحوه زندگی بسیاری از این زنان نوعی تلاش برای ارزشدهی به این روش زندگی و مخالفت با هنجارهای حاکم، عبور از آنها و ایجاد هنجارخای جدید است. با آگاهی از فشار و اهمیت پیشداوریهای موجود در موردشان، بسیاری جذب هنجارهای آموزشی و ارزشهای جاری در خانوادههای «نرمال» و عادی میشوند تا به حق موجودیت خود مشروعیت ببخشند و حضورشان را مثبت جلوه دهند تا نقشهای اجتماعی که از آنها سلب شده بود را بازپس گیرند. مادران مجرد بیش از هر چیز به ایفای تمام و کمال نقش مادری خود میپردازند و تلاش می کنند معنای اجتماعی و مفهوم مادری جدیدی را به این نقش ببخشند:
«من فقط او را در دنیا دارم. او هم فقط مرا در دنیا دارد. باید خوب بزرگش کنم. وظیفه من است».
(نیلا، ۲۱ ساله)
برای این گروه از مادران، میتوان مشاهده کرد که مادر شدنشان که اصولاً تصادفی و بدون برنامهریزی بوده است، به نوعی مطالبه حقوق اجتماعی و تغییر مبدل میشود. فرزندشان تنها دلیل زندگی و مبارزه و حتی تنها حامی سمبلیک و نه اقتصادی یا اجتماعی آنها برای رویارویی با جهان است ( Caradec et Martuccelli 2004). این مادران که عموماً از زندگی اقتصادی و اجتماعی به حاشیه رانده شدهاند، از فرزندشان، یعنی دلیل اصلی این مشکلات و طردشدنها به عنوان انگیزهای برای تلاش یاد میکنند:
«من دخترم را دوست دارم، او حامی بزرگی برای من است... حتی اگر در عین حال از او متنفرم...»
(هاجر، ۲۳ ساله)
«برای من داشتن کسی کنار خودم برای همیشه یک خیال بود. این خلأ را که من در آن زندگی میکنم پر میکند. تنها آرزویم این بود که بچه دار بشوم. من همیشه مورد بدرفتاری قرار گرفته بودم و اینطوری همیشه کسی کنار من خواهد بود... کسی که به او اعتماد دارم».
(نسرین، ۱۹ ساله)
«من او را دو بار به این بیمارستان بردم [...] وقتی با من بود، تنهایی را احساس نمیکردم و شجاع بودم. با نوزادم حرف میزدم. به او میگفتم: «اگر کسی اذیتم کرد تو از من مراقبت میکنی!»
(نیلا، ۲۱ ساله)
این که مادری بگوید «تا سرحد مرگ برای فرزندش مبارزه میکند» و «تمام زندگیاش را فدای فرزندش میکند» تا بهترین آموزش و تربیت را داشته باشد، در انجمنهای حمایتی مورد تشویق قرار میگیرد و ارزشمند است و چیز کمی هم نیست. چرا که او از زنی منفور به مادری قهرمان مبدل میشود. در مورد جایگاه پدر در این میان، در بسیاری از موارد بر خلاف انکار پدری از جانب او، این مرد همچنان دوست داشته میشود:
«عشقم به پسرم، موجب میشود پدرش را دوست داشته باشم».
(سارا، ۲۹ ساله)
بچه برای برخی از زنان، نمادی از عشق از دسترفته است. بسیاری از این مادرها برای پسرهایشان نام پدرش را برمیگزینند:
«حالا که دیگر یاسین را از دست داده ام، یکی دیگر با من هست، یک تکه کوچک از او [...] مثل این که او،همسرم باشد ولی در ذهنم مرده است».
(وهیبه، ۲۷ ساله)
آیا نامیدن فرزند به نام پدرش در حالیکه پدر رابطه والد و فرزندی را انکار میکند و نام خانوادگی و نسبش را به فرزند نمیدهد، برای زن تلاشی نمادین برای احیای نقش پدر در زندگی او نیست؟ در حالیکه برخی از این مادرها امیدوارند روزی با پدر بیولوژیک فرزندشان ازدواج کنند، برخی دیگر به غیر عملی بودن این پروژه آگاه هستند و میدانند که فرزندشان به سختی پدر پیدا خواهد کرد:
«حالا دیگر به ازدواج فکر نمیکنم. میدانم که پسرم همیشه پدر کم خواهد داشت ولی اگر یک روز مردی را پیدا کنم که مرا با فرزندم بپذیرد، نه نمیگویم. اگر واقعاً پسرم را مثل پسر خودش بداند. قسم میخورم که به زندگی علاقه بیشتری خواهم داشت».
(سعیده، ۲۵ ساله)
نتیجهگیری
در غیبت پدر یا مردی که نقش پدری را بپذیرد، زنان مجبور هستند با پیشداوریها در مورد مسوولیت و ایفای نقش مادری بدون نقش همسری روبرو شده و با آن دست و پنجه نرم کنند. مادران مجرد خارج از چارچوب هنجارهای خانواده در تونس زندگی میکنند و همواره توسط بدنه اجتماعی و سیاسی محکوم می شوند. پیشداوریهای سیستماتیک در مورد آنها، ابزاری قوی برای کنترل اجتماعی زنان است. این مادرها باید به تنهایی بار این پیشداوری را چه در دوران بارداری چه پس از تولد بچه و در غیاب پدرش به دوش بکشند، چرا که دولت، جامعه و حتی جامعه مدنی همه او را مقصر میدانند. از آنجا که جامعه از زنان - و مردان- میخواهد که هنجارهای بنیادین اجتماعی را بپذیرند ولی تنها زنان را موظف میداند آنرا بیکم و کاست اجرا کنند، این فشار تنها بر روی زنان - و نه مردان - وارد میشود. ولی آیا این مادران مجرد در حال تغییر دادن و زیر سوال بردن بنیانهای سیستم مردسالاری نیستند که مدتهاست در این منطقه غیر قابل تغییر شناخته شده اند؟ آنها با پذیرفتن نسبت و نقش مادری، بدون این که نسبتی با یک مرد داشته باشند و نقش همسری ایفا کنند، در ظهور «فردیت» چه سهمی دارند؟ مطالعات تکبعدی درباره فضای تونس - که بیتردید به شدت مردسالار و برپایه سیستم اجتماعی تبعیضآمیز تعامل جنسیتهاست و اذهان و اعمال را سازماندهی میکند - نباید تغییرات اجتماعی در جریان، بویژه در قلب واحد خانواده را نادیده بگیرد.
پانوشتها:
•
۱. «امل للعائله و الطفل»تنها انجمنیست که در تونس خدمات اسکان به مادر و فرزند ارائه میدهد. از ابتدای تأسیس در سال ۲۰۰۱ تا کنون، بیش از ۵۰۰ مادر مجرد و فرندانشان از حمایتهای اسکاندهی یا کمکهای مادی این انجمن بهرهمند شدهاند.
•
۲. در مجموع با ۴۰ زن مصاحبههایی انجام شد. این زنان هنگام پرکردن پرسشنامه در بیمارستان یا ساختارهای پذیرش فرزندانشان در سراسر کشور و یا در انجمن امل برای شرکت در این مطالعه اعلام آمادگی کرده بودند. همچنین زنانی از طریق آشنایان خود با این پژوهش آشنا شده و با آن همکاری کردند.
•
۳. در میان دستاوردهای پرشمار زنان، حق انتخاب همسر، ممنوعیت چندهمسری و طلاق یکجانبه از سوی مرد، حق طلاق برای زن و حق پایان دادن داوطلبانه به بارداری مستقل از وضعیت تأهل از این حقوق بودند.
•
۴. اسامی اشخاص و اماکن برای احترام به حریم شخصی مصاحبه شونده تغییر کرده اند.
•
۵. با ارجاع به تئوری پاولا تابت (۲۰۰۴) در مورد مبادلات اقتصادی جنسی، ما می توانیم اینجا به آسانی و وضوح فعالیتهای اقتصادی را مشخص کنیم. در چندین رابطه مادران مورد پرسش، هرگونه پرداخت مستقیم پول در قبال رابطه جنسی را رد میکردند ولی خدماتی مالی یا غیر مالی را در اشکال دیگر میپذیرفتند.
•
۶. این استراتژیها برای مثال در مورد قشر گرفتار فقر، مثل بیخانمانها یا کارگران دون پایه بررسی شده است (Stettinger 2004; Lanzarenni 2000).
منابع:
BELLEAU, Hélène
2004 « Être parent aujourd’hui : la construction du lien de filiation dans l’univers symbolique de la parenté », Revue : Enfances, familles, générations, 1,automne 2004, URI : https://id.erudit.org/iderudit/008891ar .
BESSIS, Sophie et Souhayr BELHASSEN
1992 Femmes du Maghreb : l’enjeu. Paris, Éditions JC Lattès.
CARADEC, Vincent et Danilo MARTUCCELLI
2004 Matériaux pour une sociologie de l’individu. Lille, Presses universitaires du Septentrion.
FERRIÉ, Jean-Noël
1995 « Lieux intérieurs et culture publique au Maroc », Politix, 31 : 187-202.
FREGOSI, Franck
2004 « Bourguiba et la régulation institutionnelle de l’islam : les contours audacieux d’un gallicanisme politique à la tunisienne » : 79- 100, dans Habib Bourguiba : la trace et l’héritage, Camau et Vincent Geisser. Paris, Éditions Karthala.
GOFFMAN, Erving
1975 Stigmate. Les usages sociaux des handicaps. Paris, Éditions de Minuit, coll. « Le sens commun » [1re éd. : 1963].
LACOSTE-DUJARDIN, Camille
1996 Des mères contre des femmes, maternité et patriarcat au Maghreb. Paris, La Découverte.
LANZARENNI, Corinne
2000 Survivre dans le monde sous-prolétaire. Paris, Puf, coll. « le sociologue ».
MARZOUKI, Ilhem
1993 Le mouvement des femmes en Tunisie, au XXe siècle : féminisme et politique. Paris, Maisonneuve et Larose, coll. « Enjeux ».
RAHOU, Yamina
2006 « Les mères célibataires : une réalité occultée ». NAQD Revue d’études et de critique sociale, « Femme et citoyenneté », 22-23 : 47-60.
STETTINGER, Vanessa
2004 « L’analyse des supports. Le cas des individus vivant dans la précarité », dans Vincent Caradec et Danilo Martuccelli, Matériaux pour une sociologie de l’individu. Lille, Presses universitaires du Septentrion : 43-56.
TABET, Paola
2004 La grande arnaque. Sexualité des femmes et échange économico-sexuel. Paris, L’Harmattan, coll. « Bibliothèque du féminisme ».
TURKI, Rim
1998 « Le tabou de la maternité célibataire dans les sociétés arabo-musulmanes :
exemple de la Tunisie », dans La Méditerranée des Femmes, collectif, Nabil El Haggar (dir.) : 133-155