قادری، فیلمساز مردم کوچه و بازار
فیلم های او عموما مورد توجه جدی منتقدان قرار نمی گرفت، اما اغلب در جذب تماشاگران پرشمار به سینماها موفق بود و می توانست آنها را راضی روانه خانه کند.
او فعالیت سینمایی خود را پس از نیمه کاره رها کردن تحصیلاتش در دانشکده داروسازی دانشگاه تهران، در ٢٠ سالگی (۱۳۳۴) و با بازی در فیلم "چهار راه حوادث" به کارگردانی ساموئل خاچیکیان آغاز کرد، سپس به کارگردانی روی آورد و در سال ١٣٤٤ نخستین فیلم خود "داغ ننگ" را به روی پرده فرستاد. فیلمی که احمد شاملو نیز در نگارش فیلمنامه آن با قادری همکاری کرد. این فیلم به دلیل بی تجربگی قادری و عدم شناخت شاملو از مدیوم سینما، اثری موفقی از کار در نیامد و در گیشه شکست خورد.
علیرغم شکست تجاری فیلم نخست، قادری با بازی در فیلم پرفرورش "کوچه مردها" (۱۳۴۹) جایگاه خود را در سینمای ایران تثبیت کرد.
او ٤٠ فیلم را کارگردانی کرد که ٢٦ تا از آنها مربوط به سال های قبل از انقلاب و ١٤ تای بعدی مربوط به سال های پس از انقلاب می شوند، علاوه بر کارگردانی او در بسیاری از این فیلم ها بازی هم کرد.
قادری طی حدود نیم قرن حضور در سینمای ایران، در مجموع در ٧٢ فیلم (با کارگردانی خودش یا سایر کارگردانان) نقش آفرینی کرد.
الگوی ثابت سینمای قادری پیش از انقلاب همان الگوی رایج و پر بیننده فیلم فارسی بود، در اغلب این فیلم ها تم اصلی ناموس پرستی و انتقام، سرقت و قاچاق، زد و خورد میان رفقا یا اختلاف پدر و پسر، و یا خواهر / برادر / فرزند گمشده ای است که قهرمان در جستجوی اوست، اما همین تم های تکرار شونده در میان مردم بسیار پر طرفدار بودند و اغلب فروش فیلم را تضمین می کردند.
با بالا گرفتن موج قیصر، سینمای عامه پسند ایران نیز کم کم در راستای ذائقه مردم تغییر کرد و پر از داستان هایی در مورد عصیان قهرمانان زخم خورده شد، تغییری که به وضوح در فیلم های قادری (چه آنها که به عنوان بازیگر در آن حضور داشته و چه آنها که کارگردانی کرده است) نیز دیده می شود. شاهراه زندگی (۱۳۴۷)، سوگند سکوت (۱۳۴۸)، برای که قلبها میتپد (۱۳۵۰)، نقرهداغ (۱۳۵۰)، بیحجاب (۱۳۵۲)، قفس (۱۳۵۳)، رفیق (۱۳۵٤)، بت (۱۳۵۵)، سینهچاک (۱۳۵۵)، پشت و خنجر (۱۳۵۶)، دو لکه عشق (۱۳۵۶)، سرسپرده (۱۳۵۶)، حکم تیر (۱۳۵۶) را می توان از جمله شاخص ترین فیلم هایی خواند که قادری پیش از انقلاب کارگردانی کرده است.
آخرین فیلم قادری در سالهای پیش از انقلاب "برادرکشی" (١٣٥٧)، نسخه ای ایرانی از داستان "رومئو و ژولیت" بود که همزمان با بروز انقلاب به همراه تعدادی دیگر از آثار آماده نمایش بایگانی شد، اما یک سال بعد و با استفاده از اختلاف سلیقه های موجود در سیاست فرهنگی کشور، فرصت نمایش یافت.
انقلاب ایران در سرنوشت حرفه ای و حتی غیر حرفه ای بسیاری از دست اندرکاران سینما تغییر چشمگیری ایجاد کرد و قادری نیز از این قاعده مستثنی نبود. در بحبوحه بی ثباتی و عدم قطعیت در قوانین ممیزی، بسیاری از سینماگران سعی کردند با ساخت آثاری همنوا با شرایط اجتماعی و عواطف برانگیخته شده مردم در سال های نخست پس از انقلاب، جایگاهی در سینمای آن روزگار بیابند.
برخی از مسئولان سینمایی در همان زمان به قادری توصیه کردند به جهت "حساسیت هایی که روی او وجود دارد" سعی کند نامی از او در تیتراژ فیلم هایی که در تولید آنها دخیل است وجود نداشته باشد. اما او که مصمم بود جایگاهی در سینمای جدید بیابد با انتشار اعلامیه ای در روزنامه اطلاعات از فیلم هایی که پیش از انقلاب ساخته بود فاصله گرفت.
مدتی پس از انتشار این اعلامیه بود که قادری فیلم نخستش "برزخی ها" (١٣٦١) را روی پرده برد. این فیلم که به نوعی می توان آن را نخستین فیلم شاخص بعد از انقلاب نامید، بسیار پرفروش شد و به واسطه داستانش جنجال آفرید.
فیلم روایتگر داستان گروهی مجرم بود که در جریان آشوب های انقلاب از زندان می گریزند و در تلاشند خود را به مرز برسانند؛ اما هنگامی که به دهکده ای در مرزهای غربی کشور می رسند جنگ ایران و عراق آغاز می شود و این افراد که از قاتل و ساواکی گرفته تا سارق و قاچاقچی در میان آنها یافت می شود، پس از برخورد با کدخدای مومن و معتقدِ ده، متحول شده و به دفاع از خاک وطن می پردازند و در این راه کشته می شوند.
هر چند تهیه کننده و قادری هر دو ضمن اشاره به قابلیت "بدترین گناهکاران در توبه و بازگشت به راه حق" ، اعلام کردند که اساسا فیلمنامه پیش از برخاستن زمزمه های جنگ ایران و عراق نوشته شده و جنگ مورد اشاره در فیلم در واقع جنگی فرضی است، مطبوعات و برخی گروه ها فیلم را با اتهام قاتل و قاچاقچی نمایاندن رزمندگان و "شهیدان" به شدت مورد حمله قرار دادند. به علاوه ، نقش های اصلی این فیلم بر عهده بازیگرانی چون فردین، ناصر ملک مطیعی، سعید راد و خود ایرج قادری بود، بازیگرانی "طاغوتی" که بنا به ادعای مقاله نویس کیهان بیننده در مواجهه با آنها، "تصویر رختخواب فیلمفارسی برایش تداعی می شود."
ایرج قادری با فیلم پرفروش می خواهم زنده بمانم بار دیگر به سینمای ایران بازگشت
مقاله تند و تیز کیهان این فیلم را "پایمال کردن رذیلانه خون شهدا برای پر کردن کیسه سرمایه داران فیلمساز که از کثیف ترین نوع سرمایه داران هستند" خواند. قادری در مصاحبه ای گفت که هدفش "ایجاد فرصتی برای گذار هنرمندان مطرح گذشته به سینمای پاکیزه و منزه بعد از انقلاب" بوده است. اما روی پرده رفتن این "مجسمه های فساد"، خصوصا در نقشی به زعم بسیاری مقدس، قابل تحمل نبود، در نتیجه طوماری ١٨ متری در اعتراض به فیلم در نماز جمعه تهران امضا شد و فیلم پس از تنها دو هفته نمایش و علیرغم فروش بیش از ٨ میلیون تومانی از روی پرده پایین کشیده شد.
حاشیه های "برزخی ها" به همراه پاره ای مسائل دیگر اندکی بعد به استعفای عبدالمجید معادیخواه، وزیر ارشاد انجامید؛ وزیری که برای "حفظ اعتبار امضای نظام" و ارزش مجوزی که پیشتر به فیلم داده شده بود تا آنجا که توانست از ادامه اکران آن دفاع کرد.
در همان سال فیلم دیگری به نام "دادا" به کارگردانی قادری با تمی دهقانی /حادثه ای روی پرده رفت، اما بخت با کارگردان و تهیه کننده یار بود و این فیلم که به ماجرای دفاع مردی ایلاتی از نوعروسش در برابر تعرض خانِ زورگو می پرداخت هیچ حساسیتی را بر نیانگیخت و پس از یک ماه اکران با فروشی خوب از روی پرده برداشته شد.
دو سال بعد قادری "تاراج " را با موضوع قاچاق مواد مخدر و اعتیاد ساخت. فیلم که بر اساس ساختار فیلم های پرحادثه غربی ساخته شده بود، همانطور که انتظار می رفت به فروش بسیار خوبی دست یافت، اما توسط منتقدان مورد حمله قرار گرفت و مجوز فعالیت قادری توسط اداره کل نظارت و نمایش تا اطلاع ثانوی تعلیق شد، هر چند این ممنوعیت را بیشتر می توان به سابقه این کارگردان/بازیگر در سینمای قبل از انقلاب نسبت داد تا کیفیت فیلم "تاراج".
قادری تنها کارگردانی نبود که دچار چنین ممنوعیتی شد، اما او تمام تلاش خود را کرد که از طریق مذاکره با مسئولان و دست اندرکاران فرهنگی کشور راهی برای بازگشت به سینما بیابد. در نهایت پس از انتصاب علی لاریجانی در سمت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، طی نامه ای سرگشاده از او درخواست کرد که اجازه فیلمسازی به او داده شود، در خواستی که با موافقت لاریجانی مواجه و زمینه ساز ساخت "می خواهم زنده بمانم" شد.
ایرج قادری در کنار اکبر هاشمی رفسنجانی، خسرو شکیبائی، مرتضی شایسته و مجید مظفری
"می خواهم زنده بمانم" (١٣٧٣) بازگشت دوباره قادری به سینما را رقم زد و با فروش چشمگیرش ثابت کرد که او کماکان می تواند تماشاگران را به سینما بکشاند. این فیلم که رسول صدرعاملی نگارش فیلمنامه آن را برعهده داشت، نام خود را از فیلمی آمریکایی وام گرفته بود. فیلمنامه بر اساس داستان واقعی مرگ مشکوک یک نوجوان به نام "پدرام تجریشی" بود که نامادری اش اصلی ترین مظنون پرونده او به حساب می آمد و در زمان خود سر و صدای زیادی برپا کرده بود. این موضوع به همراه انتخاب هوشمندانه بازیگران مطرح آن زمان در نقش های اصلی فیلم، بسیاری را به سینماها کشید.
پس از "می خواهم زنده بمانم" قادری تا سال ٨٩ در فاصله هر یکی دو سال یک فیلم ساخت و مجموعا در این سال ها ده فیلم از او روی پرده رفت، از جمله "طوطیا" ملودرام دیگری که با بهره گیری از نقش آفرینی "شقایق فراهانی" و "فریبرز عرب نیا" به فروش قابل توجهی دست یافت.
"سام و نرگس" یکی دیگر از فیلم های قادری بود که در سال های باب شدن فیلم های جوانانه/عاشقانه پای جوانی خوش قیافه، یعنی محمد رضا گلزار را به سینما باز کرد و فروش نسبتا خوبی داشت. گلزار در سینما ماندگار شد و قادری همواره به قابلیت خود در کشف و معرفی این ستاره بالید.
پس از آن "آکواریوم" - که بیشتر آن در ترکیه فیلمبرداری شده بود - به علت حضور ستارگان روز سینمای ایران و خصوصا روبروی هم قرار گرفتن - زوجِ پولسازِ آن سال ها، "مهناز افشار" و "امین حیایی" بینندگان بسیاری یافت. آکواریوم که از ساختی نسبتا خوب برخوردار بود توانست توجه تعدادی از منتقدان را نیز به خود معطوف کند. به علاوه در "آکواریوم" قادری برای نخستین بار پس از دورانی که از ادامه بازیگری بازمانده بود، روی پرده ظاهر شد و ایفای یکی از نقش های فیلمش را خود بر عهده گرفت. به این ترتیب او که تا پیش از انقلاب در ٦٥ فیلم بازی کرده بود، پس از حدود دو دهه غیبت از پرده سینماها، در "آکواریوم" و بعد از آن در ٧ فیلم دیگر ظاهر شد که کارگردانی ٦ تا از آنها را نیز خود بر عهده داشت. آخرین نقش او پیش از آکواریوم در "پنجمین سوار سرنوشت" پس از سی سال در سال ٨٩ روی پرده رفت.
کارنامه سینمایی ایرج قادری در تمام سال های فعالیتش به خوبی نمایانگر شناخت او از خواست تماشاگر عادی ایرانی است، تماشاگری که به نظر می رسد ذائقه اش طی این مدت فرق چندانی نکرده است، زیرا تم فیلم های بعد از انقلاب قادری تفاوت چندانی با آثار پیش از انقلاب او ندارد، شاخص ترین تغییر صورت گرفته مربوط به نوع استفاده از بازیگران زن است که متناسب با شرایط و محدودیت های جدید تمام کارگردانان داخل کشور ناچار شدند با احتیاط بیشتری با آن مواجه شوند. قادری نیز بی آنکه مدعی زدن "حرف های بزرگ" باشد فرمول امتحان پس داده خود را با بروز مانعی به نام انقلاب، اندکی دستکاری کرد و به ساختن فیلم های پرفروش بر مبنای همان الگوی پیشین ادامه داد.
در نخستین فیلم های پس از انقلاب او، تنها ظاهر قهرمانان اندکی تغییر کرده بود، اما همان مدل سینمایی قبلی به تماشاگران ارائه شد و بینندگان خود را هم یافت. به این ترتیب او ضمن وفق دادن خود با سیستم جدید، موفق شد دوران ممنوعیت را پشت سر بگذارد و در سال های بعد از انقلاب نیز ٨ فیلم به کارنامه خود بیافزاید و نام خود را به عنوان یکی از موفق ترین تجاری ساز های سینمای ایران به ثبت برساند، کارگردانی که می توان گفت به جز مواردی اندک از منتقدان روی خوش ندید، اما نام خود را در ذهن تماشاگران ایرانی برای همیشه ثبت کرد.
شاید اگر مراسم خاکسپاری اش بدون اعلام قبلی انجام نمی شد، حضور طرفداران او در بدرقه کارگردان می توانست به خوبی میزان علاقه آنها به سینمای ایرج قادری را به نمایش بگذارد.