آرش سیگارچی: اهدای جایزه یعنی وبلاگنویسها دیده میشوند
آرش سیگارچی، برنده مسابقه وبلاگنویسی دویچه وله از تجربیاتاش از وبلاگنویسی، سانسور و تاثیر شبکههای اجتماعی میگوید. او میگوید که اهدای جایزه به وبلاگنویسها انگیزه میدهد چون میدانند که دیده میشوند.
در هشتمین دور مسابقه بینالمللی وبلاگنویسی دویچهوله، The BOBs، "پنجره التهاب" وبلاگ آرش سیگارچی بهترین وبلاگ سال شناخته شد. این نخستین بار است که در طول چند سالی که از تولد The BOBs میگذرد یک وبلاگ فارسیزبان در موضوع بهترین وبلاگ، هم با رای کاربران و هم با رای هیئت داوران، به عنوان وبلاگ ممتاز انتخاب میشود.
با آرش سیگارچی در اینباره گفتوگویی کردهایم که در پی میآید. سیگارچی روزنامهنگار است و در واشینگتن به سر میبرد. او در این گفتوگو از سالهای دور وبلاگنویسیاش در استان گیلان ایران میگوید که وبلاگنویسی برایش راهی برای عبور از سد سانسور دولتی حاکم بر مطبوعات رسمی کشور بوده است. چیزی که به صدور حکم زندان علیه او منجر میشود.
سیگارچی فیلترینگ و گسترش شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک، هر دو را از دلایل کاهش اقبال به وبلاگنویسی در ایران میداند. او میگوید: «وقتی شما نتوانید بروید در صفحهی مدیریت وبلاگتان که بنویسید، بنابراین چرا میخواهید بنویسید؟» با اینهمه ادامه میدهد: «الآن شما باید مطلبی بنویسید که گیرایی بیشتری داشته باشد که با وجود آن رقبا یعنی شبکههای اجتماعی و بهرغم سانسورها بتوانید دیده شوید.» سیگارچی معتقد است «اگرچه از کمیت وبلاگها کاسته شده، اما کیفیت بالا رفته است.»
آقای سیگارچی از چه زمانی وبلاگ مینویسید؟ با توجه به اینکه در آستانه روز جهانی آزادی مطبوعات هستیم و ایران همواره یکی از دشمنان آزادی اینترنت و مطبوعات محسوب شده است، بفرمایید آیا تا بهحال سابقهی برخورد قضایی یا امنیتی دربارهی وبلاگتان داشتهاید؟
آرش سیگارچی، نویسنده وبلاگ "پنجره التهاب"، بهترین وبلاگ سال بابز
من از آذر ۱۳۸۲ وبلاگنویسی را شروع کردم. دلیلش هم این بود که در روزنامهای که سردبیر بودم، روزنامهی "گیلان امروز" به من فشار میآوردند که خیلی از خبرها را منتشر نکنم. به همین خاطر تصمیم گرفتم یک وبلاگ راه بیندازم و در آن وبلاگ خبرهایی که سانسور میشوند را منتشر کنم. متأسفانه با من به خاطر همین کار برخورد شد و سال ۸۳ بازداشت شدم. ازجمله اتهاماتی که در دادگاه انقلاب استان گیلان برای من مطرح شد، این بود که در وبلاگم مطالبی را منتشر میکنم که تشویش اذهان عمومی به قول آقایان بود و امنیت کشور را به خطر میانداخت. در واقع این خبرهایی که من آنجا منتشر میکردم، همین خبرهای سانسورشده بود و اینها به این مسئله اعتراض داشتند که متعاقب آن من را به ۱۴ سال زندان محکوم کردند، در مجموع اتهاماتی که مطرح کرده بودند و در دادگاه تجدید نظر هم به سه سال کاهش پیدا کرد. حدود دو سال هم به خاطر این محکومیت در زندان بودم.
آنطور که اشاره کردید شما از وبلاگ بهعنوان رسانه استفاده کردهاید. به نظرتان تا چه اندازه وبلاگها این پتانسیل را دارند که در فضای ایران رسانهای تأثیرگذاری محسوب شوند ؟
از چند منظر میتوان به این ماجرا نگاه کرد. یکی از مهمترین کارکردهای وبلاگ این است که میتواند ابزاری باشد برای مطالبی که در رسانههای رسمی منتشر نمیشود. من از وبلاگ برای این کار استفاده کردم و با این هدف که مطالبی که سانسور میشود را در وبلاگم منتشر کنم، وبلاگ نویسی را آغاز کردم. اما بعد مقطعی بود که مسیرم را برگرداندم. نگاهم به وبلاگ را به همان چیزی که واقعیت دارد و در دنیا به آن نگاه میکنند، تغییر دادم. یعنی تجربه و نگاه شخصی خودم به مسائل مختلف را نوشتم. بهعنوان یک روزنامهنگار یا یک هنرمند و یا یک نویسنده و یا یک فرد عادی، هر کسی میتواند وبلاگ داشته باشد، اما ما روزنامهنگاران وقتی وبلاگ مینویسیم، میتواند وبلاگ ما نقش مدیا و رسانه داشته باشد. به خاطر این میگویم که وقتی من روزنامهنگار در صحبتهای رئیس جمهور فعلی ایران یا رئیس جمهور گذشتهی ایران نکتهای را پیدا میکنم و آن را در کنار سخنان دیگر او قرار میدهم و تناقضی پیدا میکنم، این کارکرد روزنامهنگاری تحقیقی که ما روزنامهنگارها میتوانیم در وبلاگمان انجام دهیم، خودش خبر میشود و وبلاگ را از آن حالت غیررسمی به یک رسانهی رسمی میتواند تبدیل کند. به همین خاطر است که من معتقدم هر چه قدر روزنامهنگارها بیشتر به سمت وبلاگنویسی بروند، وبلاگنویسی از آن حالت غیررسمی بیشتر به حالت رسمی تبدیل میشود.
هیات داوران بابز
برگردیم به فضای ایران! به خاطر این که داور بخش فارسی مسابقه، آرش آبادپور نگاه منتقدانهای به فضای وبلاگستان فارسی دارد. آقای آبادپور گفتهاند وبلاگستان فارسی وضعیت چندان مناسبی ندارد. شما اشاره کردید به تأثیرگذاری. به نظر شما در فضای فعلی وبلاگستان فارسی آن تأثیرگذاریای که شما از آن صحبت کردید، میشود مشاهده کرد یا این که شما هم با آقای آرش آبادپور موافقاید که وبلاگستان فارسی فضای مناسبی الان ندارد؟
من با آرش موافقم و در عین حال مخالف. به خاطر این که دو مسئله روی وبلاگنویسی ایرانی تأثیر گذاشته است. مسئلهی اول سانسور است. وبلاگ من را آن زمانی که در ایران بودم و فیلتر نبود، در ایران روزانه تا چهارهزار نفر میخواندند. بعد از این که فیلتر شد تعداد خوانندهها به ۳۰ نفر رسید. این نشان میدهد که سانسور خیلی تأثیر دارد. بعدها با امکانات مثل آراس اس و ایمیلی که میتوانند خواننده مشترک مطالب وبلاگ شود، این مشکل را حل کردیم و الان هم بعضی از اوقات بینندگان وبلاگ من تا سه ـ چهار هزار نفر هم در روز میرسد. با اینهمه این یک مشکل است، یعنی این که سانسور باعث میشود که وبلاگنویسان اشتیاق نداشته باشند. وقتی شما نتوانید بروید در صفحهی مدیریت وبلاگتان که بنویسید، بنابراین چرا میخواهید بنویسید.
مشکل بزرگ دیگر به نظر من که البته مشکل نیست، پیشرفت تکنولوژی است، وجود گسترش شبکههای اجتماعیست. با وجود فیس بوک و توییتر و این موج کوتاه نویسی، عملاً وبلاگنویسی یکمقدار سختتر شده. شما برای نوشتن یک پست باید تحقیق کنید، بنویسید، فکر کنید. اما شما با یک پست مثلاً ۱۴۰ـ ۱۳۰ حرفی در توییتر یا فیسبوکتان تمام پیام را سعی میکنید منتقل کنید. این یک رقیب برای وبلاگنویسیست. که فکر میکنم تأثیرگذار هم بودهست. به عقیدهی من وبلاگنویسی از آن فضای موجگونه و احساسی فاصله گرفته است. زمانی هر کس میخواست دفترچهی خاطراتش را علنی کند وبلاگ مینوشت. اما الان این دفترچه خاطرات چون باید برای تولیدش زحمت کشید. یعنی شما باید مطلبی بنویسید که گیرایی بیشتری داشته باشد که با وجود آن رقبا یعنی شبکههای اجتماعی و بهرغم سانسورها بتوانید همه اینها را بگذرانید و دیده شوید. به همین دلیل من معتقدم که شاید کمیت کم شده، کمیت خیلی کم شده، اما کیفیت وبلاگها خیلی بهتر شده است.
به فیلترینگ اشاره کردید. با توجه به فیلترنیگ که بههرحال در داخل ایران وجود دارد، فکر میکنید مسابقاتی نظیر مسابقهی «بابز» تا چه اندازه میتواند حاصل مشارکت از داخل ایران هم محسوب شود؟
ببینید، سخت است. واقعاً با فضای فیلتر و با این مشکلاتی که بهوجود آوردهاند، خیلی سخت میشود تخمین زد. ولی استنباطی که من از کاربران فیس بوکی که به من پیغام میدادند، دوستانم یا کسانی که میگفتند رأی دادهایم و من نگاه میکردم و بههرحال میشناختمشان داشتم این بود که تقریباً ۷۰ درصدی رأیهایی که مثلاً به من داده میشد، از داخل ایران بود. من در صفحهی فیس بوک شخصیام پنج هزار نفر عضو دارم یا صفحهی دیگرم پنج هزار نفر عضو دارم که کم و بیش با اینها در ارتباطم و از این ارتباط چنین اتسنباطی در این مورد دارم.
اما به هر حال فیلترینگ خیلی تأثیر دارد. فیلترینگ باعث شده که ما نتوانیم استنباط درستی از فضای مجازی در ایران داشته باشیم. مثلاً در بخشی از وبلاگ شخصی من یک شمارشگر است که نشان میدهد کاربران از کجای دنیا میآیند و وبلاگ من را میخوانند. مدتهاست که کشور آمریکا در این شمارشگر بالاست. نه به خاطر این که از آمریکا من مخاطب زیادی دارم، بلکه اینها کاربرانی هستند که از از ایراناند و از فیلترشکنهایی که بیسشان در آمریکا هست استفاده میکنند و این رقم کاذب را به ما دادهاند. من فکر میکنم اگر سازو کاری اندیشه شود که این فیلترها را دور بزند، مثلاً با استفاده از ایمیل از مشترکهایتان بخواهید در انتخابات شرکت کنند یا با استفاده از آر اس اس که راحت نمیتوانند فیلترش کنند شرکت کنند خیلی نتایج واقعیتری را به دستتان میدهد.
آقای سیگارچی تأثیر جایزهای که دریافت کردهاید که برای نخستینبار در تاریخ مسابقهی دویچهوله یک وبلاگ فارسی زبان در موضوع بهترین وبلاگ با رأی کاربران و همچنین با رأی هیئت داوران بهعنوان وبلاگ ممتاز انتخاب میشود، را در روند وبلاگنویسیتان چه میدانید؟
فکر میکنم در درازمدت بتواند انگیزهای شود برای بچههایی که وبلاگ مینویسند. به خاطر این که... ببینید، حدود ده سال پیش من وبلاگنویسی را شروع کردم و هرگز این روز را نمیدیدم. گمانم این بود که یک بخش از کار و شخصیت من همین وبلاگ است و مینوشتم. خیلی جالب است. زمانی در ایران کمتر مینوشتم و حالا که بیرون هستم و فضای آزادتری دارم بیشتر مینویسم. محصول این نوشتنها بعد از ده سال نتیجه داده است. بنابراین کسی که یک یا دو ماه یا شش ماه است که وبلاگ مینویسد، میتواند امیدوار باشد زمانی نه چندان دور نهادهایی که به مسئلهی وبلاگنویسی توجه دارند، به آزادی بیان توجه دارند، از آنها زمانی قدردانی خواهند کرد. فکر میکنم برای آنها انگیزهای شود که ادامه دهند.