آشنایی در اربیل، قتل در تهران

شرق: قتل زن ثروتمند به دست مرد جوان، راز رابطه پنهانی را فاش کرد که چند سال قبل در عراق شکل گرفته‌ بود. به گزارش خبرنگار ما، رسیدگی به این پرونده قتل صبح دیروز در شعبه 74 دادگاه کیفری‌استان تهران آغاز شد. در ابتدای جلسه محاکمه شفیعی نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و در توضیح کیفرخواست گفت: «ماموران پلیس یکی از مناطق شمالی شهر تهران 18اردیبهشت سال گذشته با تلفن مردی که به شدت مضطرب بود متوجه شدند اتفاقی تلخ در یک خانه در حال وقوع است. این مرد به پلیس گفت: وقتی به تلفن همسرم زنگ زدم پسرم گوشی را جواب داد. صدای او به شدت وحشت‌زده ‌بود و می‌لرزید. او به من گفت مادرش در خیابان پیروزی است و اتفاقی برایش افتاده اما من فکر می‌کنم اتفاقی در خانه برای پسرم رخ داده است. دقایقی بعد ماموران به خانه این مرد رفتند و با شکستن در خانه وارد آنجا شدند و فهمیدند ساناز - همسر او- کشته ‌شده ‌است. آنها همچنین پیکر نیمه‌جان غرق در خون سیاوش پسر ساناز، را هم پیدا کردند. نماینده دادستان ادامه داد: «قبل از اینکه ماموران بررسی‌های خود را آغاز کنند مردی به نام امیر را در محل حادثه بازداشت کردند و مشخص شد امیر با ورود به خانه ساناز، او را به قتل رسانده و دست به سرقت مبلغی ارز و پول نقد زده و سیاوش را هم به قصد قتل با چاقو مجروح کرده‌ است. با بازداشت این مرد مشخص شد امیر بعد از برقراری ارتباط با ساناز وارد خانه او شده است. نماینده دادستان تهران در پایان اظهاراتش گفت: من به عنوان نماینده دادستان تهران با توجه به مدارک موجود در پرونده درخواست صدور حکم قانونی را دارم. در ادامه اولیای‌دم مقتول در جایگاه حاضر شدند و برای متهم درخواست صدور حکم قصاص کردند. آنها قبول کردند تفاضل دیه را هم بپردازند. سپس به دستور قاضی عبد‌اللهی- رییس دادگاه- متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را رد کرد و گفت: من اصلا نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. قرار نبود کسی کشته ‌شود و من رفته‌ بودم تا برای فروش آبگرمکن‌های خورشیدی با ساناز صحبت کنم. او نحوه آشنایی‌اش با مقتول را توضیح داد و گفت: چند سال پیش در اربیل عراق نمایشگاهی برگزار شد که ساناز از طرف شرکتش
 به این نمایشگاه آمده ‌بود و من هم که غرفه‌دار شرکت دیگری بودم آنجا با ساناز آشنا شدم. او زن موفقی بود و شوهرش هم شغل خوبی داشت. از آن به بعد بود که رابطه من با ساناز شروع شد. بعد از پایان نمایشگاه او به ارومیه رفت و من برایش بلیت گرفتم که به تهران برگردد. در این سال‌ها ما مرتب تلفنی با هم در تماس بودیم تا اینکه روز حادثه از من خواست به خانه‌اش بروم. او گفت آبگرمکن‌های خورشیدی آمده ‌است که اگر من خط فروش را راه بیندازم سود زیادی برایم دارد. من هم پیشنهاد را قبول کردم و به سمت تهران آمدم. قرار بود ناهار را با ساناز باشم. به خانه او رفتم. نمی‌دانم اصلا چه شد که او به مادرم و زنم فحش داد. متهم ادامه داد: «من سه ماه بود که عقد کرده ‌بودم. به من می‌گفت چرا با آن زن ازدواج کردی، تو بی‌عرضه‌ای، شوهر من را ببین چقدر پول دارد. همین‌طور به من فحش می‌داد. وقتی به مادرم و زنم توهین کرد آنقدر عصبی شدم که کنترل خودم را از دست دادم و دعوا کردم. کیفش را برداشت و به سمت آشپزخانه رفت. اسلحه‌ای از کیفش بیرون آورد. نمی‌دانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد. یک طناب زرد‌رنگ روی میز آشپزخانه بود. آن را برداشتم و دور گردن ساناز پیچیدم. می‌خواستم تنبیهش کنم. بعد هم که طناب را از دور گردنش باز کردم هنوز جان داشت. متهم ادامه ‌داد: روی کاناپه نشسته‌ بودم. حالم اصلا خوب نبود. نمی‌دانستم دارد چه اتفاقی می‌افتد که پسر ساناز وارد خانه شد. در آن هنگام می‌خواستم فرار کنم. متهم که ادعا می‌کرد اصلا یادش نیست چه اتفاقی افتاده ‌است اتهام سرقت را هم رد کرد و گفت: من فقط می‌خواستم حرصم را خالی کنم. ساناز اصلا حق نداشت به مادرم و زنم فحش دهد. در این هنگام قاضی عبد‌اللهی از متهم پرسید: تو در خانه زنی که شوهر داشت و تنها بود چه می‌کردی؟ اگر رابطه کاری بود چرا چندبار به خانه او رفت‌و آمد کردی و حتی از او پول قرض گرفتی؟ چرا وقتی می‌رفتی که شوهرش در خانه نبود.متهم جواب داد: من به قصدی به خانه مقتول نمی‌رفتم. البته او از زندگی مشترکش راضی نبود اما نمی‌دانم چرا ازدواج من برایش مساله شده بود. من همسرم را دوست دارم و به زن دیگری هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم. قاضی عبد‌اللهی سپس جزییاتی از گفته‌های متهم در جلسه بازپرسی را برایش خواند و گفت: تو در جلسه بازجویی به وضوح توضیح دادی که با مقتول رابطه عاطفی داشتی و چندبار از او پول گرفتی و حتی گفتی چندبار به خانه‌اش رفته‌ای. جزییات قتل و انگیزه‌ات را هم توضیح دادی. حالا چطور می‌گویی یادت نیست. متهم دوباره ادعا کرد که اصلا نمی‌داند چه اتفاقی افتاده و چرا دست به قتل زده ‌است. قاضی عبد‌اللهی سپس از متهم خواست روی صندلی‌اش بنشیند و ادامه رسیدگی به اتهامات او را به جلسه غیرعلنی موکول کرد. در ادامه سیاوش پسر نوجوان در جایگاه حاضر شد تا در مورد آنچه دیده ‌بود صحبت کند. او گفت: از مدرسه برگشتم، کلید انداختم و در را باز کردم. این اتفاق عجیبی نبود چون بیشتر وقت‌ها مادرم سرکار بود و من خودم در را باز می‌کردم. کفش‌های غریبه‌ای را در خانه دیدم، تعجب کردم. یکدفعه متهم را دیدم که جلویم ایستاده‌ بود. سلاحی را به سمتم گرفت. او از من خواست به حرفش گوش کنم. پرسید پول‌ها کجاست؟ گفتم نمی‌دانم. گفت مادرت را گروگان گرفتیم من آمده‌ام پول را بردارم اگر نشانم ندهی مادرت را می‌کشیم. باز تکرار کردم نمی‌دانم پول‌ها کجاست، بعد او خانه را گشت و در یکی از کمد‌ها دلار، یورو و سکه پیدا کرد و آنها را برداشت. در این هنگام مادربزرگم تلفن کرد. متهم از من خواست جواب بدهم. مادربزرگم گفت می‌خواهد به خانه ما بیاید، بعد پدرم به تلفن همراه مادرم زنگ زد. متهم دوباره از من خواست تلفن را جواب بدهم. گفت به پدرت بگو مادرت حالش بد شده در خیابانی در جنوب تهران است و بگو او هم بیاید. من هم اینها را تکرار کردم. صدایم به شدت می‌لرزید و فکر می‌کنم پدرم از لرزش صدایم فهمید که چه شده‌ است. سیاوش ادامه‌ داد: این مرد من را به حمامی که در اتاق پدرومادرم بود برد و از من خواست در وان آب بخوابم و دست و پایم را بست. وان را پر آب کرد و با طنابی گلویم را فشار داد. من بیهوش شدم. چند لحظه بعد به هوش آمدم اما گفتم بهتر است وانمود کنم مرده‌ام. مرد جوان با چاقویی رگ‌ دست راستم را برید و دوبار هم چاقو را به گردنم کشید. احساس می‌کردم خون می‌آید اما از ترسم نمی‌توانستم حرکتی کنم. داشتم دوباره بیهوش می‌شدم که صدای شکسته ‌شدن در خانه را شنیدم. مردی هم داشت با بی‌سیم حرف می‌زد. فهمیدم پلیس است. فریاد زدم. پدرم سراغم آمد و من را به بیمارستان رساند. این پسر در ادامه گفت: من جسد مادرم را ندیدم. متهم وقتی که می‌خواست من را از جایی که مادرم افتاده بود رد کند پالتوی مادرم را روی سرم کشید و نفهمیدم مادرم را کشته‌ است. البته فهمیدم سلاحش قلابی است اما ترسیدم با او درگیر شوم چون گفته ‌بود مادرم را گروگان گرفته از ترس اینکه مبادا برای مادرم اتفاقی بیفتد با او درگیر نشدم. بنا بر این گزارش ادامه رسیدگی به صورت غیرعلنی ادامه پیدا کرد و بعد از پایان جلسه دادگاه هم هیات قضات (عبد‌اللهی، اروین، قاسمی، رستمی، رسولی) برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.


 

رأی دهید
perser68 - فلوریدا - امریکا
اگه این زن توی کشور دمکراتی بود بدون هیچ مشکلی‌ از شهر اولش جدا میشد و زندگی‌ تازه‌ رو شروع میکرد و این مرد هم تنوع طلب،باز شاید با زن اول کنار نیومد.به هرحال تا آزادی نباشه ،تا خامنه‌ای منفور حکومت می‌کنه همینه،اون‌هایی‌ که آزادی غربی رو هم ردّ می‌کنن،اینم نظر خودشونه.آزادی،آزادی،آزادی و نه کمتر،مرگ جمهوری منفور اسلامی و نه کمتر،البته که تواین غرب هم این مسائل هست ولی‌ خیلی‌ها ش راه دارمان داره نه سنگسار,.
‌پنجشنبه 24 فروردين 1391 - 09:51
perser68 - فلوریدا - امریکا
فرانکفورت آلمان. تو که عربهارو از مملکتت بیرون میندازی،پس چرا نصف جملاتت عربی‌؟ها؟معلومه قاطی‌ کردی!گفتی‌ که اگه تو قرآن سنگسار باشه تو از دینت می‌آیی بیرون.چه فرقی‌ می‌کنه تواین قرآن باشه یا نباشه.سر خودتو کلاه بگذار.فقط مرگ این رژیم منفور خامنه‌ای اسلامی و نه کمتر.
‌پنجشنبه 24 فروردين 1391 - 10:00
بهروزرضازاده - سیدنی - استرالیا
عجب خر تو خری شده ایران.. خیانت و جنایت بیداد میکنه! تصورش هم نمیشه کرد که یک پسر بچه کوچک این بلاها سرش اومده باشه از ترس مردن خودش رو به مردن زده.. وای خدای من به نظرم این پسر تا آخر عمرش دچار کابوس و بحران خواهد بود.. واقعا برای این پسر ناراحت شدم
‌پنجشنبه 24 فروردين 1391 - 10:28
mandana53 - ایران - ایران
بیچاره پسره ! توی این سن کم چه ماجرای هولناکی رو تجربه کرده
‌پنجشنبه 24 فروردين 1391 - 12:53
Geelongcat - سیدنی - استرالیا
متّهم عجب حیوانی‌ بوده. چطور میخواسته پسر بیگناه را بکشه؟ اول خفه کردن با طناب و بعد رگه دست و بعد رگه گردن. من با قصاص و این حرف‌ها مخالفم ولی‌ مجازات اعدام را مناسب متهم میدونم.
جمعه 25 فروردين 1391 - 07:09
arashbehdin - اتلانتا - امریکا
خوب چرا ازدواج میکنید، شمایی که برایتان پیوند زناشویی هیچ ارزشی ندارد؟ این مردک خودش تازه زن گرفته اما میرود با زنی که شوهر دارد دوست میشود. آدمهایی که برای پول یا حرف مردم ازدواج میکنند انهم بی آشنا شدن، سر انجامشان همین است. در کشورهای بسته و عقب مانده ای مانند ایران و پاکستان و کشورهای عربی و ... که زن و مرد نمیتوانند پیش از ازدواج با هم خوب آشنا شده و رفت و امد کنند، چشم و گوش بسته با کسی ازدواج میکنند که ننه و عمه و خاله باجی های محل برایشان برگزیده اند. دست کم مانند هندی ها هم نیستند که با ازدواج های هماهنگ شده از سوی خانوداه کنار آمده و باهم زندگی میکنند و بیشترشان هم وفادارند. نه مانند غربی ها هستند که با یکی چند سال زندگی میکنند و اگر به هم خوردند، ازدواج میکنند، و نه مانند شرقی ها که سرشان را می اندازند پایین و زندگی شان را میکنند. ملاهای وحشی هم به جای دادن آزادی بیشتر به جوانان، اینگونه آدمها را با بدوی ترین شکل کیفر میکنند. خانواده های بسته و نادان و سنتی هم یکی دیگر از دلایل این ناهنجاری های اجتماعی هستند.
شنبه 26 فروردين 1391 - 11:18
ranandeh taxi - منچستر - انگلستان
زنی که کج رفت آخروعاقبتش بهتر ازاین نیست
یکشنبه 27 فروردين 1391 - 02:52
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • کپسول بتنی تنها راه مجاز ورود زنان به ورزشگاه‌ از نظر علم الهدی؛ خب، مستقیم بگویید راه نمی‌دهیم!
  • نتانیاهو قرارداد ۳۵ میلیارد دلاری صادرات گاز به مصر را تأیید کرد
  • گروگان‌گیری مجدد سپاه برای مبادله زندانی؛ این بار دو شهروند کره جنوبی در ازای دونده‌های متجاوز
  • پوتین: در صورت توقف روند صلح اراضی بیشتری در اوکراین تصرف می‌کنیم
  • دانشمند هسته‌ای حامی اسرائیل چگونه کشته شد؟ تل‌آویو به دنبال ردپای تهران در قتل مشکوک ماساچوست
  • بی‌خبری از وضعیت ده‌ها معترض مشهدی؛ «گفت آن‌قدر کتک می‌خورند تا پهلوی را فراموش کنند»
  • عکس جنجالی «چشم‌بادامی» دختر شایسته فنلاند، طوفانی از اتهام نژادپرستی به‌پا کرد
  • لحظه وحشت در مغازه؛ دفاع جانانه کاسب با «بیل» در برابر اوباشی که قصد داشت او را زنده زنده بسوزاند!
  • سرقت اعضای بدن در دانشگاه هاروارد آمریکا؛ مسئول سردخانه به ۸ سال زندان محکوم شد
  • «دشمن نقره‌ای در آشپزخانه؛ حقایق تکان‌دهنده درباره خطرات فویل آلومینیوم که کسی به شما نمی‌گوید!»