محمود مصدق: دکتر مصدق هنوز بطور دایمی دفن نشده است ,جنازه باید جابجا شود


روزنامه شرق , علی شاملو :  گرچه بیست و نهم اسفند نه سالروز تولد دکتر محمد مصدق است و نه سالروز مرگش و نه سالروز نخست‌وزیری‌اش که بخواهیم از زیستن مصدق در آینه‌های بی‌زنگار حرف بزنیم، بلکه سالروز ملی شدن صنعت نفت ایران در سال 1329 است که دکتر مصدق پیش‌قراول سترگ آن بود، اما از نفت چه می‌توان گفت که یک روز سبب شد بیگانگان در ایران کودتا کنند و دموکرات‌ترین دولت تاریخ معاصر را براندازند، روز دیگر بوی گندش شامه محمدرضا پهلوی را پر کرد که خیال برش دارد و دگراندیشان را به بهانه پول‌های نفت مردم در خزانه‌اش به مرگ و حبس و تبعید محکوم کند و روزی دیگر ابزار پروپاگاندیست‌های سیاست دولتی شد. پس چه نیک‌تر که از مصدق سخن به میان بیاید بی‌هیچ زنگاری، آن هم با نواده‌اش که محضر پدربزرگ را از نزدیک درک کرده و با او بسیار زیسته است. مصدق را منتقدانش، نمی‌دانند برای چه نقد می‌کنند، یعنی مصدق را نمی‌شناسند. مصدق، بی‌طرفی برنمی‌دارد، باید طرفدار او بود زیرا او دغدغه مردم این سرزمین را داشت، چه روزی که دست انگلستان را از منابع نفتی بی‌کران ایران قطع می‌کرد و چه روزی که یله بر کرسی صدارت اجازه می‌داد تمام منتقدانش هم آزادانه سخن بگویند و چه روزی که در بی‌دادگاه پهلوی نشست و داد سخن داد که «من نخست‌وزیر قانونی ایران هستم.» آنچه می‌خوانید بخش‌هایی از یک گفت‌وگوی طولانی با دکتر محمود مصدق، نواده رییس دولت ملی ایران در حدفاصل سال‌های 30 تا 32 خورشیدی است.

آقای دکتر مصدق اگر ممکن است نخست اطلاعاتی در مورد خاندان پدر بزرگ‌تان – مرحوم دکتر مصدق - بفرمایید؟


با توجه به اطلاعاتی که من از دوران طفولیتم دارم ایشان زندگی فوق‌العاده ساده‌ای داشتند و اهل تجملات نبودند. من دو یا سه سالی با دکتر زندگی کردم و می‌دیدم که ایشان همپای مستخدمان منزل زندگی می‌کردند و تجملاتی در زندگی شخصی نداشتند. خاطرم هست زمانی که ایشان به احمدآباد تبعید شدند من پنج یا شش ساله بودم که به همراه پرستار به دیدن ایشان می‌رفتم، آنجا کشاورزی و زراعت انجام می‌دادند و حدود 37 نفر نیز برایشان کار می‌کردند و حدود پنج مشاور کشاورزی داشتند که به مزرعه سرکشی می‌کردند و گزارشات کاری را به دکتر مصدق ارایه می‌کردند. خود دکتر نیز هر روز صبح به مزرعه سری می‌زدند و من نیز گاهی ایشان را همراهی می‌کردم. او علاقه زیادی هم به شکار داشت. آن روزها در احمدآباد خانه دکتر، دو ساختمان کنار هم بود؛ ساختمان اصلی که دکتر در آن زندگی می‌کرد و ساختمان جانبی که محل اسکان مستخدمان بود. من هنوز هم مراقب ساختمان دکتر هستم و در میراث فرهنگی نیز به ثبت رسیده و البته با کمک متولیان محل یک کتابخانه و یک موزه هم در آنجا در حال احداث است. احمدآباد سه قنات داشت که دکتر معمولا از محل درآمد کشاورزی خود ، هزینه‌تعمیر آن را می داد.


خود شما متولد چه سالی هستید؟
من متولد سال 1313هستم. آن روزها من مدرسه نمی‌رفتم و ماه‌ها نزد دکتر در احمدآباد می‌ماندم. برخلاف من که کاملا زندگی درهم و بی‌نظمی دارم زندگی دکتر خیلی ساده و مرتب بود. غذای ایشان خیلی ساده بود، ما دو آشپزخانه داشتیم، یک آشپزخانه برای اندرونی بود، یک آشپزخانه برای بیرونی که آشپزی که برای ایشان غذا درست می‌کردند تا پارسال در قید حیات بودند و پارسال فوت کردند. آشپزی هم که برای مستخدم‌ها بود هنوز در قید حیات هستند و در احمدآباد زندگی می‌کنند و هنوز هم هر کسی که آنجا می‌رود خاطراتش را تعریف می‌کند.


می‌توان ایشان را دید؟
بله، آقایی به نام آقای تک‌روستا، اتفاقا دختر و داماد ایشان الان سرایدار احمدآبادهستند که از من حقوق می‌گیرند. برای این، آنجا سرا‌یدار گذاشته‌ایم که در به روی همه باز باشد و هرکس که می‌خواهد، برود آنجا و محل زندگی دکتر را ببیند. حالا فاتحه‌ای هم خواستند بخوانند. و از این رو در همیشه باز است و دسته‌دسته از تمام نقاط ایران برای بازدید می‌آیند و ادای احترام می‌کنند. تا اینجا قسمت اول زندگی ما بود. قسمت دوم متعلق به زمانی است که بنده سال دوم، سوم تحصیلات متوسطه بودم. آن زمان در تهران زندگی می‌کردم. در تهران، شماره 109 خیابان کاخ، به دلیل اینکه پدرم منزلش در شمیران بود، صبح می‌رفتم شمیران و از آنجاکه طی فاصله بین دو منطقه به‌راحتی امروز نبود، من گاهی به مدرسه هم نمی‌رسیدم و مجبور بودم منزل پدربزرگم زندگی کنم و شب‌های جمعه می‌رفتم خانه خودمان شمیران. من دو سال هم با ایشان در شماره 109 زندگی کردم؛ دو سال به صورت کامل و زیر یک سقف و کاملا با روحیه ایشان و برنامه‌ ایشان آشنا بودم. خب این موقعی بود که ایشان وکیل مجلس دوره‌های سیزدهم و چهاردهم بودند.


شما نوه دکتر مصدق بودید و در زمره نزدیک‌ترین کسان به ایشان. از زندگی با پدربزرگی که نامش بر تارک تاریخ معاصر ایران می‌درخشد چه خاطراتی دارید؟
ایشان دو ساختمان داشتند که یک قسمت اندرونی بود و بیرون آن به سبک قدیم ساخته شده بود که اتاق ایشان حدفاصل این دو ساختمان به هم متصل می‌شد، یک در به طرف بیرون و یک در هم به طرف داخل. ایشان تمام دوران نخست‌وزیری را همانجا بودند. بعدا هم در 28 مرداد آنجا تخریب شد و آتشش زدند که اکنون چنین ساختمانی وجود ندارد. چند بار هم بعد از انقلاب آمدند و گفتند که ما ساختمان را پیدا کردیم در صورتی که ساختمانی وجود ندارد، تخریب شده بود و به جایش یک ساختمان چندطبقه آپارتمانی ساخته شده است با آجرهای سه‌سانتی واقع در خیابان کاخ، خیابان فلسطین جنوبی، 109 کاخ سابق.


این ساختمان اکنون وجود دارد؟
پلاکش هست، اما آن ساختمان نیست، آن منزل دیگر تخریب شد. 28 مرداد که آنجا را آتش زدند و خراب کردند، مرحوم عموی من مهندس احمد مصدق آنجا را تعمیر کرد. پدربزرگم نیز آنجا را به ایشان داد که او نیز پس از تعمیر و بازسازی آنجا را به هنرستان موسیقی اجاره داد. چند سال آنجا هنرستان موسیقی بود که بعد از فوت عموی من، از آنجا که ایشان فرزندی نداشت به مرحوم برادر من فروخته شد و ساختمانی جدیدی جایش ساختند که اکنون وجود ندارد ولی پلاکش فکر می‌کنم همان 109 باشد.
البته، دو تا ساختمان کنار هم بود. من دو سال در آن ساختمان‌ها زندگی کردم. مرحوم مادر من، خانم زهرا امامی دختر امام جمعه بودند که آنجا زندگی می‌کردند. مادربزرگ من نوه دختری ناصرالدین‌شاه بود و خود دکتر مصدق هم مادر و پدرشان قاجاری بودند. یادگاری که مادرشان از خودشان به جای گذاشتند، بیمارستان نجمیه بود که الان هم هست، به همراه مقداری موقوفات که برای درمان بیماران بی‌بضاعت، وقف کرده بودند که الان هم بنده متولی آنجا هستم. الان 20 سال است که بنده متولی این موقوفات هستم. بیمارستان هم در اجاره سپاه پاسداران است.


گویا سال 75 اجاره‌نامه‌شان تمام شد ولی هنوز در اجاره مانده است؟
به عبارتی در تصرف آنها است. بارها مذاکره کرده‌ایم که اجاره به ما بپردازند که هنوز موفق نشدیم. ما موقوفات و وقف‌نامه خیلی کاملی داریم که اینجا تعدادی بیمار رایگان باید بستری شوند و معالجه شوند، زمانی‌که مرحوم دکتر مصدق خودش متولی بودند، خیلی به این بیمارستان علاقه داشتند چرا که یادگار مادرشان بود و فوق‌العاده هم به مادرشان علاقه‌مند بودند. مدتی که در احمدآباد تبعید بود، از آنجا از فاصله صد کیلومتری با دقت فراوان به این مساله رسیدگی می‌کردند.


در تبعید اول یا دوم؟
در تبعید دوم. البته در تبعید اول هم همینطور بود، برای اینکه ایشان سال‌ها متولی بودند، مقداری‌ هم از اموال خودشان را وقف بیمارستان کردند، که الان هم هست. فوق‌العاده روی این دقت داشتند و یکی از عللی که من خودم طب خواندم به همین علت بود که ایشان علاقه‌مند بود و اصرار داشتند که یکی از نوه‌هایشان در کار پزشکی باشند که بتوانند بیمارستان را اداره کنند. خلاصه که مرحوم پدربزرگم خیلی روی تحصیل من علاقه و اصرار داشتند به عبارت بهتر برای همه نوه‌هایشان چنین اصراری داشتند.


ایشان چند فرزند و نوه داشتند؟
پنج تا فرزند داشتند، دو پسر و سه دختر. خانم ضیااشرف که با آقای عزت‌الله بیات ازدواج کردند، که بعد از انقلاب حدود 20 سال پیش فوت کردند.


اولین فرزند دختر بودند؟
بله، دومین فرزند پسر که عموی من بود، به نام آقای احمد مصدق، که ایشان فرزندی نداشتند. ایشان قبل از عمه‌ام فوت کردند و پدر من در سال 69 فوت شد، ایشان استاد دانشگاه بودند و سالیان دراز از بنیان‌گذاران جراحی زنان در ایران بود. بعد خانم معصومه متین‌دفتری بود که شوهرشان آقای احمد متین‌دفتری بود، نخست‌وزیر زمان رضاشاه و از جوان‌ترین نخست‌وزیرهای ایران.


و فرزند پنجم؟
فرزند آخر دختر بود، خدیجه مصدق.


ایشان هم فوت کرده‌اند؟
بله، در سال 80.


ایشان ظاهرا سال‌ها در بیمارستان روانی بودند. چرا؟
زمان رضاشاه بود، تقریبا سال 1317 که من چهار سال بیشتر نداشتم. خاطرم هست باغی در تجریش داشتیم که به آن باغ فردوس می‌گفتند. تابستان‌ها برای ییلاق آنجا می‌رفتیم. یک روز عمه‌ام بعدازظهری نزد ما آمد که همان روز نظمیه‌چی‌ها ریختند توی باغ که مرحوم دکتر مصدق را با خود ببرند. آن موقع عمه من سال آخر متوسطه، یعنی کلاس 11 بود و چون فرزند آخر بود، پدربزرگ به او خیلی علاقه داشت و عمه‌ هم خیلی به پدرشان علاقه داشتند. وقتی آمدند پدربزرگم را آنجا بازداشت کردند و بردند، یک شوک عصبی شدید به ایشان وارد شد و اختلال حواس پیدا کرد و تا آخر عمر در بیمارستان روانی بود، چه در ایران و چه در واپسین روزهای عمرش در سوییس که برای معالجه به آنجا رفته بود. البته دکتر مصدق دو تا پسر دیگر هم داشتند که در طفولیت فوت شدند، یکی‌شان در نوشاتل تحصیل می‌کردند و آنجا مرحوم شدند، یکی دیگر هم در تهران مرحوم شدند، که اینها را من اصلا ندیدم و خاطره‌ای از ایشان ندارم.


خب آقای دکتر بگذارید کمی مشخصا به زندگی دکتر مصدق بپردازیم. از دوران سفر دکتر مصدق در سال 1288 هـ. ش، سه سال بعد از انقلاب مشروطیت که برای ادامه تحصیل به اروپا و بعد روسیه رفتند چه اطلاعاتی دارید؟
ایشان اول به پاریس برای تحصیل در علوم سیاسی اقدام کرد و بعد به تهران آمد. آنجا حال‌شان بد شد، ناراحتی مزاجی داشت و آب‌وهوای آنجا سازگار با ایشان نبود، پس به تهران برگشت و بعد مجددا به سوییس رفت و سپس برای ادامه تحصیل در رشته حقوق به نوشاتل عزیمت کرد و دکترای حقوق را در آنجا گرفت. پدربزرگم اولین ایرانی بود که دکترای حقوق گرفت و تزشان را هم راجع‌به وصیت در اسلام نوشتند.
 

وصیت در فقه اسلامی و تشیع؟
بله.


قدری از تحصیلات دکتر مصدق بگویید...
دکتر مصدق تا متوسطه را البته آنچه که متوسطه ما هست، در مدارس قدیمی ایران خوانده بود، یعنی تا سن 15، 16 سالگی در منزل به رسم اعیان آن موقع به اصطلاح معلم سرخونه داشتند و حساب و زبان فرانسه و عربی و ادبیات فارسی و گلستان و اینها را با ایشان کار می‌کردند و بعد که پدرشان فوت می‌کنند و یک چند صباحی منصب دیوانی داشتند، در واقع محاسب خراسان بودند، انقلاب مشروطه که می‌شود و محیط برای کارهای دولتی به سبک قدیم فراهم نبوده و بعد هم استبداد صغیر شروع می‌شود، ایشان برای ادامه تحصیل به اروپا می‌روند و در مدرسه علوم سیاسی پاریس در سن بالای 20 یعنی زمانی که زن و بچه داشتند، مشغول می‌شوند.
آن موقع مدرسه آزاد علوم سیاسی بوده و الان هم جزو مدارس درجه یک فرانسه است، در واقع تمام نخبه‌های سیاست فرانسه تحصیلکرده‌های آنجا هستند. ایشان آنجا درس مالیه عمومی را نیز می‌خوانند. در همان دوران دچار بیماری می‌شوند، در واقع مجبور می‌شود وسط کار تحصیل را رها کند و بیاید ایران و مجدد این بار با شناخت بیشتری که به زبان فرانسه و فرهنگ و تمدن اروپا داشته می‌رود به سوییس و در دانشگاه نوشاتل در رشته حقوق نام‌نویسی می‌کند و اول لیسانس می‌گیرد، آن موقع فوق‌لیسانس نبوده، لیسانس بوده و دکترا، بعد از طی مرحله لیسانس، پایان‌نامه‌ای هم در مورد منع استرداد رژیم سیاسی می‌نویسد.
او بیشتر معتقد بود رژیم سیاسی نباید مسترد شود و تزی که برای دکترا نوشته اند در باب وصیت و فقه شیعه است که در پاریس چاپ می‌شود که بعدا هم در تهران دو بار ترجمه شد؛ یک‌بار همان اوایل سال‌های 1300 توسط دکتر محمد متین‌دفتری که آن موقع هنوز دکتریشان را نگرفته بودند، که توسط نصرالله انتظام و علی معتمدی به فارسی ترجمه می‌شود. فکر می‌کنم زمان قاجار بود، حتی رضاشاه آن موقع شاه نشده بود، قبل از 1304 بود. یک‌بار دیگر هم در سال 1378 آقایی این را به فارسی ترجمه کرد و کتاب حقوقی آن را در باب حقوق خصوصی برگرداند که در واقع تحصیلات حقوقی دکتر مصدق بود. پدربزرگم یک مدت هم در مدرسه علوم سیاسی درس داده است.


دانشگاه علوم سیاسی چه زمانی؟
زمانی که مرحوم دهخدا رییس‌اش بودند.


یک عده می‌گویند آقای محمدعلی فروغی هم از ایشان خواهش می‌کند که در آن مدرسه درس بدهند.
دکتر ولی‌الله خان نصر و بدیع‌الزمان فروزانفر از دکتر خواهش می‌کنند و از آنجایی که دکتر ولی‌الله خان نصر و مرحوم دهخدا هر دو رابطه صمیمی با دکتر مصدق داشتند از ایشان خواسته بودند که بیاید و درس بدهید، که دکتر هم یک ترم می‌روند و درس مدنی را ارایه می‌دهند و آن کتاب دستور در محاکم حقوقی، جزو اولین کتاب‌های آیین دادرسی مدنی ایران است. باز فروغی و یک عده دیگری همچون مرحوم آقای داور و نصرت‌‌الدوله و تعداد دیگری مجله‌ای را در می‌آوردند به نام مجله علمی که چند شماره‌ای هم در می‌آید که ایشان مطالب حقوقی در آن می‌نوشته است.


در کدام دولت؟
در زمان دولت مشیرالدوله بود که ایشان در آن دولت وزیر امور خارجه بودند. دکتر مصدق در کابینه قبلی گویا قرار بود وزیر دادگستری شود که حکمران فارس می‌شود. در دولت بعدی مشیرالدوله که یک مقدار قبل از تغییر سلطنت قاجار و پهلوی هم بود، ایشان وزیر خارجه بود که با ادعای انگلیس‌ها مخالفت می‌کند.


در مساله جزیره ابوموسی؟
بله. آنها می‌خواستند جزیره ابوموسی و شیخ‌شعیب را جزو قلمرو انگلستان قلمداد کنند که دکتر مصدق در نامه‌ای جواب خیلی تندی به آنها می‌نویسد و می‌گوید با استنادات تاریخی (در خاطرات تعلیمات‌شان البته این هست)، اینجا اصلا متعلق به ایران است و این ادعای دولت انگلیس بیهوده است. آن موقع کاپیتولاسیون تازه ملغی شده بود، ایشان رساله‌ای هم در باب کاپیتولاسیون نوشته بودند. یعنی یکی از پیشگامان مبارزه با کاپیتولاسیون هم شخص دکتر مصدق بوده است. ایشان می‌گفتند که ما به اصطلاح مردم وحشی‌ای نیستیم که بیایند در مملکت ما و قضاوت کنسولی راه بیندازند، کنسول روسیه بیاید و بشود قاضی. این خلاف اقتدار ایران است، در رساله کاپیتولاسیون می‌گوید ما باید یک قانون مجازاتی را تصویب کنیم که طبق آن، آن انگلیسی یا آن روسی یا آمریکایی و فرانسوی هم تبعه‌اش را بدهد دست ما تا ما اینجا محاکمه‌اش کنیم، نه اینکه طرف یکی را اینجا بکشد و بعد بفرستندش کشور دیگری که آنها محاکمه کنند. دکتر مصدق جزو کسانی بود که باعث تصویب قانون مجازات عمومی به مثابه اولین قانون مجازات ایران در شکل مدرن شد. ایشان مدتی هم در کمیسیون تدوین قانون مدنی ایران بودند. در مجلس پنجم و ششم هم در واقع از اعضای حقوقی مجلس بودند.


چه خاطراتی از دوران نخست‌وزیری ایشان دارید؟
در دوران نخست‌وزیری ایشان من در ایران نبودم. البته وقتی هم که در خارج درس می‌خواندیم، پدربزرگم خیلی اصرار داشتند که ما زبان فارسی را فراموش نکنیم و به این علت اصرار داشت و پول بلیت هواپیمای ما را شخصا می‌پرداختند که ما تابستان‌ها به تهران بیاییم و برای ما معلم فارسی و عربی در تهران می‌گرفت.


عربی چرا؟
عربی و فارسی، که دستور زبان فارسی‌مان قوی شود و از این رو هر سال تابستان به تهران می‌آمدیم. خاطرم هست که یک‌بار آمدنم به ایران مصادف شد با ورود گروه آقای هریمن به ایران که برای وساطت تمدید قرارداد نفت آمده بودند. خوب به یاد دارم آن روزی را که هریمن به دیدار پدربزرگم آمده بود. مترجم هریمن آن روز نیامده بود. خود او نشسته بود در آن ایوان بالا همان شماره 109، من رفتم دیدن پدربزرگم که دیدم این آقا هم آنجا نشسته و اینها با هم نمی‌توانند خوب صحبت کنند، پدربزرگ فرانسوی می‌دانست و آن آقا هم فرانسه نمی‌دانست، من شدم مترجم، آن وسط یک مدتی صحبت کردند و من ترجمه کردم.


از روز 28 مرداد و وقوع کودتا چه چیزی به یاد دارید؟
28 مرداد بنده در آمریکا بودم و هیچ تماسی با ایران نداشتم. آن موقع انگلیس‌ها در آنجا شایع کرده بودند که دکتر مصدق کمونیست شده و باید برداشته شود و تبلیغات زیادی روی این موضوع می‌کردند، من یکی، دو مصاحبه در بوستون انجام دادم که در روزنامه‌ها چاپ شد و در ایران نوشتند که آقایی پیدا شده به نام محمود مصدق که در آمریکا ادعا می‌کند نوه دکتر مصدق است. و این‌طور گفته، گفتم شما خودتان می‌گویید مالک و زمین‌دار، چطور می‌شود که مالکی کمونیست شود، این اصلا بر خلاف منافع شخصی‌اش است، اگر شما این‌طوری فکر کنید، اصلا ایشان کمونیست نیست، ایشان یک ناسیونالیست است، قهرمان ملی و وطن‌پرست است و کاری به کمونیسم ندارد. مدارکی که بعد از این همه سال پیدا شده جملگی می‌گویند از روزی که مصدق نخست‌وزیری را قبول کرد، دولت انگلستان دست‌اندرکار ساقط کردن ایشان بوده است.


آقای دکتر شما بعد از کودتا به ایران آمدید. آن وقت مرحوم دکتر مصدق در احمدآباد بودند. چه خاطره‌ای از روزهای تلخ تبعید دکتر مصدق در احمدآباد دارید؟
من سال سوم دانشکده علوم سیاسی بودم که برای دیدن پدربزرگ به ایران آمدم و با مرخصی ای که پدر از زندان گرفتند ما برای دیدن پدربزرگ به احمدآباد رفتیم. خاطرم هست ساعت دو بعدازظهر رسیدیم به آنجا، ناهاری درست کردند و ما سر ناهار نشسته بودیم که از بیرون قلعه صداهایی آمد، از آنجایی که زندان ایشان تمام شده بود و هیچ محدودیتی برای زندگی‌ایشان نبود، صدای هیاهویی می‌آمد، دیدیم که دو، سه اتوبوس از اراذل و اوباش آمدند و شعار می‌دادند که ما خون کشتگان‌مان را می‌خواهیم و پول کشتگان‌مان را می‌خواهیم و همین‌طور بیرون قلعه شعار می‌دادند. من آن موقع یادم هست که دیوارهای احمدآباد خیلی بلند بود، من رفتم و آنها متفرق شدند، 10 دقیقه بعد دو سرهنگ ساواک آمدند و گفتند که ما شنیدیم چنین اتفاقاتی افتاده، شما برای امنیت خودتان نامه بنویسید و از دولت بخواهید که برای حفظ جان شما اینجا مامور بگذارند. پدربزرگ دستخطی نوشتند و دادند من خواندمش و من هم اصلاحاتی به نظرم رسید که به ایشان گفتم و نامه را نوشتند و دادند به این آقایان، بعد از آن بود که چهار نفر از طرف ساواک آمدند و آنجا مستقر شدند که ایشان کم‌کم دچار محدودیت حرکت شد و دیگر از قلعه بیرون نمی‌رفتند، به عبارتی داخل قلعه تا آخر عمرشان حبس بودند.


از میان شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی آیا فردی به دیدن و عیادت دکتر مصدق در احمدآباد می‌آمد؟
آنجا ایستگاه پست کنترل داخل قلعه بود، دست راست دستگاه فرستنده و بی‌سیم داشتند. اصلا آنجا کسی را راه نمی‌دادند، فقط خانواده نزدیک. اگر ماشینی می‌خواست به داخل برود ماشین را نگه می‌داشتند و داخلش را بازرسی می‌کردند و بعد ما را راه می‌دادند که برویم داخل، من همیشه به آنجا که می‌رسیدم پا را روی گاز می‌گذاشتم و با سرعت رد می‌شدم و متوقف نمی‌شدم. آن روز هم که به عیادت رفتم، خواهر همسرم هم آمده بود که پدربزرگ را ببیند و ما بدون توقف به داخل رفته بودیم. در حیات نشسته بودیم که دیدیم این مامورها یک نامه به نام من به پدربزرگ دادند که ایشان گفتند محمود این چیست؟ که گفتم والا این آقا می‌پرسند که نفر سوم در ماشین شما کی بوده؟ در صورتی که من توقف هم نکردم و به سرعت از مقابل آنها عبور کرده بودم. پدربزرگ گفتند که تو امسال به اینها عیدی دادی؟ گفتم نه من هیچ وقت به اینها عیدی نمی‌دهم، یک سری بدوبیراه هم می‌گویم بعد ایشان گفتند که نه، مستخدم را صدا کرد و یک نیم‌پهلوی بین آن کاغذی که آورده بود گذاشت داخل نعلبکی و فرستاد برای ماموران و رو به ما گفت اینها این را می‌خواهند.


چه خاطره‌ای از مراسم تدفین و ختم دکتر مصدق و پس از آن در ذهن دارید؟ درخصوص حضور چهره‌ها یا افراد سیاسی حاضر در ختم و...
تا آنجا که به یاد دارم بیمارستان نجمیه اصلا در محاصره کامل ماموران امنیتی بود، وقتی که ایشان مرحوم شد، وصیت کرده بود که در میان شهدای 30 تیر قبرستان ابن‌بابویه باشد که داماد ایشان، آقای متین‌دفتری نزد شاه رفتند و گفتند که ایشان چنین چیزی را خواسته‌اند که شاه گفته بود اجازه نمی‌دهیم و ببرید همان احمدآباد دفنش کنید، که جنازه را بردند آنجا و عده‌ای از جمله مرحوم آیت‌الله زنجانی هم برایشان نماز میت خواندند.


غسل‌شان چطور انجام شد؟
آقای دکتر سحابی همانجا در حیاط کنار نهر آب، ایشان را شستند و قبر و کفن نیز در همان ناهارخوری ایشان که الان هم همانجا هست انجام شد.


دفن موقتی بود؟
به طور موقت، داخل تابوت چوبی گذاشتند و دفن کردند. مرحوم دکتر سحابی سال‌ها بعد، با امام که صحبت می‌کرد اصرار عجیبی داشتند که ایشان حتما باید به صورت شرعی و دایمی دفن شود و این یک چیز موقت است که بعد‌ها نیز وضعیت ایجاب نکرد و ما این کار را نکردیم.


یعنی هنوز دایمی دفن نشده‌اند؟
خیر، اگر چیزی هم بعد از 45 سال باقی مانده، نمی‌دانم (می‌خندد) هنوز آنجا موقت دفن شده است. یعنی هنوز هم به وصیت ایشان عمل نشده است.


مراسمی برای ایشان نگرفتید؟
ما اجازه هیچ مراسمی را نداشتیم.


یعنی تا انقلاب هیچ اجازه‌ای به شما داده نشد؟
بعد از انقلاب 14 اسفند57، آیت‌الله طالقانی در احمدآباد یک سخنرانی طولانی کردند – مصدق هماورد استعمار - که یک میلیون نفر هم حضور داشتند ولی کماکان امکان جابه‌جایی جنازه به وجود نیامد. 

رأی دهید
bavar88 - آمستردام - هلند
مصدق هر چند مرد بزرگی‌ بود و استبداد شاهی در افتاد ولی‌ خوب نتیجه کوتاه گرفت در هر حال بایستی از اون به نیکی‌ یاد کرد ولی‌ پایمرد تر آن امام خمینی بود که بنیان شاهی را در ایران ریشه کن کرد و البته فرق امام با بزرگ مرد سیاس در همین نکته است...
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 09:56
Azadikhah - تكسل - هلند
درود بر مصدق و خدا رحمتش کنه.bavar88 - آمستردام - هلند:امام خمینی پایه گذر کثیفترین حکومت در تاریخ ایران زمین هست.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 10:09
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
بیار وسط همون جد و پیشینگانش قوم بختیاری به خاک بسپار، بهت قول میدم سالیانه بیش از ٥ میلیون از بختیاری ها از قبرش دیدار و مزارش را گل باران میکنند. این قوم همیشه در راه نجات ایران و ایرانی ساعی بوده اما همیشه بهشون خیانت کردن و باورشون نکردن. چه از کریم خان زند و تا سردار اسد و مصدق و شاهپور بختیار و آشتیانی ها ، همه و همه مورد بی عنایتی دوستانشان قرار گرفتند والا الآن ایران بهشت میشد، چراکه خون اصیل ایرانی و از اقوام اصیل پارس توی رگهاشون هست و هیچ نسبتی با بیگانگان و تاراج گران ایران ندارند.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 10:33
jack bauer - تبریز - ایران
bavar88 - آمستردام - هلند آفرین منم همون عقیده رو دارم.مصدق اشتباه کرد که به شاه مستبد فرصت داد. مصدق آدم بزرگی بود و آدم سیاسی بود ولی در درون جامعه محبوبیتش کم بود و این عامل اصلی شکستش در مقابله با شاه بود.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 10:42
dash-akol - لندن - انگلستان
باور جان ۸۸، تفاوت مصدق با خمینی این بود که مصدق یک انسان تحصیل کرده و مردمی و با سیاست بود ولی‌ خمینی یک طلبه مفت خور بی‌سواد که اینگلسیها نشوندنش سر کار. شما اگه به مردم و کشورت علاقه داری بهتره که بیشتر مطالعه کنی‌ دوست عزیز. خیانتی که کشور‌های آمریکا ، انگلیس و روسپیه به مصدق کردن فراموش شدنی نیست. لطفا همه چیز رو با هم قاطی‌ نکن. بهروز باشی‌.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 10:56
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
این نوه چرا الکی حرف میزنه، مصدق فرزند آشتیانی و از درباریان و وزرای کریمخان زند بودند که پس از آمدن قاجار بر روی کار به دربار قاجار فرا خوانده شدند و در وزارت قاجار خدمت میکردند و نه اینکه از خانواده قاجار باشند. آشتیانی ها مانند خود کریم خان زند از خانواده بختیاری ها بودند. این چی میگه و چرا جد و کنیه این مرد بزرگ را لکه دار میکنه. قاجارها سراسر ظلم و بی فرهنگی و وحشیگری و حوسبازی بودند و این اصلاً به شخصیت این مرد نمیاد. تمام کنیه مصدق در ویکی پدیا هست و نوشته شده.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 11:45
tehran_london - لندن - انگلستان
خدا رحمت کنه مصدق مرد بزرگ کل تاریخ ایران را.و خدا نابئد کنه انگلیس و دست نشانده هاشو.یه سال دیگه از عمرمون گذشتو چیزی از این زندگی کوفتی نفهمیدیم
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 12:18
pezhman - وين - اتريش
بعضی‌آدم‌های ناآگاه چنگیز خان مغول وشاد روان دکتر محمد مصدق را مردان بزرگی می‌دانند.بله, نمره هردو‌شان بیست است. اولی‌ فاتح شهرها بزرگ و جاری نمودن جوی خون. و دومی فاتح دلها و کمک به انسانهای محروم بود.مصدق را باید با ماهاتما گاندی رهبر آزادگان جهان مقایسه نمود.و چنگیز خون آشام را با خمینی دروغگو وجنایتکار. بله همگی‌ در کار خودشان نمره‌شان بیست است. اما ، بقول شا عر: خال مه رویان سیاه و دانه فلفل سیاه --- هر دو جان سوز است امّا این کجا و آن کجا؟
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 13:22
falakolaflak21 - لندن - انگلستان
باور 88-انگلیسیها امام رو آوردن چون قصد داشتن ایران رو نابود کنند و به هدفشون ه م رسیدن و از مصدق می ترسیدند چون مرد بزرگی بود مصدق در زمان کوتاه صدارتش نفت رو ملی کرد اما امام فقط جنگ راه انداخت و دشمن تراشی کرد
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 13:44
persianspider - مشهد - ایران
سالانه ۵ میلیون بختیاری؟!!اونی‌ که میاد اینجا کامنت قومیتی میذاره ,باید بهش آموزش بدن,, باید کمی‌ مطالعه کنه یا اگه تنبلیش میشه از یه نفر که از لحاظ فکری بزرگ‌تره بپرسه که همه‌ مردمان این سرزمین در پیروزی‌ها سهیم بودند و اگه ظلمی هم شده به همه شده ! اینکه میگه همیشه به بختیاری‌ها خیانت کردند و باورشون نداشتند دقیقا تخم کینه رو میکاره تو دل‌ همون بختیاری‌ها نسبت به بقیه مردم ایران ..در ضمن این جمله ی "خون اصیل ایرانی و فارس " ! هم وطنانه دیگرو کمی‌ دلخور میکنه !این نژاد پرستی‌ کی‌ میخواد از تو ذات بعضیا بیرون بره؟!!! ..ما خون‌های اصیل و پاک ایرانی دیگری هم در رگ ماد‌ها و پارت‌های کشور ایران داریم . " بختیاری‌ها هیچ نسبتی با بیگانگان و تاراج گران ایران ندارند". اینم جمله ی خیلی‌ زشتی بود ..یعنی‌ بقیه شهر‌ها خیانت میکنند ؟ یا نسبتی دارند? اطلاعاتی ،آخوند ، بسیجی‌ از همه شهر‌ها تو سیستم جمهوری اسلامی هست .تئودور روزولت میگه برای سخن گفتن قبل از داشتن دانش داشتن شعور لازمه !
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 13:41
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
pezhman - وین - اتریش چند دفعه باید تو این سایت بگم مغول ها و تاتار ها و قزاق ها هیچ نسبتی با ترک ها ندارن همه بزبان خودشون حرف میزنن تاتار ها نومیک های روسیه هستن و به زبان وسی حرف مینن مغول ها مغولی قزاق ها هم مخلوتی از مغول و تاتار زمان حمله مغول ۷۵۰ هزار قبیله (هر قبیله خدا نفر ادم هسته ) با چنگیز برای مجازات ترک ها پیمان بستن و حکومت خاور میانه رو از ترک ها گرفتن (از زمان غزنوی و سلجوقی ما صاحب اینجا بودیم) بعد حمله هم تیمور همشون رو نابود کرد برو یه نگاه به نقشه بنداز ببین روسیه و مغولستان چقدر با ترکستان فاصله داره
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 14:32
Kourosh-Parsi - امستردام - هلند
به امید سرنگونیه رژیم اسلامی ایران و طرف دارانش و ننگ بر خمینی . هندی زاده پست .
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 14:32
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان ببین عزیز ببین عزیزم شاهان قاجار هر غلطی هم که کرده باشن مسولیت کارهای خودشون رو دارن اما یه لطفی بکنن و به ترکمنان قاجار توهین نکن شما رو به خوندن تاریخ قبل و زمان جنگ جهانی اول دعوت می کنم قاجار ها اولین مردمی بودن که از شاهان قاجار رو برگردوندن و برای حفظ ایران خونهای زیادی دادن و خون انها از ماله همه ما رنگین تره تازه (توضیح میدم) تازه ترک بودن مصدق چرا باید باعث ازار شما باشه مصدق ماله همه هسته مثله بقیه ترک ها از گوگوش گرفته تا فرح پهلوی تا کلنل پسیان اولین خلبان ایرانی بازرگان ...... که همشون اذری بودن
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 15:06
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
Persianspider-من اگر جملم را اشتباه نوشتم معذرت میخوام و منظور من قومیت پرستی نیست بلکه منظور اینه که همون قوم قدرش را شاید بهتر بدونه. میدونی که انگلیسی ها با بختیاری ها قرارداد بستند و دربار قاجار را هیچ حساب نکردند و این مصدق بکمک همون بختیاری ها که همه کاره اون زمان شرکت نفت بودند تونستند نفت را ملی کنند و از چنگ اجنبی و یه عده مفتخور درآرند.
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 15:13
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
با اجازه ایرانیان انگلستان قبل از اینکه بحث رو شروع کنم فارس ها رو به ملی گرای دعوت میکنم نه پان فارسیزم متاسفانه بعضی از فارس ها فکر می کنن مقابله با پان ترکیسم پان فارسیسم هسته که این تفکر عقب مونده ۲ دسته هستن ۱ اونای که به هر قیمتی که شده میخان مملکت رو فارس کنن و همه تاریخ زبان و فرهنگشون رو باید با ماله فارس ها عوض کنن و اگر کار خوبی در گذشته شده ماله ایران و بد ها بحساب ترکهاست دسته دوم که خطرناک تر از اولیه رویه نژاد تاکید میکنن که هردوی اینها ناخاسته بعضی از ترک ها رو به پان ترکیسم گرایش میده من روی ملی گرای ادقام تاکید دارم یعنی فرهنگ و افتخاراتمون رو ب اشتراک بگزاریم نه اینکه بینه خودمون مرز بکشیم و دشمنی رو شروع کنیم
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 15:19
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
نمیدونم از کجا شروع کنم قبل از جنگ جهانی اول و با جداشدن اذریبایجان و ترکستان و افغانستان از موقعه وحشی گری های روس ها و شکست اتحاد ترکمن اذری و عثمانی ترک های ایران نا امید تر و شکسته تر شدن شاه ایران هچ کاره بود و با ورود قزاق ها به ایران همون استقلال نصفه ما از شاه ازبین رفت و از طرف دیگه انگلیس که امریکاو روسیه و چین امروز رو جمع کن بازم قدرتش به انگلیسه دیروز نمیرسه انگلیس ها شروع به ترویج پان عربیسم مکنن تا عثمانی رو تضعیف کنن جنگ جهانی نزدیک بود اما ما تو۲ راهی تلافی کردن شکست و جبران تلفات جنگ قبلی بودیم تو اون زمان نه ترکمن ها و نه اذری ها از شاه ایران دستور نمیگرفتن و عصر حرکت های ملی و وطن پرستی بود تاریخ این زمان ایران و عثمانی بهم گره خورده و من هر ۲ طرف سکه رو به شما نشون میدم بدنه شک جنگ جهانی اول بعد حمله مغول تلخ ترین تجروبه ما ترک ها و شماست
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 15:41
persianspider - مشهد - ایران
هیچکس نمیخواد مملکت رو فارس کنه ! ما حتا خودمون این اجازه رو بهشون نمی‌دیم ..ولی‌ اگه آخوندا یا وزارت اطلاعات بخواد این کارو بکنه..با هدف ایجاد بیزاری خواهد بود ..یه پروسه داشتند به نام مسلمون کردن کّل کشور و در سال‌های اخیر شیعه‌ کردن کّل کشور و همین اواخر تنها معتقدین به ولی‌ فقیه آدمند..این کار‌ها فقط در راستای تسهیل تجزیه کشور است،خیلی‌ از این چیز‌هایی‌ که تو جامعه ایرانی میبینی‌ وارداتیه !..مثل میزان طلاق و مواد مخدر گاهی‌ اوقات نفرت میان ایرانی‌‌ها و اینکه بعضا بعضیاشون از هم خوششون نمیاد..بهمون القا شده..نفرت از پولدار تو ایران القایی است.حالا بر فرض مملکتو ورداشی بردی آذربایجان اونجا هم گیر یه عده بد بخت تر از ایرانی میفتی !
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 16:05
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
اول اینکه نقشه جنگ جهانی اول نگاه کنید تقریبا همه دنیا با سه کشور المان اتریش(استریا) و عثمانی سر جنگ داشتن و شکست از اول معلوم بود اما اول بریم دنبال عثمانی .عثمانی وسعت زیادی داشت از مراکش تامصر حبشه عربستان بزرگ عراق سوریه اناتولی جزایره مدیترانه جنوب ایتالیا یونان بزرگ بغارستان رومانی جنوب اکراین ارمنستان وقسمتی از گرجستان و در همسایگی اتریش بود واز اول این اینگلیسی ها کمر به تجزیه این کشور زدنن و پان های عربی ارمنی یونانی و رومانی رو فعال کردن تو جنگ عثمانی شکست خورد و استانبول بعد از سقوط رم شرقی برای اولین بار توسط متحدین اینشهر فتح شد مقابل عثمانی اینا بودن ۱ روسیه (گارد امپراتوری روسیه ۲قوای قزاق ۳ قوای تاتار ۴ قوای مغول ۵ نحضت کارگری کمونیسم)۲ انگلیس( گارد امپراتوری بریتانیا ۲ کلونی استرالیا نیوزیلندسرزمین های جدید هند هنگ کنگ افریقای جنوبی کلونی اتحادی افریقا و اعراب ...) امریکا ایتالیا رومانی ارمنستان یونان ژاپن ..
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 16:17
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
حالا اینور ایران وارد جنگ نشد اما ایا اشغال ایران اسان بود ؟؟ ایا میشه گفت ما نظارگر بودیم؟؟ ازشمال روسیه از جنوب انگلیس و کلونی هاش اما ما و بویژه مردم قاجار هم بیکار نبودیم جمهوری دمکراتیک اذربایجان ژاندارمری و نحضت جنگل ( میرزا کوچک خان) قوای قشقای(قش به زبان ترکی میشه زمستان و ییلاق قشلالق کلمات ترکی هستن) تنگستانی و لر های غیرتی ما و بایراق ترکمن( همه ترکمنان ادقام شده که بعد ها با اذری ها قوای ملی رو تشکیل دادن) با اغاز اشغال ما با متفقین دست دوستی دادیم و درحالی که ارمنیها و روس ها و قزاق ها درحال پشروی بودن عثمانی هم یکی از لشگر هاشو برای کمک به ژاندارمری جمهوری اذربایجان و نحضت جنگل فرستان
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 16:38
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
حالا اینور ایران وارد جنگ نشد اما ایا اشغال ایران اسان بود ؟؟ ایا میشه گفت ما نظارگر بودیم؟؟ ازشمال روسیه از جنوب انگلیس و کلونی هاش اما ما و بویژه مردم قاجار هم بیکار نبودیم جمهوری دمکراتیک اذربایجان ژاندارمری و نحضت جنگل ( میرزا کوچک خان) قوای قشقای(قش به زبان ترکی میشه زمستان و ییلاق قشلالق کلمات ترکی هستن) تنگستانی و لر های غیرتی ما و بایراق ترکمن( همه ترکمنان ادقام شده که بعد ها با اذری ها قوای ملی رو تشکیل دادن) با اغاز اشغال ما با متفقین دست دوستی دادیم و درحالی که ارمنیها و روس ها و قزاق ها درحال پشروی بودن عثمانی هم یکی از لشگر هاشو برای کمک به ژاندارمری جمهوری اذربایجان و نحضت جنگل فرستان
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 16:42
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
حالا شرق انور رو ترکمنان (به ویژه قاجار ها ) نگر داشت و جنگ رو به ترکستان و وارد خاک افغانستان کردن شروع به جذب و تعلیم افغان ها و اماده کردن افغانستان برای جنگ سوم افغانستان و هند میکردن تو هند که انگلیس میترسید هند قیام کند گاندی در ازای امتیازات بیشتر مردم هند رو بسیج کرد تا به بریتانیا کمک کنن (همون امتیاز ها بعد ها باعث استقلال هند شد) و اولین هدف افغانستان و ایران بود برخلاف جنوب و اذربایجان قوای ترکمن بکمک افغان ها بریتانیا و هند رو شکست دادن و قزاق ها رو تو ترکستان نگرداشتن تا اینکه همه چیز تو اذربایجان و جنوب خراب شد و بایراق ترکمن به ایران برگشت و بایراق ملی رو با ما و جنوبی ها بوجود اورد
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 16:55
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
حالا جنوب اقا این لر ها اینقدر غیرتیان و با قشقای ها و ژاندارمری یکتنه جنوب رو نگرداشتن اولین سپاه انگلی شکست خورد بعد با کشتی های مدرنشون بوشهر و شهر های جنوبی ما رو بمباران کردن(زن و بچه هم هسته ) بازم لر ها کوتاه نیومدن بعد با کلونی اعراب مصر هند تو جنوب پیاده شدن ( اینطوری بود که عرب های دوست داشتنی ما وارد ایران شدن) و به گارد سلطنتی پیوستن اون بالا ما شکست خوردیم تو جنوبم شکت خوردیم (خیلی زیاد بودن ) بعد بایراق ملی رو درست کردیم تو اصفهان بعد از شکست به کرمانشاه و بعد اخرین شکست تو کرمانشاه به استانبول رفتیم و کنار اتاترک جنگیدیم(نامه اتا ترک برای کمک خاستن ازما موجوده)
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 17:13
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
بعد از پیروزی و بوجود آمدن جمهوری ترکیه این کشور نو پا یگوشه تنها افتاده چون با دنیا رابطه خسمانه ای داشتن با اعراب هم همینطور با بلغار رومانی و یونان هم همینطور بود با ارمنی ها که از همه بدتر ترکمن ها تو ادانا اذری ها رو ترابزون و ارزروم و سامسون اسکان دادن اینجا بود که رضا خان شاه بی لیاقت قاجار (اصلان فهمیدن نقش شاه قاجار چی بود ؟؟) برکنار کرد احمد شاه به فرانسه رفت و اتا ترک برای پیداکردن دوست و پرداخت دینش به ما یه نامه به احمد شاه مینویسه میگه جمهوری ترکیه برای نشان دادن حسنه نیت حاضر است شمارو در پس گرفتن تاج و تختتان یاری دهد اما جواب نامه بسیار نا امید کننده بود و نشان دهنده عمق بی عرضگی احمد شاه بود اتا ترک وحشت کرده بود دوستی با ایران رو تو اون نامه از دست داده اما شانس اورد چون از اونور رضا شاه یکتاب و شمشیر زینتی به اتا ترک برای حفض صلح و گسترش روابت هدیه داد همونجا اتا ترک دعوت میکنه بیاد به ترکیه بعد در گسترش و سازمان دهی ارتش ایران و ابادانی کشور همراه المانی ها به رضا شاه کمک می کنه اما کی بعد میمیره و جنگ جهانی دوم رو نمیبینه
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 17:40
pesare_sheytoonn - انکارا - ترکیه
و این طوری بود که فامیل های ما بین ترکیه ایران و اذربایجان پخش شد و ازدواج بینه مرزی مرسوم شد (معروفترینش ازدواج ایبرو گوندش با یک تاجر اذری اهل تبریزه) حالا درسته که مردم قاجار(بخشی از ترکمنان) مورد حملات شما قرار بگیرن یا ما رو بخاطره دوستی یا قم خویش داشتن اونور مرز تجزیه طلب صدا بزننین ؟؟ حیف نیست از ضرفیت های ملی گرای و دوستی استفاده نکنیم ؟؟ وطن پرستی چیزی که من همیشه گفتم پرچم رو بچسبید نژاد رو ول کنید
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 18:03
Pezhman - وين - اتريش
پسر_شیطون - انکارا - ترکیه فدات شم اولا نوروز را بهت تبریک میگویم . من خودم نیمه ترک هستم.و نوکر شما و مصدّقی هستم و رهبرم شه‌ روان احمد کسروی است. منظور من آقای باور۸۸ - آمستردام - هلند بود .که شادروان مصدق را با خمینی ملعون مقایسه نموده بود.!! من هم جواب دادم که خمینی را باید با چنگیز خان مغول مقایسه نمود.و بهتر است مصدق را با ماهاتماگاندی رهبر فقید هند مقایسه نمود.و السلام نامه شد تمام. نمی‌‌دانم چرا به شما که ظاهراً مثل من مصدّقی هستید برخورده.متوجه منظورتان نشدم.لطفا توضیح دهید کجای حرف من خطا است,
دوشنبه 29 اسفند 1390 - 20:57
ariobarzan - اکسفورد - انگلستان
هیچ ماسبندی نمیگه ماست من ترشه، تو هم قربون بابابزرگت بری که با اشتباه بیموقعش باعث برگشتن شاه به حکومت شد، سندش هست که اول مصدق با همکاری افسرهای توده ای به فکر کودتا بر علیه شاه بوده ولی فکر اونجاشو نکرده بود که اگه ورق برگرده چی میشه، شاه که کم کم به فکر کناره گیری از حکومت بود و میخواست مثل خانواده های سلطنتی اروپایی به کناری بره و فقط نظاره گر باشه رو نسبت به آینده خودش نگران کرد و دوباره به حکومت کردن واداشت، آخر سر هم رفت باغچه شو آب بده، ضمنا اینکه مصدق تمایلات کمونیستی داشته حقیقت داره حتی در مورد آشوب آذربایجان و پیشه وری هم ردپای مصدق بوده که در گزارش محرمانه سیا به شاه به اون اشاره شده، نوروز مبارک
‌سه شنبه 1 فروردين 1391 - 12:22
pezhman - وين - اتريش
اگر شاه قصد کناره گیری داشت چرا بعد از کودتا ، سالها به قدرت مطلق چسبیده بود.و نفس آزادیخواهان را قطع, و ساواک را برای شکنجه دانشجویان و روشنفکران ترغیب میکرد. ؟ اگرشا ه با همدستی شادروان مصدق به قدرت رسید!!!!! چرا نزدیکی‌ با شادروان مصدق و داشتن حتی یک عکس از او ، برابر بود با شکنجه شدن در ساواک ننگینش ؟ گویا شما از جنایات روسها و توده ای‌ها و نوکران استالین در تبریز بی‌خبر هستید.!!! باید عرض کنم. مردم آذربایجان در آن شرایط سخت و رفتار غیر انسانی‌ ‌روسها و عواملشان دست, رد بر سینه حزب توده‌ و پیشه واری خائن و نوکر روس زده و با عدم حمایت از آنها باعث فرارشان شدند. هرگز شادروان مصدق با روسها بر سر آذربایجان معامله نکرد. اگر چنین کرده بود هرگز سقوط نمیکرد. شادروان مصدق چوب وطن دوستی‌‌اش را خورد.پایگاه مردمی داشت و دارای کاراکتر و شخصیت بود.حکومت وحشت در تبزیز اثر ادوارد بران را بخوا نید تا تا اوضاع تبریز قهرمان را در آن مقطع تاریخی‌ کمی‌ دریابید.
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 06:20
time-to-say-goodbye - تورنتو - کانادا
باور۸۸"" اون کسی‌ که ریشه ملاها رو بکنه یه قهرمان ملیه
‌چهارشنبه 2 فروردين 1391 - 13:13
chindoo - ونكور - كانادا
چرا عکس علی‌ مدینه رو گذشته بالا تاقچش؟ آیا نسل بعد از مصدق نباید تکامل پیدا کنند و حقیقت را قبول کنن و سنت گرایی، بوت پرستی‌ و اعراب پرستی‌ رو کنار بگذرند؟
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 00:08
pezhman - وين - اتريش
chindoo - ونکور - کانادا. ماهاتما گاندی هم بت پرست بود.اگر ما به اسلام بد میگویم , قصدمان تابو شکنی و رفرم است.واگر نه هرکس مختار است دینش را انتخاب کند، مرحوم مصدق مسلمان بود.ولی‌ دینش را با سیاست قاطی نکرد.و هیچ اشکالی‌ ندارد در یک فامیل عقاید و ادیان متفاوت وجود داشته باشند. تنها شرط آن است که آنرا چماقی بر سر دیگران نکنند.وحقوق شناخته شده بین المللی را رعایت نمایند. مسیحیت از اسلام بسیار بدتر بوده.جنایات کلیسا آنقدر است که مسیح, روزی چند باردر قبر غلت میزند. ولی‌ روشنفکران اروپایی با رفرم و مهار مذهب, آن را تعدیل به دینی کردند که امروزه بسیاری از مسلمانان به مسیحیت گرویده اند. بله دین افیون توده ها است.ولی زورگویی وتحمیل عقیده خود به دیگران, بمراتب بدتر است.ضمنا علی را ما ایرانیان قهرمان کردیم وگر نه عربی بود در سیستان . که ایرانیان آوردنش در این داستان.. دو علی داریم.. علی عرب(آدامکش و دزد). ومقابلش علی عجم ( دریای مردانگی و عطوفت) آیت الله کاشانی مرحوم مصدق را کافر اعلان نمود.زیرا مرحوم مصدق به علی عجم معتقد بود و خواهان جدایی دین از سیاست بود.درست مانند رستم زال
‌پنجشنبه 3 فروردين 1391 - 12:02
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.