یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۸۹ - ۲۵ جولای ۲۰۱۰
چکیده ای از دفترچه خاطرات احمد جنتی
[یک ملیون سال قبل از بینگ بنگ-بهشت رضوان-خاطرات خلقت]: امروز با خدا سر اینکه کی زودتر به وجود آمده کل انداختم.قرار شد تاس بیندازیم،به او گفتم اگر من بردم یعنی من زودتر از تو بودهام و باید به افتخار نام من، اسم بهشت را از رضوان به جنت تغییر بدهیم....{گویا امروز روز شانس من است}!
[ده هزار سال قبل از میلاد]: این نوح هم انصافاً موجود جالبیست. تمام معجزات و شعبدهبازیهایش را به کار بست تا پوز مرا به خاک بمالد و بیشتر عمر کند اما دید شانسی در مقابل من ندارد.فیالواقع به این خاطر مشغول ساخت کشتی شد تا مرا غرق کند! نوح مرا سوار کشتی نکرد،اما یک مشت سوسک و پشه و شپش را سوار کرد،بینی و بینکم،پیامبره داریم؟ پس از چند روز که کشتی سالم نشست وقتی با مریدانش مرا زنده دید جملگی نعرهای بزدند و به بیابان اندر شدند! ای کاش حداقل میفهمیدم هدفش از نجات نسل سوسک چه بوده!
[عصر یخبندان-پنجهزار سال قبل از میلاد-وداع با آخرین ماموت]: آخرین بازماندهی ماموتها هماکنون در بالین من دارد ریق رحمت را سر میکشد،یک نیشگون از من میگیرد و میگوید:{جنتی،آخرش ما منقرض شدیم و تو نمردی.این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد!}
[سههزار سال قبل از میلاد-قربانی شدن اسماعیل]:دفعهی قبل که ابراهیم را به آتش انداختند،معجزهاش عمل نکرد و دچار سوختگی نود درصد شد! امروز هم چاقو را که به گردن اسماعیل کشید،در حالی که خون فواره میزد گفت:{ اِ قرار نبود اینجوری شه!}
[هزار و پانصد سال قبل از میلاد-دربار فرعون آمنهوتب]: دیروز صبح که چشمم به زلیخا اُفتاد دیدم چه جیگری شده. گفتم جووون،عروس ننهم میشی؟ گفت نه فسیلجان، قراره عروس ننهی یوسف شم! گفتم مال ما خار داره؟ و اینطور بود که اولین متلک تاریخ ساخته شد.امروز یوسف در حالی که از شیطونیهای زلیخا مستاصل شده بود،به دیدار من آمد و چاره خواست.من هم لارجرباکس را به او پیشنهاد کردم...! جریان پارگی پشت پیراهن یوسف هم از این قرار بود که یک روز لوط به دیدار یوسف آمد تا از گناهان اُمتش گلایه کند و چارهای بلطبد که چشمش به زیبایی یوسف میاُفتد و یوسف پا به فرار میگذارد و فوق ما وقعها...
[چهل سال پس از میلاد-خوشمزگیها]: من همچین هم آدم عبوسی نیستم.و برای خودم یکپا گولهی نمکم.امروز در جواب عیسی که گفت:عموجنتی من چجوری به دنیا اومدم؟ پاسخ دادم به روش گردهافشانی =)) ، خاطر حواریون منبسط شد!
[ششصد سال پس از میلاد-نامهی محمد به خسروپرویز]: خسرو پرویز گفت ای محمد نمیخواهد شقالقمر کنی،فقط سه بار بگو «پژو چهار صد و پنج»، ما ایمان میآوریم!
gol andam - سویس - زوریخ
|
احمد جنتی ...خدا هم مونده از وجود نجس شما ها...باور کن تو این فکره که اینا رو از گل ساخته یاگ.... |
چهارشنبه 26 مرداد 1390 |
|
hameshehbahar - انگلستان - لندن
|
این جنتی ژن ماموتها را برداشته و شبیه سازی کرده شده سر لشگر و ته لشگر فیروز آبادی!!!! بعد بگین جنتی هیچی بلد نیست!!! |
چهارشنبه 26 مرداد 1390 |
|
romano - ایران - تهران
|
داستان ملتی که روزی همه انقلابی میشوند و عکس رخ آقا در ماه میبینند و امروز مجددا با فاصله ای کوتاه تمام اعتقادات خود را درست یا غلط به سخره میگیرند. خیلی دلم برای مادر بزرگ معصوم سجاده نشینم که همیشه بوی گل میداد و پای سجاده اشکها میریخت و به همه این چیزها اعتقاد داشت و هیچ وقت نه روزه علی اکبر گوش میکرد و همیشه بوسهاش برای من شیرینترین بوسه و غیر جنسی ترین بوسهای بود که از گونه زنی میکردم تنگ شده. طفک معصوم بدنیا آمد زندگی کرد و از دنیا رفت و نمیدانست که نوهاش نه مانند او میشود نه مانند خودش و به همه آنچیزهایی که او اعتقاد داشت در حکم اعتقاد احمقها به فاصله کوتاهی پس از مرگش میخندد اما خود هیچ چیز جدیدی هم برای جایگزینی ندارد. طفلک مادر بزرگ وقتی مرد هم بوی گل میداد تنها یک بیت شعر بلد بود به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست. |
چهارشنبه 26 مرداد 1390 |
|
انقلاب دوم - آلمان - هامبورگ
|
این جنتی هنگام خلقت خود خدا هم حضور داشته, وقتی هم که دنیا به آخر برسه قراره خود نامردش چراغها رو خاموش کنه و در را قفل کنه ! |
چهارشنبه 26 مرداد 1390 |
|