من زندگی را دوست دارم ولیاز زندگی دوباره می ترسم!دین را دوست دارمولی از کشیش ها... می ترسم!قانون را دوست دارمولی از پاسبانها می ترسم!عشق را دوست دارمولی از زنها می ترسم!کودکان را دوست دارمولی ز آئینه می ترسم!سلام را دوست دارمولی از زبانم می ترسم!من می ترسمپس هستماینچنین می گذرد روز و روزگار من!من روز را دوست دارمولی از روزگار می ترسم!حسین پناهی
مرسی مرحوم حسین پناهی هنرمندی کم شهرت بود و بسیار ساده درکنار مردمش زیست و از او چند فیلم و سریال و دیوان شعر باقی نیست وی همچون تمام هنرمندان خوب پس از مرگ شهرت یافت یادش گرامی روحش شاد
bahram16 - امریکا - فریسکو, dreamcatcher - ایران - تهران : هدفم فقط و فقط " ترویج " فرهنگ انتقاد بود. زیرا میدانم ایشان چه کسی هستند و چه دردی تحمل میکنند ولی این دلیلی بر ان نخواهد شد که از ایشان انتقاد نکنم که شما دوستان هم با کمال احترام به من و انتقادم, از من انتقاد کردید, پس زنده باد انتقاد که باعث قلقلک ادمی میشود که بهتر از قبل عمل کند, پس تا انتقاد بعدی شماها و من , شاد و انتقادگر باشیم °!°
بیاد مردی که هیچ وقت گذشته اش را در حالش مخفی نکرد و از گذشته بیزار نبود به آن عشق می ورزید سریال بی بی یون نمادی از گذشته و پاکی و خلوص او بود خدایش بیامرزد مردی از منطقه لنده استان کهگلویه و بویر احمد . بدا به حال کسانی که زرق و برق روزگار گذشته شان را در پستوی خاطراتشان مخفی میکنند
شاید تمام ترس این هنرمند فقید از این خاطر بود که دروس مقدماتی حوزه را فرا گرفت و چند سالی به عنوان روحانی در روستای زادگاهش ، پیشنماز مسجد ده بود و چون روح آزادهاش اقناع نمیشد ، عبا و عمامه را کنار گذاشت و به هنر روی آورد ولی در آنجا نیز به مانند قبل ریا و تزویر خلأئق ، جز خسته دلی هیچ برایش نداشت ، نمیدانم ولی هر چه بود ، هنرمندی بود با دلی ساده ولی پر غوغا ، تنها زیست و تنها رفت.
xtooy - ایران - تهران: دوست گرامی, نه, من ایشان را نمیشناسم که خدا بیامرز شده بودند. روحشان شاد. هدفم : شکستن بت پرستی و پرورش انتقاد کردن در فرهنگ ایرانی ! مرسی از تذکر و انتقادتان !
روحت شاد که نه در زنده بودن درک شدی و نه پس از آن. خودشناختن و خود بودن یکی از شجاعانه ترین و قابل تقدیرترین رفتار است که میزانی بر آن متصور نیست. این شجاع مرد از تنها چیز و یا فردی که نترسید خودش بود چرا که به درکی رسیده بود که اگر زندگی صد باره هم داشته باشد باز همین روند است و کسی به واقع زندگی نمی کند و معنای آن را در لابلای ماسکها یا زرق و برق های مختلف پوشانده ، دینی که نماینده اش کشیش و آخوند باشد هیچگاه غیر ترسناک نیست ، قانونی که پاسبان یا واضح تر پاسدار در اسامی مختلف از بسیجی گرفته تا اطلاعاتی سیاهی انتظامی ارتشی و غیره که طبق قانون خود و اربابانی که از قانون مردمی گریزانند وضع کند که قانون انسانی نیست ، عشقی که به حیله گری ها و طنازی های مکارانه زنانه آمیخته باشد اصالت عشق را خدشه دار میکند و از زن موجودی ترسناک میسازد .....
...کودکان که به مانند آینه همه چیز را منعکس میکنند دوست داشتنی هستند اما کسی که هنوز شفافیت کودکانه را دوست دارد اما گذر عمر او را وادار به زندگی و تامل در جامعه بزگسالان میکند از این انعکاس پی به از دست دادن فرصت زندگی کودکانه خود برده و غیر از حسرت چیزی برایش نمی ماند و آئینه او را می ترساند چرا که همواره به او این را یاد آوری میکند. سلام یا شروع آشنایی را دوست دارد اما از زبانی که اکثرا به اختیار ما نیست و بی جا و با جا کار میکند هراس دارد و همواره از پیامد بعد آن ترسان...و او می ترسد که دلیل مهم بودن اوست کسی که از این واقعیات نمی هراسد در خواب غفلت خوش باوری های خود و سطحی نگری های خود غرق است. او روز و روشنایی را دوست دارد اما روزگار را که متشکل از مسائل ترسناک و مجموعه ای از آن است را دوست ندارد. او به اوج رسیده بود و دیگر تاملش در دنیا جایز نبود. روحش شاد و آزادی بر او مبارک باد.
خدا رحمت کنه ایشون رو یه البوم با صدای خودشون بجا گذاشتن که خواسته بودن بعد مرگشون منتشر شه. ادم غمگینی بودن ولی البومشون خیلی زیبا بودبعضی ازمصراع هاش خیلی عمقی . یه زمانی روزی چند بار گوش میدادم
چهارشنبه 8 دی 1389
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.