پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۸ - ۲۲ اكتبر ۲۰۰۹
داستان کوتاه مارها و قورباغه ها , نوشته منوچهر احترامی
منوچهر احترامی داستان نویس کودکان و نوجوانان بود که در اسفند 87 دیده از جهان فروبست متن زیر داستان کوتاهی از اوست
مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن به دنیا می آیند تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان
javaad - ایران - تهران
|
اصلا این داستان مال کتاب کلیله و دمنه است که یه خورده تغییر کرده و به این شکل درومده. تو کلیله و دمنه داستان اینطور شروع میشه: "قورباغه ای در جوار ماری وطن داشت و هرگاه تخم بکردی مار بیامدی و بچگان همه بخوردی ..." |
شنبه 24 مهر 1389 |
|
bita tehrani - کانادا - ونکوور
|
جای تاسف است که اسم این عزیزان نویسنده چقدر برای ما نااشناست.انوقت از زور بدبختی این حکومت کثیف اسم خرس الله لبنان و چاوز و هزار ادم منفور دیگر را از حفظیم...داستان جالبی بود.و چقدر اشنا. |
شنبه 24 مهر 1389 |
|
سید ابوالقاسم واعظ - اندونزی - جاکارتا
|
ملت ایران عادت دارد که فقط هدفش ساقط کردن رژیم فعلی باشد. حالا رهبرش لک لک باشد، مار باشد، قورباغه باشد هر خری که می خواهد باشد.... همیشه در زندگی به فکر اهداف کوتاه مدت هستیم و دورتر از یک قدم از جلوی پایمان را نگاه نمی کنیم. |
شنبه 24 مهر 1389 |
|