پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۸ - ۱۱ ژوئن ۲۰۰۹
آشنایی با جنس مخالف در رقص رویاها
سیزده پسر و سیزده دختر ۱۴ تا ۱۸ ساله اولین تجربیات، ترسها، نگرانیها و تردیدهای خود را در خصوص آشنایی با جنس مخالف در فیلم مستند "رقص رویاها" با رقص به نمایش میگذارند. آنه لینزل، این صحنهها را فیلمبرداری کرده است.
دیتا میراندا ژاسفی و فرناندو سئولز در حال تمرین اثری از پینا باوش (عکس: میشائیل زون)
آنچه برای من اهمیت دارد، این نیست که آدمها چگونه حرکت میکنند، بلکه این است که چه چیزی را به حرکت در میآورند.» این گفتهی یکی از مشهورترین رقصندهها و طراحان رقص آلمان، پینا باوش (Pina Bausch) است. فیلم مستند "رقص رویاها"، به کارگردانی آنه لینزل (Anne Linsel) که چندی است در سینماهای آلمان به نمایش در آمده، به این "حرکتهای تأثیرگذار" میپردازد. ۱۳ دختر و ۱۳ پسر جوان، بازی در نقش شخصیتهای اصلی این فیلم را بهعهده دارند. چگونگی درک و برداشت شخصی این جوانان از قطعهی معروف "محل آشنایی" پینا باوش، خط اصلی فیلم است.
پینا باوش، یکی از مشهورترین رقصندهها و طراحان رقص آلمان
ترس از آشنایی
"محل آشنایی"، اثری است که پینا باوش برای اولین بار در سال ۱۹۷۸ با رقصندگان حرفهای گروه خود در تئاتر ووپرتال بهروی صحنه آورد. او یک بار دیگر نیز این اثر را در سال ۱۹۹۸ با گروهی ۳۰ نفره که بالای ۶۵ سال سن داشتند، به اجرا در آورد. باوش در بارهی این قطعه مینویسد: «"محل آشنایی"، جایی است که آدمها برای برقراری رابطه به دیدار یکدیگر میروند؛ جایی که خود را به معرض تماشا میگذارند یا از این کار بازداشته میشوند، با ترسها، حسرتها و یأسهایشان دست و پنجه نرم میکنند، غافلگیر میشوند یا آشنا شدن با دیگری را برای اولین بار تجربه میکنند. در "محل آشنایی"، اولین تلاشها برای ابراز محبت و هر آنچه که در رابطه با این حس بهوجود میآید، صورت میگیرد. آدمها بخشی از وجود خود را نشان میدهند و میخواهند بر ترسشان غلبه کنند... این چیزها در گذشته، در سال ۱۹۷۸ به عنوان موضوع کار خیلی مهم بود.»
آنه لینزل، کارگردان فیلم مستند "رقص رویاها"
رقص رویاها
اهمیت کار پینا باوش، پیش از مرگ نابهنگامش در سیام ژوئن سال ۲۰۰۹ در این است که او یک بار دیگر قطعهی "محل آشنایی" را با یک گروه ۴۰ نفره از جوانان آلمانی و غیرآلمانیتبار در نوامبر سال ۲۰۰۸ در تئاتر ووپرتال به اجرا درآورد.
این جوانان، آموزش رقص ندیده بودند؛ دانشآموزان "عادیای" بودند از قشرها و مدارس مختلف با مشکلات و مسائل اجتماعی ـ خانوادگی گوناگون. تنها وجه مشترک آنان، آمادگی "کشف" نیازها و خواستهای خود و نمایش آن با رقص برای تماشاگران بود. برخی از افراد گروه پیش از آغاز تمرین، حتی نام پینا باوش را هم نشنیده بودند. فیلم "رقص رویاها"، مستندی است دربارهی تمرینهای یک سالهی این گروه و معرفی شماری از رقصندگان اصلی آن تا هنگام اجرای عمومی قطعهی "محل آشنایی" در تئاتر ووپرتال. این جوانان در برابر دوربین آنه لینزل نه تنها از تجربیات خود در رابطه با فراگیری رقص حرف میزنند، بلکه از زندگی خصوصی و روند تأثیر "رقصیدن" بر شخصیت خود نیز سخن میگویند؛ از این که در طول تمرین، به تواناییهای پنهان خود پی بردهاند، حس اعتماد بهنفسشان تقویت شده است و دیگر کمتر به ترسها و کمبودهای خود میاندیشند: «تجربهی خوبی بود. حالا فهمیدم که مشکلات یا حل شدنیاند یا به خودی خود حل میشوند، مخصوصاً وقتی این مشکلات به عشق مربوط شوند!»
آماده برای رفتن به محل ملاقات...
بعضیها زودتر از دیگران رابطه برقرار میکنند...
بعضیها در همان اولین دیدار، مرزها را مشخص میکنند...
چه کسی در پی چه کسی میدود؟
تردید، مانع حرکت است!
pariha - کویت - کویت |
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین - حالا ما کجابریم برقصیم ؟ |
پنجشنبه 6 خرداد 1389 |
|
fosil - ایران - شیراز |
ببینید چطور با مسایل طبیعیشون برخورد میکنند, و دنبال راه حل میگردنند. هیچ مشکلی برای پیداکردن مشکلات " تابو "(taboo), ندارنند, و چقدر خودشون دنبال راه حل میگردن, زیرا ما نباید خجالت بکشیم, که به زمین خوردیم , بلکه خجالت داره که ادم بعد از زمین خوردن تلاش نکنه که 2 باره بلند شه. در زمان قدیم, بله, بودن کسانیکه میتونستند مردم را راهنمایی کنند(پیامبران) و انسانها مثل یک شخص کور از انان پیروی کردن, ولی وای بحال افرادیکه در روز روشن خود را به کوری زده و در این زمان کورکورانه پیرو و مطیع دیگران هستند و زحمتی واسه پیدا کردن جواب مشکلاتشون نیستند |
پنجشنبه 6 خرداد 1389 |
|
echose. - انگلیس - منچستر |
کاملا درست است. اما تکلیف کسانی که شرم از رقصیدن دارند و نمیتوانند در پی کسی که دوستش میدارند بدوند چه میشود. ایا همیشه تنها میمانند. در این دوره ای که هستیم اکثر جوانها جفتشون رو تو کلاب ها و دیسکو ها و در پارتی های مختلف پیدا میکنند و کسانی که اهل این جورموارد نیستند و خود نمایی نمیکنند و از لباس و ماشین گرون استفاده نمیکنن هیچ وقت دیده نمیشوند و اگر هم با کسی ابطه داشته باشند هر ان باید منتظر رفتن جفتشون باشند این مطلبی هست که خیلی هارو رنج میده .اما کسانی که مثل من فارق از هر قید و بندی زندگی میکنم و هیچ وقت خود رو در گیر این مسائل نمیکنم 1 حسن حساب میشه. |
پنجشنبه 6 خرداد 1389 |
|
sajad-tehran - ایران - تهران |
fosil - ایران - شیراز باهات کاملا موافقم . |
پنجشنبه 6 خرداد 1389 |
|
talae sabz - ایران - رفسنجان |
این از زلزله بدترن اینا سونامی سازند!!!!! |
پنجشنبه 6 خرداد 1389 |
|
mohsen_raja - ایران - تهران |
...2) جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم، در اتوبوس با میله ها و در حرم و امامزاده با نرده ها و در دریا و ساحل با پارچه های برزنتی! آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنیای برای من و من شدم عقده ی جنسی سرکوب شدهای برای تو! تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان، از زور بیماری و عقده های جنسی خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالیات کند و نگاه حریصات مانتو ام را بدرد! جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنههایمان معذبمان کرد خیال کردیم عاشق شدهایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقدهی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم!بسیار دور از هم قد کشیدیم، انقدر که دیگر نگاهمان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاههای انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند، درهمه جا؛ در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی! اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور! وطن پرستان عزیز؛ بهتان بر نخورد، آخر سالیانی است که در همه جای دنیا فقط مستراح ها را زنانه و مردانه کرده اند! » |
پنجشنبه 6 خرداد 1389 |
|
mohsen_raja - ایران - تهران |
نقل از وبلاگ یک دوست: 1)«بسیار دور از هم قد کشیده ایم، هر یک بر فراز صخرهای بلند و درهای عمیق میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد، و من باید تقاص همهی این فاصله ها را بپردازم، تقاص دوری از تو و بر صخرهای دیگر قدکشیدن را! تقاص تو را ندیدن و نشناختن را! باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک میشود و من تنها در خیابانم! وقتی دنبال کار می گردم، وقتی تاکسی سوار می شوم!جدایمان کردند، از روز اول مهر با پوشش های متفاوت! مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند! من رابه مدرسه دخترانه و تو را پسرانه! دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند، با ردیفهای دور از هم، نیمکت های خانم ها و آقایان، با درها و راهرو ها و ورودی ها و خروجی های خواهران و برادران!... |
پنجشنبه 6 خرداد 1389 |
|
چمنک بهبهو - ایران - بهبهان |
رقص فقط رقص بندری خودمون ....بیابالا |
پنجشنبه 6 خرداد 1389 |
|
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین |
pariha - کویت - کویت ...اگه فکر ایتالیا رفتن را از سرت بیرون کنی بیا برلین میبرمت هر جا خواستی برقص. |
پنجشنبه 6 خرداد 1389 |
|
iranjp - ژاپن - توکیو |
ای بخشکی شانس " اگه رقص بلد بودم چه خوب میشد .حالا ادرسش کجاست کسی میدونه ؟؟؟؟ |
جمعه 7 خرداد 1389 |
|
robinhoodd - استرا لیا - ملبورن |
مرا رقصی چنین میانه میدانم ارزوست.... |
جمعه 7 خرداد 1389 |
|
miniator - ایران - تهران |
بقول صمد,با کی برقصوم با کی برقصوم ? |
جمعه 7 خرداد 1389 |
|
amermehraban - عراق - سلیمانیه |
جامون خالی |
جمعه 7 خرداد 1389 |
|
zebelkhan - آمریکا - سن خوزه |
mohsen_raja - ایران - تهران. دوست عزیز و خردمند. بسیار زیبا گفتید. بقول " جورج کارلین": (( مذهب مردم را متقاعد کرده که مرد نامرئی در آسمانها زندگی میکند که تمام رفتارهای تو را زیر نظر دارد ، لحظه به لحظه آن را . و این مرد نامرئی لیستی دارد از تمام کارهایی که تو نباید آنها را انجام دهی و اگر یکی از این کارها را انجام دهی، او تو را به جایی میفرستد که پر از آتش و دود و سوختن و شکنجه شدن و ناراحتی است و باید تا ابد در آنجا زندگی کنی، رنج بکشی، بسوزی و فریاد و ناله کنی .. ولی او تو را دوست دارد! )) مذهب و خصوصا دین فلاکت بار اسلام حساسیت زیادی بر روی جنس مخالف دارد و تمام مسائل و مشکلات بشری را در سکس می بیند چون تمام فکر اعراب در سکس و شکم خلاصه میشد. زندگی محمد و علی را که مرور کنیم می بینیم که بزرگترین معضل آنها حل مسئله سکس بوده. از محمد و عایشه 9 ساله و علی زن باز که فاطمه از دست زن بازیهای علی دق کرد و مرد گرفته تا سران حکومت اسلامی و فسادهای جنسی آنها و سخت گیری به جامعه, مبادا که کسی به کسی بگوید دوستت دارم! سخن در این باره بسیار است. پاینده باشی. |
جمعه 7 خرداد 1389 |
|
Pezhman - اتریش - وین |
. zebelkhan - آمریکا - سن خوزه . mohsen_raja - ایران - تهران . نمره هر دوشما بیست 20 |
شنبه 8 خرداد 1389 |
|
vahid22 - آلمان - هامبورگ |
zebelkhan - آمریکا - سن خوزه. درود دوست گرامی،من یه گرفتاری بزرگ پیدا کردم و از شما راهنمایی می خواستم چون شما رو یه انسان فرهیخته میدونم حقیقت اینه که من با همسرم که یه مسلمون آخر خرافاته هر چند با مسامحه رفتا میکنم مشکل اساسی دارم و به شدت عذاب میکشم(چند ساله که متوجه شدم و از اسلام خارج شدم این موضوع شروع شده اوایل فکر میکردم به مرور زمان همونطوری که من و بقیه متوجه شدم،اونم متوجه میشه!ولی اینطور نشد)اون در بیخردی و جهل خودش دست و پا میزنه و الگوش خانوادش هستند اون حتی حاضر نیست کتابهایی رو که براش میبرم بخونه!البته جدایی هم به دلایلی فعلا برام ممکن نیست(بچه و..)منو میبخشی شاید بگب برو پیش مشاور خانواده ولی رفتم بیفایده بوده خواهش میکنم اگه میتونی راهنماییم کن |
شنبه 8 خرداد 1389 |
|
fosil - ایران - شیراز |
vahid22 - آلمان - هامبورگ , فکر نکنم که zebelkhan - آمریکا - سن خوزه اینقدر زبل باشه که این مشکل ابدی زناشویی رو حلش کنه. منکه بیصبرانه منتظر راهنمایی ایشون هستم, از این امریکاییها هر چه بگی برمیاد |
شنبه 8 خرداد 1389 |
|
mohsen_raja - ایران - تهران |
Pezhman - اتریش - وین// شما به من لطف دارید ولی اگر نمره zebelkhan عزیز بیست باشه من با منت شما به "ده " هم راضی هستم. |
یکشنبه 9 خرداد 1389 |
|
زنده باد ایران و ایرانی - امارات - دبی |
در جواب به کامنت همه ی دوستانی که به حال کودک 2 ساله ای که روزی 40 نخ سیگار میکشد افسوس خورده اند ..... https://www.youtube.com/user/AidinJodaei2020#p/u/269/svLYJQXo1Ys |
یکشنبه 9 خرداد 1389 |
|
zebelkhan - آمریکا - سن خوزه |
vahid22 - آلمان - هامبورگ. وحید عزیز! دوست ارجمند و گرامی. از اینکه این حقیر رو قابل دانستید و چنین مسئله مهمی را با بنده در میان گذاشتید سپاسگزارم. شاید موضوعی را که عنوان میکنم باور نکنید. داستان بسیار طولانی است و من خلاصه میکنم. من هم مثل هر مسلمان زاده ایرانی, در گذشته, اسیر (بقول ولتر: دروغهای آسمانی) بودم. اما بعنوان فردی که به علوم گرایش زیادی داشت همواره بر روی اینترنت در جستجوی سوالهای بی پاسخ خودم بودم که مذهب جوابی برای آن نداشت. بعد از آشنایی با دانشمندی در آمریکا که از ذکر نام ایشان معذورم سوالاتی را در مورد آفرینش با ایشان مطرح کردم (این اتفاق زمانی که در ایران زندگی میکردم افتاد). پاسخهایی که این دانشمند بزرگوار به من داد زندگی من را برای همیشه دگرگون کرد. این را عرض کنم که در زمان گفتگوهای من با آن بزرگوار, اینجانب در حد تحصیلات دانشگاهی به منطق و فلسفه و ریاضیات منطقی و فیزیک تسلط داشتم. این را به این دلیل عرض میکنم که بدانید از روی ضعف آگاهی علمی چنین تغییری در من صورت نگرفت و گفتگوها و جدلهای ما کاملا علمی و منطقی بود و برای یکسال طول کشید! (ادامه دارد ...) |
دوشنبه 10 خرداد 1389 |
|
zebelkhan - آمریکا - سن خوزه |
vahid22 - آلمان - هامبورگ (ادامه مطلب...) نتیجه این گفتگوها جدای از مسائلی که متاسفانه نمیتوان در اینجا بازگو کنم (و واقعا تکان دهنده است) باعث شد که من به گونه دیگری به حیات و جهان آفرینش و سرنوشت بشر فکر کنم. (حتما شما نیز به چنین مرزی از خود آگاهی رسیده اید). اما پاسخ سوال شما از اینجا شروع میشود که عرض میکنم: هدف بنده و شما و هر انسان دیگری که آفرینش به ما فرصت زندگی ابدی داده, رسیدن به تکامل و خودآگاهی است. هر چیز دیگری در این بین بهانه یا وسیله ای برای رسیدن به این هدف نهایی است. من مادری دارم که از همسر شما هزاران بار متعصب تر و پدری دارم که از فرط تعصب قادر به دین سفیدی ماست و سیاهی شب نیست! اما برادر و خواهری دارم که تشنه دانستن هستند و شما نیز فرزندانی دارید که نباید به گرداب مذهب و جهل و تعصب دینی بیافتند. هر یک از ما در قبال نسل آینده وظیفه داریم و نباید اشتباه پدرانمان را تکرار کنیم. (ادامه دارد ...) |
دوشنبه 10 خرداد 1389 |
|
zebelkhan - آمریکا - سن خوزه |
vahid22 - آلمان - هامبورگ (ادامه ...) فراموش نکنید که ازدواج و طلاق و روابط خویشاوندی و غیره هر یک به دلایلی شما را در وضعیت موجود قرار داده اند. چیزی که مردم از آن بعنوان "قسمت" از آن یاد میکنند و من نام "وضعیت هستی" یا "چگونگی بودن" را بر آن گذاشته ام. این وضعیت شما بنا به دلایلی از زندگی پیشین شما سرچشمه میگیرد و هدفی را در خود دارد که خودآگاهی شما و خرد و تجربه پیشین شما در آن دخیل بوده. بعبارتی دیگر بر خلاف آنچه مذهب میگوید که ما بنا به مشیت الهی زندگی میکنیم, کاملا بر عکس, بر اساس روال تکامل خود آگاهی و انرژی حیاتی (ذات) خود و در ارتباط متقابل با کل انرژی خود آگاهی جهانی که در آن زیست میکنیم هستیم. پس بی دلیل نیست که بنده و شما در چنین وضعیتی قرار گرفتیم و بی دلیل نیست که هر دوی ما از خواب بیدار شدیم و بی دلیل نیست که هر دوی ما و محسن رجای عزیز و همه خردمندان بیدار شده در پی آگاهی دادن و آگاهی گرفتن هستیم! فراموش نکنید که ما انسانها در انتخاب سرنوشت نهایی خود آزاد هستیم. (ادامه دارد ...) |
دوشنبه 10 خرداد 1389 |
|
zebelkhan - آمریکا - سن خوزه |
vahid22 - آلمان - هامبورگ (ادامه ...) "رابرت گرین اینگر سول" میگوید: وقتی که مردم بیشتر آگاه میشوند، کمتر به روحانی و بیشتر به معلم توجه میکنند. همسر شما و پدر و مادر من راه دشوارتری را در رسیدن به تکامل انتخاب کرده اند! اما هر دوی ما مسئولیتی در قبال این هدیه آفرینش یعنی فرصت زیست داریم و آن آگاهی دادن و آگاهی گرفتن تا آخرین لحظه حیات (بدون انتظار و توقع) است. بیاد داشته یاشید که برآیند انرژی جهان خلقت صفر است! یعنی تعادل نیروهای مثبت و منفی. هر روز از زندگی ما در تعامل و تعادل با نیروهای مثبت و منفی میگذرد و آنچه در آخر روز و آخرین لحظه حیات (تا شروع زندگی بعدی) برای ما مهم است آنست که چقدر در اطراف خود "تفاوت" ایجاد کرده ایم و چقدر تجربه و خرد اندوخته ایم تا سفر بعدی را هدفمند تر و پر انرژی تر انجام دهیم. شما دوست عزیزم به مشاوره احتیاج ندارید چون بسیار خردگرا و دانشمند هستید. تا میتوانید به آگاهی بخشیدن و آگاهی اندوختن ادامه دهید. بقول سهراب سپهری: چشمها را باید شست.. جور دیگر باید دید.. (دست شما را از راه دور میبوسم و موفق باشید) |
دوشنبه 10 خرداد 1389 |
|
zebelkhan - آمریکا - سن خوزه |
Pezhman - اتریش - وین. mohsen_raja - ایران - تهران . دوستان عزیزم! دست شما را از راه دور میبوسم و من برادر کوچک شما هستم و از ابراز لطف شما سپاسگزارم. پاینده باشید و جاوید ایران زمین. |
دوشنبه 10 خرداد 1389 |
|