خاطراتی از جوچی

خاطراتی از جوچی

با سرعت بالا ببینید

با سرعت پائین ببینید

 

خاطرات داوود خراط از آمریکا :

جدید آنلاین : در سال ۱۳۴۶خورشیدی بعد از پایان دورۀ آموزشی نظام همراه با ۳۰ نفر از همقطاران عازم اصفهان شدیم تا در یکی از روستاها به عنوان سپاهی دانش خدمت کنیم. یازده نفر ما همراه با راهنما عازم دهات بخش فلاورجان و هرکدام در دهی مستقر شدیم.

جوچی دهی بود که به نام من افتاد؛ دهی از توابع "پیر بکران" در جنوب غرب اصفهان، با ۱۵۰خانوار و ۵۵۰ نفر جمعیت که از سه خاندان تشکیل شده بودند.

دبستان در کنار قبرستان و در دامنۀ کوه زیبایی قرار داشت که بعد از ظهرها محل آسایش فکری من بود. دانش‌آموزان با ولع خاص از صبح زود در حیاط مدرسه جمع می‌شدند. خط مشی من در این ده تدریس همراه با داستان‌گویی و شعرخوانی بود.

ده جوچی یک کیلومتر با ده پاوا و دو کیلومتر با ده پیربکران فاصله داشت. مقبرۀ قدیمی پیربکران، وزیر پر اقتدار دوران سلجوقی، در روستای پیربکران قرار داشت.

زمستان زیباترین نمایش طبیعت را به این منطقه می‌داد. درختان زیر لایه‌های برف قرچ قرچ صدا می‌کردند و شب‌ها زوزۀ گرگ‌ها به‌خوبی به گوش می‌رسید.

بعد از هجده ماه، خدمتم به پایان رسید و شش ماه بعد برای ادامۀ تحصیل عازم آمریکا شدم. لیکن یاد آن ده همیشه در ذهن و قلبم بود.

همواره آرزو داشتم دوباره گذارم به جوچی برسد و سرانجام بعد از سی و هفت سال بخت به من یاری کرد و در سال ۲۰۰۵ میلادی همراه با همسرم به ایران و برای چند روز به اصفهان رفتیم و به دیدار ده جوچی رسیدیم.

جاد‌ه‌ها اسفالته شده بود، ولی کوه‌های اطراف هنوز حس آشنایی قدیمی را می‌داد. ده پیربکران به شهرکی تبدیل شده بود که چند خیابانش پر از ترافیک ماشین‌های باربری بود. قلعۀ ده پاوا از بین رفته و جایش را مزرعۀ برنج گرفته بود.

مسجدی در دهنۀ جوچی بنا شده بود. مدرسه هنوز هم در جای خود باقی بود، لیکن میله‌های آهنی جای خود را به دیوار گلی داده بود و مختص تعلیم دخترانی بود که نصف روز را در مسجد می‌گذرانیدند.

روبروی مدرسه مردی مشغول تعمیر خانۀ خود بود که به ما خوش‌آمد گفت و بعد از آن که خودم را معرفی کردم، با تأسف به اطلاع من رسانید که بیشتر اهالی مرده‌اند و فرزندانشان برای کار به شهر کوچ کرده‌اند.

موتورسواری برای ادای احترام توقف کوتاهی کرد و بعد از آن که داستان تجدید دیدار من از روستا را شنید، با چشمان شیدا نگاهی به من انداخت و مرا در آغوش گرفت. او تنها بازمانده از شاگردان ده جوچی بود که هنوز هم در ده زندگی می‌کرد.

انتظار نداشتم که ده را در این حالت ببینم، لیکن خیلی خوشحال شدم که دست‌کم یک نفر از اهالی ده مرا شناخت.

داود-استانبول - ترکیه - استانبول
چقدر زیباست شغل معلّمی! من این شغل مقدّس را به مدت هشت سال در ایران تجربه کردم و خوشبختانه بخت یاور شد و پس از هفت سال ماندن در ترکیه موفق شدم اولین قدم در تدریس زبان فارسی را به دانشجویان ترک تبار بردارم. نمی‌دانم دوستانی که دانشجو بوده‌اند یا مدرّس با من موافق هستند یا نه؟ اما من وقتی که در کلاس هستم چه زمانی که یاد می‌دهم و چه زمانی که یاد می‌گیرم؛ در آن لحظات است که زندگی را با تمام وجود حس می‌کنم. لذت یاد دادن و یاد گرفتن را با هیچ چیز دیگری نمی‌توانم مقایسه کنم. سربلند باشید.
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

robinhoodd - استرا لیا - ملبورن
هر چی زمان جلوتر میره همه چی زشتترو مصنوئی تر میشه..
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

pokalu - آلمان - دورتموند
داود-استانبول - ترکیه - استانبول . سلام گرامی‌، می‌خواستم جویای احوالتون بشم،آیا تغییر مثبتی در زندگی‌ سختی که داشتید صورت‌ گرفته یا نه؟ امیدوارم که همه چی‌ بر وفق مراد شما و خانوادهٔ عزیزتون باشه
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

shahram257 - ایران - تهران
از وطن دورم و در دل غم یاران دارم /حال ماتمزدگان در شب زندان دارم /بر سر هر مژه ام گوهر اشکی پیداست /منم آن برگ که تن در ره باران دارم /پرِ ما گرچه شکستند ولی بار دگر /شوق پروانه به سرتاسر ایران دارم /آتش عشق وطن را نتوان کرد نهان /سوز آتشکده را از تو چه پنهان دارم؟/شکر و صد شکر ، که روشنگر شب های من است /اینهمه گوهر غلتان که به مژگان دارم /بوی پیراهن یوسف ز وطن می شنوم /حالت پیر افسرده کنعان دارم /دل به آبادی غربت نتوانم بستن /من که احوال خراب و دل ویران دارم /لب خندان مرا چشم فلک دید و نخواست. که درین گوشه غم ، دیده گریان دارم.////تقدیم به تمامی ایرانیان دور از وطن که غم غربت بر دلشان نشسته..
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

shirzan - آلمان - برلین
یادش بخیر من هم بعد از چند سالی که در آلمان بودم به محله قدیمی مون در تهران در خیابان نواب رفتم که کلا عوض شده بود داشتم چند عکس از خیابون و محله قدیم مون که عوض شده بود میگرفتم که توسط ماموران انتظامی بازداشت شدم و دوربینم رو مصادره کردند. فکر کردند که زهرا کاظمی دیگه ایی هستم
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

داود-استانبول - ترکیه - استانبول
pokalu - آلمان - دورتموند - درود بر شما دوست گرامی‌ام؛ ممنونم از اظهار لطف و محبتتان. خوشبختانه همانطور که گفتم در حال حاضر یک کلاس گروهی برای دانشجویانی که تمایل به آموزش زبان فارسی دارند تشکیل شده و سعی در گسترش آن دارم. کامنت‌های شما عزیزان روحیه‌ی حقیر را زنده نگه داشته و باعث می‌شود احساس تنهائی نکنم. با سپاس از حس نوع‌دوستی‌تان. پاینده باشید.
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

داود-استانبول - ترکیه - استانبول
shahram257 - ایران - تهران - با درود به شهرام عزیز. شعر بسیار زیبائی بود. پر از احساس و عاطفه. متشکرم.
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

axlll - امریکا - سانتا مونیکا
وای چقد با موتور میرفتیم جوچی یادش بخیر جای با صفایه. دم بچه اصفهان ها گرم .
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

shahnazzolzol - فرانسه - گرونوبل
همیشه میخواستم معلم بشم اماموفق نشدم ، شهرام ۲۵۷ مطلب شما خیلی قشنگ و بی نقص بود چطور میتونیدبه این خوبی حس یک ایرانی خارج از وطن را درک کنید ، وقتی که تازه از ایران امده بودم تلویزیون داشت یک گزارش از یک کوهستان و گوسفندان ان نشان میداد من که اصلا زبان بلد نبودم ولی یک حس خوبی به هم دست داد باخودم گفتم که این جا باید ایران باشه و واقعا با دیدن یگ گل شقایق و یک رشته کوه و چند تا گوسفند فهمیدم که اون جا ایران است این اتفاق را هیچ وقت یادم نمیره یک ایرانی همیشه یک ایرانی است .
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین
داود-استانبول - ترکیه - استانبول .. من کامنتهای قبلی شما را خواندم و از اینکه امروز این خبر را دادید خوشحالم بالاخره با امید و پشتکار جنابعالی یک قدم به جلو رفتید تمنا می کنم تسلیم نشوید و به گذشته دیگه برنگردید فقط به جلو نگاه کنید و قدم بردارید مطمئن باشید کسانی وضعیت سخت تر داشتند و دارند پس بنابراین شما اولی نیستید و اخری هم نیستید. به روز نیک کسان غم مخور/ بسا کسا به روز نیک تو ارزومندند یا هو. axlll - امریکا - سانتا مونیکا ... دقیقا حق به جانب شماست اصفهان نصف جهانه دیگه.
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

شب قطبی - امارات - دبی
خاطره قشنگی بود.ولی پر از درد پنهان.دردی به نام کوچ به خاطر کار و............معلم همیشه معلمه.
پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1389

داود-استانبول - ترکیه - استانبول
Esfahan Nesfe Jahan - آلمان - برلین - ممنونم گرامی. به روی چشم. نهایت سعی خودم را خواهم کرد. شادکام باشید.
جمعه 24 اردیبهشت 1389

mina43 - انگلستان - لندن
shahram257 - ایران - تهران. شهرام عزیز نوشته ات خیلی زیبا بود موفق باشی
جمعه 24 اردیبهشت 1389

shahram257 - ایران - اتهران
shahnazzolzol - فرانسه - گرونوبل. سلام تا چند ماه پیش من هم خارج از ایران بودم. داود-استانبول - ترکیه - استانبول و mina43 - انگلستان - لندن . ممنون شما لطف دارین.
جمعه 24 اردیبهشت 1389

kasra persia - انگلیس - لندن
سلام .خاطره جالب و خوبی بود و از اون جالب تر کامنت های همه عزیزان که بر خلاف گاهی اوقات همه مثبت و سرشار از نزاکت بود . زنده باد ایران یک پارچه ،زنده، شاد، و سر بلند ایرانی .
یکشنبه 26 اردیبهشت 1389

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.