یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷ - ۲۷ جولای ۲۰۰۸
نامه یی خطاب به فرمانده نیروی انتظامی , آقای احمدی مقدم شما داوری کنید
صبا آذرپیک : ونک 17/17 عصر پنجشنبه 24 اردیبهشت؛ وقتی با عجله از تاکسی پیاده شدم تا برای عیادت یکی از دوستان به بیمارستان خاتم الانبیا بروم، فکر نمی کردم که تنها نداشتن کارت ملی و موبایل قطع شده بهانه یی شود تا «تذکر لسانی» دوستان گشت ارشاد به «برخورد فیزیکی» و ... منجر شود. خانم محترم، چند لحظه صبر کنید. بعداً فهمیدم خانم «سمیرا ن.» از نیروهای ارشادی صدایم کرد. مانتوی شما چهار انگشت باز بالای زانویتان است. گفتم؛ اما جلب توجه نمی کند. توضیح داد که طبق ضوابط مانتو نباید بالای زانو باشد. پذیرفتم و گفتم چند قدم دیگر (روبه روی پاساژ ونک) ماشین های کرج را سوار می شوم و می روم خانه. همکار شما گفت از کجا بداند ساکن مهرشهر هستم و بعد کارت شناسایی خواست تا به گفته خودش آدرسم را ببیند. توضیح دادم که در کارت شناسایی آدرس منزل نمی نویسند. گفت شاید دروغ بگویید و نمی توانیم پشت سر شما مامور راه بیندازیم تا کرج. کارت شناسایی بدهید تا استعلام کنیم که ساکن کجا هستید. گفتم تا جایی که من می دانم مرکز آمار هنوز اطلاعات کامل ما را ندارد چه برسد به آدرس محل سکونت و چند قدم فاصله نیست. ببینید که سوار ماشین های کرج می شوم. همکار دوم که باز هم بعداً فهمیدم خانم فاطمه م. است به این جمع اضافه شد که باید مشخص شود سابقه دار هستم یا نه. به خاطر چهار انگشت باز مانتوی بالای زانو؟ اسم و فامیلم را گفتم. خانم «م» گفت؛ از کجا معلوم راست بگویی؟ خانم «ن» گفت موبایلت را بده. گفتم موبایلم را وزیر مخابرات قطع کرده... اما تا گفتم موبایلم قطع شده، خانم «ن» با لحنی تند گفت مسخره می کنی و از پشت سر هل داد و به زمین افتادن و کشیده شدن روی آسفالت پیاده رو تا درون ون گشت ارشاد... دست چپ من برای هدایت به راه راست در دستان همکاران شما بود و با تمام قوایشان کشیده می شد. امیدوارم هیچ وقت چنین دردی را تجربه نکنید. جناب سردار، درد بالاتر شاید وقتی بود که جلوی چشم ده ها مرد و به قول دوستان شما چشم نامحرم این طور کشیده می شدم و مانتوی بالای زانو که هیچ، روسری هم از سرم افتاد. نمی خواستم وارد ون شوم. دست و پاهایم را گرفتند و داخل ون پرتابم کردند.... نمی دانم سرم به چند جا خورد؟، هنوز پایم را جمع نکرده بودم که در ون بسته شد و وقتی دیدند پاهایم مانع است، پایم را به زور به داخل ون هل دادند و در را بستند... شاهدی برای ضربه هایی که به کتفم وارد شد در داخل ون ندارم. دیگر ده ها چشم شاهد نبود که وقتی می خواستم در ون را باز کنم و بیرون بیایم، چطور مشت همکاران شما به کمرم می خورد؛ البته بازوهایم کبود شده، به کبودی همین خط هایی که می نویسم؛ جای چند ناخن هم هست هم بر روی گلویم، هم روی بغض گلویم. شاید تنها خدا شاهد بود؛ شاهد صحنه های ضرب و شتم و هم شاهد لحظه یی که شما در مجلس روبه روی من ایستادید و گفتید هیچ نیرویی برخورد فیزیکی نمی کند فقط ارشاد و تذکر، گفتم چنین صحنه هایی را مردم دیدند. گفتید اگر شما برخورد فیزیکی دیدید، دست مامور من را قلم کنید و من خوشحال شدم که سردار احمدی مقدم اینقدر مطمئن تضمین می دهد هیچ کس نگران «شایعات» نباشد.خلاصه می کنم جناب سردار، پرسیدم من را کجا می برند و به چه اتهامی؟ حکم جلب یک شهروند را دارند؟ همان خانم «ن» که دیگر می دانستم از همه قوی تر هم هست، گفت لباسش حکم جلب است. شرمنده آقای سردار اما من ترسیده بودم. و ترسم وقتی بیشتر شد که خانم «ن» مدام تهدیدهای عجیب و غریب می کرد؛ از اینکه مرا کجا می برد و با من چه می کند. فکر اینکه حتی یکی از این تهدیدها راست باشد، آنقدر هراس انگیز بود که بی اختیار انگشتم روی دکمه ضبط رفت تا اگر چشمی شاهد نبود، شاید گوشی شنوا باشد... نمی نویسم چه تهدیدهایی، که تصور امنیت در خاطر دیگران خراش نبیند و خدای ناکرده به قول شما «شایعه» نشود. این صدا اگر تا امروز صبح پاک نشود، امیدوارم امروز و فردا بشنوید. شاید در هراس آن لحظه حداقل شریک شوید. وزرا، هنوز هم نمی دانم ساعت چند است؟، فکر کنم حیاط معروف به وزرا بود. ون جلوی پله های سنگی نگه داشت. پیاده نشدم. دوستان دیگرتان هم آمدند. دوستان سروان یا نمی دانم سرگرد یا سرهنگ می پرسیدند چرا پیاده نمی شوی. گفتم با پای خودم سوار نشدم که با پای خودم پیاده شوم. اگر جلوی چشم ده ها مرد رهگذر میدان ونک مباح است که آن طور سوار ون شوم، جلوی چشم چند مامور شما هم حرام نیست که همان طور پیاده شوم. دوست سرهنگ شما آمد و خواهش کرد آرام شوم و پیاده تا رسیدگی کند. یک ربع گذشت. سرهنگ آمد. پرسید چه کار کرده؟ - مانتو کوتاه. -چقدر؟-چهار انگشت باز بالای زانو...- آرایش؟ - نه نداشت... - با پسری بود؟- نه... - توی پارتی گرفتید؟- نه... میدان ونک. -پر رویی کرد کارت شناسایی و موبایل نداد آوردیم اینجا... گفتم؛ «نیامدم به زور آوردند.» گفت؛ «یک مدرک بده که بدانم که هستی؟» گفتم؛ «به خدا ندارم. فقط کارت محل کارم است به دردتان نمی خورد...» نمی خواستم از موقعیتم سوء استفاده کنم؛ کارت خبرنگاری حوزه مجلس روزنامه «اعتماد»... کارت را دادم و سرهنگ رفت. چند دقیقه بعد خانم «م» گفت باید بروی زیرزمین... برای بازجویی... نه قاتل بودم و نه دزد.- ... بازجویی نمی روم.- ... به هر قیمتی؟ باز هم هلم دادند. اما این بار انگار من قوی تر شده بودم. صندلی های سالن اجتماعات ضریح نجات از من و از دوستان شما کشیدن و هل دادن. کوتاه آمدند اما خانمی آمد با یک دوربین... می خواست از من عکس بگیرد... برادر محترم جناب سردار، اینجا چه خبر است؟ دستم را جلوی صورتم گرفتم تا عکسی گرفته نشود... سرهنگ آمد و گفت بازجویی لازم نیست. روبه رویم نشست و از من پرسید چه چیزی را ضبط کردی؟- «تهدید مامورهای شما را.»-«چرا؟»- «چون ترسیده بودم. چون می گفت می خواهم تو را...» ضبط را خواست... صدا پخش شد. چند مامور دیگر هم بودند. سرهنگ شما گفت نیروی من تازه کار بوده و اشتباه کرده. ... رفت. وقتی برگشت گفت به بالا گفتم شما را گرفتند. گفتند ضبط و کارت را بگیریم تا شنبه جناب سردار با حضور شما آن را بشنوند. مطمئن باشید دروغ نمی گویم... اما اگر صدا را پاک کنند؟ گفت داخل گاوصندوقم می گذارم... نیروی ما هم اشتباه کرده... برای چی پاک کنم... شنبه هشت صبح سردار رسیدگی می کند... با خنده گفت می گویند تو هم مامور من را سیلی زدی؟... جناب سردار، گفتند حق نداری به کسی زنگ بزنی. یک برگه پر کردم به اسم متهم خوانده و نوشتم شرح ماوقع و ماجرای ضبط و گرفتن آن را تا صبح شنبه. امیدوارم صدا بماند تا شما بشنوید... کبودی ها بماند برای من. و سرانجام ساعت 9 شب میدان ونک، آزاد شدم...سردار احمدی مقدم، آنجا به من انگ زدند که می خواهم دم انتخابات کار سیاسی کرده و جو درست کنم؛ جو سیاسی وقتی نه دوربینی دستم بود، نه همراهی. تنها سندم چند دقیقه کوتاه داخل ون های سبزرنگ... که آخرین بار مامور شما داخل گاوصندوقی در یکی از اتاق های وزرا گذاشت. نمی دانم شاید امروز آن صدا پاک شده باشد اما کبودی های تنم شاید چند روزی بماند. اما سوالم از شما به یقین اگر پاسخی نداشته باشد، روی دل خبرنگاری می ماند که فرمانده نیروی انتظامی سرزمینش چشم در چشمش دوخت و گفت هر جا دیدید ماموری ضرب و شتم می کند، دستش را قلم کنید. امروز از آن جمله شما از «قلم کردن» تنها قلمی در دستم مانده که وقتی برای نوشتن همین چند خط روی کاغذ می فرسایم مثل دستم، گردنم و شانه ام درد می کند.
nasim irani - اتریش - وین |
سلام به مسولین سایت...این وحشی بازیهاتنهایک علت دارد وآن این است که مردم راآنقدربترسانند که مردم ازدیدن سایه ماموران ولایت ددمنش وقیع به هراس بیافتند وجرات هیج کاری رانداشته باشند.جای تاسف است که اینچنین سرتوشتی مردان ماپیداکردند که ازکوبیده شدن زنی تنها وبی دفاع حمایت نمی کنند.ترس مرض بدی است.این بیماری رابه عمد درکشور راه انداختند که ماایرانیها هرگز به یادگرفتن حق مان نباشیم.مثل گوسفند بانجابت به چرامشغول باشیم وهرچه رادستگاه فاسد ولایت امرمی کند گردن نهیم...چقدر دردناک و تهوع آوراست مردمی که ازترس گوسفندوار تن به خفت بسپارند وخاموش وبی اعتنا ازکناریکدیگر بگذرند.......... |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
parvaz39 - آلمان - هامبورگ |
ضمن همدردی با هموطن دلیرم
باید این باورمان شود که با ایستادگیمان این اشغال گران نه تنها یک قدم به جلو نخواهند آمد
بلکه ده قدم به عقب خواهند رفت.
هرچند ما در کنارتان نیستیم امّا بغض ما بیشتر از شما نباشد مطمعناً کمتر نیست.
مطمعن و استوار باشیم و کوتاه نباید آمد. |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
amirkabir - استرالیا - سیدنی |
nasim irani - اتریش - وین
درود بر شما
من بانظر شما کاملاموافقم.مردم ما اجازه داده اند که باانها چنین رفتار شود.اصولا ما تا بلا و مصیبت در خانه ما رانزند به دیگران کاری نداریم.از ماست که بر ماست. |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
mafia_top - آمریکا - جکسون ویل |
من چندان اطلاعی از اقدامات این گشت ارشاد ندارم و فقط فیلم ها و عکس های صحنه های خشونت امیزش رو دیدم که نمیدونم همیشه همین طور برخورد میکنن یا نه؟!
عزیزانی که داخل ایران هستند میشه یکم در این مورد اطلاعات بدند که مثلا با موی بلند پسرا که تا بالای کمرشون باشه یا مثلا مانتوی دخترا که تا بالای زانوهاشون باشه برخورد میشه؟ یکم عجیبه برام! |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
msnam - ایران - تهران |
لعنت به دین اسلام . لعنت به حضرت محمد . لعنت به 12 امام دین جور و ظلم و کشتار. لعنت به سلمان فارسی که اسلام را اختراع کرد و به دامن ما ایرانیان انداخت. لعنت به خدای اسلام که اینقدر جنایت کار است که در طی 1400 سال میلیونها انسان را دستور به قتل و عام داده است. لعنت به همه مسلمانانی که مطلع از اسلام و واهیت آن هستند و هنوز بر آن پافشاری می کنند . من کاری با جاهلین مسلمان ندارم چون آنان جاهل آمده اند و جاهل می روند. خدای واقعی بشر ما را از شر شریکت و دینش خلاص کن |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
reza1100 - ایران - تهران |
وقتی مثل آدم بهتون میگن مانتو کوتاه نپوشید نباید بپوشید دیگه . مجبور میشن اینجوری بهتون بگن.. یه کار بکنین که بهتون بگن حتما چادر سرتون کنین. یکم مراعات کنین که مجبور به رسانه ای کردن موضوع هم نشوید.
با تشکر |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
Aso22 - ایران - تهران |
رها در باد،
من از فریاد ناهنجار پی بردم سکوتی هست،
و در هر حلقه زنجیر خواندم راز آزادی.....!
|
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
yasamin22 - امارات - دوبی |
به نظر شما واقعا فرق اینا با ساواک چیه؟ |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
narenji - ایران - تهران |
دوستی نوشته وحشی بازی . عزیزم من این وحشی بازی نیست اینها واقعا وحشی هستند |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
babaktoronto - کانادا - تورنتو |
نسیم ایرانی - اتریش
درود بر شما بانوی مبارز. من چون این اشتباه رو از خیلی از عزیزان دیگه هم دیدم ذکر میکنم: وقیع درست نیست بلکه درست این کلمه وقیح به معنای بی ازرم و بدون شرم است که کاملا صفت خوبی برای سران این نظام است
نسیم جان کاملا حرف شما درست است این نظام بر اصل خفقان و ایجاد ترس استوار است و حکومت میکند چون میداند که پشتوانه مردمی ندارد.
درود بر بانوان مبارز ایرانی. راهتان مستدام. |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
bahar_n - امریکا - فلوریدا |
مرگ بر هرکسی که به خودش اجازه میده اینجوری با آبرو دختر مردم بازی کنه |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
shahsavar - ایران - تهران |
فقط میشه گفت خاک بر سر غیرت ایرانی |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
arc.en.ciel - ایران - تهران |
مرگ بر نیرو های انتظامی و گشت ارشاد....دوست پسر منو گرفتن به جرم اینکه هد فون تو گوشش بود...اینقدر اذیتش کردن عقده ای ها...با تمام وجود ازشون متنفرم |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
hossein1111 - امارات - دبی |
لعنت به اینا بیاد... فقط همین رو میتونم بگم... جداْ بی شرفن... دختر مردم رو ببین چجوری مثه گوشت قربونی یه روز کامل از اینور به اونور کشوندنش... تازه با کتک... ان شاء ا... خدا جوابشون رو بده !!! لعنت بهشون بیاد... ایکاش یه روز خ.ش تو زندگیشون نبینن... هم اینایی که مسول اجرای حکمن... هم اونایی که این قوانین و بچه بازیها رو به مردم تحمیل میکنن !!!!
:( :( |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
ahoora_110 - ایران - تهران |
شما خانم محترم جرمتان این است که دختر یکی از خودشان نیستید این به اصطلاح حافظان نوامیس ملت همان سردارانی هستند که زنها را به زور و به صورت عریان در صف نماز قرار میدادند.
اینها اگر دلشان به حال اسلام میسوزد جلوی دلبندان خودشان را بگیرند که به اصطلاح لخت جلوی نا محرم نیایند یا پسرشان از شدت کشیدن حشیش نای راه رفتن را نداشته باشد. |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
shahramareia - ایران - تهران |
سلام به گوسفندان سرزمینم به گوسفندان آریایی بازمانده از قلب تاریخ آریایی به آنان که از مرتبت گوسفندی نیز کاهش یافته شاید گاو شده اند. سلام به گوسفندانی که چوپانی خودشان را به دست گرگ سپرده اند گرگی در پیراهن میش که هر چه میدرد سیر نمی شود. سلام به گوسفندانی که امروز خر شده اند و با پای خود به دنبال گرگ میروند .
انروز که زمام خود به دست گرگ سپردید من بره ای بیش نبودم حالا هم مانده ام بع بع کنم یا عرعر خسته شده ام از این روز مرگی از اینکه از سر صبح تا بوق شب سگ دو بزنم تا شکم زن و بچه سیر شود خسته شدم از این گوسفندان دو رو نه بلکه صد رو مگر من چه می خواهم از این زندگی که حقم چنین دشوار بدست می آید
ای آنانکه زمام خود بدست گرگ دادید لعن و نفرین خداوند برشما |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
omidam - آمریکا - کالیفرنیا |
خاک بر سر مردم بی غیرتی که انجا بودند و هیچ غلطی نکردند خایق هر چه لایق |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
ebi_khan - ایران - تهران |
روزگار غریبیست نازنین!این خانم محترم با قلم زیبایش که فقط از یک نویسنده بر می آید خیلی از باید ها را گفت. بارها گفته شده که کارکنان نیروی انتظامی باید جامعه شناس و آدم شناس باشند. هر از گاهی مدیران این نیرو در رسانه های جمعی اظهار می کنند که نیروهای ما متخصص هستند فرق بین مجرم و متهم را می دانند(یادمان نرفته برخورد آن فرمانده با مجری تلویزیون). اما من نمیدانم وقتی مامور انتظامی بین راننده متخلف و دزد و متجاوز به عنف فرقی نمی گذارد چطور می تواند آموزش دیده باشد. لابد تا این سطح آموزش داده اندکه همه مجرم هستند مگر خلافش ثابت شود. به جرات می توانم بگویم به طور متوسط در ایران هر فرد از طرف پرسنل نیروی انتظامی حداقل یک بار به ناحق توهین شده است. حق را پیش کش!می دانید چرا؟ چون در ایران برای امور جاری رویه استانداردی وجود ندارد و فرایندها تعیین نشده است. تنها سلیقه است که حرف اول را می زند.اما من مطمپنم که این وضعیت قابل اصلاح است. قوه قضاپیه باید بهتر از این عمل کند. صحبت های آقای شاهرودی در مورد برخورد پلیس با مردم کمتر از چند روز پیش زده شده است.آن را به فال نیک می گیریم. |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
totiyah64 - ایران - مشهد |
امریکا-جکسون ویل
عزیزم گشت ارشاد فقط برای ارشاد ه ولی نمیدونم اینا چرا یک همچین رفتار غیر اخلاقی انجام دادن.اخه منم بهم گیر دادن ولی چون همکاری کردم فقط چند دقیقه تو ون نشستم و نصیحتم کردن بعدگفتن میتونی بری.البته بعضیها شون عقده ای هستن. فقط امیدوارم دیگه شاهد همچین رفتاری نباشیم |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
ماهی سیاه کوچولو - ایران - تهران |
پری بلنده و فاطمه اره در گشت ارشاد.
آیا انتظار دیگری داشتیم؟ کدام زن نجیب و خانواده دار حاضر به این کار است کنار دست چند مرد لندهور دنبال زنان مردم تا نیمه های شب.... |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
mobiblu - ایران - تهران |
لعنت بر مادر انتری نژاد که پلیس رو اینقدر گستاخ کرد |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
hades - ایران - تهران |
خوبه حالا این بنده خدا خبرنگار بوده و مامور ها از گندکاری که کردن ترسیدن ولی اگر یه بخت برگشته دیگر بود چی می شد!! یک لحظه فکر کنید هر روز برای چند نفر این اتفاق می افتد! |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
بیتا-بیتا - ایران - شیراز |
من دقیقا درک میکنم که این نوشته چی رو میخواد بگه .
این افراد نیروری انتظامی همشون مثل هم نیستند . بین اینها آدمهای آبرومند و شریف هم هستند که از سر ناچاری مجبورند که این محیط آلوده و چرند را تحمل کنند .
به نظر من سالم ترین قشر در نیروی انتظامی افراد راهنمایی و رانندگی هستند و کثیف ترین قشر هم پلیس امنیت اخلاقی و مفاسد اجتماعی . اینا خودشون مفاسد هستند . یه مشت آدم عقده ای چشم دریده و پست و وحشی . من هم چند بار تیکه انداختن مامورین انتظامی نصیبم شده اما دوبله بارشون کردم همچین که از رو رفتند . |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
hani . 237 - ایران - تهران |
من خودم چند بار شاهد رفتار نا متعارف ماموران نیروی انتظامی بودم ولی خوب چه فایده که باید خفه شد و دم نزد |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
ebi_khan - ایران - تهران |
msnam - ایران - تهران
لعنت به بود و نبود بی وجودت
لطفا هر کامنتی را در سایت قرار ندهید. |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
vahid_baghjari - ایران - تهران |
بیتا-بیتا - ایران - شیراز
الهی قربون اون دل پر دردت بشم . چقدر شجاع بودی من نمیدونستم . حالا کدومشون بهت تیکه انداخته من برم بهش درسته بندازم !
به قول ساسی مانکن : بکنم ادبش ؟ دکتره ... برم در مطبش ؟ قلدره ... |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
khodesham - مجار - بودا |
جناب احمدی مقدم
چیزی که ارزش وجود مبارک شما را داشته باشد ندارم جز یک نعمت خدا دادی که به همه مردان داده و بنده با کمال میل اونو تا چندین نسل بعد خودتون حواله شما و تمامی اقوام محترم و مخصوصا محترمه میکنم.
امیدوارم روزی ناموستونو با مانتویی 4 وجب بالای ناف در ونک به نمایش بذارن و بنده به شما وعده بدم که اگه ناراحتی به خودم بگو. اونقدر عوضی هستی که من فقط به این متن توجه نکنم. |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
shanul - المان - هامبورگ |
اگر همو طنان اجازه بدهند من این فاطی کماندوها را بعد از انقلاب صیغه می
کننم و در باغ بزرگی که در دماوند دارم اونجا به خدمتشان اساسی می رسم. به خدا قوت گفتن شما نیازمندم!
|
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
pania2af - ایران - تهران |
ماهی سیاه کوچولو - ایران - تهران
مرسی عزیزم . قشنگ گفتی . چه آی دی زیبایی داری . خدا رحمت کنه صمد بهرنگی رو . |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
punisher - ایران - شیراز |
ای بابا / چرا متوجه نیستیم که باید بزور کتک و تهدید / بریم بهشت ........!!!
اسلام یعنی همین دیگه. به امید روزی که تک تک این فاطی کماندوها و دیگر پاچه خواران این رژیم رو همراه اربابان خون خوارشون / سر تیرهای برق آویزون بشن / برن بهشت لا دست همون غلمان ها و حوریان دروغینشان. |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
a143 - امارات - دبی |
از ماست که بر ماست |
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 |
|
pejman-khafan - کانادا - تورنتو |
واقعا متاسفم برای آدمهای بی منطق و بی سوادی که ظلم و ستم یه مشت عقده ای رو ربطش میدن به اسلام و بی شرمانه به آخرین پیامبر خدا اهانت هم میکنن.به نظر من هیچ فرقی بین کسانی که به اسم اسلام خون مردم رو تو شیشه میکنن با کسانی که از این کار اونها سو استفاده میکنن و به اسلام واقعی فحاشی میکنن وجود نداره همین تفکرات غلط باعث شده که اون حکومت فاسد به خودش اجازه میده خودشو پایگاه اسلام بدونه و نذاره کسی به این فکر بیفته که اسلام واقعی اونی نیست که اینا به خوردمون دادن |
دوشنبه 28 اردیبهشت 1388 |
|
nasim irani - اتریش - وین |
بابک تورنتو
سلام به مسولین سایت..بایک جان ممنون ازاصلاح کلمه..شادباشید.. |
دوشنبه 28 اردیبهشت 1388 |
|
IRAN ZAMEN - نروژ - روگنان |
yasamin22 - امارات - دوبی
اینها وحشی تر از ساواک است.شما از ساواک چه می دانید
.اینها حرمت تمامی انسانها را زیر سوال برده اند.اینها شخصیت انسانها را زیر سوال برده اند.اینها چگونه بخود اجازه می دهند که با مردم خودشان اینگونه رفتار کنند.اینها همه حسود .عقدهئی.مسلمان هستند.نابود باد این حکومت اسهالی...... |
دوشنبه 28 اردیبهشت 1388 |
|
ferfereh - ایران - تهران |
خاک بر سر مردمی که وایسادند و نگاه کردند و به این خانم کمک نکردند! |
دوشنبه 28 اردیبهشت 1388 |
|
IRAN ZAMEN - نروژ - روگنان |
reza1100 - ایران - تهران
تو و مانند تو مزدور زیاد پیدا می شود.اخه......بتو و دیگران چه ربطی داره.فلانی چه لباسی پوشیده.چادور را بکش سر...... که چادر ناموس زن است.بروید و بیرید. |
دوشنبه 28 اردیبهشت 1388 |
|
valentain - ایران - آبادان |
ferfereh - ایران - تهران
عزیزم مردم با گوشی موبایل شون طبق معمول در حال تصویربرداری بودند که بعد بلوتوث کنن . ایرانی ها بی غیرت شدن هیشه نظاره گر ضرب و شتم یک خانم هستن و هیچ حرکتی نمی کنن |
دوشنبه 28 اردیبهشت 1388 |
|