چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۸۷ - ۲۳ جولای ۲۰۰۸
ماجراهای معروفترین دزدهای ناشی ایران
هر کاری شانس میخواهد، حتی دزدی و کلاهبرداری. معلوم نیست بعضی از مجرمها با این هوش سرشار و شانس شکفته با چه رویی میروند سراغ کار خلاف. یکی وسایلش را جا میگذارد، آن یکی یادش میرود قبلا هم از همین جا دزدی کرده و یکی دیگر از بخت خوشش یقه یک بوکسور را میگیرد. این هشدار کاملا جدی است: اگر نمیتوانید روی اقبالتان حساب باز کنید یا موقع تقسیم هوش در صف دیگری ایستاده بودید، لااقل دور تبهکاری را خط بکشید. این طوری هم خودتان راحتترید، هم آن بنده خداهایی که قرار است گیر شما بیفتند. پلیس هم دردسر نمیکشد و آمار پروندههای قضایی بالا و بالاتر نمیرود.
احتیاط کن
احتیاط شرط عقل است. مخصوصا اگر برای دزدی به یک آپارتمان 5 طبقه رفته باشید. یک دزد سحرخیز چند وقت پیش ساعت 7 صبح به یک ساختمان مسکونی رفت و دست به کار شد اما یک دفعه یکی از اهالی ساختمان را دید. برای اینکه خودش را پنهان کند، به طرف پشت بام دوید و بعد سعی کرد از سیم آنتن آویزان شود و خودش را به کوچه برساند اما سیم پاره شد و او از طبقه پنجم سقوط کرد. دزد بینوا که شانس آورده در این حادثه زنده مانده بود، با دست و پایی گچ گرفته دستگیر و راهی بازداشتگاه شد. یکی دیگر از همین دزدهای بیاحتیاط برای سرقت به خانهای در کامرانیه رفت اما وقتی میخواست از لای میلههای حفاظ وارد آنجا شود، گیر کرد و هر چه دست و پا زد نتوانست خودش را خلاص کند به همین خاطر با داد و فریاد از همسایهها کمک خواست و کار به آتشنشانی کشیده شد و بالاخره بعد از بریدن نردهها او را نجات دادند البته بعد از این کار پسر سارق به کلانتری 123 نیاوران تحویل داده شد.
نقشت را بشناس
ساعت 12 شب 12 آذر بود که ماموران گشت پلیس دو مرد را در حال از جا درآوردن یک دریچه فلزی از زمین دیدند و سراغشان رفتند و شروع کردند به پرسوجو. آن دو نفر هم بدون این که کم بیاورند، سرشان را بالا گرفتند و با اعتماد به نفس مثالزدنی گفتند کارمند سازمان آب و فاضلاب هستند و الان هم دارند ماموریتشان را انجام میدهند. همین یک جمله کافی بود تا هر دو نفرشان دستگیر شوند، چون آنها دریچه کانال مخابرات را از جا کنده بودند، همان دریچههایی که در کوچه و خیابان کف زمین میبینیم و هر کدامش 90 تا 120 کیلو چدن خالص دارد و کلی میارزد. خلاصه بعد از دستگیری این دو نفر معلوم شد آنها همان سارقانی هستند که از مدتها قبل به جرم دزدیدن دریچههای کانال مخابرات در منطقه فلاح، یافتآباد، شهرک ولیعصر و بعد منیریه تحت تعقیب بودند و شرکت مخابرات بارها علیهشان شکایت کرده بود. فردای همان روز هم یک آقایی که لباس نیروی انتظامی تنش بود و درجههایش نشان میداد سرهنگ است برای یک سفر کوتاه به سالن راهآهن رفت اما بلافاصله دستگیرش کردند چون این مرد محترم نمیدانست لباس پلیس باید آرم و رسته هم داشته باشد و فقط چسباندن ستاره روی دوش کافی نیست. او یک مامور قلابی بود که مثل دو دزد قبلی نقشش را خوب نشناخته بود.
برگشتن، ممنوع!
حتما این جمله معروف پلیسی را شنیدهاید که مجرم به صحنه جرم بر میگردد. البته آنها این کار را میکنند تا اگر اثر و ردپایی به جا مانده بود پاک کنند و از بین ببرند اما این ضربالمثل در مورد دزدان گزارش ما دلیل دیگری دارد. چند وقت پیش مرد قویهیکلی به یک بانک رفت و همین که مسوول باجه سرش را برگرداند، هر چه چک و پول نقد نزدیک گیشه بود، برداشت و فرار کرد. با تحقیقات پلیسی معلوم شد این دزد ناشناس 373 هزار تومان پول نقد، دو فقره تراول چک 500 هزار تومانی، دو فقره چک 100 هزار تومانی و سه فقره چک 50 هزار تومانی دزدیده است. در حالی که هیچ ردپایی از سارق وجود نداشت مدتی بعد خود او به همان بانک رفت. البته این بار هدفش دزدی نبود. رفته بود آنجا تا به حسابش پول بریزد. او مثل یک مشتری متشخص فیش گرفت و داشت آن را پر میکرد که کارمند شعبه به خاطر هیکل درشت بلافاصله او را شناخت و با پلیس 110 تماس گرفت. پرونده این متهم در حال حاضر در شعبه 10 دادسرای ناحیه 5 تهران در جریان است.
حواست کجاست؟
این کمحواسی هم بددردسری است مخصوصا برای شاغلان در حرفه سرقت. محسن 27 ساله یکی از همین دزدان کمحواس است که چند وقت پیش در غیاب صاحبخانه به منزلی در خیابان خاوران دستبرد زد و هر چیز باارزشی که آنجا بود، جارو کرد اما وقتی به خانهاش برگشت تازه فهمید چه اشتباهی کرده است. او گواهینامه و کارت موتورسیکلتش را در محل سرقت جا گذاشته بود. محسن چند روزی فکر کرد تا اینکه چاره کار به ذهنش رسید و دوباره به همان خانه رفت. این بار زنگ زد و وقتی زن صاحبخانه در را باز کرد به طرفش حملهور شده و پای زن را بست و شروع به تهدید کرد تا مدارکش را پس بگیرد اما همسایهها که صدای داد و فریاد را شنیده بودند، پلیس را خبر کردند و اینطور شد که محسن افتاد پشت میلههای زندان. آرش هم یکی دیگر از همین نوع خلافکارها است که الان به دستور دادیار شعبه 10 دادسرای ناحیه 6 تهران در زندان به سر میبرد. او برای اینکه پولهای رفیق تازهاش را به چنگ بیاورد، نقشه پیچیدهای کشید. آرش که خیلی اتفاقی با مردی به نام فیروز آشنا شده و فهمیده بود مقدار زیادی دلار دارد به او گفت مهندسی را میشناسد که در کار خرید و فروش ارز است. این طوری فیروز را وسوسه کرد تا پنج هزار دلارش را به مهندس بفروشد. فیروز پولها را در یک ساک گذاشت و سراغ آرش رفت اما مرد کلاهبردار بهانهای آورد و گفت فعلا مهندس سرش شلوغ است و بهتر است با هم به استخر بروند تا وقت بگذرد. در استخر بود که آرش ساک دلارها را یواشکی برداشت و جیم زد و فیروز وقتی زمان شنا تمام شد تازه فهمید چه بلایی سرش آمده است. او هیچ نشانی از سارق نداشت و حتی اسم کاملش را هم نمیدانست. اما یک شانس بزرگ آورد. آرش ساک او را برداشته و کیف خودش را جا گذاشته بود. بالاخره با مدارک شناسایی داخل کیف متهم دستگیر شد و اعتراف کرد ماجرای مهندس دروغ و نقشه دزدی بوده است. از همه این دزدها بدشانستر مرد 37 سالهای به نام مجید است که قبلا به حبس ابد محکوم شد، اما یک سال قبل فرار کرده و این بار سراغ دزدی رفته بود. او با دو همدستش مرد ثروتمندی را که تازه از بانک پول گرفته بود، شناسایی و تعقیب و لاستیک ماشیناش را پنچر کرد. مرد پولدار سرگرم کلنجار رفتن با لاستیک خودرو بود که مجید و دو دوستش به او حملهور شدند و کیفش را دزدیدند اما زندانی فراری در این گیر و دار موبایلش را داخل اتومبیل مالباخته جا گذاشت و با همین سرنخ خیلی زود دستگیر شد. او حالا به خاطر همین اشتباه باید تا آخر عمرش پشت میلههای زندان بماند.
امان از بخت بد
"من بدشانسترین دزد ایران هستم." این را یک متهم به نام احسان میگوید و قانون احتمالات هم حرفش را تایید میکند. او چندی قبل در یکی از محلات خلوت غرب تهران، کیف زن جوانی را دزدید و بدون هیچ مشکلی فرار کرد. احسان یک ساعت بعد به فکر افتاد از کارت عابربانک این زن که در کیف او بود، پول برداشت کند که البته تا اینجا هم اشکالی پیش نیامد چون رمز کارت هم داخل کیف بود. احسان برای اینکه خیلی سریع به یک شعبه بانک برسد، از یک موتورسوار مسافرکش کمک خواست و آن دو با هم به مقابل یک دستگاه خودپرداز رفتند بعد احسان چون نمیدانست این دستگاهها چطور کار میکند باز هم از مرد موتورسوار درخواست کمک کرد و آن مرد هم بدون هیچ مشکلی کارت را گرفت تا داخل دستگاه کند اما یک دفعه دید اسم و مشخصات همسرش روی کارت ثبت شده است. مرد موتورسوار با احسان درگیر شد و او را دستگیر کرد. بعد هم در تماس با زنش از ماجرای سرقت باخبر شد و متهم را به پلیس تحویل داد. اینطور شد که احسان لقب بدشانسترین دزد ایران را به خودش اختصاص داد و وقتی برای بازجویی به شعبه 8 دادسرای جنایی منتقل شد، به بازپرس پرونده گفت: "واقعا این بدشانسی نیست که بین 13 میلیون آدمی که در تهران زندگی میکنند، شوهر همان زن سر راه من سبز شود؟" البته احسان در تصاحب مدال طلای بدشانسی با پسر 16 سالهای به اسم رامین رقابت تنگاتنگی دارد. رامین چند وقت پیش در حالی که مشروب خورده بود، در پارک سلیمانیه تهران، جلوی یک پسر جوان را گرفت و با تهدید از او خواست هر چه پول دارد تحویلش بدهد اما کتک مفصل خورد و بعد هم دستگیر شد. چگونگی ماجرا را از زبان طعمه رامین بخوانید: "من بوکسور هستم. آن روز هم تازه از باشگاه بیرون آمده بودم و داشتم به خانه میرفتم که رامین جلویم را گرفت و سعی کرد با تهدید چاقو مرا بترساند در آن شرایط چارهای ندیدم جز اینکه از فنون مشتزنی استفاده کنم. بعد از آن که رامین کتک مفصلی خورد مردم دورمان جمع شدند بعد هم ماموران گشت کلانتری 122 از راه رسیدند و پسر زورگیر را بازداشت کردند." دزدان برای یک سرقت موفق فقط کافی نیست مراقب بوکسورها یا همسران طعمههایشان باشند، آنها باید آمار نقل و انتقالی کارمندان بانک را هم بگیرند تا به سرنوشت "جواد – م" گرفتار نشوند. او یک کلاهبردار حرفهای بود که از یک بانک دسته چک گرفت و با خریدهای میلیونی و صدور چکهای بلامحل کلی پول به جیب زد و این کار حسابی زیر دندانش مزه کرد برای همین تصمیم گرفت این بار از بانک دیگری دسته چگ بگیرد اما چون میدانست اسمش در لیست سیاه قرار گرفته است به یک جاعل 100 هزار تومان پول داد و شناسنامه قلابی گرفت. او این بار به شعبه جدیدی رفت اما همین که مدارکش را تکمیل کرد خودش را در محاصره ماموران پلیس دید. ماجرا از این قرار بود که یکی از کارمندان بانک اول به شعبه دوم منتقل شده بود و به محض دیدن جوان او را شناخت و فهمید همه مدارکش جعلی است به همین دلیل بلافاصله با پلیس 110 تماس گرفت تا این مرد هم در فهرست بدشانسترین تبهکاران ایران جا بگیرد
boshghab_parande - روسیه - مسکو |
لوووول |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
mahmud22 - انگلستان - لیدز |
به قول قدیمی ها : بار کج هرگز به منزل نمیرسد. |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
nasle sookhte - انگلیس - لندن |
احمدی نژاد هم خوش شانس ترین دزد کره زمین. |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
kili_patilaki - قطر - دوحه |
عجب دزدای باحالی.
آخوندها هم که به قول عربا ؛ اشکرا؛ تابلو میدزدند و میخورند و یه آبی هم روش... |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
sarab22 - المان - دوسلدورف |
دزدی را باید از دکی جون یاد گرفت 300 میلیارد دلارو چنان هاپولی کردکه امام زمان دست بدهان مونده. |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
SALMANE FARSI - آلمان - دوسلدورف |
عجببببب |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
rabi - ایران - تهران |
دزدهایه زیادی تا حالا دیدم بعضی از انها را هنوز می بینم. بار کج به مقصد نمی رسه |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
vahid_baghjari - ایران - تهران |
آقا ما هم یه بار رفتیم دزدی تو یه خونه ! سر شب مادرم برای غذا آش آلو درست کرده بود !!! خدا نصیبتون نکنه که نصف شب که در حین جمع آوری اموال باارزش بودم ((گلاب به روتون))؛یهو دل پیچه خفنی منو گرفت طوریکه با کله پریدم تو توالت و ... . از سر وصدای زیاد و بقیه موارد صاحبخونه از خواب بیدار شد و خلاصه ما رو که تو وضعیت اسفناکی بودیم مجبور شدند با لاستیکی بچه ببرند کلانتری ...
حالا شما بگید کی بدشانسه ؟ |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
artosh - ایران - تهران |
قضیهء احسان فوق العاده بود. بیشتر شبیه قصه بود. اما خوب فقط غیرممکن.. غیرممکنه. ممنون از سایت خوبتون. |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
dorsa2009 - انگلیس - لندن |
اقای وحید باقجاری از تهران. واقعا شما رفتی دزدی یا برای خنده گفتی؟!؟؟! من واقعا نفهمیدم که راست بود یا دروغ؟؟؟؟؟؟؟؟ |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
amiromid - سوئد - گوتنبرگ |
طبق روانشناسی افرادی که به این خبر نظر داده اند دزدند...یا مثل ما شاه 57 دزدند... |
سهشنبه 22 اردیبهشت 1388 |
|
elvis2002 - سوئد - گوته برگ |
یک چیز جالب در مورد ر... فرزندانمان البته ربطی به موضع دزدان بد شانس ندارد.
پنج ماهگی تو دستت ، پنج سالگی تو اعصابت
، پونزده سالگی تو هیکلت ، بیست سالگی تو آبروت ، بیست پنج سالگی تو پولت، وقتی هم که مردی تو روحت |
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 |
|