گفتگوی جالب با دختری در تهران
برخی روزها اتفاق هایی می افتند که هیچ گاه انتظار نداری چون این یکی!
صبح زود می خواهم از میدان رسالت در تهران به میدان آرژانتین بروم و در کنار یکی از خیابان ها در انتظار تاکسی یا اتوبوس ایستاده بودم که یک پراید در کنارم نگه داشت. راننده آن که دختر جوانی بود سراسیمه پرسید:
- آقا از اینجا چه جوری برم تا پل سید خندان؟
میدان رسالت را برای ساخت زیرگذر چند سال است که به هم ریخته اند و ترافیک سنگین را در کوچه پس کوچه های آنجا آواره کرده اند که آن هم گویا مرتب تغییر می کند. می پرسم:
- این محل را می شناسید؟ باید دنبال ترافیک و از کوچه پس کوچه بروید.
- نه آقا، اینجارو بلد نیستم. چه جوری برم حالا؟
می گویم: پس من تا پل سیدخندان با شما میام. می گوید: باشه. و سوار می شوم.
- باید برم اداره مفاسد.
من “مفاصا” می شنوم و گمان می کنم که منظورش پرداخت جریمه های رانندگی است. خیال می کنم که مثلا من نیز تهران را بلدم. می گویم:
- اداره راهنمایی و رانندگی در سهروردی؟
- نه، اداره مفاسد در وزرا.
منظورش اداره اماکن است. همان جایی که اراذل و اوباش حکومتی و نیروی انتظامی مردم را به آنجا می کشانند چون حجابشان اشکال داشته یا ماهواره داشته اند و یا در خانه خود میهمانی مختلط داشته اند و از این جور گناهان کبیره. چه اسم جالبی! اداره مفاسد! بهشان می آید.
- حالا اونجا چرا باید بری؟
- هیچی، منو با پسر گرفتن. ماشین دوست پسرمو خوابوندن. به منم رعایت حجاب اسلامی بستن (البته منظورش عدم رعایت حجاب اسلامی است). میگن ماشینو برای این جرم یک ماه می خوابونن. حالا میرم سر پل بابامو بردارم بریم اونجا ببینم چی میشه. آقا؟ اونجا آشنا نداری کمکمون کنه؟
- ببینم قیافه من به اونا می خوره؟
- نه، خوب شاید!
- نه، من اونورا کاری ندارم.
تلفن همراهش هم در چند دقیقه 2-3 بار زنگ می زند و او که گوشی اش را زیر روسری اش در گوش دارد، به هر کسی که آن سو است می پرد و ناسزا می گوید: “دیدی؟ شما پسرا همتون اینجوری هستین.”
لاتی حرف می زند و برای من که خیلی کم دیده بودم که یک دختر با این لهجه حرف بزند و چنین واژه هایی به کار برد. شخصیت جالبی است. تمرکز ندارد و مرتب از این شاخ به آن شاخ می پرد.
- بابام شناسنامه منو پیش خودش نگه داشته. بهم نمیده.
- چرا؟
- چه می دونم. می ترسه برم شوهر کنم.
- مگه دنبال شوهری؟
- نه خوب، ولی اگه پیش بیاد شاید.
- چند سالته؟
- 21
- حالا کجا گرفتنتون؟
- شب تو خیابون بودیم. الان گواهیناممو و بیمه ماشینمو گرفتن. آقا فکر می کنی چقدر ماشینو بخوابونن؟
- من چه می دونم. بار چندمه گرفتنت؟
- نمی دونم، بار چهارم، پنجم.
- پس خودت که بیشتر تجربه داری.
دوباره با کسی در تلفن حرف می زند. زنگ تلفن را خاموش کرده: “ببین اگه زنگ زدی و دیدی من پرت و پلا میگم بدون بابام اینجاست. باشه؟”
به نظر می آید که این دختر در خانواده نیست و یک جورایی “آواره” است.
- ببینم مگه با پدر و مادرت زندگی نمی کنی که الان با بابات سر پل قرار گذاشتی؟
- نه، پدر و مادرم جدا زندگی می کنن. این واسه خودش اونم واسه خودش. من پیش مامانم هستم.
با گوشی درون گوشش ور می رود: “بابام نباید بفهمه که دوباره موبایل دارم.”
می پرسم:
- یعنی چی؟
- آخه من هیچ وقت پول تلفونو نمی دم. الانم سیم کارت خودم قطعه.
- تو که همش داری حرف می زنی.
- نه، این سیم کارتو دوست پسرم برام خریده. بابام نباید اینو بفهمه. آخه می دونی چیه؟ من چند تا دوست پسر دارم. ولی نه اونجوریا! فقط یکیشون فابه. بابام بفهمه همش غر می زنه. آخه من اعصاب معصاب ندارم. قرص اعصاب می خورم بعضی وقتا. پسرارو هی ردشون می کنم.
“فاب” نمی فهمم یعنی چی. تا حال خیال می کردم فارسی ام بد نباشد. اینجا کم می آورم.
- فاب یعنی چی؟
در راه بندان بزرگراه رسالت گیر کرده ایم و می تواند نگاه طولانی به من بیاندازد:
- یعنی چی؟ فاب یعنی فاب دیگه. تو مث این که اینجایی نیستی.
- نه، من خارج زندگی می کنم.
از جا می پرد: جدی میگی؟ آقا، منو با خودت می بری خارج؟ جدی میگما. منو با خودت ببر.
- یعنی چی تورو با خودم ببرم؟ مگه می شه؟
- آره دیگه، من باهات میام. ببین جدی می گم.
- خوب بعدش چی؟ اونجا می خوای چکار کنی؟
- هیچی، خوب با هم هستیم دیگه. با هم زندگی می کنیم.
- عجب! به همین راحتی؟
- بگو دیگه! میشه یا نمیشه؟
به ذهنم باندهای شکار دختران می رسد که به آنها کلی قول کار و هزار چیز دیگر می دهند و آنها را به دوبی و شیخ نشین ها می برند. دختر زیبا و خوش هیکلی است و روی دندانهایش سیم نصب کرده که صاف بشوند.
- معلومه که نمی شه. مگه هر کسی که دیدی بعد ده دقیقه از این چیزا باید بهش بگی؟ چطور اعتماد می کنی به غریبه ها؟
- ااااه، تو هم مث بابا مامانم حرف می زنی. مگه چیه؟
- تو اصلا چکارا می کنی؟ درس می خونی؟
- آره، کامپیوتر می خونم.
- کجا؟
- قائم دشت. (یا چنین اسمی. نمی دانم کجاست و نمی پرسم. شاید یکی از شهرکهای اطراف تهران باشد.)
- این که رشته عالیه. خوب دختر درستو بخون تموم کن بعدش هر جا دلت می خواد برو. کار هم زیاده برای این رشته. هم در ایران و هم هر جای دیگه.
- اوووه، کی حوصله داره؟ من تازه ترم سومم. کو تا تموم بشه.
احساس می کنم که دوباره روضه همیشگی (یا مودبانه نامش را نصیحت هم می شود گذاشت) را برای جووانهای پیرامون خود می خوانم. روضه است و یا نصیحت. چون گوش کسی بدهکار نیست و به جز چند مورد انگشت شمار تاکنون چندان نتیجه ای از انتقال تجربه خود به جوانتر ها و با نشان دادن چشم انداز روشن تر با داشتن سواد تخصصی و این همه جای کار خالی در ایران و جای دیگر نگرفته ام. با زبان خودش و صریح به او می گویم:
- اگه این رشته رو تموم کنی و با سواد خوب تموم کنی، این همه کار هست. همین الان می تونم بفرستمت سر کار در همین تهران! مستقل می شی و لازم نیست آویزون این و اون بشی.
- من می خوام همین روزا برم و انصراف بدم. سخته. من اصلا حوصلشو ندارم.
- اگه انصراف بدی بزرگترین اشتباه زندگیتو کردی. مگه این دو سال و نیم سختی چیه که حاضری تمام عمرت سختی بکشی ولی 2،5 سال درس نخونی؟
- ای بابا کی حوصله داره!
شانس می آورد و دوباره تلفنش گویا زنگ می زند. با کسی گرم صحبت می شود که چند ناسزا نیز نصیب او می کند. باز به سوی من برمی گردد:
- میبینی؟ این پسرا همشون نامردن. اصلا فکر آدم نیستن.
- چطور؟ از وقتی که من سوار ماشینت شدم که تلفن تو همش زنگ می خوره. دوستات حتما نگرانت هستن دیگه.
- خوب آره. این پسرا بازم از دخترا بهترن. می دونی چیه؟ مامانم همیشه می گه هر چند تا می خوای دوست پسر داشته باش ولی هیچی دوست دختر نداشته باش. زنا ذاتشون کثیفه.
مغزم از این سخنان قصار سوت می کشد. این دیالوگ جالب تر و جالب تر می شود.
- ببین من جدی میگما. من باهات میام خارج. منو با خودت ببر. میگن دوبی خیلی باحاله.
- دوبی واسه دو سه روز باحاله. بعدش دیگه باحال نیست. اونوقت دیگه علافی اونجا.
- تو هم همش منفی میگی. راستی، ببینم تو زن داری یا مجردی؟
سوال اول را آخر پرسیده. نگاهش هم تازه به حلقه دست من افتاده.
- بله، من زن دارم.
محکم با دست روی پایش می کوبد:
- اه! اینم از شانس من. من هیچ وقت شانس ندارم.
- این از اولش هم شانس نبود دختر. شانس تو در همونیه که بهت گفتم. درستو بخون و روی پای خودت واستا و مستقل باش.
- من مشکل پولی ندارم که. پدر و مادرم وضعشون خوبه.
- مساله پول نیست. استقلال بیشتر از این حرفهاست.
- ببین تو باید قبل این که برسیم به پل سید خندان پیاده بشی. اگه بابام ببینه باز غر می زنه.
- یعنی بابات که شاید هم سن من باشه، منو به جای دوست پسرات می گیره؟
- غر میزنه دیگه. تازه اینجوری فکر نکن. بابای من استاد دانشگاست.
- چی درس میده؟
- برنامه نویسی C و از این چیزا.
این روزها چقدر استاد دانشگاه می بینم که زبان برنامه نویسی و مبانی ویندوز درس می دهند. چیزهایی که در اروپا اصلا درس دانشگاهی نیست.
- تو موبایل همراته؟ می خوام به بابام زنگ بزنم ببینم کجای پل واستاده. من با این سیم کارت نمی خوام بهش زنگ بزنم.
تلفن همراهم را به او می دهم. شماره پدرش را که یک شماره ایرانسل است، می گیرد.
- اه، بازم جواب نمی ده. نمی شنوه.
- خوب اینو باید قبلا باهاش هماهنگ می کردی.
- بی خیال، بلاخره یه جایی واستاده دیگه.
به پل نزدیک می شویم. می گویم:
- ببین من همین جاها پیاده می شم.
پیاده می شوم. صد متر دورتر می بینم که کسی که احیانا پدرش بود و هم سن من بود، سوار می شود که به “اداره مفاسد” بروند. من هم آخرش نفهمیدم “فاب” یعنی چی.
payamak - انگلستان - منچستر |
باحال بود |
سهشنبه 23 مهر 1387 |
|
nasle sokhthe - انگلیس - لندن |
ای کیو.
“فاب” یعنی فابریک |
سهشنبه 23 مهر 1387 |
|
8735 - ایران - شیراز |
حالا واقعا "فاب" یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟
من نمی دونم . |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
shiraziolAsl - امریکا - واشنگتن دی سی |
خوشی زده زیر دل جوونهای تو ایران! |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
sarab22 - المان - دوسلدورف |
باز حرف بزنیم حزب الهی ها میگن غرب زده و امریکائی و.. وقتی که ازادی فردی و فکری در ایران نباشه مسلما ببیراهه گشیده میشوند باعث و بانیش همین حکومت نکبتی جمهوری استبدادی اسلامی میباشد |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
saharrr - امریکا - فلوریدا |
اره دیگه مثلا میگن یارو رفیق فابریک منه...دوست خودمونی و این حرفا |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
parviz1 - انگلستان - کترینگ |
والله زمان ما(دوران سلطنت پهلوی)همچین دخترایی را نه تو دانشگاه میشد دید نه تو دبیرستانها فقط اونجاها یک همچین جونورهایی بودن!!!!!!!!دانشجویان دختر حجب و حیایی داشتن.بخدا مقصر اصلی همین ملاها هستن. |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
ahmad60 - انگلستان - ناتینگهام |
دروغ است |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
farhad_uk - انگلیس - لندن |
عجب اقای خامنه ای کلاهتو بزار بالاتر |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
aram2006 - ایران - ارومیه |
بیشتر از اینکه جالب باشه عادی بود ظاهرا این آقا تو باغ نبوده که به این گپ میگه جالب |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
آزادمرد - ایران - تهران |
اینقدر نسل ما (متولدین دهه 60) با تناقض و مشکلات عجیب و غریب بزرگ می شن که اصلا خودشونم نمی دونن چی می خوان از زندگی. |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
atet_8oo8 - امریکا - کنزاس |
مسخره بود. تخیلی. کسی که از خارج اومده و حتی نمیدونه فاب یعنی چی جطوری تهرانو خوب بلده و حتی میگه میدان رسالت را برای بازسازی آن هم چند سال به هم ریخته اند. تمام کوچه پس کوچه های رفتن به اونجارو بلده. |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
saeideh75 - رومانی - بخارست |
nasle sokhthe - انگلیس - لندن مرسی از اینکه گفتی فاب یعنی چی چون من هم تا اخر این مطلب همش تو فکر بودم فاب یعنی چی حدس زدم منظورش از فاب چیه ولی کلمه دقیقشو نفهمیدم |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
$persian$ - ایران - تهران |
فاب یعنی تک پر یعنی دوسته اصلی |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
mush - ایران - مشهد |
اااااااااااااااه خوب میومدی بیش من بت میگفتم فاب ینی چی؟ |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
zeaba66 - - |
این داستانی عادی بود.زندگی بخش عظیمی از زنان و دختران ما فاجعه است.فاجعه |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
mah1 - ایران - تهران |
چه دختر بلایی بود! |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
elora - نروژ - اسلو |
به نظرمنم داستان مشکل داشت.من که برم ایران پل سید خندان رو میتونم پیدا کنم ولی ایرانسل و سیستمهای سیم کارتها و شماره هارو اصلا خبر ندارم. |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
bitabb - سوئد - گوتنبرگ |
شور بختانه این مشکل مشترک است هم برای دخترهای ما و هم برای
پسرهای جوان ما و دلیل عمده هم فشارها و قوانین من دراری که هر
هر روز در ایران باب میشه و این فشار ها اکثرا گریبانگیر نسل جوان است
به امید ازادی و پیروزی. |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
vira - ایران - تهران |
اولا که رفیق فاب یعنی رفیق فابریک !! ( یعنی اصل کاری ! ) دوما اقای نویسنده خیییییلی از مرحله پرت بوده - مطمءنم این دختره پاش که به دانشگاه نرسیده هیچی - اصلا دیپلمم نداره - باباشم قطعا استاد دانشگاه که چه عرض کنم دربون دانشگاه هم نیست . این تیپ دخترا یا اصلا پدر ندارن و یا پدر معتاد و دزد و فراری دارن . اونیم که باهاش قرار گذاشته شرط میبندم باباش نبوده و یکی از رفیق های غیر فابش ! بوده . این اقای نویسنده اگه چند ماه ایران زندگی کنه این چیزا دستش میاد ( یاد فیلم دایره زنگی افتادم ! ) |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
HiDD3N - بلژیک - Liege - اهواز |
آزادمرد - ایران - تهران
گل گفتی |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
bahman_hw - ایران - مشهد |
farhad_uk انگلیس
تا اونجائی که ما این آقای خامنه ای رو میشناسیم عمامه داره کلاه نداره . |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
010 - ایران - شیراز |
این روزها چقدر استاد دانشگاه می بینم که زبان برنامه نویسی و مبانی ویندوز درس می دهند. چیزهایی که در اروپا اصلا درس دانشگاهی نیست.
پس اونجا به جای برنامه نویسی چی رو تدریس می کنن؟
|
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
LoveLife - ایران - تهران |
بنده به عنوان یه متولد دهه 60 کاملا برام عادی شده !! یعنی اینقد از این مسائل دیدم که حوصله نکردم وسط هاشو بخونم
جوان های ما عقده ایی و سر خورده شدند!!!
|
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
rezanl - هلند - امستردام |
010 -ایران -شیراز
منظورش اینه که واسه مبانی ویندوز نمیخواد بری دانشگاه و تو دوره چند ماهه یاد میگیری مثلا دوره کاراموزی |
چهارشنبه 24 مهر 1387 |
|
gol222 - سوپد - هلسینگبوری |
جوانان ایران واقعا درشرایط فوق العاده اسفناکی بسرمیبرندواین دختر هم شاید رویایش را گفته.کمی به فیلمهاوسریالهای بعدازانقلاب نگاه کنید رژیم فاشیست اخوندی زن را دشمن درجه یک خود میداندودرست هم فهمیده اند.اطمینان داشته باشید زنان ایران بزودی جواب اینهمه تحقیر را خواهند داد مرگ براستبداداخوندی و اربابانشان. |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
persian.qatar - قطر - دوحه |
وقتی تمومه مردمو میذارن تو یک چهار چوب این میشه که همه میگن اونور اب چه خبره.بابا به خدا خبری نیست لعنت به انقلاب و دارو دسته اش.الان اگه ایران ازاد بود اگه مردم تو رفاه بودند همه ما دنیا دیده بودیم نه اینکه چون من ایرانیم ویزا به من سخت میدند خیلی ها زبان بلد نیستند.همه جای دنیا زبان دومشون انگلیسی بعد زبانهای دیگه اما ایران زبان دومش عربی حالا انگلیسی زیاد مهم نیست ما که خارج نمی خواییم بریم لااقل عربی زبان قران.ما 50 سال عقبیم چه بسا بیشتر نابود باد انقلاب درود بر ایرانی |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
saharrr - امریکا - فلوریدا |
LoveLife - ایران - تهران
شدیدا عقده ایی و سر خورده شدند!!!
|
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
zeinabe - ایران - قم |
حالم به هم خورد از این زندگی بی خود و بی فایده این دختر.به نظرم این جور آدما هیچوقت معنی عشق رو نمی فهمن.آخه مگه می شه دل آدم مال هزار نفر باشه.این دل تیکه تیکه به چه درد می خوره.امروز با یکی فردا با یکی فاب تر.
امید به آینده ای روشن می تونه آدم رو از بیهودگی دراره.همیشه آینده رو روشن دیدم و تو بدترین شرایط زندگیم فکر به اون آینده ای که می خوام برای خودم بسازم نذاشته که ناامید بشم و بی هدف. |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
محمد امین - ایران - تهران |
تخیل جالبی بود |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
shima87 - فرانسه - پاریس |
اصلا تخیل نبود کسانی که دوست دارند این مدل دخترها را ببینند تو یو توب با یکی اشان مصاحبه کرده مستند هم هست کاری از خبرنگار باشگاه جوانان است یکی دیگه هم د رمورد پسر های ایرانی است خوب تو یوتوب برین ببینید
تصویری این داستان و از زبان یک دختر به همین سن و سال هست |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
shima87 - فرانسه - پاریس |
مصاحبه باشگاه خبرنگاران جوان با دختر فراری تو یو توب ببینید
https://www.youtube.com/watch?v=XRcErqMz-2k
گفتم شاید اسم را یادم رفته باشه بزارم |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
ehsan197878 - انگلیس - دارلینگتون |
من فابتر از همشونم اگر به پستم میخورمش |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
snow1384 - ایران - تهران |
نه خیر تو ایران کسی خوشی نزده زیر دلش این دختره ازین پولدارای بی درد بوده وگرنه این همه کارمند و کارگر از تورم و گرونی نمیدونن چی کار کنن... ازین جور ادما زیاده.. |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
arshadi - کویت - کویت |
بد بخت پسره.گیره کی افتاده. |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
daryushdespaine - نروژ - آبادان |
farhad_uk - انگلیس - لندن
عزیزم! آقای خامنه ای کلاه نداره!!!
اسمش عمامه اس!!!! |
پنجشنبه 25 مهر 1387 |
|
گنگستر - امریکا - دنور |
خالی بندیه! پات برسه مفاسد بیرون اومدنت با خداست! |
جمعه 26 مهر 1387 |
|
timemax - ایران - تهران |
درسته بازار داره ولی کامپیوتر یکی از سخترین رشته هاست اونم برنامه نویسی |
جمعه 26 مهر 1387 |
|
Areyaei - ایران - تهران |
اب در کوزه و ما تشنه لبان گرد ،ان میگردیم.فاب یعنی تک پر، دلبر ،موس کامپیوتر هر جایی دلت می خواد ببریش و....!!!!!! |
شنبه 27 مهر 1387 |
|
malda - ایران - اراک |
مثل اینکه آخر زمونه!!دخترا پسرا را هم سوار ماشین می کنند!! |
یکشنبه 28 مهر 1387 |
|
malda - ایران - اراک |
استرالیا-سیدنی:
مگر نمی دانی که اسراییل کودکان و زنان بی گناه را می کشد آن وقت می گویی که اسراییل دموکراتیک است.
بلکه رژیمی فاشیستی است مانند رژیم هیتلر
دوم:مگر حرف اینشتین را به یاد نداری که می گفت که یهودیان به سرزمینی واحد نیازی ندارند ...پس برای چی اومدن فلسطین آن هم در قلب جهان اسلام ؟؟
شاید ایجاد کشور جعلی اسراییل در 60 سال پیش از طرحهای سری استعمار انگلیس برای کنترل مسلمانان جهان بوده نه صرفا بخاطر یهودیان!!
در آخر اگر هم دانشمندان یهودی جایزه نوبل گرفته اند بخاطر نفوذ لابی اسراییلی در بنیاد نوبل است.
امیدوارم که از حرفم ناراحت نشی زیرا هدفم تنها بیان واقعیت بود
|
سهشنبه 30 مهر 1387 |
|