روایت های واقعی از زندگی سه زن

روایت های واقعی از زندگی سه زن

این روایت ها واقعی هستند

روایت اول : یگانهکار و درس و روزمرگی های زندگی همه و همه بهانه هایی هستند برای غفلت ها و بی خبری های آدمها از عزیزان و دوستانشان و من هم می شوم اسیر این روزمرگی ها . آنقدر که از دوستی که روزها و شبهایی را به خوشی با هم سپری کرده ایم غافل می شوم و بعد از غریب یک ماه از پس حادثه ایی با او تماس می گیرم و بعد از دو سه باری که موبایلش خاموش است عاقبت جواب می دهد و می گوید در بیمارستان است و من حیران و شرمزده می پرسم کدام بیمارستان و او می گوید بیمارستان روانپزشکی ... .

می دانستم و بارها و بارها شنیده بودم از خودش که تار و پودش دارد از هم جدا می شود و خسته است و داغان ، و بارها کنار خودم نشسته بود و گریه کرده بود و شبها تا صبح کنار هم بودیم و حرف می زدیم و می دانستم درهایش را و او هم می دانست دردهای مرا  ،و سر بازداشت دوستانم پا به پای من گریه کرده بود اما حالا حیران مانده بودم که در بیمارستان چه می کند ؟؟ بارها گفته بود درحال از هم گسستن است و ما چه ساده گرفته بودیم این از هم گسستن را.
ساعات ملاقات را می پرسم و می گویم به دیدنش خواهم رفت و در حال آماده شدن به او فکر می کنم .یگانه 28 ساله است ،یگانه زیبا بود و بسیار با سلیقه و بی تردید یکی از خوش لباس ترین هایی که می شناسم. 18 ساله بود که ازدواج کرد دقیقآ بعد از گرفتن دیپلم و بعد از دو سال که خواستگارش پاشنه در خانه شان را از جا کنده بود و 7 سال بعد در هم شکسته به خانه باز گشته بود با تنی داغان و روح و روانی داغان تر . در حالی که مرد قول داده بود اجازه دهد وی تحصیل کند بعد از قبولی یگانه در دانشگاه این حق را از وی دریغ کرد . بارها و بارها یگانه مچ همسر خیانتکار را گرفت. لااقل دو بار در زندگی مشترک 7 ساله اش جوری کتک خورده بود که کار به مراقبت های ویژه و ماسک اکسیژن کشیده بود و او صبر کرده بود چرا که پدر و مادر پیری داشت و خود نیز چون نامش یگانه فرزند بود . تک دختری با پدر و مادری که بالای 70 سال عمر کرده بودند و او فکر می کرد به عنوان تنها فرزند نباید این دردها را با آن دو شریک شود چرا که آنان توانش را نخواهند داشت . بارها از خانه بیرونش کرده بود و او بر پله های خانه نشسته بود تا همسرش او را دوباره به خانه راه دهد  ،و آنگاه صبرش تمام شده بود که مرد در آخرین تماس گفته بود می خواهد زن بگیرد . یک زن جدید و به او گفته بود اگر میخواهد در همان خانه  اجاره ایی بماند چرا که مرد میخواست برای زن جدید خانه ایی بخرد و به یگانه هم می تواند ماهی 50 هزار تومان بدهد و این بار دیگر یگانه تاب نیاورد . تحملش تمام شده بود و او همه مهریه را بخشید زمینی که پدرش به او داده بود آقای همسر از او گرفت و در هم شکسته راهی خانه پدری شد و بدتر اینکه آنجا هم آرامشی نبود برایش.همسر سابق یک هفته بعد از جدایی زن جدید را عقد کرده بود. و یگانه در هم شکسته بود .و بلاخره هم زیر بار فشار خیانت همسر و حضور زن دیگر در زندگی و گوشه و کنایه و دلسوزی های آدمهای بیهوده کارش کشید به بیمارستان روانپزشکی . او ساده بود و توان این شکست را نداشت  و حالا من به عیادتش می رفتم .روایت دوم : شیواشیوا همسایه  بود . اولین بار اتفاقی با او آشنا شدم و همسن بودنمان باعث دوستیمان شد .بعدها دانستم با مادر و دخترخاله اش در زندگی می کند و من ماندم و یک سوال که پدر کجاست و هیچگاه نپرسیدم ، تا آن شب که خودش به نزدم آمد و من همسفره خاطره ها و ارزوهایش شدم. اما روایت کامل را بعدترها مادرش برایم گفت روزی که شیوا نبود.مادر شیوا 16 ساله بوده که ازدواج می کند .مادرش ساکن اراک بوده و پدرش اهواز و شناخت خاصی در بین نبوده و یک آشنایی فامیلی باعث این ازدواج شده. زن به اهواز امده و زندگی مشترک را آغاز کرده اند.تا آن روز که ... .زن به اراک و نزد خانواده رفته بوده تا دیدارها تازه شود و آن روزها تازه شیوا را باردار بوده و هنوز هم نمی دانسته باردار است و قرار بود آخر هفته به اهواز بازگردد ،اما زن گویا در قلبش چیزی در جوشش و بوده سرش پر از فکر به برادر پیله می کند که من می خواهم زودتر بروم مثلآ امشب یا فردا و برادر هم بی تابی او را می بیند برایش بلیط می گیرد و او راهی اهواز می شود. صبح به در خانه می رسد و با کلید در را باز می کند و در خانه اش در مقابل آینه قدی روی  ستون زنی را می بیند ، و خود می گوید : " برای اولین بار در زندگیم فهمیدم غش کردن یعنی چی"  ، هیچگاه زن را به طور کامل نمی بیند چرا که تصویرش را از داخل آیینه دیده و  البته بارها و بارها به موهای مشکی زن اشاره می کند و من نمی فهمیدم بعد از گذشت ۲۵ سال چه اصراری دارد اینهمه خود را با یاد آوری زن و اینکه دلش می خواسته صورت او را ببیند شکنجه می کند.بعدها بعد از به دنیا آمدن شیوا سعی می کند از یاد ببرد خیانت مردش راآن هم در حالی که هنوز ۱۷ سال نداشته . عاقبت در ۲۱ سالگی  زمانی که شیوا ۳ساله بوده  نمی تواند خیانت های مرد و رابطه اش با زن دیگر تحمل کند و با بخشیدن مهریه و جهیزیه و نفقه فرزندش هم طلاق می گیرد و هم شیوا را .در بازگشت به اراک نمی تواند نگاه مردمان را تحمل کند و بچه را بر می دارد و به تهران می آید و در تهران کار می کند و زندگی خود و فرزندش را تآمین می کند و زمانی که من دیدمش ۴۵ ساله بود و همچنان مجرد با عشقی بی امان به تنها دخترش . شوهر سابق با همان زن ازدواج کرده بود و کمی بعدتر زن با اجرا گذاشتن مهریه از پدر شیوا طلاق گرفته بود و از ایران مهاجرت کرده بود.شیوا در این میانه پدر را نمی بخشید و با انکه وضع مالی بسیار خوب پدر می توانست وسوسه انگیز باشد از پدر بیزار بود و مادر را هم نمی بخشید که چرا نجنگیده و زندگی را رها کرده و همه توضیحات مادر یا من که او فقط ۲۰ سال داشته و ازاو نمی توانستی انتظاری داشته باشی هیچ تآثیری نداشت .روایت سوم :حنانهحنانه دوستی قدیمی بود از زمان دبیرستان . از سالهای دبیرستان می شناختمش . هر دو ریاضی می خواندیم و هر دو هنر را دوست داشتیم و البته در دو کلاس متفاوت بودیم تا زمانی که در پیش دانشگاهی با هم همکلاس شدیم.برای کنکور من ریاضی و هنر می خواندم و او فقط هنر و چقدر هم یاریم کرد با جزوات و یادداشت هایی که به من می داد . در همان بحبوبه کلاس های کنکور بود که گفت دارد ازدواج می کند و عقد کرد تا بعد از کنکور ازدواج کنند . من دانشگاه پذیرفته شدم ولی حنانه بخاطر محل کار و زندگی همسرش نمی توانست در دانشگاه و رشته مورد علاقه اش ادامه تحصیل دهد و ناچار شد در کاردانی رشته ایی دیگر ادامه تحصیل دهد. این شد که مدتها از او دور بودم تا اینکه 3 سال بعد تراز طریق دوست مشترک دیگری شماره من را یافته بود و خواسته بود برای مدتی پیش من باشد.خوشحال شدم و برای استقبالش به ترمینال رفتم و زنی را دیدم  که در22 سالگی در هم شکسته بود . گفت می خواهد کاری پیدا کند  و محلی برای زندگی و نمی خواهد نزد اقوامش باشد. حیرت زده شدم و با تعجب پرسیدم پس همسرش چه شده ؟؟ و گفت می خواهد از همسرش جدا شود و من نمی دانستم بپرسم یا نه که خودش گفت همسرش دو سال پیش دوباره ازدواج کرده و او تا 1 سال اول نمی دانسته یا شک می کرده و همسرش انکار ،ولی حالا دیگر جایی برای انکار باقی نمانده و همه مردم شهر می دانند و من فقط حیرت زده پرسیدم آخر چرا ؟؟ شما بسیار به هم شبیه بودید و با تناسب سنی و تحصیلی  ،و او گفت :"خودم هم نمی دانم فقط می دانم همسر دوم  3 سال از شوهرم هم بزرگتر است و منشی شرکتی بوده که در همان مجتمع تجاری بوده که شرکت شوهر حنانه".بعدتر با تماس خواهر حنانه متوجه شدم آنان می خواهند حنانه صبر و تحمل از خودش نشان دهد و از همسرش جدا نشود و حتی اصرار داشته اند او خانه را ترک نکند چرا که معتقد بودند این احساس شوهر حنانه یک هوس و احساس زود گذر است و او به خانه خود باز خواهد گشت و زن دوم را طلاق خواهد دادو البته که به نظر حنانه و من و احتمالآ بسیاری حرف بی منطقی بود . حنانه می گفت:" این مثل این است که برگردم به خانه و مثل دیوانه ها دست به جادو و جنبل بزنم و منتظر بمانم آن زن را طلاق بدهد و بعدترها هم مدام با وحشت تکرارا دوباره این ماجرا سر کنم و انتظار بکشم که کی دوباره بر سرم هوو بیاورد" .حنانه عاقبت با حمایت های برادرش موفق شد با بخشش همه چیز حتی گذشتن از جهیزیه اش از همسرش جدا شود و پیش برادرش در آلمان برود. هنوز هم گاهی با حرف می زنیم و چت می کنیم وبعد از گذشت حدود 5 سال هنوز هم هر بار این سوال برایش هست که چرا؟؟چرا شوهرش چنین کرد و سوالی بزرگ تر که چطور یک زن توانست بیاید و اینگونه وارد زندگی او شود.او حالا هم درس خوانده هم شغل خوبی آنجا دارد اما حامد(برادرش) می گوید هنوز هم گاهی شب ها گریه می کند و برای آرام شدن باید به آرامبخش پناه ببرد.این روایت ها ادامه دارد  ... .منبع : وبلاگ میرا

ashoor - ایران - تهران
من اعصاب خواندن دومین و سومین را نداشتم چون همین چند وقت پیش شاهد نمونه ای بودم که برای یکی از همکاران مان اتفاق افتاد . اعتراض به این قوانین عهد حجر فقط وظیفه زنها نیست. شاید هر مردی با داشتن مادر و فرزند دختر باید بیشتر نگران باشد. ولی با ناراحتی و تاسف باید بگویم بعید میدانم با جوازی که در کتب اسلامی برای کتک زدن زن و و و . . . صادر کرده اند بشود در حکومت اسلامی تغییری در قوانین برای حمایت واقعی از زنها ایجاد کرد.
جمعه 22 شهریور 1387

hojatazimi - ایران - نیشابور
در مورد مرد هایی که وارد خانه میشوند و قامت مرد بیگانه ای را در کنار همسر خود می بینند هم بنویسید.
جمعه 22 شهریور 1387

farzadshahinshahr - ایران - شاهین شهر
این روایات تو زندگیه خیلی ها پیش اوومده اصلا جذابیتی نداشت
جمعه 22 شهریور 1387

roshaanak_alman - آلمان - برلین
از این مسایل خیلی زیاد در ایران پیش میاد. از وقتی هم که قانون به مردهای هوس باز اجازه ازدواج صیغه ای و ... رو می ده زنها احساس امنیت واقعی ندارند. دوستی می گفت که تا با شوهرش بحثش میشه شوهرش تهدیدش می کنه که میره و یک زن دیگه می گیره. و یا دوستی می گفت که از وقتی فرزندی به دنیا آورده شوهرش مدام بهانه میاره و میگه که هیکلت بد شده و خوبه یک زن خوش هیکل بگیرم..... و الی آخر.... شاید بعضی ها این ها رو شوخی بگیرند ولی اینها دردهای زنهای ایرانه و یکی و دوتا نیست. چه قدر دلم برای خودمون می سوزه... ولی افسوس که کاری نمی تونم بکنم. فقط آرزو دارم زمانی برسه که با زنها به سان ارزشی که دارند رفتار بشه. باور کنید یکی از دلایلی که زنهای ایرانی فرزند پسر رو بیشتر دوست دارند همینه که دلشون نمیخواد صاحب دختری بشن که مثل خودشون درد و رنج بکشه.
جمعه 22 شهریور 1387

parinaz87 - المان - کلن
حالا این خانم ها خیلی زندگی اشان خوبه بعد از طلاق اما اکثر خانم ها ی ایرانی بعد از طلاق با سرنوشتهای بسیار دردناک و غم انگیزی باید دست و پنجه نرم کنند به هر حال من همه این قضایا را بانی و مقصرش فرهنگ و قوانینی است که حاکمه و یک مشت ادم احمق نادونی که سکان یک مملکت را در دست اشان د ارند و دارند حکومت می کنند به هر حال وقتی قوانین مربوط به زن ها تو ایران با نامهربانی حکومت داران ابله می چرخه همینه والا مشکل داشتن معشوقه و گرقتن زن دوم مخصوص ایران نیست اما در کشورهای اروپایی وقتی این اتفاق بیفته زن غش نمیکنه خیلی منطقی تر است وقتی حس کنند که هم دیگه را دوست ندارند با هم حرف میزنند و بعد از هم جدا میشند اخه مردی که بره سراغ یک زن دیگه قابل اعتماد نیست بعد هم ایه از اسمان نازل نشده که شاید با زن اش که شریک جنسی و فکری ....اش است در روابط اشان و کلی پیچ و خم زندگی تفاهم ندارند دنیا تمام نمیشه بهتر از یک عمر سوختن و ساختن است طفلی ما زن ها را طوری بار اوردن که اگر طلاق و جدایی شد محکوم به تنهای و خود را از همسایه و فامیل ....قایم کردن خیلی زور داره اکثرا مردا بی وقاییی میکنند اما خجالت و رسوایی زنها تو این ماجرا پیش عوام بیشتر ه و در ممکلت مرد سالاری ! به هر حال بهترین کار فرهنگ سازی و شناخت است و این که نباید طلاق را اخر زندگی دانست خیلی مسخره است تو اکثر فیلم ها ایرانی زن تنها زنی است که شوهرش مرده ! وقتی واقعیت را پاک کنیم یا پنهان نمی تونیم براشون راه حل پیدا کنیم
جمعه 22 شهریور 1387

soroush m - ایران - اصفهان
بابا تورو خدا بس کنین دیگه. بیشتر از 15 ساله که موضوع تمام فیلم ها و داستان ها شده ازدواج مجدد مرد. بابا آماری وجود داره که 20٪ از مرد های ایران ناتوانی جنسی دارن (کلی هم کم توانی دارن)زن دوم کجا بوده بابا! تازه مگه وقتی یه مرد میره زن دوم میگیره مگه فقط خودش مقصره؟ چرا نمیگین تقصیر از زن دوم هم هست؟ چرا فقط میگین تقصیر از مرده؟ چرا هیچ کس از خیانت زن های شوهر دار نمیگه. بیاین ببینین اصفهان چه خبره . تهران که دیگه بدتر. بدبخت شوهره توی این گرونی و تورم میره صبح تا شب کار میکنه. زنش هم بهش خیانت می کنه. وقتی میری تو خیابون زن های شوهر دار با یه من آرایش دارن تنها یا با 1 بچه تو کالسکه قدم میزنن. کلی به پسر های جوون آمار میدن. تا کی میخواین زن رو یه موجود مقدس نشون بدین و مرد رو یه خوک کثیف !!!
جمعه 22 شهریور 1387

LoveLife - ایران - تهران
مشکل از کسی نیست!! نه قانون نه دین ! نه فرهنگ مشکل از ما مرد های عوضی هست!!!!
جمعه 22 شهریور 1387

shiraz_girl - دانمارک - ویله
ههههه....احساساتی نشین.اینایی که سرگذشتشونو خوندین خیلی خوشبخت بودن!چون حداقل حمایت خانوادشونو داشتن.یا امکان برگشتن براشون بوده.فکر کنین توی یه جای دور بدتر از این بلاها به سرتون بیادو نه راه برگشت داشته باشید نه جرات فرار کردن.....این خیلئ غم انگیزه.
جمعه 22 شهریور 1387

namnamebaran - ایران - تهران
زنهای خوشبخت ولی بی معرفت رو جا انداختی
شنبه 23 شهریور 1387

namnamebaran - ایران - تهران
LoveLife - ایران - تهران : .... زنهای عوضی هم کم نیستند.
شنبه 23 شهریور 1387

javane nakam - ایران - اصفهان
یکی به من امید به زندگی بده
شنبه 23 شهریور 1387

bahar az zanjan - ایران - زنجان
آقای سروش_ایران_اصفهان کاملا باهاتون موافقم . ننگ بر زنانی که زن دوم می شنو زندگی زن اول رو سیاه مکنن. خیلی از بدبختیهائی که گریبان گیر ما زنهاست از دست خود زنها از هر نوعش (( مادر شوهر _ مادرزن_ خواهر شوهر _ خواهر زن_ از همه بدتر هوووو )) هستش
شنبه 23 شهریور 1387

bahar az zanjan - ایران - زنجان
آقای سروش_ایران_اصفهان کاملا باهاتون موافقم . ننگ بر زنانی که زن دوم می شنو زندگی زن اول رو سیاه مکنن. خیلی از بدبختیهائی که گریبان گیر ما زنهاست از دست خود زنها از هر نوعش (( مادر شوهر _ مادرزن_ خواهر شوهر _ خواهر زن_ از همه بدتر هوووو )) هستش
شنبه 23 شهریور 1387

namnamebaran - ایران - تهران
خیانتهای زنان هم تکاندهده هست
یکشنبه 24 شهریور 1387

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.