یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۶ - ۱۸ نوامبر ۲۰۰۷
دوستش داشتم ... اما رفت ...
چند وقتی بود با هم بودیم ؛تو تمام زندگیم همچین دختر قوی و محکمی ندیده بودم ... از آشنایی باهاش خوشحال بودم !دانشجوی صنایع غذایی بود و از دخترای فوق العاده باهوش و با استعداد !زیاد طول نکشید تا متوجه شم دارم بدبخت میشم !!ای بابا یه بار دیگه یعنی ؟!بازم دارم *** میشم؟!خیلی شیطون بود ... کلی با هم می خندیدیم ؛تو بدترین شرایط هم همیشه می خندید نمیذاشت منم شاکی و ناراحت باشماوایل دوستیمون رو بهمون زهر کرده بودن هموطنان گرامی به دلیل اقسام گوناگون مشکلاتی که به وجود آورده بودند اما بعد از از بین رفتن مزاحمت ها بهترین دوستی زندگیمو تجربه می کردم اصلا اهمیت نداشت که اون 1 دختره و من 1 پسر ؛ جدا از همه ی دغدغه های امروزی پسرونه و دخترونه 1 رفاقت فوق العاده داشتیم یادمه همش از 1 شوخی شروع شده بود ... شوخی شوخی اینقدر بهم گفتیم همو دوست داریم که 1 دفعه فهمیدم من دیگه الان شوخی نمیکنم و خیلی جدی دارم بهش ابراز علاقه می کنمنمی دونم اون چطور بود و چطوری این شوخی رو جدی کرد چون خیلی محکم تر از من بود و راحت ابراز علاقه نمی کرد اما اینو می دونم که اونم غافلگیر شده بود از این اتفاق ناگهانی هیچ وقت از نظر وقتی زمانمون به هم نمی خورد همیشه وقتی من گرفتاری داشتم اون آزاد بود و هروقت اون دانشگاه بود من بیکار بودم واسه همین فقط هفته ای 1 بار همو میدیدم ولی همین هفته ای 1 بار اینقدر قشنگ و خاطره انگیر بود که انتظار رو برای رسیدن هفته ی بعد غیر ممکن می کرد . یادمه وقتی از هم جدا می شدیم اولین اس ام اسی که بهش می زدم نشون دهنده احساس جای خالیش بود .دوسش داشتم ... خیلی دوسش داشتم !!نمی دونم این آخرا چی شد که یکدفعه همه چیزو عوض کرد ... همه چیز داشت خوب پیش می رفت ... روزامونو با هم دیگه انتخاب کرده بودیم که با همدیگه وقت خالی داشته باشیم و بیشتر همو ببینیم !یهو عید رسید ... حالا دیگه اصلا نمی تونستیم همو ببینیم !آخ که چه عید بدی بود ؟!فقط گرفتاریو بدبختی !!اما هیچی مثل رفتنش نبود ... هیچی نشد ... الکی بود شوخی شوخی شروع شد و شوخی شوخی تموم شد عکساشو نگاه می کنم حسرت می خورم دیگه بر نمی گرده !! چراشو بهم نمیگه ... اما بر نمی گرده حقم داره ... به واقع آدم غیر قایل تحملی هستم اما همیشه همه ی سعیمو می کردم که اونو از خودم و این زندگی ماشینیم ناراحت نکنم همیشه 1 جا می بردمش همیشه دیالوگای تکراری می گفتم همیشه همه جیزم مثل قدیم بود و برنامه ریزی شده اما خدا وکیلی هیچ وقت به روش نیوورد و هیچ وقت ناراحتی از خودش نشون نمی دادهمین چند روز پیش گریشو واسه اولین بار دیدم !! به خودم لعن و نفرین فرستادم ... فکر کردم شاید می خواد برگرده اما دیدم نه هنوزم قوی تر از منه و سر تصمیمش وایسادهالان واسه همیشه از هم خداحافظی کردیمو و اون رفته آرزو هام بازم عوض شد با 1 تغییر ناگهانی دیگه تو زندگیم ! الان در حال حاضر فقط آرزو دارم همیشه شاد و خوش و سلامت باشه ... همیشه لبخند رو لباش باشه و همیشه هرجا که هست بهترین باشهدوستت دارم ن...
منبع : وبلاگ به تو سلام می کنم کنار تو می نشینم
vahid.sharifi - کانادا - ونکوور |
اه. بازم مرده پرستی...! |
سهشنبه 10 اردیبهشت 1387 |
|
iroony - ایران - تهران |
ای بابا برو فکر نون باش که خربزه آبه.... |
سهشنبه 10 اردیبهشت 1387 |
|
1728-virginia-usa - آمریکا - ویرجینیا |
خیلی درد آوره . خیلی تلخه . و هر روز در چهار گوشه این دنیای پهناور قلب هایی هستند که شکسته میشن و نگاه هایی که رفتن ها رو بدرقه .
چه تشابهی . نوروز سال قبل 1386 در نهایت شور و عشق بودیم . لجظات با هم بودن نهایت آمال و آرزوهایمای بود . از لحظات با هم نبودن متنفر بودیم و برای دیدار لحظه به لحظه دقیقه شماری میکردیم ولی نوروز امسال آغاز فراموشیها و رفتنها بود . امروز که دهم اردیبهشت 1387 هست او رفته و من تنها غرق در خاطرات خوش با او بودنها . دوستش داشتم و همیشه خواهم داشت ولی او هم رفت و و من به این نتیجه رسیدم که عید چقدر زشته . چقدر زشته |
سهشنبه 10 اردیبهشت 1387 |
|
rockybalboa - مالزی - کوالالامپور |
البته به نظرم خیلی بحث جالبیی که الان خیلی ها درگیرشن و خیلی ها هم بخاطر همین مسائل خراب شدند اما بنظرم این متن بالا از هیچ جهت جذابیت نداره. |
سهشنبه 10 اردیبهشت 1387 |
|
occaliptus - ایران - تهران |
نگران نباش. برمیگرده.... |
سهشنبه 10 اردیبهشت 1387 |
|
ommol - انگلستان - لندن |
حالا جالبی این متن چی بود که تو این سایت گذاشتید؟؟!!! حالا ما هم هی میخونیم فکر میکنیم الانه که یه اتفاقی توش بیفته. یارو عاشق شده دوس دخترش گذاشته رفته دیگه. روزی یه ملیون تا ازین اتفاق میفته |
سهشنبه 10 اردیبهشت 1387 |
|
khanande - ایران - ایران |
اقا جان دفعه ی دیگه که دوس دخترت ولت کرد سعی کن غلط انشاییت کمتر باشه داداش!! |
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 |
|
Golabi - ایران - اهواز |
هر لحضه 1 قلب به قلبا شکسته شده اضافه میشه |
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 |
|
zahra.b - ایران - اصفهان |
احتمالا زیر سرش بلند شده بوده. بابا این محکم بازیا و ادا اصولا همش فیلمه اگه میخواستش حتما میموند |
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1387 |
|
elvis2002 - سوئد - گوته برگ |
اگر خودش خواست بر میگرده اگر برنگشت بدون که از اول مال تو نبوده.
پس بیخیالش باش و به زندگیت ادامه بده |
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1387 |
|
saharuk - انگلستان - نپوکاسل |
تنوع در زندگی لازم هست.اون رفت یکی دیگه. |
جمعه 13 اردیبهشت 1387 |
|