جمعه ۵ مرداد ۱۳۸۶ - ۲۷ جولای ۲۰۰۷
درباره مردهپرستی ایرانیان
با شنیدن درگذشت شاعر جاوید اثر، طبق معمول، ما مردم ایران زمین، درکوی و برزن و رسانههای شنیداری و نوشتاری، حتی با آویزان کردن پلاکاردهایی از درختان و تیرهای برق شهرها، به ستایش از شاعری کم نظیر پرداختیم و هر یک به نوعی سوگوار شدیم و در غم جانگداز او پیامهای بلند و کوتاه دادیم که درخور تحسین است و در جای خود، این گونه همراهی با خانواده عزادار مورد تأکید تعالیم الهی و اولیای دین هم هست.اما آنچه موجب شد نگارنده نیز بدین مناسبت مطلبی را تقدیم خوانندگان عزیز کند، مطالعه مقالهای بود که در سایت «تابناک» به قلم زیبای جناب آقای جلال محمدی با موضوع «مرگ قیصر و امتحان انشای مدیران فرهنگی» انتشار یافت که در یک برخورد انتقادی در فرازی اشاره میکند: قومی به خلوص و صفا و قومی به تظاهر و ریا اسفخوار مرگ او شدند! و در ادامه نوشته است: وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی این مملکت، هنگامی به دیدار قیصر شتافت که از قیصر جز پیکری خاموش بر جای نبود. گویی، بیش از این صدای شاعری چون قیصر به گوش مسندنشینان فرهنگ این مملکت نرسیده بود!با مطالعه این نوشتار، این مطلب در ذهنم تداعی شد که چرا ما را مردهپرست نامیدهاند؟ و چرا افراد پس از مردنشان اینقدر عزیز میشوند؟به یاد میآورم که یکی از دوستان قدیمی و همدانشکدهای خودم را پس از چند سال دوری دیدم. طبق معمول پس از احوالپرسی اولیه نخستین جمله معترضهای که گفت، این بود: اصلا سراغ نمیگیری که ما زندهایم یا مرده؟من هم که با اینگونه اعتراضات آشنا هستم در پاسخ گفتم:چون از شما خبری نبود، یقین داشتم که زنده هستی، والا خبردار میشدم؛ بنابراین، این رسم روزگار ما ایرانیان شده است که در مرگ یکدیگر جمع میشویم و از این روست که ما را یا مردهخوار میپندارند یا مردهپرست!الغرض:از این بابت جای گلایه و شکایت نیست، بلکه این فرهنگی شده است که همگی به آن تن دادهایم و با آن انس گرفتهایم.فراموش نمیکنم که روزی در محضر یکی از بزرگان از علما بودم که صفحه مربوط به آگهی اموات یکی از جراید را میخواستند ببینند به من گفتند «صفحه الصدق آن روزنامه را به من بدهید» بعد اضافه کردند که تنها صفحه درست و مطمئن روزنامهها همین است که میتوان با اطمینان به مطالبش اعتنا کرد!روزی به حسب اتفاق، نشریه چهار صفحهای را از انجمن بروجردیهای مقیم تهران میخواندم که در آن با اشاره به شخصیت یکی از علمای مبرز بروجرد به نام مرحوم آیتالله گلپایگانی به نکتهای اشاره کرده بود که به نظرم میتواند پاسخگوی همه دلنگرانیهای مطرح در این زمینه باشد.از مرحوم سیداسماعیل گلپایگانی نقل میشود که: من در ایام تحصیل در نجف اشرف با یکی از علمای بزرگ آن دیار آشنا شدم که در تنگدستی شدید مالی بود. روزی به بقال سر کوچهشان مراجعه میکند و از او شکر، چای و زغال به مقدار کمی نسیه میگیرد و در گوشه عبایش میگذارد و به بقال میگوید: فردا پولش را پرداخت میکنم بقال اظهار ناراحتی میکند و میگوید: من کالا نسیه نمیدهم و زغال و شکر و چای را از دست آن عالم فرزانه پس میگیرد.چند روزی طول نمیکشد که این عالم بزرگ فوت میکند، جمعیت بسیاری برای تشییع وی حاضر میشوند و نشانهای حضرتی برای تجلیل از این عالم بیرون میآورند.در راه تشییع جنازه سیداسماعیل به یکی از دوستانش میگوید: چند روز پیش مردم این طور با ایشان برخورد داشتند و امروز اینگونه؛ این چه شوری است که به وجود آمده است؟ دوستش در پاسخ میگوید: «این عالم الان با مردم در یک ردیف قرار گرفته، چون مرده با مرده سنخیت دارد. او در زمان حیات با مردم سنخیتی نداشته برای اینکه وی زنده بوده است و مردم مرده، اما اینک مانند یکدیگر شدهاند و زبان هم را میفهمند.آری برادر، این همان آب خنکی بود که توانست تسکینم دهد و همین نکته را میتوان به دیگر موارد نیز تعمیم داد و از آن برای فردای خودمان درس عبرت بگیریم.آری، سعی بر آن داشته باشیم که امروز زنده زندگی کنیم و در دنیایمان زنده باشیم و بیفر و بیشکوه زندگی کنیم و دلنگران فردای دنیایی امان نباشیم، زیرا فردایمان را تجلیل میکنند؛ البته نه برای ما بلکه برای خودشان.آن روز که قیصر زنده بود، مانند بسیاری از مردگان امروزی نبود و اختیار چگونه زیستن در کف داشت و دوستان و همسنخان خود را پیدا کرده بود و با آنان گذر ایام میکرد، اما امروز به همان تعبیری که اشاره شد، همجنسان او که بسیارند با او همراه و همگرا شدهاند؛ این رسم زمانه است و پایانی ندارد.محمدی عزیزمزود آمدن یا دیر آمدن وزیر ارشاد در کنار مرحوم قیصر، مشکل امروز زندگی ما نیست، بلکه آنچه از همه مهمتر است، غفلت همگان از فردای زندگی است.و دلیل آن این است که ما امروزمان را فراموش کردهایم و از همین جهت است که مرگ ما عروج نیست، بلکه هبوط است و این همان درد مزمنی است که موجب شده عقبماندگیهایمان را درک نکنیم و به خیال خویش اسب زندگی را زین کردهایم، لکن اسب زندگی بر ما سوار است و سواری میکشد.سخن پایانی:به زعم نگارنده این سطور، انسانهایی مانند قیصرامین پور که بنا بر اظهار رسانههای جمعی از مصاحبه و حضور در میان مردم خودداری میکردند، نه به این دلیل بود که خود را بینیاز از جامعه احساس میکرد و یا برای خود، شأن کاذبی قایل بود، بلکه ایشان و صدها و هزاران مثل وی احساس میکردند و میکنند که نیازشان با اطرافیان متفاوت است و بین خود و ستایشگرانشان خلأ فراوانی را میدیدند و از این رو، پا در خلأ نمیگذاشتند و ره خویش میرفتند و حال که با مردن، قدرت اختیار کردن دوست و همراه را از دست میدهند، در این مرحله، هر کسی با هر نیت و مرامی بر جنازه او حاضر میشود که شاید سودی ببرد و از این حیث در خور سرزنش نیستیم، زیرا که قدر و اندازه ما همین است و بس! غزلسرای شیرین سخن، سعدی شیرازی چه زیبا سروده است:لاابالی چه کند دفتر دانایی را طاقت وعظ نباشد سر سودایی راآب را قول تو با آتش اگر جمع کندنتواند که کند عشق و شکیبایی رادیده را فایده آنست که دلبر بیندور نبیند چه بود فایده بینایی راعاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوستیا غم دوست خورد یا غم رسوایی راهمه دانند که من سبزه خطی دارم دوستنه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی رامن همان روز دل و صبر به یغما دادمکه مقید شدم آن دلبر یغمایی راسرو بگذارکه قدی و قیامی دارد گو ببین آمدن و رفتن رعنایی راگر برانی نرود ور برود باز آیدناگزیر است مگس دکه حلوایی را بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کسحد همینست سخندانی و زیبایی راسعدیا! نوبتی امشب دهل صبح نکوفتیا مگر روز نباشد شب تنهایی راروحش شاد و راهش پررهرو باد
نگین - انگلیس - لندن |
سلام . بسیار ممنون از اشاره به این مطلب. کاملا موافقم . خدا قیصر امین پور رابیامرزد در تایید اینکه بسیاری بنا بر منافع شخصی در مراسم قیصر حضور یافتند این نکته دلیل که همان روز که قیصر امین پور در تهران فوت کرد پیکر بیجان تیرداد نصری دیگر شاعر گرانقدر مملکت در یکی از خیابانهای لندن توسط پلیس پیدا شد و دریغ از یک خبر . بله حضور در کنار پیکر تیرداد نصری به سود هموطنان نبود و چند روز بعد من در یکی دو وبلاگ دیدم برای مرگ تیرداد هم تسلیتی گفته بودند ولی مراسم قیصر کجا و مراسم تیرداد کجا! |
شنبه 17 آذر 1386 |
|
یک بسیجی - ایران - تهران |
یاد حرف مهدی اکبری در مراسم خاکسپاری سید جواد ذاکر می افتم:
««« در حیرتم از مرام این مردم پست.....این طایفه زنده کش مرده پرست »»» |
یکشنبه 18 آذر 1386 |
|
فرهاد - ایران - ایران |
برادر بسیجی حیفه شما وقت گرانبهای خودرا با این حرفا تلف کنید شما بفرمایید تو خیابون به مردم گیر بدین و مردمو کتک بزنید خدا رحمت کنه دکتر زهرا بنی یعقوب را |
یکشنبه 18 آذر 1386 |
|
فرهاد - ایران - شیراز |
ازسایت بسیار خوب شما ممنونم / |
دوشنبه 19 آذر 1386 |
|
مینا - ایران - تهران |
ای برادر بسیجی شما که بیشتر ادم می کشید. در ضمن مرده پرستی اون قدر ها هم بد نیست چون بالاخره قدرشون و می فهمیم درسته از اول باید به فکر می بودیم .اما این رسمشه تا وقتی چیزی رو داریم قدرشه نمی دونیم ولی وقتی از دست دادیمش میفهمیم که چی بوده.(در همه ی موارد چه از دست دادن عزیزی چه گم کردن وسیله ای از کم تا زیاد )پس اول خودمون رو درست کنیم بعد خطاب به دیگران بگیم.باشه؟؟؟؟؟ |
دوشنبه 19 آذر 1386 |
|