ازدواج عاشقانه دو نفره و جدایی با ورود نفر سوم
ازدواج عاشقانه دو نفره و جدایی با ورود نفر سوم
خیلی وقت است می خواهم درباره خانواده در ایران چیزی بنویسم که شاید حوصله ای یا بهانه ای نمی یافتم. هرچند این روزها وضعیت خانواده در ایران اینقدر افتضاح است که بهانه تا دلت بخواهد می توانی بیابی. من محقق نیستم و نبودم اما همیشه دغدغه مسایل اجتماعی را داشته ام. خانواده در ساده ترین تعریف اولین گروهی است که فرد در آن عضو می شود. کوچک ترین اجتماع یا گروه اولیه یا همان زن و مردی که با هم ازدواج می کنند و بعد تر ها صاحب فرزند می شوند.
همه درباره خانواده می دانیم اما من نمی خواهم خیلی مودب و شسته و رفته درباره این گروه ساده اجتماعی که به اعتقاد من در ایران در حال سقوط است، حرف بزنم. وضعیت به نظر من اینقدر تیره و تار شده که باید زنگ خطری را به صدا در آورد. زوج در ایران امروز دیگر معنا ندارد. خانواده دو نفری تبدیل به سه نفر شده. منظورم فرزند نیست که کاش بود.
این روزها چقدر ساده می توان شنید دو نفر عاشقانه ازدواج می کنند و دشمنانه از هم جدا می شوند. این روزها خیلی ساده نفر سومی در میان زوج، حضور مسلم دارد. آدم ها انگار نمی دانند از جان هم چه می خواهند و تحت شرایط سفت و بی رحمانه اجتماعی و سنتی و مذهبی، تن به ازدواج می دهند و بعد دلزدگی ها آغاز می شود و بعد حضور نفر سومی و بعد تشکیل زوجی دیگر با حذف نفر اول. اما این چرخه همچنان ادامه دارد و بازی دوباره از نو آغاز می شود.
جمهوری اسلامی با تمام شعارهای مسخره ای که برای حفظ کانون خانواده داده و می دهد در واقع به خانواده ریده. نه تنها این کانون را نتوانست گرم نگه دارد بلکه آتشی در این گروه کوچک برافروخت که تا این زمین زمین است این آتش هم شعله ور خواهد بود. سانسورهای بی جا و محدودیت های بی اساس و مسخره ای که درباره زن روا داشته، زن را به موجودی صرفا جنسی تقلیل داده و هوس حیوانی مردانه را در مردان سست عنصر جامعه تقویت کرده. آموزش و پرورش و صدا و سیما در تربیت های فرهنگی و اجتماعی خود فاصله زن و مرد را بیشتر و تنها راه سالم را ازدواج معرفی می کنند و با دستاویز قرار دادن اسلام تنها راه سکس را صیغه و ازدواج معرفی می کنند. یعنی تعریف خانواده تنها به بعد سکس آن. زن را تنها محدود به شوهر می کند و به مرد اجازه هر نوع ارتباطی را می دهد. و این طور است که مردی که در این جامعه بیمار ایران رشد می کند خود را آزاد می داند و هر گونه بی حرمتی به جنس مقابل را بر خود روا می پندارد. مگر اینکه از همان ابتدا بیماری جامعه اش را بشناسد و خود را درمان کند.
در مقابل زنان هم برای هم دشمنی می کنند و در پی ذره ای محبت و امنیت به سادگی حاضر می شوند همان نفر سومی شوند که با حضور خود تدریجا نفر اول را از بازی بیرون کنند.
صدا و سیما با آن سریال های مسخره زوج های احمقی را نشان می دهد که به سنتی شکل ازدواج کرده اند و موفقند. چیزی که در بیرون ساختمان جام جم هم یافت نمی شود. دختران چادری متین با پسران خوش تیپ ریش دار زوج ایده آلی برای این سازمان احمق است. خیانتی که آموزش و پرورش و صدا و سیما دارد به خانواده ها می کند هیچ ارگانی تا کنون نکرده.
از آن طرف خانواده ها از ترس فساد فرزندان خود را مجبور به ازدواج های زود رس می کنند که مبادا خلاف اسلام شود یا آبروی شان برود.
یکی از بحران های اصلی خانواده های مذهبی شکاف بسیار عمیق میان دختران و پسران شان است. اصولا پسرها حتی در مذهبی ترین حالت خود، آزادانه تر از دختران در همان طبقه عمل می کنند. پسر وارد جامعه می شود با سیلی از دخترهای رنگارنگ آشنا می شود اما توقع خانواده آن است که با دختری از هم طبقه خود به لحاظ مذهبی ازدواج کند و می کند و خیلی ساده نفر سوم از همان اول حضور پر رنگی در میان زوج در حال متلاشی، دارد. منظورم خیلی شفاف این است که مذهب هیچ دلیل منطقی برای سالم بودن یک زوج نیست.
خانواده در ایران امینت ندارد. وقتی در خیابان راه می روی یا مدتی در شرکتی یا اداره ای کار کنی یا کمی میان مردم باشی و روزها را با آنها بگذرانی یا ماشین گردی کنی خیلی ساده و به سرعت متوجه می شوی همه برای هم نقشه کشیده اند. زن ها برای هم، مردها برای هم، زن ها برای مردها، مردها برای زن ها. نقشه برای حضور یا حذف آدمی دیگر از این گروه. همه می دانند که گروه باید دو نفره باشد اما خب چه اشکال دارد گاهی سه نفری این بازی را ادامه داد یا اگر سخت شد، نقشه ای بریزند برای حذف یکی دیگر. این بازی رایج در میان مردم ایران شده.
من آمار ندارم و نمی خواهم داشته باشم. اما اینقدر شعله های این آتش بلند است و اینقدر نزدیک شدن به ایران آدم را می سوزاند که نیازی به عدد نیست که هیچ وقت برای بیان سقوط مفاهیم، نیازی به عدد نیست.
خانواده در ایران به ضرب و زور تعدادی از آدم ها رو پا مانده اما اگر به نسل بعد از انقلاب باشد و نسلی که معلوم نیست هویتش از کجا آب می خورد، باید پیش بینی کرد افتضاحی به بار آمده که نمی دانم چه جور جمع خواهد شد. این افتضاح زمانی شروع شد که آدم ها دوستی با جنس مخالف، سکس و هوس را با خانواده اشتباه گرفتند، چون جمهوری اسلامی آنها را مترادف هم گذاشت.
شاید بحران خانواده در همه کشورها مساله جدی باشد اما درد ایران همیشه این است که در لباس دین و اسلام و مردها به خود اجازه هر کاری را می دهند و زن ها برای رهایی، دیوانه وار بر علیه خود، همدیگر را قربانی می کنند. شاید برای همین است من هیچ وقت نمی توانم در جنبش زنان فعال باشم چرا که هر چه بلا بر سر زن هست، خودش به بار آورده و نه غیر.
به هر حال خانواده از مفاهیمی است که در ایران مقدس نامیده می شود اما متاسفانه خانواده کارکرد سکسی و فرار از خانواده ای دیگر به خود گرفته که من نمی دانم تقدسش کجایش است؟ یا حتی منفی تر خانواده ای که برای پوشاندن هوس ساخته شده چگونه مقدس می تواند باشد؟
به هر تقدیر در این یکی هم کشورمان شکست خورده ای بیش نیست و نباید دلمان را به این خوش کنیم که ما ایرانی ها فلان و بهمانیم یا ما مسلمون ها البه و بله ایم. نخیر! ما ایرانی ها خیلی هم فلان و بهمانیم و هیچم این خبرها نیست؛ بویی از اخلاق و انسانیت و وجدان هم نبرده ایم و ربطی به تاریخ نمی دانم چند هزار ساله مان ندارد.
* به شدت از این وضعیت اسفبار شاکی هستم. کاش آدم ها به این جمله زیبا کمی توجه می کردند: "هرآنچه بر خود می پسندی بر دیگران هم بپسند و هر آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران هم روا مدار."
منبع : وبلاگ روز چهل وسه طلوع
|