زنان به عنوان قربانیان و قربانى کنندگان
زنان به عنوان قربانیان و قربانى کنندگان
میا بلوم فوریه 2006 – زنان دانشجوى ایرانى فرم هاى ثبت نامى را براى اعلام آمادگى جهت اجراى حملات تروریستى پر مى کنند.حقوق ناشى از مالکیت معنوى محفوظ است/ AP Images/ Hasan Sarbakhshian
دکتر میا بلوم، استادیار دانشکده امور دولتى و بین المللى در دانشگاه جورجیا در شهر آتن ایالت جورجیا.در 9 نوامبر 2005، موریل دگاوکه ، یک زن تازه گرویده به اسلام افراطی، خود را با یک خودرو بمب گذارى شده در عراق منفجر کرد. در همان روز، تلاش سجاده عطروس الرشاوى براى منفجر کردن کمربند حامل مواد منفجره اش در یک جشن عروسى در هتلى در شهر امان ناکام ماند.علیرغم تکان دهنده بودن رویدادهاى فوق، زنان از مدت ها پیش در جنبش هاى تروریستى شرکت داشته اند. بسیارى طى دهه هاى 1970 و 1980 در سازمان هاى تروریستى امریکاى لاتین و اروپا فعالیت چشمگیرى داشتند و، بنا به شرایط، شاید تا یک سوم اعضاى گروه را، مانند "گروهک ارتش سرخ" و "جنبش دوم ژوئن" آلمان،زنان تشکیل مى داده اند. اما ارتقاء کارکرد زنان از یک نقش تقریبا" حمایتى به نقش هاى فعال تر و عملیاتى تر مانند بمب گذارى انتحاری، مربوط به دوره اخیرمشهود است. اولین مورد یک دختر لبنانى 17 ساله بود که در سال 1985 خودش را نزدیک یک کاروان نظامى اسراییلى منفجر کرد. این نقش رو به گسترش زنان در تروریسم طرح سئوالات جدیدى را باعث شده است.تقریبا" میان17 گروه استفاده کننده از روش بمب گذارى انتحاری، زنان در بیش از نیمى از آنها اجرا کننده عملیات بوده اند. ازسال 1985 تا 2006، بیش از 220 زن ،عملیات بمب گذارى انتحارى انجام داده اند که این تعداد معرف حدود 15 درصد شمار کل چنین عملیاتى هستند. به علاوه، افزایش زنان بمب گذار در هر دو نوع سازمان هاى غیر مذهبى و مذهبى مشخص است، گرچه گروه هاى مذهبى در ابتدا در مقابل وسوسه استفاده از زنان در چنین موقعیت هایى مقاومت مى کردند. از سپتامبر 2005، که یک زن بمب گذار انتحاری، انفجارى را در شهر تل عفر واقع در شمال غربى عراق باعث شد و هشت سرباز ارتش عراق را کشته و 30 نفر از آنها را مجروح کرد، چندین مورد مشابه د
اما سالها پژوهش نشان مى دهد که احتمال وجود بیمارى روانى و ناهنجارى شخصیتى در بین تروریست ها به هیچ وجه بیش از احتمال آن در میان غیر تروریست هاى همان جامعه نیست. و گرچه ما معتقد نیستیم که مردان، زنان را به اقدامات تروریستى وادار مى کنند اما مردان نقش مهمى را در تشویق این زنان به انجام چنین عملیاتى ایفا مى نمایند. بنا به گفته دبورا گلوین ، "بعضى از زنان توسط دوست پسرشان جذب سازمان هاى تروریستى مى شوند. مشخصه مهمى که شاید بتواند اقدامات تروریستى زنان را توضیح دهد همان سناریوى معشوق یا معشوقه/ زن شریک جرم ... باشد. در واقع، گرچه تلاش الرشاوى براى کشتار شرکت کنندگان در جشن عروسى در امان ناکام ماند، اما شوهر او، که او را همراهى مى کرد، موفق به کشتن 38 نفر شد.روزنامه نگار انگلیسی، ایلین مک دونالد توضیح "بگونا" را نقل مى کند که او در سن 25 سالگى به ETA (گروه ملى گرا و تروریستى باسک در اسپانیا و فرانسه) پیوست "چون مردى را مى شناخت که عضو گروه مزبور بود." شایعات زیادى نیز وجود دارد مبنى بر این که مردان، زنان را از طریق سوء استفاده جنسى به شرکت در خشونت وادار مى کرده اند به این شکل که انجام "اقدامى شهادت طلبانه" را پس از آن سوء استفاده جنسی، به عنوان تنها راه پاک نمودن نام خانواده و حفظ آبروى آنها ضرورى مى دانسته اند. با این همه، تصور اینکه زنان تنها قربانى و آلت دست مردان بوده و خودشان فاقد هرگونه انگیزه سیاسى باشند گمراه کننده است. در واقع، یکى از قابل اعتماد ترین عوامل پیش بینى کننده مشارکت یک زن در یک جنبش خاص عبارت است از رابطه او با یک تروریست قبلى یا کنونى عضو آن جنبش. در مورد الرشاوی، چندین برادر او در شورش بر ضد نیروهاى متحد در عراق کشته شده بودند در حالى که ازدواج او تنها چند روز قبل ترتیب داده شده بود تا عملیات را تسهیل نماید.بعضى از روانشناسان این گونه توضیح مى دهند که تروریست ها نوعا" از "صدمات نارسیستى (خود شیفتگی)" یعنى آسیبى طولانى مدت به احترام و اعتماد به نفسشان رنج مى برند که تا حدى شدید است که "خود" بى اعتبار گشته آنها را وادار مى سازد تا در پى "هویت مثبت" جدیدى باشند (به این معنا که به یک احساس "تعلق داشتن" به عنوان عضوى از یک گروه تروریستى دست یابند). روانشناسى به نام ژوزف مارگولین استدلال مى کند که "بخش اعظم رفتار تروریستی، واکنشى است به سرخوردگى نیازها و اهداف سیاسی، اقتصادى و شخصی." دکتر رندى بورم اضافه مى کند: "پیوند میان سرخوردگى (محروم شدن از دستیابى به هدفى یا اقدام کردن به رفتاری) و تجاوز (ممکن است) "توضیحى اصلی" براى درک علت خشونت بشرى است." کارشناسان دیگر تا آن حد پیش مى روند که معتقدند تروریست ها در مرز توهم گرایى قرار گرفته ودر نتیجه به سمت نظام هاى اعتقادى جذب مى شوند که جهان را به صورت سیاه و سفید، و خیر و شر، ساده نشان می دهند.. علل ریشه ای
یک پسر فلسطینى تصویر زنى را که خودش را در یک معبر اصلى بین اسراییل و نوار غزه منفجر کرده و چهار اسراییلى را کشته، در یک راهپیمایى براى پشتیبانى از حماس در سال 2004 در دست دارد.حقوق ناشى از مالکیت معنوى محفوظ است/ AP Images/ Khalil Hamra |
نویسندگان رشته هاى روانشناسی، جامعه شناسى و علوم سیاسى همگى علل ریشه اى را به عنوان کلید فهم این که چرا اعمال تروریستی روى مى دهد، مى شناسند. اما بیشتر آن چه به عنوان علت ریشه اى مطرح می شود، بسیج گروه هاى سیاسى غیر تروریستى را نیز تبیین می کند. بنابراین در زمره تبیین های "لازم اما غیر کافی" قرار می گیرند؛ به این علت که، چرا برخى از این عوامل گاهی باعث روى آوردن به خشونت مى شود. این عوامل عبارتند از:• فقدان مردم سالاری، آزادى هاى مدنى و حکومت قانون• حکومت هاى ناتوان یا ضعیف که مکان امنى را براى تروریست ها به وجود مى آورند• نوسازى بیش از حد سریع• اعتقادات افراطى از نوع غیر مذهبى و مذهبی• سابقه خشونت سیاسی، جنگ هاى داخلی، انقلاب ها، استبداد ها و اشغال• دولت هاى نا مشروع یا فاسد• سرکوب توسط اشغالگران خارجى یا قدرت هاى استعماری• تجربهتبعیض بر پایه مشخصات توصیفى (قومی، نژادى یا مذهبی)• بى عدالتى اجتماعی• حضور رهبران ایدئولوژیک کاریزماتیک (محبوب و سرشناس) به عقیده کارشناسانى مانند یورام شوایتزر و فرهانه علی ، زنان تمایل دارند که با عواملى "شخصی" تر از آن چه مردان را تحت تأثیر قرار مى دهد، به حرکت در آیند. این عوامل عبارتند از: انتقام، باز پس گیری، احترام و رابطه. مشخصا" موارد زیر از جمله این عوامل هستند:• از دست دادن یکى از عزیزان (معمولا" مرد مهم زندگیشان مانند شوهر، پدر یا برادرشان)• نیاز به بازسازى خود به دلیل ارتکاب عمل خلاف جنسى ادعا شده یا واقعی)• نازایى یا غیر قابل ازدواج قلمداد شدن • میل به ارتقاى موقعیت زنان در جامعه• اثبات این که آنها نیز درست به اندازه مردان نسبت به هدف پایبندند• نسبت خواهری، دخترى یا همسرى داشتن با شورشیان معروف تفاوتها و شباهت هااما فرض این که زنان با عواملى متفاوت از مردان تحریک مى شوند خالى از اشکال نیست. زنان نیز مانند مردان ، از دو دسته عوامل شخصى و سیاسى براى توسل به خشونت الهام مى گیرند. روانشناسى به نام آریل مراری مى نویسد: "به نظر مى رسد فرهنگ به طور اعم و مذهب به طور اخص، در پدیده خودکشى تروریستى نسبتا" بى اهمیت هستند. خودکشى تروریستى مانند هر خودکشى دیگرى اساسا" بیشتر یک پدیده فردى است تا یک پدیده گروهی: افرادى که مى خواهند براى دلایل شخصى بمیرند، این کار را انجام مى دهند. چارچوب تروریستى تنها بهانه اى (نه انگیزه واقعی) براى انجام این کار را فراهم آورده و توسل به خشونت را مشروعیت مى بخشد. هم براى مردان و هم براى زنان تروریست، هدف شامل جهان بینى اى است که مرگ آن را معنا دار نموده و غالبا" آنان را به نوعى "جاودانگی" پیوند مى دهد. اخیرا" این تمایل پدید شده که یک پیوند طبیعى میان ایمان و تمایل به کشتن و کشته شدن فرض گردد. اما هیچ پیوند علت و معلولى میان مذهب و ترور تا کنون به اثبات نرسیده است.در واقع، از دیدگاه تاریخی، بسیارى از گروه هاى تروریستى مانند "بریگاد سرخ" در ایتالیا، "دسته ارتش سرخ" در آلمان و "راه درخشان" در پرو، سوسیالیست هاى تندرویى بودند که هیچگونه پیوند مذهبی، نداشتند. با این حال، آنان آزادى زنان را به عنوان بخشى از برنامه سیاسى خود گنجانده بودند.بیشتر زنانى که امروزه در عملیات تروریستى شرکت مى کنند ظاهرا" نقش یک مهمات جنگى ارزان را بازى مى کنند. کلا" به نظر مى رسد که آنها به یک نوآورى تاکتیکى بدل گردیده اند زیرا آنان با الگوها و کلیشه هاى شناخته شده ضد تروریستى تفاوت دارند. وانگهی، چنان که هر کسى که فیلم جنگ الجزایر را دیده باشد تصدیق مى کند، زنان عملیات کننده به سادگى مى توانند جهت جمع آورى اطلاعات، خود را با جمع غیر نظامى دشمن بیامیزند: پوشش آنها به راحتى بمب ها را مخفى مى نماید و گاهى آنان تظاهر به باردارى مى کنند تا از بازرسى بدنى خود جلوگیرى کنند. اما واقعیت این است که حتى در گروه هایى که زنان از 30 تا 60 درصد بمب گذاران را تشکیل مى دهند، هیچ زنى اجازه ندارد که در رده هاى فرماندهى مشارکت داشته باشد. کلارا بیلر در مورد کاربرد سازمان هاى تروریستى فلسطینى مى گوید: "زنان به ندرت در رده هاى بالاتر فرآیند تصمیم گیرى این گروه ها راه پیدا مى کنند. زنان اجازه دارند که داوطلب شوند ... ممکن است آنان به انجام یک حمله جنایت کارانه وادار شوند، اما نقش آنان نهایتا" توسط سلسله مراتب پدرسالارانه حاکم بر جامعه فلسطینى و گروه هاى تروریستى آن دیکته مى شود." در واقع، شمار کسانى که دست به اقدامات خشونت آمیز مى زنند در مقایسه با کلیت هر جنبشى بسیار کم است. از آنجا که تروریست ها تنها بخشى از گروهى هستند که ادعاى نمایندگى آن را دارند، عمده ترین مخالفت غالبا" از ناحیه میانه روهاى گروه خودشان که گزینه هاى دیگرى را بر خشونت ترجیح مى دهند متوجه آنان مى گردد. بنا بر این، تروریست ها تلاش مى کنند تا مسئولین حکومتى را به نشان دادن یک واکنش متقابل خشونت آمیز وادار نمایند تا بدین طریق احساس همدردى و حمایت نسبت به خود ایجاد کرده، تعداد بیشترى از اعضاى گروه خود را به سوى تندروى سوق دهند و به تقویت فرآیند عضوگیرى کمک کنند. سازمان هاى تروریستى با استفاده از زنان عملیات کننده به دنبال ایجاد واکنش بیش از حد در قبال زنان جامعه خود، به عنوان راهى مطمئن براى تولید عصبانیت بیشتر، هستند.فقدان الگویی عمومییکى از اهداف اصلى تروریسم، ایجاد ترس و تردید وراى قربانیان مستقیم خود از طریق تخریب زندگى و دارایى به امید ایجاد هزینه هاى دراز مدت بیشتر، است. تروریست ها مى خواهند که دشمن براى تقویت امنیت، وقت و پول صرف کند. آنها مى خواهند مالیات هنگفتى را بر دشمن تحمیل کرده و آن را وادار سازند تا منابع خود را از تولید به اقدامات غیر مولد منتقل کند. یک اقدام بالقوه سودمند در مقابله با تروریسم، مخاطب قرار دادن اکثریت دیگر گروه هاى مزبور و تقویت میانه روهای آنها است. رسیدگى به علل ریشه اى ممکن است خشونت را از بین نبرد اما نشان دادن این که میانه روها مى توانند براى جمعشان مفید باشند در حالى که تروریست ها فایده اى براى جمع خود ندارند، مى تواند کمک کننده باشد. بیشتر پژوهش ها نشان مى دهند که در صورت وجود جایگزین هاى مناسب و دورنماهاى بهتر براى صلح، حمایت از خشونت کاهش مى یابد. تأکید بر این نکته براى زنان مهم است که آنان مى توانند نقش مثبتى را در جوامع خود ایفا کنند و کمک بیشتر و معنادارترى را با زندگى خود، به جای مرگ ، انجام دهند. پشتیبانى از سازمان هاى مردمى متعلق به زنان براى کل جامعه، ، سودمند است. چنین گروه هایى قادرند ستون فقرات یک جامعه مدنى را که مى تواند جوامع مختلف را به یکدیگر مرتبط ساخته و براى ظهور مردم سالارى راستین زمینه سازى کند، شکل دهند. مهم ترین مسئله اى که باید روشن شود این است که هیچ الگوى عمومی، مشخص ، قابل اعتماد و تبیین کننده انواع تروریسم ، وجود ندارد.روانشناسى به نام جان هورگان توضیح مى دهد که هر جنبش تروریستی، پیچیدگى خاص خود را دارد و حتى کوچک ترین گروه ها با نقش هاى مختلفى که به "انواع مختلف مشارکت" ، چه براى مردان و چه براى زنان، مى انجامند مشخص مى گردند. بعلاوه، انواع مختلف تروریسم، که به دلایل مختلفى انجام مى شوند، به قدرى زیاد هستند که شناسایى علتى واحد براى تک تک اشکال تروریسم - اعم از اسلام گرایانه، سلفى جهانی، تک موردى (مانند محیط زیست و حقوق حیوانات)، نژاد پرستانه دست راستى و تجزیه طلبانه ملى گرا – ممکن نیست چه رسد به علتى که انگیزه هاى همه زنان را توضیح بدهد.من در جاى دیگر بحث کرده ام که انگیزه هاى سازمانى حساب شده اى براى استفاده از زنان وجود دارد. رهبران جنبش هاى تروریستى براى انتخاب تاکتیک ها، اهداف و مجریان عملیات، محاسبات هزینه اى انجام مى دهند و زنان بمب گذار انتحاری، جنگ افزارهاى ارزانى هستند. وانگهی، آنها توجه رسانه اى بیشترى را جلب مى کنند که مى تواند مردان را خجالت زده نموده و به مشارکت وادارشان سازد تا به زنان اجازه ندهند تا "وظیفه آنها را انجام دهند" .اما این مسئله غیر قابل انکار است که اگر پژوهشگران مى توانستند مستقیما" با اعضاى جنبشهاى تروریستى خارجى شناخته شده ،صحبت کنند، داده هاى مفید ترى به دست مى آمد. گرچه دسترسى به چنین منابع دست اولى محدود است ، اما به عقیده هورگان: "این امر، با وجود ناخوشایندی، اما اجتناب ناپذیر است که براى درک تحول و ساختار رفتار تروریستى باید با افرادى که در خشونت هاى تروریستى دخالت داشته یا دارند ملاقات کرده و صحبت کنیم." این مطلب به ویژه در مورد تعیین اینکه چرا زنان، که بنا به سنت ، پرورش دهنده هستند، کشتاررا انتخاب مى کنند.نظرات ابراز شده در این مقاله لزوما” منعکس کننده دیدگاه ها و سیاست هاى حکومت ایالات متحده نیستند.
این زن عراقى که پسرش در پى یک حمله انتحارى با خودروى بمب گذارى شده در یک پست ایست و بازرسى پلیس در ماه سپتامبر 2005 بغداد در عراق، گم شده است ، تنها یکى از هزاران قربانى تروریسم است.حقوق ناشى از مالکیت معنوى محفوظ است/ AP Images/ Hadi Mizbanin |
یگر نیز در عراق روى داده است. در ماه دسامبر همان سال، دو زن خود را در یک کلاس در دانشکده پلیس بغداد منفجر کرده و 27 نفر را کشتند. و اخیرا" در 25 فوریه 2007، یک زن بمب گذار در دومین مؤسسه آموزش عالى بغداد، یعنى دانشگاه مستنصریه، 42 نفر را کشته و 51 نفر را مجروح کرد.
علت مسئله
رسانه ها معمولا" پس از چنین رویدادهایی، انگیزه هاى فرضى بمب گذار را موشکافى مى کنند، اما واکنش گسترده عبارت است از ابراز تعجب بسیار از این که یک زن، که معمولا" به عنوان قربانى خشونت و نه مرتکب شونده آن، تصور مى شود، چنین کارى را انجام دهد. کارشناسان تروریسم، روانشناسان و تحلیل گران سیاسى مکررا" با توسل به "کالبدشکافى روانی"، دست به کار بررسى این مى شوند که عامل عملیات کجا بزرگ شده، کجا به مدرسه رفته و چه اتفاق اشتباهى در زندگى او افتاده که باعث شده تا او به خشونت روى بیاورد. فرضیه عمومى این است که او باید افسرده، دیوانه، متمایل به خودکشى یا بیمار روانى بوده یا از همه فرضیه ها قویتر اینکه یک مرد باید او را وادار به انجام این کار کرده باشد.