هری پاترهای ایرانی
هری پاترهای ایرانی
مجتبا پورمحسن
این روزها هر کجا میروی حرف از هریپاتر است. هفتمین جلد از کتابهای هری پاتر چند روز پیش منتشر شد و در بسیاری از کشورهای جهان بهطور همزمان توزیع شد. در ایران هم عدهای ساعت ۵/۲ شب به کتابفروشی «بیان سلیس» رفتند تا همزمان نسخهی اصلی کتاب هری پاتر را دریافت کنند. بگذریم که روزنامهی کیهان در اقدامی عجیب، هریپاتر را پروژهای صهیونیستی دانست و از مسوولان ارشاد به خاطر عدم نظارت بر توزیع کتاب هری پاتر در ساعت ۵/۲ شب انتقاد کرد.
در این مطلب مقصود این نیست که بدانیم آیا ادعای کیهان صحت دارد یا نه. از اینگونه حرفها زیاد زده شده. دو سال پیش بود که دکتری که اکنون مشاور فرهنگی مجلس است «جوجهی فراری» را انیمیشنی دانسته بود که اهداف صهیونیستها را فراهم میکند! اگر بخواهیم به این ادعاها بپردازیم آن وقت از اصل ماجرا عقب میمانیم.
اصل ماجرا انتشار ۱۲ میلیون نسخهای جلد هفتم هری پاتر در آمریکاست. خانم رولینگ نویسندهی این کتاب حالا به یک میلیاردر تبدیل شده است، چرا که شش جلد قبلی هری پاتر مجموعاً ۳۲۵ میلیون نسخه به فروش رفته و حق تالیف این همه کتاب ثروت زیادی را برای نویسندهای فراهم کرده که تا قبل از انتشار این کتاب، مستمری بگیر بوده است.
در تمام سالهای گذشته که کتابهای هری پاتر در ایران منتشر و با استقبال زیاد مواجه شد، نویسندگان زیادی به صرافت افتادند که یک هری پاتر ایرانی بنویسند. نوشتن برای نوجوانان مسالهای بود که در ایران سالها به ورطه فراموشی افتاده بود اما هری پاتر خیلیها را وسوسه کرد تا مثل خانم رولینگ بنویسند. تا به حال دو دوست دو کتاب به من پیشنهاد کردند که قرار بوده نمونهای از هری پاتر باشند.
اولی کتاب «جاوید از قلعهی جادوگری هانستر» نوشتهی الهام باباخانی بود که کپی بسیار ضعیفی از هری پاتر است. از همان اول کتاب نویسنده با نثری دستوپا شکسته وارد کلاسهای جادوگری میشود. داستان اصلاً برای مخاطب ایرانی قابل هضم نیست و خواننده خیلی زود پی میبرد که با کپی بیکیفیتی از هری پاتر رو بهرو است.
سلطان گل زرد و هریپاتر
روی جلد کتاب«سلطان گلزرد»
اما مورد دوم تفاوت داشت. «سلطان گلزرد» را یک دوست نه بهعنوان رقیب ایرانی هری پاتر بلکه بهعنوان یک کتاب قابل تامل در حوزهی ادبیات نوجوان پیشنهاد کرده بود. کتاب را خواندم. تعارف را که کنار بگذاریم، «سلطان گلزرد» کتاب برجستهای نیست اما در زمانی که فقدان کتابهای خوب برای نوجوانان ایرانی به شدت احساس میشود،«سلطان گل زرد» میتواند گام خوبی در این عرصه باشد.
نویسنده، کتاب را بر اساس یکی از داستانهای عامیانه نوشته است. او البته عین روایت را نیاورده و سعی کرده آن را به متنی ادبی تبدیل کند. اصولاً خصوصیت روایتهای عامیانه که عمدتاً سینهبهسینه نقل میشوند در همین دست بردن راویها در روایت است. مثلاً مادربزرگی که قصه را برای نوهاش روایت میکند اگر از نظر منطقی سوالی در ذهنش ایجاد شود، سعی میکند خودش یک روایت فرعی به قصه اضافه کند و همینطور قصه دچار دستخوش میشود.
الهه روهرونیا، نویسندهی کتاب علاوه بر اضافه کردن روایتهای فرعی برای جذاب کردن کتابش، تلاش کرده تا روایتش رنگ و بوی کاملاً ایرانی داشته باشد. دیوها و آدمهای داستان سلطان گل زرد برای خوانندهی ایرانی آشنا به نظر میرسند. ریتم روایت هم مناسب است طوری که حوصلهی یک مخاطب نوجوان را سر نمیبرد.
سلطان در خانهی پیرمرد
سلطان گل زرد، قصهی دیوی است به نام سلطان گل زرد که عاشق دختر تهتغاری پیرمردی میشود که خارج از شهر زندگی میکند. نارنج و ترنج، دو دختر دیگر پیرمرد ازدواج کردهاند و منتظرند، ببینند خواهر کوچکترشان، نگار با چه کسی ازدواج میکند. اما یک روز که پیر مرد مقدار زیادی خار و هیزم جمع کرده، به انبار میرود تا هیزمها را بار الاغ کند اما آنجا یک مار بزرگ میبیند. مرد میترسد اما میرود تا فردا بیاید شاید خبری از مار نباشد. اما باز هم مار سرجایش خوابیده. یک هفته این آمد و رفت تکرار میشود. پیرمرد دوباره سر وقت هیزمها میرود اما باز هم مار را میبیند، وقتی بر میگردد صدای پسری را میشنود که او را خطاب قرار میدهد. او دیو قصه است. سلطان گل زرد که عاشق نگار شده است.
قصه پیچ و تابهای زیادی دارد اما خالی از اشکال نیست. از جمله همان خرده روایتهایی که مادر بزرگها به قصههای عامیانه اضافه میکنند. اگر مادربزرگها در روایت شفاهی چنین کاری میکنند مخاطبانشان نهایتاً یکی دو تا نوه است. اما یک نویسنده باید پیش از نوشتن فکر تمام این خرده روایتها باشد. نه اینکه وقتی نگار وارد ویرانههای شهر قدیم دیوها میشود، نویسنده یکهو وارد قصه شود و بگوید:«سلطان گل زرد قبلاً راجع به این محل برای نگار حرف زده بود.»
ضعف دیگر کار مکان قصه است. قصه در منطقهای اتفاق میافتد که چندان از زمان حال دور نیست. اما در ادامه انگار نویسنده یادش میرود ترنج و نارنجی وجود داشتهاند و با طعنههای امروزی دربارهی شوهر آینده نگار حرف میزدند.
مخاطب امروز رویا میخواهد
اما چرا کتابهای هری پاتر چند صد میلیون نسخه فروخته شدهاند؟ چرا فیلم «ارباب حلقهها» جزو پر فروشترین فیلمها میشود؟ مگر نه اینکه جهان در آغاز قرن بیست و یکم و پس از گذراندن دو جنگ جهانی بزرگ و فجایع بیشمار به بنبست رسیده و آدمهای این دوران پی به پلشتیهای جهان واقعی امروز بردهاند؟
منتقدی سینمایی در مطلبی روایت جالبی داشت از راج کاپور؛ اسطورهی سینمای هند. وقتی از کاپور دلیل موفقیتش را پرسیدند او گفت من رویا میفروختم و مردم به این رویاها احتیاج داشتند. استقبال مردم جهان از سینمای هند که سینمای نازلی است نشان دهنده این نیست که تمام مردم دنیا، سلیقهی پایینی دارند. خیلی از مخاطبان فیلمهای هندی میدانند که فضای این فیلمها چیزی شبیه رویاست و به قصههای واقعی شباهتی ندارد. اما مساله این است که مردم در جهان امروز بیش از هر چیزی سعی میکنند از واقعیتهای جهان مدرن فرار کنند و به رویا پناه برند و به همین دلیل است که حالا بزرگسالان هم مخاطب «هریپاتر» شدهاند و بلومزبری ناشر آمریکایی، کتاب را با دو طرح جلد منتشر کرده یکی رنگارنگ برای نوجوانان و دیگری با طراحی مشکی برای بزرگسالان. مخاطبان هری پاتر هم مثل مخاطبان فیلمهای هندی به رویا پناه میبرند. این روزها رویا بیش از هر چیز دیگری خریدار دارد.
هری پاتر ما و هری پاتر واقعی
برتری هری پاتر به فیلمهای هندی در شیوهی روایت است. رولینگ اگر چه جهانی را خلق کرده که در حوزهی فرا روایتها تعریف میشود اما خود به عنوان نویسنده قواعد روایت قصه را رعایت میکند و از شگردهای جهان کلان روایتها برای فرا روایتها استفاده میکند.
هری پاتر ما یعنی «سلطان گل زرد» از همینجا لنگ میزند. نویسندهی سلطان گل زرد منطقها را جوری در داستانش نگنجانده که توی ذوق نخورد. اما «سلطان گل زرد» قصه جالبی دارد و جذابیت آن میتواند مخاطبان جلد هفتم هری پاتر را که منتظر ترجمه آن در ایران هستند، سرگرم کند.هر چه باشد «سلطان گل زرد» دیگر قطعاً پروژهی صهیونیستها نیست!
ویدا اسلامیه مترجم جلدهای دوم تا ششم هریپاتر پیش بینی کرده، ترجمهی جلد هفتم دو ماه و نیم طول بکشد. دو ماه و نیم ما ایرانیها میشود چیزی حدود چهار پنج ماه تا انتشار ترجمهی هریپاتر، دوستداران این نوع ادبیات میتوانند «سلطان گل زرد» را بخوانند.