گفتگو با مادر میثم لطفی، یک زندانی در آستانه اعدام
گفتگو با مادر میثم لطفی، یک زندانی در آستانه اعدام
امنیت اجتماعی، ساعت یک بامداد در خانه شان را زد. پسر 25 ساله اش از خانه گریخت. پلیس 17 گلوله به سمت او شلیک کرد. 2 تیر به پاهایش اصابت کرد. دایی 52 ساله اش را نیز از خانه بردند با کلیه ها و معده ی بیمارش. مادر رد پسر را از "سوله کهریزک"، "زندان رجایی شهر" تا "زندان اوین" می گیرد. تا اینکه به جای پسر، نام فرزند را روی تخته نشان اش می دهند: میثم لطفی. نفر هفتم از لیست اوباش اعدامی. تا عکسهای میثم را آماده ارسال کنیم خبر اعدام به جرم محاربه با خدا پخش شد.
گفت و گو با مادر این اعدامی فردا، در حالی انجام شد که این مادر هنوز هیچ ملاقات یا تماسی با فرزند خود نداشته و تنها امید فعلی او رهایی برادر بیمار خود است. می گوید از نجات فرزندش ناامید شده . هیچ خبرنگاری به صدای او گوش نداد، هیچ نهاد حقوق بشری حمایت اش نکرده و جالب تر از همه اینکه "میثم لطفی" زندانی 18 تیر بود و در سال 78 بیش از 6 ماه را در زندان اوین گذرانده است.
بعد از مصاحبه: تا عکسهای میثم را آماده ارسال کنیم خبر اعدام به جرم محاربه با خدا پخش شد. تلاش مادر او برای رهایی فرزندش از طریق انجمن حمایت از حقوق زندانیان ادامه دارد. آخرین تماس ها از اوین خبر از انتقال فرزندش به بخش اعدامیان می داد. نامه او به شیرین عبادی هنوز پاسخی در پی نداشته ...
شاید فردا نباشد...
پسر شما بیش از این پرونده یا سابقه ای در ارتباط با آنچه "اوباشگری" می گویند داشته؟
میثم در واقعه 18 تیر بازداشت شد. آن زمان 19 ساله بود. در همان زمان هم ما در وضعیتی مشابهی بودیم یعنی کسی به ما نمی گفت که کجاست یا اتهام اش چیست. بعد از اینکه به زندان اوین منتقل شد تماس گرفت و گفت یک سال حکم زندان گرفته. 6 ماه در اوین بود و چون سابقه بازداشت نداشت بعد از 6 ماه آزاد شد. به خاطر انفرادی طولانی و شکنجه به شدت افسرده و عصبی بود. در این مدت یکی دو بار در محل درگیری لفظی پیدا کرده بود ولی سابقه بازداشت یا سابقه کیفری نداشت.
چرا پلیس به طرف میثم شلیک کرد؟
شبی که پلیس خانه ما آمد برادرمن با همسزش مهمان بودند و اصلا کسی از این برنامه های پلیس خبری هم نداشت. پلیس با فریاد و فحاشی وارد خانه ما شد و تا میثم را دیدند چند نفر به طرف او حمله کردند. واقعا کسی نمی دانست که جریان از چه قرار است. نمی دانم چرا میثم فرار کرد اما بعد از زندان همیشه از پلیس مسلح وحشت داشت. تا وقتی او را دوباره بگیرند 17 گلوله شلیک شد و من با شمارش هر کدام می گفتم دیگر مرد. ولی فقط به پاهایش زده بودند. بعد هم که دستگیر شد با همان وضع آوردند مقابل من و با دستهای بسته کتک اش زدند و گذاشتند عکاس ها عکس بگیرند. از فردا عکس میثم با چشم ترکیده اش از تلویزیون پخش می شد.
نتیجه پیگیری های شما چه شد؟ آیا حکم قاضی مبنی بر اعدام را دیده اید؟
هیچ حکمی به ما نداده اند. فقط یک لیست روی دیوار شعبه امنیت زده بودند که یک لیست اعدام اراذل و اوباش بود و اسم میثم هم هفتمین نفر بود. بعد از دستیگری برادر و پسرم چندبار مراجعه کردم. آخرین بار من را هم زدند که بینی ام شکست، همینطور دختر 13 ساله ام را به طرف در هل دادند و دستش به خاطر برخورد با شیشه 40 تا بخیه خورد. با اسناد پزشکی قانونی علیه پلیس شکایت کردم و البته کسی هم جواب نداد.
از وضعیت برادرتان اطلاعی دارید؟
کلا به کسی جواب نمی دهند. تمام این مدت هرروز 150-200 نفر از خانواده ها جمع می شدیم مقابل زندان رجایی شهر یا کهریزک تا جوابی بگیریم همه را با باتوم می زدند و برای خود من سئوال بود که چرا حتی یک خبرنگار نیامد ببیند با ما چه می کنند. به همه ما بعد از باتوم و فحاشی یک جواب می دادند: برو، بعدا می فهمید. همسر برادر من ایرانی نیست و از اینکه هر روز باید همان حرفهای تکراری را بهش بگویم خسته شدم. برادرم هر دو کلیه اش ناراحت است و زخم معده دارد. داروهایش را نبرده و مطمئنا الان در وضعیت مناسبی نیست.
قبلا این سئوال را پرسیده ام، با اینهمه هنوز برای من جای سئوال است که آیا فقط با استناد به یک پرونده که آن هم سیاسی محسوب می شود برای پسرتان حکم اعدام داد اند؟
آن زمان هم که میثم را گرفتند گفتند در شب 18 تیر لاستیک ماشین آتش زده. ولی این حرف را در مورد همه دانشجوها می زدند که اینها اوباش هستند. وکیل پسرم آقای عبدالفتاح سلطانی بود و کاملا در جریان این پرونده است. میثم 55 روز در انفرادی بود. همان زمان زیر شکنجه دچار پارگی فتق شد. بعد از اینکه از بیمارستان بقیة الله سپاه به زندان منتقل شد با آستین پیراهن اش در سلول اقدام به خودکشی کرد ... به هر حال میثم بعد از آن زندان هیچوقت مثل سابق نبود. ولی همانطور که گفتم فقط چند درگیری داشت که آن هم اصلا به کلانتری و ... نکشید. حتی اگر اینطور می شد موضوع دعوا بود. مرتکب قتل نشده بود که حکم اعدام بگیرد آن هم به اتهام اوباش گری.
خبرهایی درباره مرگ چند نفر از همین زندانیان در زندان ها شنیده ایم آیا شما خانواده این افراد را دیده اید و یا از شرایط نگهداری زندانیان طرح امنیت اجتماعی اطلاعی دارید.
تا آنجا که من دیدم 2 نفر در زندان رجایی شهر مردند. به خانوده های آنها گفته اند که اگر در اینباره جایی حرف بزنند آنها را هم می برند. تا آنجا که من می دانم وضعیت غذا و بهداشت این زندان ها بدتر شده. اطلاع دیگری ندارم.
به آزادی میثم امیدوار هستید؟
با این وضعیت امیدم را به زنده بودنش تقلیل داده ام. فعلا آزادی مهم نیست. همه عمرش را در زندان بماند بهتر از این است که بگویند اوباش بود و اعدام شد.