رابطهی جنسی، ابزاری سیاسی - جنسیت و جامعه (۱۴)
رابطهی جنسی، ابزاری سیاسی
ماهمنیر رحیمی
مسائل جنسی، بنا بر نظراتی که تاکنون شنیدیم و خواندیم، عامل اساسی در شکلدادن شخصیت فرد است. و نیز دیدیم که رد پای آن، بیرون از دایرهی خصوصیاش نیز پیداست؛ از جمله در قلمرو سیاسی. «سکس و سیاست» را از رشته برنامهی «جنسیت و جامعه» با ارتباط «تن و قدرت» در بخش پیش آغاز کردیم و پاسخی اجمالی جستیم برای این پرسش که بدن و سکس به چه معنا ابزاری سیاسیست؟ دراین بخش میپردازیم به این که امر جنسی چه گونه به ابزاری دوجانبه تبدیل میشود؟ هم در دست سیاستپیشه گان و هم مبارزان با حاکمان.
سیاست به معنای عام کلمه تدبیر، اداره یا کنترل جامعه تعریف میشود. و هر سیاست مدار یا نظام سیاسی، با توجه به شرایط زمانی و مکانی، برای اعمال شیوههای خود ابزارهایی بهدست میگیرد. دکتر کریم لاهیجی، نایب رییس فدراسیون بینالمللی حقوق بشر، مقیم پاریس، میگوید این یکی از ویژگیهای نظامهای خودکامه است:
یکی از ویژگیهای نظامهای خودکامه این است که از هر حربه و وسیله و ابزاری برای از میدان به در کردن رقیب، حریف یا «دشمن» استفاده میشود. یعنی دیگر فرق نمیکند این در ارتباط با عقاید شخص باشد، در ارتباط با اعمال و رفتارش باشد و یا در ارتباط با خصوصیات زندگیاش. یادآوری میکنم فیلم «z» را که مربوط به یک دوران خاصی از یونان جدید است؛ سالهایی که دیکتاتوری سرهنگها آن جا بود. در این فیلم میدیدید که چه گونه زندگی خصوصی آن مخالف سیاسی را هم زیر ذرهبین برده بودند و به این صورت از همه خواسته بودند او را افشا و بیآبرو بکنند و بهاصطلاح آن ارزش اجتماعی را که جامعه برای او قائل بود، زیر علامت سئوال ببرند.
آقای لاهیجی مثالی هم میزند از دورهای که سازمان امنیتی «ساواک» بر فضای سیاسی ایران چیره بود:
خوب به یاد دارم فلسفی، واعظ معروف را، که میدانید در نخستین سالهای کودتای ۲۸ مرداد مورد توجه بود. عکس او با پست به دست من نیز رسید؛ عکسی از فلسفی با یک زن برهنه که ساواک تکثیر کرده بود. و جالب این که این عکس را برای تمام مخالفان نیز میفرستاد. این موضوع حتا بعدها، یعنی بعد از انقلاب هم، در مجلس چندنفری از آن به عنوان مفسدهی اخلاقی یاد کردند. عکسها مونتاژ نبود، واقعی بود، آن چیزی که در زبان انگلیسی به آن میگویند «black mail» کردن؛ نامههای آنها را بهدست بیاورند، از طریق زن و یا دخترش آنها را تحت فشار بگذارند و ... به خاطر این که در جامعههای سنتی بار اخلاقی قضیه بیشتر از جامعههای مدرن است.
دکتر کریم لاهیجی
عبدالکریم لاهیجی میگوید، این موضوع در نظامهای دینی شدیدتر است:
در نظامهای مذهبی به عقیدهی من به موضوع از یک منظر دیگر نیز باید نگاه کرد، و آن این است که مرز بین «جرم» و «گناه» مخدوش میشود. در تعریف حقوق جزائی مدرن، «جرم» آن عملیست که به جان، آزادی، حیثیت یا آبروی کسی دیگر صدمه بزند. در صورتی که «گناه» فراتر از این میرود. «گناه» وارد زندگی خصوصی رابطهی شخص با دیگری میشود. از این نظر است که حکومت دینی حریم خصوصی نمیشناسد و بنابراین خودش را مجاز میداند که وارد زندگی یک فرد هم بشود، به خصوص که آن فرد مخالف خود او هم هست و یک شهروند معمولی نیست. رذیلت اخلاقی یا شرعی هم به شخص منتسب میکردند که او مثلاً آدم زن باره، می خواره، قمارباز، هم جنس گرا بوده است و این جور اعمال دیگر. پس اتهامهای سیاسی و گناههایی که به او منتسب میکردند، در یک کفهی ترازو گذاشته میشد.
همین مسأله درایران امروز هم آشکار است. اساساً یکی از شعارهای انقلابیون در دههی ۵۰ خورشیدی ایران، مبارزه با آزادی جنسی بود. در آن سالها فکرکردن و پرداختن به مسألهی سکس برای آرمان گراها، چه دینی و چه غیردینی، گویی قباحت داشت. این طرز فکر تقریباً بر همهی گروههای سیاسی مطرح آن روز، چپها، بومیگراها، مذهبیهای سنتی و روشن فکران مسلمان حاکم بود. در نظر غالب آنها مدرنیزاسیون محمدرضاشاه پهلوی کالایی وارداتی از غرب بود و فصل مشترک مبارزان، ضدیت با فرهنگ غربی به نظر می رسید که آن را برابر با بیبندوباری و فحشا میدیدند و بهکل آن را ضد ارزش میخواندند. از جمله میتوان به کتاب غربزدگی جلال آلاحمد و سخنرانیهای علی شریعتی در این باره اشاره کرد. و نیز، مجلهی مکتب اسلام که دو دهه پیش از انقلاب منتشر میشد، نظر مذهبیها را در این زمینه نشان میداد. بیانیهها و سخنرانیهای رهبران حزب توده و طرف داران بومیگرایی هم گویای نگرش دو گرایش مطرح دیگر در ایران آن دوره بود. به گواه تاریخ و تحلیل بسیاری از صاحبنظران، مهار ذهن و بدن تک تک افراد جامعه، ابزاری سیاسی میگردد از راه بستن نسبتهای جنسی به افراد. بهعبارتی، یک حجت دیگر برای سیاسیبودن مسائل جنسی در ایران امروز، اتهامهای جنسیست که در کشمکشهای سیاسی به فعالان و چهرهها زده میشود.
دکتر محمد برقعی، استاد دانش گاه هاوارد در واشنگتن دی. سی، نویسندهی مقالهایست با عنوان «سکسیترین انقلاب جهان». استدلال وی نیز برای نسبتدادن چنین صفتی به انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران، همین اتهامات جنسیست به مخالفان و منتقدان حکومت:
اگر نگاه بکنید، در هر انقلابی یک تمی اهمیت پیدا کرده است و بسته به این که چه مسائلی در جامعه اساسی بوده، آن تم خودش را نشان داده است. مثلاً به انقلاب فرانسه که نگاه بکنید اشرافیت و پادشاهی در دوران گذار فئودالیته به مدرنیته، تم اصلی بوده و هر که را گرفتند، بهنوعی منتسباش کردند به اشرافیت؛ حتا کشیشها را. اتهامها همیشه پیرامون این مسألهی فئودال و مالک بودن است، تا جایی که حتا اگر اسم افراد شبیه اشراف بود، آنها را میکشتند و یا حتا با کراوات مشکل داشتند و فکر میکردند این نشانهی وابسته گیست به نظام قبلی. یا انقلاب روسیه را نگاه کنید که علیه سرمایهداری و نظام کاپیتالیسم بود؛ هر که را گرفتند، فرق نمیکرد به چه دلیلی، اولین نسبتشان به آنها این بوده که عامل امپریالیسم است و بورژوا. در انقلاب ایران به بخش سیاسی که نگاه بکنیم، هرکسی را که میگرفتند و به هردلیلی، یکی از اتهاماتش جنسی بود.
دکتر برقعی برای این سخن خود نمونههایی میآورد:
مثلاً شما میبینید وقتی آقای نزیه را که جزء اولین کسانی بود که گرفتند و از رهبران «نهضت آزادی» و «جبههی ملی» و یک عمر مذهبی بود، من یادم نمیرود که در صفحهی اول روزنامه نوشته بودند که زیر تخت خانم آقای نزیه، آلت پلاستیکی مردانه پیدا شده! اولین تردید من راجع به آقای خمینی از همان جا آغاز شد؛ برای این که شما با این شخص بد هستی، چرا زنش را بدنام میکنی؟ آقای خمینی که خودش میگفت همه ی روزنامهها را نگاه میکند، چه طور نسبت به این مسأله سکوت کرد؟ یا وقتی امیرانتظام را گرفتند، در موردش همین اتهام را به کار بردند. امامی را که از خودشان بود، وقتی در جریان «قتلهای زنجیرهای» گرفتند، باز یکی از اتهامات اساسیشان این بود که او مفعول بوده و مورد تجاوز قرار میگرفته. سیرجانی، پیرمرد هفتادساله که اعتیاد هم داشت، باز متهماش کرده بودند به این که بچهبازی میکند.
دکتر کریم لاهیجی حقوق دان نیز، مثالهایی میزند از چند پروندهی قضایی نخستین سالهای پس از انقلاب:
مثلاً منوچهر مسعودی، وکیل دادگستری بود و مشاور حقوقی بنیصدر، رییس جمهور که با آن عنوان وی را محکوم کردند، ولی مسألهی ارتباط نامشروع و اینها را هم در اعمال او اضافه کردند و به این صورت اعدامش کردند. دکتر مظفر بقایی که در زندان مرد، و شاید هم او را کشتند، بعد گفتند به مرض سفلیس مرده است. موارد کم نبود.
این اتهامات جنسی حتا دامان برخی روحانیان معترض به حکومت را نیز گرفت؛ هم چون آیتالله نجفآبادی، استاد حوزهی علمیه قم و از نزدیکان آیتالله منتظری. حجتالاسلام صائمی، یکی از منبریهای پرنفوذ تهران، عبدالمجید معادی خواه و حتا حسین موسوی تبریزی، دادستان کل پیشین ایران.
محمد برقعی:و جالب است وقتی به نوع اتهامات نگاه بکنیم، اگر آدم مذهبی بود، اتهاماتش بیشتر بچهبازی می زدند یا لواط. و کسانی که غیرمذهبی بودند، اتهام شان زنا بود. در بخش مذهبی، صالحی نجفآبادی، که به نظرم بعداً اعدامش کردند، اتهامش دوباره همین مسألهی هم جنس بازی بود.
اما اگر حکومت چنین اتهاماتی را به ناراضیانش میزد، مخاطبانش جامعه و مردم بودند. تودهی سنتی و مذهبی مردم اگر کسی را با عنوان «ضد ارزشهای نظام» مستحق ترک و مرگ نمیدانستند، وقتی میشنیدند «فساد اخلاقی» دارد، در براندازی او با حاکمان هم دلی یا هم راهی میکردند.
محمد برقعی:این در حقیقت چیزی بود که در بطن جامعه وجود داشت. مثلاً شما در آمریکا میبینید که آن فشار را بر کلینتون گذاشتند سر آن رابطه با مونیکا، اما در فرانسه نمیتوانید چنین چیزی ببینید. و یا در یونان که نخستوزیرش رسماً دوست دختر داشت و مسألهی عجیب و غریبی نبود. این نشانمی دهد که چنین خصوصیتی در جامعه ی ایران بود که میتوانست چنین اتهاماتی را به عنوان تابوی سنگینی مطرح بکند. و جالب است که وقتی نگاه میکنید، میبینید هر دو طرف هم این اتهامات را به هم میزنند. این که شما می گویی توی جامعه خریدار دارد یا نه، اتفاقاً نکتهی خوبی ست.
آقای برقعی برای روشن کردن موضوع، دو خاطرهی عینی تعریف میکند؛ یکی مربوط به پیش از انقلاب و یکی پس از انقلاب:
در شیراز من افسر وظیفه بودم. قبل از انقلاب. دانش جویان شیراز اعتصاب کرده بودند. گردان ما برای کنترل اوضاع به آن جا رفت. بعد سراغ من فرستادند که شما بیایید. خب طبیعتاً من آدمی نبودم که بخواهم بروم مقابل دانش جویان بایستم. تا این که سرکاراستوارمان آمد و گفت، محمد اگر نیایی، ممکن است اتفاق بدی بیفتد. بلافاصله رفتم به خانه و لباس افسریام را پوشیدم آمدم و رهبری گردان را گرفتم و نتیجه هم این شد که توی دانش گاه منفور شدم. علتش هم این بود که وقتی من با سربازها صحبت کردم، معلوم شد وقتی این دختر و پسرها را روی چمن میدیدند، یک تصور بیشتر نداشتند؛ این که پسرها با دخترهای به این خوشگلی میخوابند؛ یقین داشتند. من این را چندین بار از سربازها شنیدم. یکی شان میگفت: اگر فرمان بدهند ما برویم این جا، با این تفنگام فلان زنها را پاره میکنم.
از روی غیرت ورزی و این صحبتها؟
نه! لذت جنسی! یعنی منتظر یک فرمان بود تا در حقیقت به نوعی تجاوز بکند. چون فکر میکرد که آن پسر دارد لذت میبرد و من چیزی گیرم نمیآید و برایش یقین بود که رابطهی زن و مرد اصلاً هیچ چیزی نیست مگر هم آغوشی.
بعد از انقلاب من در دانشگاه همدان که درس میدادم، یک روزی دیدم بیرون از دانشگاه تظاهرات عظیمی از همین تودههای مردم بود، با رهبری چند نفر از روحانیون و چند نفر از رانندههای آن جا که حالا حزبالهی شده بودند. آن وقت دخترها و پسرها، زنها و مردهایی که استاد دانش گاه یا از دانش جویان بودند، به اعتصاب در خواب گاه نشسته بودند. من که آمدم، خب به دلیل سوابقام که هم در فضای مذهبی بودم و هم یک آدم سیاسی بودم که زندان رفته بودم و این حرفها و مورد قبول بچههای مذهبی بودم، با آنها صحبت کردم و گفتم آخر چه کار دارید با اینها؟ گفتند: آقا فساد بینهایت است! آقای توی این خواب گاه شب و روز اینها دارند با هم هم آغوشی میکنند! یعنی فرضشان این بود که اگر دختر و پسر یا زن و مردی این جا اعتصاب میکند، خب معلوم است که شب همه پهلوی هم میخوابند! و مردم هم به این دلیل بیشتر تحریک میشدند، تا این که بهشان میگفتی اینها کمونیستاند یا مثلاً مخالف امام هستند. نه، مسألهی جنسی و سکسی مسألهی اساس قضیه بود. و شما میبینید در تهران هم همین بود؛ در آن جریان عاشورا که معروف بود، یکی از صحبتها همین بود که پسرها و دخترها میآیند این جا و پارتی میدهند و عیاشی میکنند.
وی تأکید میکند، بسیاری از اهل تجدد نیز در مورد موضوع سکس، حساس بوده و هستند:
این تنها متعلق به بخش مذهبیمان نبود؛ من با بسیاری از انتلکتوئلها و مقامات نظام قبلی که صحبت میکردم، اینها هم میگفتند: آقا ما که میگوییم اینها همه فاسدند، نگاه کنید هاشمی رفسنجانی فاحشه گی را در کشور مد کرده است. میگفتم: آقا کدام فاحشه گی! صیغه یک مسألهی قانونیست. من اتفاقاً از یکی از آدمهایی که این جا تحصیل کرده پرسیدم: مگر دختر تو دوست پسر ندارد؟ خانهات نمیآید؟ گفت: چرا. گفتم: این را زشت میدانی؟ گفت: نه! گفتم: خب چه طور پس اگر یک دختری با یک پسری باشد و بگوید من قانوناً همسر صیغهای او هستم، این را زشت میدانی؟ چرا؟ مثلاً این یکی از ضربههایی بود که آن موقع به رفسنجانی خورد. یادتان هست؟ به دختر رفسنجانی هم همچین ضربه خورد و مرگ سیاسیاش شد؛ چون گفت دوچرخهسواری دخترها توی پارک بد نیست.
این مسألهی عمومی بود؛ در سطح دانش گاهمان هم همین بود، در بخش متجددمان هم همین بود. الآن هم شما نگاه کنید مثلاً به اپوزیسیون خارج از کشور، ارگانایز و غیره؛ اولین حرفی که راجع به ایران میزنند چه هست؟ میگویند آقا ایران فاحشهخانه شده است! دخترها همه فلاناند، میرویم توی خیابون سوار میکنیم و از این جور چیزها. در حالی که آمار که این را نمیگوید. در همهی دخترها که «عفت» از بین نرفته است. خب جامعه باز شده است، میلیونها دختر دانش جو شدهاند. آنهایی که از شهرستان آمدهاند تهران، با فضای آزادتر و روابط جنسی آزادتری روبهرو میشوند. ولی امثال ما که به اصطلاح مترقی هستیم و به بیپروایی جنسی را اخلاقاً ایرادی نمیگیریم، اسم این را میگذاریم فاحشه گی. در حالی که فاحشه گی معنای خاصی دارد؛ عدهی خاصی هستند که پول میگیرند برای آن مسأله. مسألهی پولگرفتن هم عوارض نظامهای اقتصادیست. مگر توی شوروی این اتفاق نمیافتاد؟ وقتی مشکل اقتصادی ایجاد میشود، یک عدهای مهاجرت میکنند و این مسأله به وجود میآید.
از یک طرف هم، دخترها و پسرها مثل این که بیپروایی عمل جنسی را نوعی مبارزه با نظام میدانند.
به هر حال، ذهنیت جامعه درگیر است. آن وقت چون این حکومت هم از همین جامعه درآمده و طبیعتاً از قشر سنتیتری از همین جامعه هست، این مسأله برایش اساسیتر است و هرکسی را به این مسأله منتسب میکند.
او از بخش کاملاً غیرمذهبی نیز یاد میکند:
جالب است که این را توی بچههای چپ هم داشتیم. مثلاً اگر دوستدختر یا دوست پسر پیدا میکردند، زشت بود. بخوانید آن کتاب نگاهی به جنبش چپ از درون را که در آن جا مثل این که با یک حزبالهی خالص و زاهد سروکار دارید. این جا در کنفدراسیون هم این حرفها زشت بود؛ رابطهی دختر و پسر! در حالی که رابطه یک امر عادی و طبیعی است. اصلاً یکی از ایرادهایی که به لاشایی میگرفتند این بود که تا میروی آن جا دوستدختر پیدا نکنی! ولی از نظر نیک خواه، ازدواج که نمیتوانند بکنند، چون چریک هستند و رابطه هم پیداکردن یعنی فساد. خب اینها وقتی به انقلاب رسیدند اولین کارشان همین سرکوب وحشتناک بود. حالا مشکل دومشان این است که زنها بعد از انقلاب در حد وسیعی آمدند در درون جامعه دخالت کردند. تا آمدند دخالت کردند، با آن ذهنیت مرد، اگر خواهر زینب هم هست و با برادر پاسدار دارد صحبت میکند، لابد رابطه ی جنسی دارد! شما این را در مجاهدین خلق هم میبینید؛ وقتی طلاقها را اعلام میکنند. یعنی روابط زن و مرد را نوعی خردهبورژوایی نگاه میکنند. بنابراین وقتی شما خودتان را دربست متعلق میکنید به آن مجموعه، از راه این کنترل است.
در کلیسا، کاتولیکها هم همین را دارند، برای این که شما کاملاً دراختیار کلیسا قرار بگیرید. شما را از روابط خصوصیات با جنس مخالف قطع میکند که در حقیقت زیرکنترل بردن است. این را قبول دارم.
اما در ایران امروز یک لایه قبل از آن است؛ عقدههای انباشتهشدهی جنسی است؛ این تابویی که از آن صحبت نمیشود.