دفتر مخصوص ازدواج بیماران مبتلا به ایدز در هند
دفتر مخصوص ازدواج بیماران مبتلا به ایدز در هند
سورات، هند: هینا پاتل، در مراسم سوزاندن جسد شوهرش، شش سال پیش، توسط خانواده شوهر مطلع شد که همسرش بر اثر بیماری ایدز مرده است. هینا در آن زمان بیست و یک سال داشت.
از آن زمان تاکنون، هینا پاتل – که اسم کاملش برده میشود تا از سایر افرادی که در این مطلب، پاتل نام دارند، متمایز گردد – مرتب درباره بیماری شوهرش سؤال کرده است، اما پاسخی جز سکوت دریافت نکرده است. پس از مرگ شوهر، هینا با این واقعیت روبرو شد که نه تنها شوهر و خانوادهاش از بیماری وی مطلع بودند، بلکه خودش نیز مبتلا به ایدز شده است.
بلافاصله پس از مرگ شوهر، او نیز نظیر بسیاری از بیوه گان مبتلا به این بیماری، از خانه شوهر و خانوادهاش بیرون انداخته شد. او به خانه والدینش بازگشت و برای دریافت مشاوره روانی به یک سازمان محلی برای بیماران ایدزی مراجعه کرد، و بعدها به صورت نیمه وقت به کار در آن جا پرداخت. در طی یکی از جلسات آموزشی در سال 2003 بود که با زنی به نام داکسا پاتل آشنا شد.
داکسا پاتل، که یکی از مشاوران بود، روزی از وی پرسید: «چرا ازدواج نمیکنی؟»
به این ترتیب داستان موفقیتآمیز اولین دفتر ازدواج برای مبتلایان به ایدز در هند آغاز شد.
طبق گزارش "برنامه مشترک با سازمان ملل درباره مبتلایان به ایدز" حدود 7 / 5 میلیون بیمار مبتلا به ایدز در هند وجود دارد که 39 درصد آنان، زنان هستند.
در حالی که بیشتر به پیشگیری و آگاهیبخشی توجه میشود، افراد مبتلا به این بیماری هنوز با تبعیض و انزوای گستردهای روبرویند و این موضوع، به ویژه برای زنان، سختتر است.
چالشهای بیوههای مبتلا به ایدز
در جامعهای که زنان فقیرترند و اطلاعات کمتری درباره این بیماری دارند، اجرای ضعیف قوانین مربوط به وراثت نیز زندگی زنان بیوه مبتلا به این بیماری بدنام را دشوارتر میسازد. در کشوری که مردم بخشهای وسیعی از نواحی روستایی اعتقاد دارند که ایدز، بیماری رانندگان کامیون یا فاحشههاست، زنان متهم به فساد اخلاقی میشوند. زنان، به ویژه ساکنین روستاها و شهرهای کوچک، که تحصیلات چندانی ندارند و به ندرت شاغلند، باید با مشکلات اقتصادی فراوان نیز دست و پنجه نرم کنند.
اما دفتر ازدواج، در شهر سورات، در استان غربی گجرات و تحت مدیریت شبکه بیماران ایدزی استان گجرات، یاریرسانی به زنانی نظیر هینا پاتل را آغاز کرده است. اکسا پاتل، 30 ساله، از اعضای دفتر شبکه که به بیماری ایدز مبتلا است، میگوید، ایده تأسیس این دفتر در سال 2003 به وجود آمد؛ در آن زمان مشاوران مرکز توجه کردند که بسیاری از مردان جوان مجرد مبتلا به ایدز در مراجعه به مرکز درباره نیاز خود به یافتن یک همسر، پشتیبان و رابطه جنسی صحبت میکنند.
این مردان تحت فشار خانواده بودند تا به خواستگاری رفته و همسر مناسبی برای خود بیابند، اما آنها یا از بیماری خود با خانواده حرفی نزده بودند، یا مثل مورد شوهر هینا به نصیحت خانواده گوش کرده و علیرغم بیماری، ازدواج کرده بودند.
داکسا پاتل میگوید: «آنها برای راهنمایی نزد ما میآمدند. در عین حال، زنان بیوه زیادی را میدیدیم که پس از مرگ شوهر از خانه و خانواده بیرون رانده شده بودند. فکر کردیم، چرا این مردان و زنان را با هم آشنا نکنیم، تا بتوانند در خود این شبکه همسر و عشق خود را بیابند؟»
داکسا پاتل، هینا را به جاگدیش پاتل، یکی از مردان مراجعه کننده به مرکز، معرفی کرد و آنها اولین مورد موفق این دفتر بودند. از آن زمان تاکنون 22 زوج با هم ازدواج کردهاند.
جستجوی مورد مناسب
رازیک بهوا، 31 ساله، زمانی که نتیجه آزمایش مثبت از آب درآمد، نامزد داشت. در پی توصیه پزشک، وی از نامزدش جدا شد. در سال 2004، او فرم درخواست را پر کرد و دو سال طولانی منتظر ماند، زیرا رابطهاش با هیچ یک از زنانی که عکس یا خودش را دیده بودند، سر نگرفته بود. «بعضیها مرا رد کردند چون زیادی چاق بودم یا سنم زیاد بود. بعضی مرا رد کردند چون نمیخواستم با زنی ازدواج کنم که بچه دارد.»
یک سال پیش، او از طریق دفتر با آلکا پاتل، یک بیوه 28 ساله، آشنا شد. بهوا میگوید: «این یک شراکت است. وقتی دو بیمار ایدزی با هم عروسی میکنند، به معنای واقعی نسبت به یکدیگر متعهد میشوند. ما در واقع به یکدیگر میگوییم وقتی که از پا افتادی، من از تو مراقبت میکنم و وقتی من از پا بیفتم، تو از من.»
بیماران ایدزی، نسبت به زوجهای دیگر که قول زندگی مشترک تا آخر عمر را میدهند، با قطعیت بیشتری به مرگ نزدیکند. رنی پاتل، 30 ساله، میگوید: «مسلماً فشار و عدم امنیت بیشتری وجود دارد. با وجود این، یا دقیقتر، به این علت، برای یک بیماری ایدزی داشتن یک همسر بسیار ضروریست.»
پیش از ازدواج، مشاوران با زوجها نشستی برگزار میکنند و برایشان واقعیتهای ازدواج را توضیح میدهند. برای مثال، آن ها حتا نمیتوانند به بچهدار شدن فکر کنند، و باید همیشه پیشگیری لازم را بکنند تا سلامت یکدیگر را به مخاطره نیاندازند.
رانی پاتل، میگوید: «لازم است که آنها جوانب عاطفی، مالی، روانی و جسمی این پیوند را درک کنند.»
شرم و بدنامی
زمانی که رانی پاتل فهمید که بیمار است، این خانواده، دوستان یا اطرافیان وی نبودند که دربارهاش قضاوت کردند؛ این پزشکان بودند.زمانی که شوهر پاتل رانی در تصادف مرد، وی 23 ساله بود. به علت بیماری قبلی و شوک ناشی از این مرگ، او در بیمارستان بستری شد. در آن جا معلوم شد که مبتلا به ایدز میباشد.
در حالی که او هنوز با این مسئله مبارزه میکرد که به یک بیماری مهلک مبتلاست، پزشکان از او خواستند که بیمارستان را ترک کند. او میگوید: «این یک شوک کامل بود. این بیمارستانی بود که من همیشه به آن مراجعه میکردم. و اکنون آنها مرا به چشم یک جانی نگاه میکردند. از خودم میپرسیدم چه نوع بیماری دارم که حتا دکتر هم حاضر نیست به من دست بزند.»
رانی پاتل توسط پزشک محلی به سازمان بیماران ایدزی فرستاده شد. «در آن جا گریه کردم و گریه کردم. نمیدانستم چه نوع بیماری دارم یا چه اتفاقی افتاده است.» مشاورانش، داکسا پاتل و اومش پاتل، به او درباره رایطش آموزش دادند و پس از چند ماه، رانی آن اندازه مطلع شده بود که خودش به یک مشاور تبدیل شود.
راتی پاتل، داکسا پاتل و اومش پاتل هنوز با سؤالات و مسایل زیادی روبرویند که احساس میکنند برای افرادی که به این بیماری مبتلا نیستند، قابل درک نیست. بنابراین شروع کردند در خانه داکسا به برگزاری جلسات و گفتگو درباره کارهای مثبت دیگری که میتوان برای این بیماران کرد. کار آنها به تأسیس "شبکه استان گجرات برای افراد مبتلا به ایدز" منجر شد.
رانی در دفتر کار میکرد و پیش از آن که عاشق اومش شود، به انجام چند ازدواج یاری رساند. آنها سال پیش در روز والنتین با هم ازدواج کردند.