همسر محمد رضا خاتمی و نوه خمینی : چادر را به زور به زنان ایران تحمیل کردند
همسر محمد رضا خاتمی و نوه خمینی : چادر را به زور به زنان ایران تحمیل کردند
مبارزه نوه دختری آیت الله خمینی با چادر، از دید نیویورک تایمزنازی عظیما (رادیوفردا): الن اسکیولینو Elaine Esciolino گزارشگر نیویورک تایمز در تهران گفتوگویی با زهرا اشراقی نوه دختری آیت الله خمینی داشته است که در شماره امروز این روزنامه با عنوان: دختر انقلاب ایران با چادر مبارزه میکند، به چاپ رسیده است. الن اسکیولینو مینویسد اگر بخواهیم در جمهوری اسلامی ایران به کسی گواهی صلاحیت بدهیم مدال طلا نصیب زهرا اشراقی میشود که نوه آیت الله خمینی و همسر برادر رئیس جمهوری ایران است و شوهرش محمد رضا خاتمی، رئیس فراکسیون اصلاح گرایان در مجلس است.در جامعه ای که زنان قدرت خود را از مردانشان اخذ میکنند خانم اشراقی باید از پایگاه مهمی برخوردار باشد. با این حال این زن ۳۹ ساله که مادر دو فرزند و کارمند دولت است و در آپارتمان لوکسی و پر تجملی زندگی میکند خود را در دام وضع خانوادگی اش اسیر مییابد و از سر کردن چادر نفرت دارد. او میگوید: متاسفانه چادر را به زور به زنان تحمیل کرده اند. چه در مکان های دولتی ، چه در مدرسه دخترم.چادر یک لباس سنتی ایرانی بوداما سمبل انقلاب تبدیل شد و حالا مردم برای آن حرمتی قائل نیستند. من فقط به خاطر وضعیت خانوادگی ام چادر سر میکنم.اما به نوشته الناسکیولینودر جایی که ایت الله خمینی چادر را پرچم انقلاب خوانده است این حرفها بوی طغیان میدهد.خانم اشراقی باید به عنوان عضو خانواده آیتالله خمینی نمادانقلاب و جمهوری اسلامی آن باشد و هیچ چیز جز چادری که سراسر بدن ازفرق سر تا نوک پا را بپوشاند نمی تواند سمبل این انقلاب باشد.اما برخورد مردم با چادر اکنون در ایران انقدر منفی است که بعضی کسبه به ویژه در نقاط شمالی تهران از فروختن جنس به چادری ها خودداری میکنند. خانم اشراقی میگوید: رفته بودم از یک مغازه شلوار بخرم اما مغازه دار شلوار را به من نفروخت چون چادری بودم. و میافزاید: ولی تقصیر خودمان است . مردم از دستگاه راضی نیستند و چادر نماد این حکومت شده.زهرا اشراقی زنی است با چشمان میشی و ابروانی کاملا پیراسته و موی اندکی های لایت شده که در وزارت کشور درباره بهبود امور زنان کار میکند. او میگوید با همکارانش در اداره برسر رنگ و مدل لباسهایی که زیر چادر میپوشد مدام در جنگ است .با این حال در خانه لباسهای به قواره اندامش بر تن میکند. در پاسخ الن اسکیولینو که اگر در خیابان چادر از سر بردارد چه میشود میگوید: مگر میخواهید حکم قتلم صادر شود؟خانم اشراقی در ارزوی داشتن هم سخنی بیرون از محیط خانواده خود است. در کشوری که دیوارهای بلندی میان زندگی خصوصی و زندگی اجتماعی قرار دارد ،در خانواده های مذهبی این دیوارها بازهم بلندتر است. میگوید: مینشینم اینجا و احساس میکنم خودم نیستم. خود واقعی ام نیستم . باید همیشه پشت نقابی پنهان باشم.شوهرش محمدرضا خاتمی، پزشکی که از بارز ترین چهره های سیاسی ایران است از گفت و گو با الناسکیولینو سرباز میزند. با انکه پدر بزرگش موسیقی را مانند تریاک مخدر دانست زیرا مردم را بی غیرت میکند ، زهرا اشراقی میگوید که در خانه گاه آواز میخواند و میرقصد.می گوید نمی توانم حس هایم را خفه کنم.در زمان انقلاب زهرا ۱۴ ساله بود. ۴ سال بعد اورا به شوهر دادند. به دانشجوی پزشکی ای که چهارسال ازاو مسن تر و پسر آیت اللهی مشهور بود.می خواست موسیقی و نقاشی بخواند اما خانواده مخالفت کردند پس رو به تحصیل فلسفه آورد که پدربزرگ با آن هم مخالف بود چون خواندن فلسفه را کاری برای تمام عمر میدانست که در طاقت زنان نمی گنجد.می گوید: همیشه رویم فشار بوده. جوانی ام هدر شد.در انتخابات سال ۱۳۷۶ برای آقای خاتمی که در آن هنگام روحانی ای متوسط ورئیس کتابخانه ملی بود ستاد های انتخاباتی یبه راه انداخت. اما اکنون امید خود را به اصلاحات سیاسی در ایران در برابر محافظه کاران ازدست داده است. آشکارا برادر شوهرش را محکوم میکند که: سرعت آقای خاتمی لاک پشتی است.آرزوی او داشتن زندگی آرامی فارغ از سیاست است. میگوید: فکر میکردم میشود وضع را عوض کرد اما حالا به این نتیجه رسیده ام که فقط یک طرز فکر میتواند حکومت کند.و میافزاید : میترسم تلفن هایمان را گوش بدهند، میترسم توی اتاق ها شنود گذاشته باشند. تمام زندگی ام را در جنگ های سیاسی گذرانده ام. حالا فقط منتظرم که شوهرم از سیاست بیرون بیاید.