گفت وگو با سید جلال الدین دری نویسنده مجموعه پول کثیف

گفت وگو با سید جلال الدین دری نویسنده مجموعه پول کثیف

ممیزی شخصی


مجموعه پول کثیف به نویسندگی جلال الدین دری و تهیه کنندگی قاسم جعفری جمعه ها از شبکه پنج سیما در حال پخش است. این مجموعه در سال 84 به کارگردانی جواد افشار تولید شده و حدود دو سال به دلایل ممیزی از پخش آن جلوگیری شده است. از قرار معلوم با توجه به اینکه سه قسمت از این مجموعه پخش شده با یک سری ممیزی ها روبه رو شده است. قاسم جعفری در مقام کارگردان سریال های پرمخاطب و جذابی را در کارنامه کاری خود به ثبت رسانده است، اما در این سریال در مقام تهیه کننده وسواس های زیادی به خرج نداده. لابد این کاستی ها را باید به حساب کارگردان مجموعه نوشت؛ کارگردانی که در کارنامه کاری خود در سال گذشته سریال های ضعیفی مانند جابربن حیان را دارد. سریال از لحاظ طراحی صحنه، لباس و گریم دچار کاستی است و از ریتم نامناسب رنج می برد. با این حال داستان خوب و نو مجموعه به همراه بازی خوب و روان برخی از بازیگران مانند رضا رویگری مجموعه را به سمت و سوی دیگری سوق می دهد.جلال الدین دری در کارنامه کاری خود چند سریال به نام های خندان، خورشید و ماه، کمکم کن و پول کثیف را به ثبت رسانده و در حال حاضر مشغول نوشتن سریالی برای شبکه پنج سیما است.
***با آنکه سه قسمت از مجموعه پول کثیف پخش شده این مجموعه توانسته مخاطبان زیادی را به خود جلب کند شما به عنوان نویسنده مجموعه فکر می کنید فیلمنامه چقدر تاثیرگذار بوده است؟اصولاً در عرصه نویسندگی در تلویزیون چند نوع فعالیت وجود دارد.کارهایی که شبکه یا سازمان به مناسبت های مختلف به نویسنده سفارش می دهد. کارهای دیگری است که نویسنده خودش نوشته و به سازمان ارائه داده و مورد قبول واقع شده. کارهایی نیز هست که با مشارکت سازمان یا نهاد یا ارگان دولتی یا بخش خصوصی تولید می شود. پول کثیف با مشارکت ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز تولید شده است، معمولاً نگارش فیلمنامه ای که سفارشی است یا قرار است سیاست های سفارش دهنده و مشارکت کننده را تبلیغ کند در جذب مخاطب کمی مشکل پیش می آید. وقتی از طرف قاسم جعفری تهیه کننده مجموعه پول کثیف برای نگارش فیلمنامه دعوت شدم، یک سری تحقیقات در مورد قاچاق کالا و ارز در اختیارمان گذاشتند، از ابتدای بحث که ما با جعفری صحبت می کردیم، به نظرم رسید اگر بخواهیم وارد این وادی شویم یک سری قاچاقچی هستند و دارند جنس قاچاق می کنند و یک سری پلیس هستند که دائماً دنبال اینها می گردند و می دوند، مثل کارهایی که چندین سال از تلویزیون پخش می شود، یک کار کلیشه ای می شود و به نظرم قافیه را باختیم. به همین علت سعی کردیم فیلمنامه را از جایی شروع کنیم که قصد دارد در ایران کار تولید انجام دهد. در واقع می خواستیم به این نتیجه برسیم که آیا کسی می تواند در ایران کار تولید انجام دهد یا دست ها و عواملی هستند که آن را به سمت کار قاچاق یا کار غیرقانونی سوق می دهد. در نتیجه شخصیت داریوش خسروی که فرهاد جم بازی می کند، بر اساس شخصیت فردی که قصد تولید پوشاک داخلی دارد، طراحی شد و ما آمدیم به جای این که قصه فیلمنامه را بنا بر یک ماجرای فقط پلیسی و تعقیب و گریز بگذاریم، روی شخصیت و روابط استوار کردیم.بعضی از تحقیقاتی که عوامل در اختیار ما گذاشتند و یک سری تحقیقاتی که خودمان داشتیم مبنی بر این بود که تعدادی از این آدم ها به قصد و نیت کار تولید وارد می شوند، اما ناگزیر، وقتی می بینند که با یک عبور موقت پارچه یا کالا به اندازه تمام سودی که در طول سال باید داشته باشند، سود کسب می کنند، خواه نا خواه به این سمت سوق پیدا می کنند، پس فیلمنامه ما تبدیل شد به بازی روابط انسانی و سرنوشت و سرگذشت آنها، اما در طول کار ما مجبور بودیم نشان دهیم پلیسی این ماجراها را پیگیری می کند، اما پلیس مجموعه پول کثیف، پلیسی نیست که ما در اغلب کارها دیده ایم، بلکه با یک ویژگی متفاوت به آن نگاه کردیم، به دلیل این که مقداری از کلیشه پرهیز کنیم.در مورد قاچاق ما سریال های زیادی داشته ایم، اگر از کلیشه ای بودن پرهیز می کنید چرا باز هم موضوع اصلی فیلمنامه را به قاچاق و قصه تکراری آن اختصاص دادید.بله، شما درست می گویید. در تلویزیون چندین و چند کار تولید شده و همه در مورد قاچاق مواد مخدر بوده، ولی پول کثیف اولین کاری است که در مورد قاچاق کالا صحبت می کند، وقتی صحبت از قاچاق می شود، همه فکر می کنند یک شیء نامربوط، ناحلال و غیرقانونی وارد مملکت می شود، در صورتی که هر چیزی مثل پارچه و شکر و... باید به اندازه ای وارد مملکت شود، اگر بیشتر وارد یا خارج شود، قاچاق محسوب می شود. مثلاً در زمینه سوخت ما قاچاق می کنیم به کشورهای دیگر، یعنی سوخت به اسم کشور ما وارد می شود، چون قیمتش خیلی پایین است، به کشورهای دیگر فروخته می شود، اما پارچه، شکر، مواد خوراکی، پوشیدنی، بهداشتی، لوازم صوتی و تصویری از کشورهای دیگر بیش از حد به ایران وارد می شود. بنابراین این ماجرا می تواند به سه قسمت روایت شود. ما فکر کردیم براساس روابط بنا کنیم. داریوش خسروی و مریم قصد داشتند کارخانه ای احداث کنند، ولی بعد از یک مدت حتی در زندگی شخصی شان به بن بست می رسند. پول و شهرت و مقام، طوری شخصیت اصلی کار را در خودش می بلعد که خودش نمی فهمد کار قاچاق انجام می دهد، فکر می کند دارد کار تجاری انجام می دهد، تحت نظر کیان. اما بعد از مدت زمانی می فهمد که کار قاچاق انجام می دهد و راه برگشتی ندارد، نه این که نمی تواند، بلکه نمی خواهد برگردد و بعداً این شخص تبدیل می شود به پدرخوانده و مافیای قاچاقچی ها و حتی شخصیت اصلی مثبت قصه ها که نقشش را حسن اسدی بازی می کند، به دنبال این آدم می رود و متوجه می شود این حتی آن آدم اصلی نیست. آدم های اصلی، پشت پرده هستند و دسترسی به آنها غیرممکن است و حتی در راه کشف آنها کشته می شود.در نوشتن فیلمنامه درگیر چه ممیزی هایی از سوی سفارش دهنده بودید؟یک سری ممیزی ها است که به سریال لطمه وارد می کند، این ممیزی یک سری مال خود سازمان است، یک سری دیگر هم مربوط به ستاد قاچاق کالا و ارز است که بعد از تغییر ریاست جمهوری و آمدن مدیران جدید به ستاد، به کار تحمیل کردند و کار یک سال تقریباً پخش نشد و درگیری هایی بود برای پخش کار که ما متوجه اختلافات نشدیم. به هر حال الان هم نمی دانیم که چرا پخش نشد. در موقع نگارش همه دست ما را باز گذاشتند و اجازه دادند مسائلی را که باید عنوان شود، عنوان کنیم؛ آن هم به شیوه درستش. به هر حال ما در مملکتی زندگی می کنیم که عقاید و مقرراتش را می دانیم. از آنجایی که پول کثیف اولین کار من نیست. چند تا کار از قبل دارم با قوانین و نگارش سازمان از قبل آشنا بودم، اما الان شاید ما یک سری از ممیزی ها را نمی دانیم. به هر حال همه اینها لطمه می زند به ماحصل چیزی که مردم می بینند، چرا که مردم مخاطبین ما هستند، در نهایت آنها هستند که قضاوت می کنند. یکی از مسائلی که همیشه در کشور ما گفته می شود این است که ما چه در تلویزیون چه در سینما، مشکل ضعف فیلمنامه داریم. من شدیداً با این شعار مخالفم. آیا ریشه یابی کرده ایم که این ضعف از کجا می آید. در زمانی که فیلمنامه پول کثیف نوشته می شد بازیگران سینمایی و تلویزیونی زیادی فیلمنامه را خواندند و گفتند این نقش خیلی جای کار دارد. فیلمنامه طوری نوشته شده که حداقل جای کار برای بازیگر دارد و سعی شده کاراکتری وسط قصه رها نشود، اما آن چه که الان می بینیم بعضی کاراکترها روی هوا هستند و نمی دانیم چه سرانجامی خواهند داشت؛ شاید به خاطر مسائل نظارتی یا سلیقه ای یا هر چیز دیگری. به هر حال همه به پای نویسنده نوشته می شود. کارگردان دیگری که کار را تماشا می کند، می گوید این شخصیت چرا این طوری است، چرا وسط کار می پرد، چرا قصه پرش دارد؟ این پرش قصه دست من نیست، من سعی ام را کرده ام که هر چیزی سر جای خودش باشد، اما عواملی هستند که باعث می شوند کار افت پیدا کند و بعد این افت به پای فیلمنامه نوشته می شود.چرا دو سال از پخش این سریال جلوگیری شد؟اینها را باید ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز توضیح دهد و بیشتر هم برمی گردد به مدیریت. زمانی که این سریال به ما سفارش داده شد، مدیران سازمان مبارزه با قاچاق کالا و ارز تیم آقای قالیباف بودند، در اواخر تولید مدیران ستاد عوض شدند و من چون نویسنده کار بودم اصولاً با آنها دیگر کاری نداشتم ولی تهیه کننده یا شبکه پنج می دانند که چقدر آنونس این کار پخش شد، سال گذشته در همین ایام 7 الی 8 شب تبلیغ کردند ولی سریال پخش نشد. به هر حال از اینکه الان پخش می شود خوشحالیم، ولی چگونگی پخشش مهم است، نویسنده ها اصولاً ماحصل کارشان به خیلی چیزها بستگی دارد، به بازی بازیگر و به کارگردانی خوب. ما صحنه هایی را در این کار نوشته ایم که به سلیقه کارگردان حذف شده، همین موضوع به شخصیت پردازی کار لطمه زده، ما نمی دانیم آن شخصی که قاچاق کرده بود و خانمی رفت در بیمارستان او را به قتل رساند از کجا پیدا شده، در صورتی که یک سری سکانس هایی را من نوشته بودم که اصلاً گرفته نشده شاید یک مقدارش برمی گردد به عجله ای که تیم سازنده داشته اند یا به سلیقه کارگردان. ولی این موضوع به کار لطمه می زند، تماشاگر با آدمی مواجه می شود که از قبل ندیده. در صورتی که از اول نوشته شده که این آدم کی بوده و چرا دستگیر می شود، توی چه ماجرایی دستگیر می شود و در چه ماجرایی تصادف می کند و حالا آمده تهران و برای همه مهم است که این شخص به حرف بیاید و بگوید این قاچاق از کجا آمده، همه اینها را ما ندیده ایم فقط یک نفر را روی تخت بیمارستان می بینیم که به قتل می رسد. این چقدر می تواند به کار لطمه بزند، هرکسی ببیند فکر می کند عقل من نویسنده نرسیده چنین چیزهایی را بنویسم، در صورتی که این چنین نیست، خیلی از ریزه کاری ها را من در فیلمنامه نوشته ام. من فکر می کنم بیشتر از اینکه مشکل فیلمنامه داشته باشیم، مشکل فهم فیلمنامه داریم. واقعاً خیلی مهم است کارگردانی فیلمنامه ای را بخواند و تشخیص دهد چه صحنه ای زاید است و می تواند حذف کند و چه صحنه هایی را باید بگیرد و زاید نیست. صحنه های زاید می توانند در روند تولید و شخصیت پردازی تاثیر نگذارد اما صحنه هایی است که معرفی شخصیت است و گره و معرفی یک جای دیگر است. و حالا فکر کنید آن صحنه را نگرفته اید و چون آن صحنه را نگرفتید تماشاگر سردرگم است که این آدم از کجا پیدا شده، این را کارگردان تشخیص داده که نباید بگیرد که این تشخیص غلط بوده است و باز این لطمه می زند به کار فیلمنامه نویس. در نهایت می گویند نویسنده نمی داند شخصیت را چطور وارد قصه بکند، در صورتی که نویسنده این کار را انجام داده و کارگردان و عوامل نظارتی آن را حذف کرده اند، لازم به ذکر است که در حین نگارش فیلمنامه با چندین و چند جور مسائل نظارتی درگیر بودیم. امکان این مساله است که ممیزی، بیشتر متوجه بازی های یک بازیگر باشد؟ من با رویگری تجربه تئاتر داشتم و سال 81 تئاتری به نام «والس خداحافظی» را با نویسندگی خودم در فرهنگسرای نیاوران اجرا کردیم. آنجا من به توانایی و صدای ایشان پی بردم. وقتی نقش کیان را می نوشتم در پس ذهنم این نقش را برای رویگری می نوشتم و به قاسم جعفری هم پیشنهاد کردم که رویگری این نقش را بازی کند. پس از طی پروسه ای هم تهیه کننده و هم رویگری به توافق رسیدند. در صحنه های دیگری که شخصیت اصلی ایفای نقش می کند، آنقدر ریتم کلامی کند است که صحنه افت پیدا می کند، کارگردان و عوامل دیگر حتماً متذکر نشده اند یا اگر هم شده اند دیگر نتوانسته اند کاری بکنند.اوج صحنه هایی که من نوشته بودم اصولاً ریتم فکری کسی است که بدهی سنگین دارد و بسیار گرفتار است. این نیست که این همه آرام و یواش و با لبخند صحبت کند، جاهایی بود که طلبکار جلوی خانه اش بود و در سکانس بعدی در حال رفتن به زندان برای بچه اش ماچ می فرستاد. اینها صحنه هایی است که به سلیقه کارگردان برمی گردد. نویسنده دیگر سر صحنه حضور ندارد و در پرداخت کارگردان درمی آید. مثلاً من نوشتم این آدم بدهکار است و آشفتگی دارد، حالا باید دید که برداشت بازیگر و کارگردان از آشفتگی چیست؟شاید ایشان یا کارگردان آدم بدهکاری که زیر 200 میلیون بدهی است و هر لحظه امکان دستگیری این شخص وجود دارد را ندیده اند.آدم با آبرویی که چنین مشکلی دارد دچار استرس است. پراکنده و تکه تکه باید حرف بزند، باید ریتم بیانی اش سریع تر شود. اگر من کارگردان کار بودم همه اینها را در نظر می گرفتم. به هرحال افشار چند مجموعه تلویزیونی کار کردند و فرهاد جم هم همین طور، شاید تشخیص آشفتگی شان این باشد. اگر ما می بینیم شخصیتی مورد قبول تماشاگر واقع می شود، حتماً تحلیل درستی از کاراکتر داشته و در مورد تجلیل شخصیت تجربه داشته.حتی تغییر گریم را در خانم بروفه نمی بینیم، چه زمانی که شرکت شان پابرجا است و چه زمانی که شوهرش زندان است. در همه حالت ها گریم شان یکی است یا هیچ استرس و فشار روحی ندارند. یا مثلاً آقای جم با فروش ماشینش که حتی گوشه ای از قرض هایش را پرداخت نمی کند لبخند رضایتی برلب دارد. در کنار همه این مشکلات در خانه ای زندگی می کند که با فروش خانه می تواند قرض هایش را بدهد در طراحی لباس هم تغییرات آن چنانی نداریم.در فیلمنامه به این صورت است که این فرد از روی ناچاری و لاعلاجی حتی تعلل می کند. حتی دم در بنگاه می رود بعد برمی گردد، قصدش فروش نیست، در یک لحظه تصمیم می گیرد ماشینش را بفروشد حداقل دو یا سه نفر را رد کند بروند. در مورد خانه هم من نوشته بودم خانه معمولی، البته ما همه چیز را طوری نوشته بودیم که تماشاگر همذات پنداری کند، اما انتخاب غلط طراح صحنه ممکن است کار را خراب کند. به نظر من بیشتر این مسائل برمی گردد به حیطه کار کارگردان و تهیه کننده و کسانی که در انتخاب عوامل موثرترند. حالا خوبی کار قاسم جعفری این است که مشورت می گیرد اما ملاحظاتی هم دارند، شاید بودجه کفاف نمی دهد که از گریمور و طراح لباس و صحنه زبده تری استفاده کنند. یا کارگردان کار شاید سر صحنه گریم را قبول دارد و سر صحنه OK گریم را می دهد.فیلمنامه بنیادی ترین نقطه شروع ایجاد یک کار سینمایی یا تلویزیونی است. همه عوامل می چرخند سر فیلمنامه که این عادلانه و منصفانه نیست. فیلمنامه نویس پروژه را می سپارد به دست عوامل دیگر و آنها هستند که باید آن را به سرمنزل برسانند. سعی می کنیم قصه ما دارای روابط دراماتیک باشد ما درا ین کار هم حادثه داریم، هم عشق، هم خیانت، اگر سانسور نشود و به همه اینها با جنبه منطق پرداخت می شود. یعنی اگر جایی شخصیت سریال به همسر خودش خیانت می کند ماحصل آن پول کثیف بوده وگرنه این آدم بدی نبوده، اما پذیرش این مطلب باید از فیلترهایی رد شود. زمانی ناراحت بودم که چرا مجموعه پخش نمی شود. حالا کم کم نگرانم که چرا پخش می شود و این دیگر به من بستگی ندارد و تا آنجایی که من فیلمنامه را نوشتم قابل دفاع است ولی از آنجا به بعدش باید کارگردان و تهیه کننده و تلویزیون و ستادی که این کار را سفارش داده توضیح بدهند چرا واقعاً باید سلیقه شخصی ناظر سازمان تحمیل شود به گروه مردم.در کارنامه کاری قاسم جعفری سریال های پربیننده یی وجود دارد ولی در کارهای قبلی جواد افشار ما همین مشکلات را به وضوح می دیدیم. مثلاً جابربن حیان و نظرم این نیست که قاسم جعفری کوتاهی کرده اند.سریال جابر بن حیان شدیداً از ضعف فیلمنامه رنج می برد؛ یعنی شخصیت خوبی مثل جابربن حیان تلف شد. آدم ها انگار با خودشان داشتند حرف می زدند به زبان امروزی و می گفتند می خواستیم نو آوری کنیم.این نو آوری نیست مثل اینکه شما جابربن حیان را به جای اینکه سوار شتر باشد با موتورسیکلت نشان بدهید و بگویید نو آوری در کار است. گویش باید تاریخی باشد، اگر گویش تاریخی درست باشد خیلی هم مورد قبول واقع می شود.از اتفاق قاسم جعفری برای این کار بیشتر از کارهای خودش هزینه کرده اند، چون این کار هم در دوبی، هم در بندرعباس، هم در تهران فیلمبرداری شده و من اصرار کردم این اتفاق باید در دوبی پیش بیاید، قاسم جعفری استقبال کردند و خیلی هم هزینه بردار بود اما این کار را کردند و حالا چند درصد این کار استفاده می شود، نمی دانم. این موضوع بیشتر برمی گردد به مسائل پخش و باندبازی هایی که در سازمان یا ستاد است که یک اثر هنری و زحمت یک سری آدم را نادیده می گیرند، البته مدیر شبکه پنج رجبی معمار خیلی سعی کردند که این کار حداقل پخش شود. به نظر من 80 درصد ممیزی ها شخصی است و اینها باعث می شود مخاطب دنبال فیلم و سریال خارجی برود.
نگاهی به فیلم در جست وجوی ناکجاآباد
همیشه لباس بچگی هایت را بپوش
بری به سیلویا هشدار می دهد؛ بچه ها را هیچ گاه نباید به رختخواب فرستاد. همیشه یک روز پیرتر از خواب بلند می شوند و پیش از آنکه بفهمی بزرگ شده اند.در جست وجوی ناکجاآباد داستان مردی است که نمی خواهد بزرگ شود و داستان پسر بچه ای را می نویسد که نمی خواهد بزرگ شود. این پسر پیتر پن است و آن مرد سر جی ام بری که مشهورترین نمایشنامه اش را با جادوی یک بیوه زن و چهار پسرش نوشت.این فیلم شرحی نیمه داستانی نیمه واقعی از زندگی و تجربیات «جی ام بری» خالق پیتر پن است تجربیاتی که باعث شد وی این اثر کلاسیک کودکان را خلق کند. در این فیلم جانی دپ نقش «جی ام بری» را بازی می کند. او با بیوه جوانی که به همراه چهار پسرش زندگی می کند آشنا می شود و تجربیات دوستی با این بچه ها الهام بخش بری در خلق شخصیت پیتر پن است. التون جان ترانه سرای فیلم و مارک فوستر کارگردان آن است. او پیش از این فیلم های عجیب تر از داستان (2006) اقامت (2005) و همه چیز با هم (2000) را ساخته است. فیلم نامه در جست وجوی ناکجاآباد را دیوید مگی از نمایشنامه مردی که پیتر پن بود نوشته ا لن نی اقتباس کرده است. این فیلم نامزد 7 جایزه اسکار و 49 جایزه دیگر شد که از این میان 15 جایزه از جمله یک اسکار (در بخش بهترین موسیقی فیلم) را دریافت کرد.این فیلم در ابتدا قرار بود با نام «ناکجاآباد جی ام بری» اکران شود و جیم کری نقش بری را بازی کند. داستین هافمن که در اقتباس های مهم دیگری از داستان پیتر پن نیز بازی کرده در این فیلم هم به ایفای نقش می پردازد. همچنین شخصیت سرآرتور کانن دویل خالق شرلوک هلمز نیز در این فیلم حضور دارد.فروش در جست وجوی ناکجاآباد در داخل امریکا 51 میلیون دلار و در سراسر جهان 116 میلیون دلار بود.بازی جانی دپ در نقش بری این شخصیت را نه تنها باورپذیر که قابل قبول ساخته است. ناگفته نماند که همه بازیگران فیلم در ایفای نقششان موفق و درخشان بوده اند. هیچ چیزی در فیلم تصنعی به نظر نمی رسد همه شخصیت ها باورپذیرند و مخاطب را با خود همراه می کنند و همه عناصر در تعادل با یکدیگر قرار دارند. با همه اینها فیلم، فیلم جانی دپ است و او عاملی است که همه را به هم پیوند می دهد و سر جای خود می گذارد. بازی دپ کاملاً درونگرایانه است بدون اینکه غلوی در کار باشد و شخصیت منحصر به فردش- کودکی معصوم در دنیایی بی رحم- روح بری را به تصویر می کشد. فیلم در ابتدا قرار بود در سال 2003 اکران شود اما به خاطر یک درگیری حقوقی با کمپانی سونی که نسخه ای از پیتر پن را به تازگی اکران کرده بود و همچنین به خاطر جنجال ها و حواشی خبری مایکل جکسون در آن دوره و برخی اشارات منفی که در مورد واژه «ناکجاآباد» وجود داشت اکران فیلم یک سال به عقب افتاد. به نظر می رسد توزیع کنندگان فیلم کاملاً از این مساله آگاه بوده اند که فیلم درست در زمانی اکران می شود که جامعه، فضایی چنان هیستریک و جنون آمیز در مورد امنیت کودکان دارد که هر کشیش، پیشاهنگ و نویسنده جوانی از لوئیس کارول گرفته تا لویزا آلکوت به تعرض به کودکان مشکوک است. اما در جست وجوی ناکجاآباد بری را قاطعانه از هر گونه ظنی در این مورد پاک می کند و این باور را می آفریند که علاقه بری به کودکان کاملاً افلاطونی است و همان جمله پیتر پن را در ذهن تداعی می کند که معصومیت کودکی حالت تطهیریافته ای از ذهن است که لزوماً با افزایش سن نابود نمی شود.هرچند فیلمنامه در برخی جزییات از جمله سن و سال و موقعیت اجتماعی بری و وضعیت زندگی مشترک سیلویا دیویس کمی با واقعیت متفاوت است. (در اصل داستان همسر سیلویا هنوز نمرده و در بستر بیماری است، آنها پنج پسر دارند نه چهار تا. بری 43 سال دارد و از نظر شغلی در وضعیت خوبی به سر می برد. او در خلق این اثر از سه خانواده الهام می گیرد نه فقط یکی) اما به شخصیت ها و روابطشان و به شرایطی که منجر به خلق ماندگارترین اثر ادبیات کودک در انگلستان شده وفادار مانده است. فوستر کارگردان سوئیسی نیز فضای لندن دوره ادوارد را خوب از آب درآورده است.«همه شخصیت ها چه بزرگترها و چه بچه ها باید مهمترین لباسشان لباس کودکی باشد» این جمله را جی ام بری نویسنده اسکاتلندی در آغاز نمایشنامه پیتر پن نوشته و اصل راهنمای مارک فوستر در ساخت در جست وجوی ناکجاآباد شده است. در جست وجوی ناکجاآباد جهان را از نگاه دو کودک درون (بری) و برون(پیتر) می بیند. اما خوشبختانه هیچ کدام مجبور نشده اند مثل فیلم های تجاری از فیلتری فانتزی به شگفتی های دنیای کودکان نگاه کنند. برعکس در جست وجوی ناکجاآباد افسونی ملایم و اصیل دارد و بدون اینکه احساساتی باشد بیننده را با خود همراه می کند. آنگونه که فوستر و مگی در این فیلم به تصویر کشیده اند کودکی روزگار شاد و معصومی است که چنان با خطر و ناتوانی درآمیخته که به ناچار به دنیای فانتزی نقب می زند.اثر بری داستان مردی کودک وار است که به کودکی مردوار می آموزد چطور در کودکی بماند و آن را تحسین کند. داستانی که همه مشتاق شنیدنش هستند شنیدن از قدرت تخیل در جهانی وحشی.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.