مانیفست مهاجرت

مانیفست مهاجرت

1) مهاجرت "واقعی" است. قبول کن تو به عنوان خواننده این نوشته ، یا مهاجرت کرده ای ، یا در فکر مهاجرت هستی یا تعداد زیادی از دوستان خودت را در اثر مهاجرت از دست داده ای.

2) مهاجرت "تعریف" دارد. جابجایی محل زندگی از روستا به شهرستان، از شهرستان به تهران ، از ایران به خارج ، از هند به امریکا ، از تگزاس به نیویورک ، همگی مهاجرت هستند. تعریف مهاجرت دغدغه من نیست.

3) مهاجرت "دلیل" دارد. حرکت به سمت موقعیتهای بهتر شغلی و تحصیلی ، داشتن رفاه بیشتر یا فرار از مشکلات همه از دلایل مهاجرت هستند. دلایل مهاجرت دغدغه من نیست.

4) مهاجرت از ایران به خارج از ایران "دلیل" دارد. از دلایل متنوع و شخصی تا دلایل اجتماعی (حتی در حد تفاوت مرگ و زندگی: مرگ تنها به جاده ها ، هواپیماها ، روستاهای نزدیک ایستگاههای قطار ، هوای آلوده و ساختمان غیر مقاوم محدود نمی شه. یک استادیوم فوتبال هم می تونه به راحتی پایان یک زندگی باشه). دلایل مهاجرت از ایران به خارج از ایران دغدغه من نیست.

5) مهاجرت "تاثیر" دارد. در دیدگاه کلاسیک و عامه ، تاثیر مهاجرت برای فرد مهاجر مثبت و برای جامعه ای که از اون مهاجرت می کنه منفی است. ( "فلانی مملکت خودش را در بدبختی ول کرد و رفت دنبال خوشی"). اما واقعیت اینه که تاثیر مهاجرت برای فرد یا جامعه بسته به شرایط می تونه مثبت یا منفی باشه. در عمل بسیاری از مهاجران به هدفهای خودشون نمی رسند. همین طور کشورهای بسیاری هم توانسته اند از مهاجران خودشون به بهترین روش استفاده کنند. در 15 سال اخیر 70 درصد سرمایه گزاری خارجی چین به خاطر چینی های مهاجر در کشورهای دیگه بوده. تاثیرات مهاجرت دغدغه من نیست.

6) مهاجرت "مقصد" دارد. در دیدگاه کلاسیک و عامه ، کشورهای انگلیسی زبان نصف النهارهای بسیار دور (استرالیا ، کانادا ، امریکا ، انگلیس) تنها مقاصد قابل قبول مهاجرت محسوب می شدند. اما به نظر من در دوره دوم Globalization (جهانی شدن شرکتها) ، به همون ترتیب که کفش نایک می تونه در اندونزی ، هند یا اروپای شرقی تولید شده باشه و هنوز "نایک" باشه ، Lifestyle نایک هم می تونه در اندونزی ، هند یا اروپای شرقی وجود داشته باشه و هنوز Lifestyle نایک باشه. صحبت درباره این تئوری یکی از دغدغه های من است.

7) مهاجرت "دلتنگی" دارد. دلتنگی مهاجرت واقعی است. بخش مهمی از وقت و انرژی یک فرد مهاجر صرف این مساله می شه: شنبه ها انکارش می کنی ، دوشنبه ها احساسش می کنی ، سه شنبه ها ندیده اش می گیری ، پنج شنبه ها فراموشش می کنی و جمعه ها به یادش گریه می کنی ... چگونگی برخورد با دلتنگی یکی از دغدغه های من است.

8) "مهاجر بودن" و چگونگی رابطه با مبدا مهاجرت ، مهمتر از خود مهاجرت است. چرا در جریان تحولات ایران باشی؟ کدوم تحولاتش؟ فوتبالش؟ فیلمش؟ سریالش؟ حادثه هاش؟ غصه هاش؟ چند بار در طول روز به یاد اینها می افتید و یا فعالانه اونها را دنبال می کنید؟ چرا؟ ... چگونه مهاجر بودن در رابطه با مبدا مهاجرت یکی از دغدغه های من است.

9) و بالاخره مهاجرت "بازگشت" دارد. یا این جوری بگم: قسمتی از توان فکری هر مهاجر (اگر انتخابی داشته باشه) صرف فکر در مورد این مساله می شه. آیا قراره برگردی؟ اصلا می تونی دوباره در اونجا زندگی کنی؟ ... "بازگشت" یکی از دغدغه های من است.

جمعه پیش ، اون تنها روزی که در این پنج ماه برای وبگردی داشتم ، وبلاگهای زیادی را دیدم. روزهای عید بود. هر وبلاگی که می شناختم ( هودر و صنم و پژمان و شیده و ... ) اولین نوروزهای دور از ایرانش را تجربه می کرد.... اما یک چیز را مطمئن باشید: نحوه رفتار این نسل مهاجران ، نسلی که ایران دهه هفتاد را در ایران تجربه کرده باشه ، با نسل قبلی مهاجران تفاوت زیادی خواهد داشت.... نه ... نه ... تعریف و دلیل و تاثیر مهاجرت اونها عوض نشده ... اما مقصدشون ، دلتنگی هاشون ، چگونه مهاجر بودنشون و بازگشتشون تفاوت خواهد داشت.... مثلا اینجا را ببین: هر دو نویسنده اند .. هر دو در غربت ... یکی زودتر اومده و یکی دیرتر .. هر دو با یاد نوروز به یاد وطن افتاده اند ... ولی ببین چه قدر متفاوت می نویسند:

" من در گوشهء ایرانم نیستم. در سراب یا تبریزم نیستم. و سپاس می گویم که اکنون در آن دیار نیستم ... اصلا چه اهمیتی دارد که در سراب باشم یا در سانفرانسیسکو. من اینجا انسانم و آنجا، در زادگاهم رعیت صغیر حقیری بیش نیستم ... مهم نیست که در سانفرانسیسکو باشم یا در سراب ... اگر وطن با من باشد من در وطن خواهم بود" (نگاهی)

"اینجا که نشسته ام جایی بس خوش و نیکوست، اما جای من نیست… باید می آموختم که نویسنده نمی تواند بی سرزمین بماند، حتی اگر سرزمین اش بخواهد که بی نویسنده باشد ... .آموختم که سرزمین بی نویسنده حاصل اش نویسنده بی سرزمین است. ... آموختم که در سرزمین غربت آدمی هرگز احساس داشتن نمی کند، حتی اگر همه چیز داشته باشد" (نبوی)


مهاجرت از لحاظ اهمیتی که در زندگی داره شاید با ازدواج قابل مقایسه باشه. اما به دو دلیل با اون فرق داره: اینکه بازگشت داره و اینکه می تونی نظرت را در مورد انتخابی که کردی با دیگران در میان بگذاری (کاری که مثلا در مورد همسری که گرفتی نمی تونی انجام بدی) ... دغدغه های من در مورد مهاجرت ( و خود اون ) برای من تازه و جدید هستند ... اگر برای تو هم مقصد و دلتنگی و چگونگی و بازگشت مهاجرت دغدغه است ، شاید بتونی وقتی از این شهر داغ رد می شدی (یا حتی از نزدیک mailbox من رد می شدی) اون دغدغه ها را با هم مرور کنیم ...

... مهاجرت "واقعی" است ...

https://www.globalpersian.com/archive/dynamic/036319.html

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.