این‌قدر تابلو نباش، آلبالو!

تا حرف جوانی و عوالم حاکم بر آن به میان می‌آید، انگشت اشاره نسل‌های قبلی، رفتارهای نسل جدید را نشانه می‌گیرد.

 بعد هم بی‌درنگ دست بر دست می‌کوبند، حسرت می‌خورند و آه می‌کشند که: «یادش به خیر ما کی از این کارها می‌کردیم؟ ما پیش پدر و مادرمان ادب به خرج می‌دادیم، دست به سینه می‌ایستادیم، حرمت نگه می‌داشتیم، پایمان را دراز نمی‌کردیم! و... اما حالا چی؟ این جوان‌های امروزی مگر حرمت نگه می‌دارند؟ حیا را قورت داده‌اند و...»

این حکم صادرشده جوانان دیروز است در برابر خبط و خطای جوانان امروز! لغزش و اشتباهی که از نظر آن‌ها مشهود، علنی، مسجل و مبرهن است. یکی از این عرصه‌‌ها که از نظر بزرگترها نسل جدید بی‌محابا کرانه‌هایش را در نوردیده، مقوله‌ای است که ادبیات گفتاری نسل سوم می‌خوانندش. یک کلام ختم کلام؛ بحث، بحث شیرین زبان مخفی است و دیگر هیچ... متهم ردیف اول این پروندة گشوده شده هم، نسل‌های جدید.

شما هم حتما از این دست واژه‌ها، عبارات و اصطلاحات را یا در آستین‌تان دارید یا از زبان همسالان خودتان شنیده‌اید.

 این‌ها گاهی مختصر شده واژه‌های قدیمی‌اند (کرتیم مخفف نوکرتیم) یا از لهجه‌های دیگر گرفته شده‌اند (قاراشمیش، گور بگوری، بیلمز) یا اختصاصی مشاغل مختلف‌اند (چک برگشتی، ماشین مشتی ممدلی، رونوشت برابر اصل، فابریک) یا از رادیو و تلویزیون آمده‌اند (رابین‌هود بازی، پت و مت، زی‌زی گولو و...) و یا از تکنولوژی‌های نوین گرفته شده‌اند (هنگ کردی؟، آنتن، نویز، ام‌پی‌‌تری).

به راستی این واژه‌ها و اصطلاحات چطور ساخته می‌شوند؟ از کجا می‌آیند؟ چرا همه‌گیر می‌شوند؟ چرا جوان‌ها بیشتر از آن‌ها خوششان می‌آید و اصولا اتفاق خوبی هست یا نه؟ در این‌جا می‌خواهیم راجع به این مسائل حرف بزنیم. پایه‌اید؟

یه فر بخور روشن شی

اول یک پارچه‌ برزنتی را کنار می‌زنی، بعد یک در دو لتة نیم‌تا را خلاف جهت هم باز می‌کنی. بعد یک راست می‌روی زیرزمین. محوطه بزرگی است، با حوضی در وسط و میز و صندلی‌‌‌های شیک و تخته‌پشتی‌هایی در اطراف. این‌جا سفره‌خانه‌ای سنتی، اما مدرن در خیابان بهار، پایین‌تر از تقاطع طالقانی است؛ آهنگ گذاشته‌‌اند؛ آهنگی تند و جوان‌پسند. سفره‌‌خانه، هم‌ خانوادگی است، هم مجردی. فضا، فضایی تینیجری است، با دختر و پسرهایی که تازه وارد این گود شده‌اند.

پشت سر ما، توی تختی که در چارچوبی تو رفته در دیوار واقع شده، هشت نه جوان کنار هم نشسته‌اند. تازه از راه رسیده‌اند. بقیه اهالی سفره‌خانه، آهسته حرف می‌زنند و نمی‌شود صدایشان را شنید. صدای قابل شنیدن، فقط صدای آن‌هاست. می‌خواهند قلیان سفارش بدهند. همه سفارش می‌دهند از بابت کم نیاوردن.

یکی می‌گوید: «بابا این کاره نیستین، تو باغ نیستین که...» و یکی جوابش می‌دهد: «کی؟ ما؟ بذار وقتی اومد، بچاقید، ببینیم کی تو باغ نیس!» صدای خنده‌ها‌شان بلندتر می‌شود. فضا تینیجری خالص شده. «زید» و «زاخار»ها، خیلی فضا را سنگین کرده‌اند.

سه تا قلیان می‌آورند برایشان. حالا نوبت رقابت است و رو کم کنی.  یکی اولین دود را که می‌‌دهد هوا، به سرفه می‌افتد.

ـ بابا، خیلی پاستوریزه‌ای!

ـ بپا، افقی نشی عمو!

همه می‌زنند زیر خنده. یکی می‌گوید با دنده سنگین برو، جواب می‌ده. اما گویا آن یکی، بی‌خیال قلیان شده. بقیه هم همین‌طور.

اینجا ثبت‌احواله

گویا دوستانش به او می‌گویند جیرجیرک. از بس که حرف می‌زند.پیدا کردن امثال وحید و دوستانش با این که کار راحتی نیست، ولی راحت‌تر از صحبت کردن با آن‌هاست. گاهی وقت‌ها مجبوری برای هر کلمه‌ای که استفاده می‌کنند، به دنبال یک فرهنگ لغات بگردی تا بفهمی منظورشان چیست و بتوانی با آن‌ها ارتباط برقرار کنی. ارتباط نزدیک بدجور می‌‌چسبد، به‌خصوص وقتی سوژه را عوض کنی تا درگیر حرف‌زدنشان نشوند.

  •  این‌جا پاتوق همیشگی‌تونه؟

پکی سرسرکی به سیگارش می‌زند و دود آن را الکی هوا می‌کند: ای پاتوق که نمی‌شه گفت. یه جورایی ثبت احواله.

  • یعنی چی؟

یعنی هر کی میاد این تو، می‌‌دونه که بمیره هم باید بره هوا.

  • هوا؟

ببین! یا ما رو گرفتی، یا اسکلی، ‌یا خودتو زدی به پنچری! کدومشی؟

  • نمی‌فهمم!

بعید می‌دونم گلابی باشی! یعنی تو اصلا درو داف این‌جا رو نمی‌شناسی؟  نکنه هپ زدی؟!

مجتبی: منظورش اینه که نکنه تو هپروتی!

  • نه! باید بودم؟

سه تا سبزی باید بسلفی! مایه‌اش بیشتره! چون سر صفحه به‌ات حال می‌دم. خبرنگارم هستی اسم خودت، دفه بعد واسه مفتی حال کردن باید بری جلو بوق بزنی.

  • همیشه با همه این‌جوری حرف می‌زنید؟

از گلوت نرفت پایین؟ خوب تفش کن بیرون. یهو می‌چای، کار دستمون می‌دی. می‌خوای همین دور و بر یه فر بخور، مظنّه دستت بیاد. سوتی موتی ندیا!

آن‌قدر قضیه را جدی گرفته است که پشت بند هم مدام حرف می‌زند. اصلا هم برایش مهم نیست مخاطبش کیست و به حرفش گوش می‌کند یا نه.به قول خودش ظاهر خفنش خاله گول زنکه! توش خودشو سوزونده بیرونش مردمو!

 این همه تو پیچ بودم، بسم نبود؟

مریم از دار و دسته آپاچی‌هاست. این را خودش لابه‌لای حرف‌های پشت تلفنش می‌زند. مخاطبش با این‌که دیده نمی‌شود، مشخص است که یک مرد است. این را از توی صحبت‌های عصبی‌اش می‌شود متوجه شد؛ مریم سرش را توی باجه تلفن فرو برده، اما صدایش آن‌قدر مردانه و زمخت است که بعضی از عابران برای شنیدن حرف‌های او قدم‌هایشان را آهسته می‌کنند:

«ببین عمو، اگر فکر کردی می‌تونی سرمون رو قره‌قوروت بمالی، کور خوندی! من اگه بخوام خاکم رو سرم بریزم از بالا می‌ریزم. توی تاکسی برگشتی نفله رو بچسبم که چی؟ این همه تو پیچ بودم بسم نبود؟ ببین عمو این همه خط و خیطی نشدم که از تو بخورم. اونقده مار خوردم که افعی شدم. اگه قرار به لشگرکشیه آپاچی‌ها رو همچین توپ می‌کنم که بتروکنن.»

مریم اصلا دور و برش را نمی‌بیند، حتی وقتی تصمیم به تهدید می‌گیرد: «ببین! حالا تو هی فحش بده... نه فحش بده دیگه... فردایی، پس‌فردایی بالاخره یه جایی به هم می‌رسیم. ببو گلابی‌ام که نیستیم. حیف که این‌جا آدم واستاده، وگرنه یه پرس، حال مشتی به‌ات می‌دادم که هوس کفتر بازی به سرت نزنه، ‌بخوای همه رو جلد کنی.»

مریم، وقتی متوجه می‌شود همه دارند به حرف‌هایش گوش می‌کنند، گوشی را می‌گذارد و به سرعت دور می‌شود.

تو غریبه‌ایحرف زدن با زبان معیار، ‌یعنی تو غریبه‌ای. توی این جمع‌ها یا باید همرنگ جماعت شوی، یا بزنی بیرون از جماعت. و چه حالی می‌کنند با این‌گونه حرف زدن! یعنی این تریپ حرف زدن‌ها پایدار می‌ماند؟

زبان مخفی یا آرگو دیگر چه صیغه‌ای است؟اصطلاح «زبان مخفی» برای گونه‌ای از زبان به کار می‌رود که در مقابل زبان رسمی، آشکار و تثبیت شدة جامعه قرار دارد. این نوع زبان، واژه‌‌ها، ترکیبات و ساختارهای زبان ویژه‌ای را می‌طلبد که گاهی شاید چندان اخلاق‌گرا و مطلوب هم نباشند.

به هر حال، هر نسلی به اقتضای شرایط اجتماعی، سیاسی و روان‌شناختی اطراف خود، زبان ویژة خود را برمی‌گزیند و می‌کوشد این زبان را، به عنوان زبانی که رسمی و جاافتادة جامعه را کنار می‌زند، به کار گیرد. شکل‌گیری و پیدایش این گونه زبان که کاربران مخصوص به خود را دارد، حاصل عوامل سیاسی، اجتماعی، زبانی و روانی فراوانی است.

کلمه آرگو دارای ریشه‌ای فرانسوی است و برای اولین بار در قرن پانزده به کار برده شده که این نشان از قدمت این رخداد در زبان‌های مختلف جهان دارد. این پدیده در تمام جوامع، مورد توجه بوده تا جایی که حتی آرگوی زبان فرانسه را رئیس پلیس فرانسه به نگارش درآورده و نخستین چاپ آن نیز به سال1975 باز می‌گردد. ویکتور هوگو در جایی گفته: «زبان مخفی یا همین آرگو مثل رختکنی است که زبان وقتی می‌خواهد کار بدی انجام دهد، به آن‌جا رفته لباس مبدل می‌پوشد.»

فیلیپ لارکین، شاعر انگلیسی زبان و صاحب مجموعة شعر «پنجره‌های بلند» (high windows)، که چند دهه قبل آثار خود را به انگلیسی منتشر کرد، شعرهایی می‌سرود که پر از واژه‌های چهار حرفی (Four letter words) بود. (واژه‌های چهارحرفی، همان واژه‌‌های کثیف‌اند).

منتقدان آثار لارکین معتقدند که ظهور واژه‌های غیراخلاقی و بعضا غریب در شعر لارکین، تابعی است از ظهور این واژه‌ها و ترکیبات در زبان گفتار جوانان دهة پنجاه و شصت میلادی.

از دیدگاه این منتقدان، واژه‌های لارکین که به حوزة زبان مخفی تعلق دارد، نشانی است از خشونت اجتماعی و پرخاشگری خاص جوانان به سبب مجموعة شرایط اجتماعی؛ نوعی دهن‌کجی به نهادهای رسمی جامعه مثل مدرسه، دانشگاه، مردم مبادی آداب، ارزش‌های بورژوازی و اشراف.

در زبان فارسی هم به دلیل دگرگونی‌های نسلی و تغییرات اجتماعی و رویارویی با نهادهای قدرتمند جامعه مثل خانواده، مدرسه، زبان شسته رفته و مبادی آداب و... نوعی لایه‌های زبانی مخفی پدید آمده که اگرچه در متن‌های نوشتاری از آن نشانی نیست، اما در ذهن و زبان بسیاری از جوانان رسوخ کرده و در گفتارهای روزمره و پیام‌های کوتاه (sms) نمود می‌یابد.

فرهنگ زبان مخفی که دو سه سالی است منتشر شده، نمونة مکتوب و ثبت شدة زبان مخفی نسل جوان است که البته مشتی از خروار است. با بررسی این فرهنگ لغات، متوجه می‌شویم که عواملی چون خشم، مسخرگی، لودگی، دم‌غنیمتی، مبارزه با اتوکشیدگی زبانی، طنز، شوخی، اراده معطوف به قدرت‌ستیزی و... در کنار گوهر خلاقیت ابداع‌کنندگان این واژه‌ها و ترکیبات، لایه‌ای زبانی را به وجود آورده که در کنار جریان رسمی، قدرتمند و آکادمیک (فرهنگستانی) زبان فارسی، به حیات خود ادامه می‌دهد و با انعطاف تمام، محصولات ماشینی و پدیده‌های تکنولوژیک (مانند موبایل، اتومبیل ماتیز، پژو آردی و...) و برخی از داده‌های زبانی را به مسخره می‌گیرد و با استفاده از قواعد زبان‌شناسی البته به طور کاملا ناخودآگاهانه، به خلق واژه‌ها و ترکیبات زبانی تازه، مخفی و غیررسمی دست می‌زند.

جوانان اغلب با  کاربرد واژه‌های مخصوص به ردة سنی خود، اعتراض خود را به زبان و نهادهای رسمی، قوانین دست و پاگیر اجتماعی، کج‌سلیقگی‌ها و بی‌توجهی‌ها، عصا قورت دادگی‌ها و رسمیت‌‌ها، نشان می‌‌دهند. اعتراض، بی‌خیالی، مسخرگی، بی‌مسؤولیتی، سادگی و مبارزة زبانی، ویژگی‌های بارزی است که در زبان مخفی، وجود دارد.

خیزاب است و ناپایدار

استاد را که دیگر می‌شناسید. آن‌قدر پارسی حرف زدنش در میان خاص و عام معروف شده که نیازی به معرفی ندارند. دکتر میرجلال‌الدین کزازی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی است و عشق راستینی به زبان و ادبیات پارسی دارد.

با او راجع به این چالش زبان اصیل پارسی و ادبیات گفتاری جوانان امروزی، گفت‌وگوی کوتاهی کردیم که متن آن را می‌توانید همین جا، بدون کم و کاستی و با همان شیوه حرف زدن استاد ملاحظه بفرمایید.

  •  جناب دکتر! چقدر با ادبیات گفتاری جوانان امروزی آشنا هستید؟

راست این است که من به درستی با این پدیده در زبان پارسی آشنایی ندارم، اما آن‌چه می‌توانم گفت این است که در همه زبان‌های زنده و پویای جهان، زبان گونه‌هایی پدید می‌آید که به گروه‌های ویژه اجتماعی باز می‌گردد.

ما در زبان پارسی هم از این نوع زبان‌گونه‌ها داشته‌ایم و هنوز هم داریم. برای نمونه، پیشه‌های گوناگون، هر کدام زبان ویژه‌ای برای خود دارند که در آن، واژه‌های فنی آن پیشه به کار برده می‌شود و تنها کسانی به این واژه‌ها آشنایی دارند که آن پیشه را می‌ورزند. اما در روزگار کنونی و با گسترشی که رسانه‌های همگانی یافته، این کار و ساز زبان شناختی دگرگون شده است.

به سخن دیگر، زبان واره‌هایی در زمانی بسیار کوتاه در زبان نخستین و راستین پدید می‌آید که با آن زبان چندان پیوندی ندارد. اگر بخواهم از نمونه‌ای شاعرانه بهره برم، می‌توانم گفت این زبان‌واره‌ها به شاخه‌هایی می‌مانند که از درختان تناور به شیوه‌هایی نابهنجار می‌رویند که باغبانان آن‌ها را «پاجوش» می‌نامند که هر وقت ببینند بی‌درنگ می‌برند.

  •  رسانه‌ها و ابزارهای نوین ارتباطی در ساخت این زبان‌واره‌ها چه تأثیری دارند؟

امروزه گروه‌های اجتماعی می‌توانند به یاری رسانه‌ها در زمانی کوتاه با یکدیگر پیوند بگیرند و این پیوند به گونه‌ای نیست که همواره بر پایه زبان همگانی استوار باشد و می‌تواند زبان‌واره‌ای را پدید آورد که کمابیش یا یکسره، گسسته از زبان همگانی باشد. این زبان هم مانند زبان‌هایی که ویژه پیشه‌ها بود در میان گروهی از مردم جامعه می‌تواند کاربرد یابد.

برای نمونه، جوانانی که از ابزارهای نو مانند اینترنت بهره می‌برند، گونه‌ای زبان‌واره برای خود پدید آورده‌اند که تنها آنان از آن آگاهی دارند. این زبان‌واره‌ها چندان پیوندی با زبان پارسی ندارند و از هنجارها و آیین‌های آن پیروی نمی‌کنند.

  •  بعضی‌ها می‌گویند رواج این زبان‌واره‌هایی که شما می‌گویید، به دلیل پنهان‌کاری و رمزگونه حرف زدن میان جوان‌هاست.

من گمان نمی‌کنم که رواج این زبان‌واره‌ها یک‌سره بر پایه انگیزه پنهان‌کاری استوار باشد و جوانان را به این سمت و سو سوق دهد. شاید بتوان گفت که یکی از انگیزه‌ها این است، اما شاید همیشه و در هر زمان جوانان چنین نیازی داشته‌اند که همواره به پیدایی زبان‌واره‌ها نینجامیده است. آن‌چه این زبان‌واره را پدید می‌آورد، کاربرد زبان در فن‌آوری پیشرفته آگاهی رسانی است.

  •   این چنین ادبیاتی به زبان فارسی آسیبی می‌رساند یا نه؟

این که پیدایش چنین زبان‌واره‌هایی در آینده به زبان پارسی گزند می‌رساند یا نه، پرسشی است که پاسخی روشن بدان نمی‌توان داد. زبان پارسی، زبانی است توانمند و جان سخت و آسیب‌های اینچنینی، گزندی بنیادین به آن وارد نمی‌کند.

بارها آزمون‌های بسیار دشواری را از سر گذرانیده و از همه آنها پیروز بیرون آمده و هنوز ما ایرانیان آن را به کار می‌گیریم. اما از دیگر سو، زبان فارسی با دشمن هماوردی که توانش رسانه‌ای است، روبه‌روست که تاکنون هرگز آن را نیازموده است.

از این روی، شاید بتوان گفت که اگر ما به یاری زبان پارسی نشتابیم و آن را بیش از پیش استوار و آسیب‌ناپذیر نگردانیم، شاید این زبان‌واره‌ها روزگاری بتوانند به این زبان شکرین و زیبا که یکی از فرهنگی‌ترین زبان‌هاست گزندی برسانند.

  •  زبان فارسی چطور می‌تواند از این آزمون بگذرد؟

اهل فن باید زبان پارسی را به شیوه‌ای سنجیده، درست و به آیین بکار برند، از شایستگی‌های این زبان بهره گیرند و بکوشند آن را در دامان ذهن جوانان ایرانی بپرورند. بدین سان، زبان پارسی از این آزمون پیروز بیرون خواهد آمد. این زبان واره‌ها، فراگیر و همگانی نیست و به گونه‌ای خیزاب ناپایدار در دریای زبان پارسی می‌ماند که می‌توان آن را به آسانی به کنار زد، اما هر چه این خیزاب‌ها فزونی بگیرد از میزان پایداری این زبان خواهد کاست.

  • دیگر اساتید چه می‌گویند؟

با برخی اساتید دیگر در حوزه ادبیات و زبان فارسی هم راجع به این پدیده، صحبت کرده‌ایم. بعضی‌ها کوتاه و مختصر جواب داده‌اند، بعضی دیگر بلند و مفصل. این هم گزیده‌ای از حرف‌های این اساتید، بدون دخل و تصرف.

مدیا کاشیگر، نویسنده: چیز عجیبی نیست

این اتفاق، چیز عجیبی نیست و همیشه در زبان فارسی وجود داشته. این رخداد مخصوص دوره ما نیست، در زمان جوانی خود ما و پدرانمان هم وجود داشته.

فرزندان خود من هم از این زبان استفاده می‌کنند و تصور نمی‌کنم چیز عجیبی باشد.اگر زبان مخفی پیش از این به زبان پارسی خدشه وارد کرده الان هم می‌کند، این را باید کسانی که در این زمینه مسؤولیت دارند، بدانند. به عقیده من، بر عهده فرهنگستان است که در این زمینه کاری کند.

دکتر اسماعیل حاکمی ، استاد دانشگاه :افسار گسیخته نباشید

حقیقت این است که در سال‌های اخیر، نسل جدید به سمت ساده‌نویسی و ساده‌‌گویی، گرایش پیدا کرده و از شیوة کلاسیک و درست‌نویسی فاصله گرفته تا جایی که ساده نویسی با درست گفتن و درست نوشتن، مشتبه شده است.

 یکی از دلایل آن هم تأثیرگذاری زبان‌برخی از مطبوعات (البته نه همه آن‌ها)، به خصوص تأثیرگذاری برخی ترجمه‌های زبان خارجی بر روی نسل جوان است.

گمان می‌کنم هر چه این جریان بیشتر ادامه داشته باشد، روز به روز بر غلط‌نویسی و اشتباه در گفتار جوانان افزوده شود.اگر در آثار پیشینیان تعمق کنیم می‌بینیم که آثار نسل مرحوم دکتر خانلری، مینوی، دکتر معین، دکتر صفا و... چه انسجامی داشت و محکم و استوار بود، اما امروز به عنوان ساده‌نویسی چه اشتباهاتی پدید می‌آید.

جوانان باید با مطالعه در آثار گذشتگان، راه درست را برگزینند. نباید این‌قدر افسار گسیخته عمل شود. باید مقداری بیشتر مطالعه کنند تا بتوان از فرو ریختن دیوار استوار زبان فارسی جلوگیری کرد.

دکتر مرتضی کاخی استاد دانشگاه :به پیشرفت زبان کمکی نمی‌کنداین مسأله تنها در کشور ما یافت نمی‌شود، در دیگر کشورها نیز لهجه‌هایی وجود دارد که با لهجة مرکزی و لهجة علمی که در مدارس تدریس می‌شود، متفاوت است و برای مردم عادی قابل فهم نیست، اما چند صد سال از عمرش می‌گذرد و توده مردم سنت‌گرا بر آن پافشاری می‌کنند.

در ایران هم می‌توان به عنوان مثال در جنوب شهر تهران، چنین لهجه‌ای را دید. زبان جوانان امروز اما تفاوت می‌کند. مسأله لهجه یا حتی در مقیاسی بزرگ‌تر یعنی گویش یا زبان جدید در میان نیست، موضوع تعیین نشانه‌هایی از زبان موجود در میان است که به هیچ‌وجه به معنای واقعی خود نزدیک نیست، در واقع به شکلی زبان غیرتمثیلی اما اشاره‌ای می‌ماند که همانند کدهای محرمانه و نظامی که کلمه معنای متفاوتی، غیر از معنای خود می‌داد، کدگذاری شده است.

اگر چند سال گذشته این اتفاق در حد چند کلمه بود الان به یک نصف زبان تبدیل شده است. اگر فرآیند واژه‌سازی در میان بود و  به عنوان مثال برای تلفن، واژه‌ای پارسی پیدا می‌کردند قابل قبول بود، اما در این شرایط من با رواج چنین زبانی مخالفم. زیرا آن را عاملی بازدارنده در مقابل پیشرفت زبان، توسط این نسل می‌دانم.

لغت‌نامه جوانانهباور کنید برای خودش دنیایی است. هر طوری خلاصه‌اش کردیم، باز هم زیاد آمد. ناچار شدیم به قدر جایی که داریم، بی‌رحمانه بعضی اصطلاحات را قیچی کنیم. در نهایت، اینی شد که می‌بینید.

آویزون: به کسی گفته می‌شود که به کسی وابسته است ؛ انگلاسگل: خل، مشنگ، کسی که رفتارهایش مسخره استاوشکول: غربتی، گیج، معادل پپه برو جلو بوق بزن: زیاد ادعا نکن، زیاد حرف نزنچلغوز: عقب‌مانده، گیجچمنتیم: مخفف چاکرتیم، نوکرتیم، مخلصتیمخیالی نیست: مهم نیست، مسأله‌ای نیستجیک‌ثانیه: زود، سریعدودره: کلک زدن، حقه‌بازی، کلاه گذاشتن ، سر کار گذاشتن کسیدیفار: دیوارسیریش: سمجسوتی دادن: ضایع کردن، خراب کردن، انجام دادن کاری بر خلاف قاعده معقولسیابازی: حقه بازی، شارلاتان بازیشاسکول: مسخره، خلشاسی بلند: قد بلندقات‌ زدن: قاتی کردن، جوش آوردن، آشفته و عصبانی شدنقزمیت: آدم عقب افتادهآخرشه، تهشه، ِاندشه: پایان، نهایت، در کار مورد نظر خبره و تمام بودنآلبالو: تقریبا معنای خاصی ندارد و برای ضایع کردن طرف مقابل به کار برده می‌شودآنتی حال زدن: ضد حال زدن، حال طرف را در شرایط خاص گرفتنآواکس: خبرچینآینه بغل اتوبوس: به گوش‌های پهن و ایستاده و بزرگ گفته می‌شودآی کیو: باهوش، زرنگ یا برای مسخره‌کردن هوش طرف به کار می‌روداتو کشیده: آدم شق و رقاجمالتیم: کوچک شده شما هستیماخرابتیم: خرابتیمارجینال: اصیل، منحصر به فرداشتب: مخفف اشتباهافتض: مخفف افتضاحافقی شدن: مردناوت: پرتبا اتیکت: با شخصیتباتری قلمی: لاغر، مردنیباحال: بامعرفت، بامرامبا دنده سنگین رفتن: عجله نداشتن، آرام و با طمانینه راه رفتنبچه راکفلر: بچه پولداربچه مثبت: آدم سر به راهبچه پاستوریزه: بسیار تمیز و مرتببر و بچ: مخفف بر و بچه‌هاپسی: پسردخی: دختربیلبورد: نهایت تابلو شدنپاچه‌خوار: چاپلوسپارازیت: اختلال، مزاحمتتگری، شکوفه: حالت تهوع، بالا آوردنپایه: اهلش هست، همراهی می‌کندپیچ پلیسی : کشیدن ترمز و دور زدن ماشینتابلو: انگشت‌نما، مشهورتریپ: قیافه، سبک، شیوهتی‌تیش: به کسانی گفته می‌شود که خیلی وسواس دارند و در هر کاری خیلی حساس هستندجوات: بی‌کلاسجیر جیرک: پرحرفچراغ خاموش: مخفیانهحسش نیست: حوصله‌اش را ندارمخالی‌بند: دروغگوخبرگزاری: سخن‌چینخفن: بی‌نقص، خوب و تحسین‌  برانگیز یا برای هر نوع اغراق به کار می‌روددور سه فرمان: کسی که خیلی مشکل دارد؛ بسیار قاتیکره: خیلی باحالرادار: جاسوسسه: مایه شرمندگیشیرین‌عسل: چاپلوس، بادمجان دور قاب‌چینسیرابی: توهینی قدیمی از دوره برادران آب‌منگلبر و بکس (یا فقط بکس): همان بر و بچنمور (نموره): جزئی، کوچک، کمینک و نال: ناله و زنجمورهبریدن: کم آوردن، ناتوان شدنفک زدن: خیلی حرف زدن، ایضا چانه زدنفنچ، فنچول:  دختر کم‌سن و سالهاگیر واگیر: گیر و دار، شلوغی و پلوغیقزل قورت: گرسنگی شدیدشله زرد: شل و وارفتهصفا سیتی: کنایه از لذت بردن زیادقه ثانیه: فوراکل‌کل کردن: لجبازی کردنگرخیدن: ترسیدنگیر سه پیچ: سماجت بسیارکف و خون بالا آورد (قاتی کرد): خیلی تعجب کرد، خیلی هیجان‌زده آمپر چسبوند: عصبانی شدمگسی شد: عصبانی شدریلیف (ریلیفش کن): آماده (آماده‌اش کن)آنتن: آدم‌فروش، خبرچینیول: گیج، مراجعه کنید به شاسکولشلخک: همین‌جوری، اله بختکیخَز: آخر جوات، بی‌کلاس بالای شهریخز و خیل (خز و پیل): خز و دوستان اجتماع چند خززاخار: مزاحم، چیز ضعیف و بی‌کلاستریپ مرگ: بسیار بدحال و ایضا بسیار باحالخط خطی‌ام: اعصابم خرد استسیستم: هر چیز الکترونیکی که به هر وسیله‌ای سوار می‌شودتابیل: نوعی تابلو، ضایع بودنزابیل: تابلو بودن ضایعخالتور: موسیقی جواتزابلو: تلفیقی از تابیل و زابیل با اشاره به ریشه کلمهبینیم با: بگیر بنشین سر جایت، بی‌خیال بابا، این‌طورها هم نیستآژیر باش: حواست جمع باشدکیشمیشی: درهم و برهم، قاتیبزنگ، بتلف: تماس بگیر، تلفن کنتیلیف: شماره تلفن، تلفن

مانتوی صورتی را با سبز سیر ست نمی‌کنند!

واقعیت‌اش را بخواهید ماجرا چندان هم جدی نیست. یک‌سری از جوان‌ها اصطلاحاتی را رواج می‌‌دهند که بیشترشان از محفل خودشان هم فراتر نمی‌رود. اصطلاحاتی هم که از حالت محفلی به خیابان‌ها صادر می‌شود چندان پراستفاده نیستند. حالا شاید چند تا از تولیدات این کارگاه‌های کوچک که هر روز مشغول تولید واژگان جدید هستند، فراگیر شوند، آن هم برمی‌گردد به کمبودهای زبان فارسی برای زندگی مدرن ما .

اما برداشت‌‌هایی که از این جنبش «واژه‌سازی» شده با اغراق ترکیب شده. کافی است چندساعت به بعضی از برنامه‌‌‌های «رادیو جوان» که نزدیک‌ترین رسانه رسمی به فرهنگ جوانان امروزی است، گوش کنید تا بفهمید در مطرح کردن این ماجرا چقدر غلو می‌شود.

عده‌‌ای  از مجریان این شبکه به وحشتناک‌ترین شیوة ممکن، این اصطلاحات را توی گوش مردم می‌خوانند. اغراق در برنامه‌های این شبکه به جایی رسیده که حتی جوان‌هایی که توی خیابان با این کلمه‌ها حال می‌کنند هم، چندان رغبتی به این شوی افراطی نداشته باشند.

این که  نویسنده یک برنامه رادیویی یک‌سری از این لغت‌ها را بدون هیچ محدودیتی توی متنش بریزد و با لوس‌بازی از هر چند کلمه‌ای که نوشته یکی‌اش  «تیریپ» و «زاقارت» و از این‌‌‌جور چیزها باشد، نمونه گلخانه‌ای  از ورود این لغات به ادبیات ماست.

البته رادیو جوان توی این سیاست لوس تنها نیست. الان هر مجله‌ای هم که می‌خواهد ادای جوان‌پسندی در بیاورد، یک‌سری از این کلمات را با بیل توی صفحات‌اش می‌ریزد، بدون این که بفهمد این آش شور، دهان هر خواننده‌ای را می‌سوزاند! به هر حال  با این سیاست به قدری لغت‌های تازه وارد و با نمک زبان دستمالی می‌شود که واقعا دیگر هیچ انگیزه‌ای برای شنیدن دوباره این کلمه‌ها نمی‌ماند.

چند سال پیش که رنگ صورتی برای مانتوی دخترها مد شده بود، یک‌سری مانتوی «صورتی جیغ» هم به بازار آمد. تا پیش از ورود این مانتوهای بدرنگ هم، کسی با مد جدید مشکلی نداشت، ولی وقتی در هر جایی از شهر این مانتوهای «صورتی جیغ» را با هر روسری و شلواری که دستشان می‌آمد ست می‌کردند، دیگر چیزی از جریان رنگ صورتی باقی نماند.

این جریان  استفاده افراطی از «صورتی جیغ» و ست کردن ناموزون آن با روسری و شلوار جیغ دیگر شباهت زیادی به این داستان دارد. باید به مجریان رادیویی و نویسندگان درجه چندم مطبوعاتی، التماس کنیم که با ست کردن این اصطلاح‌ها با هر ادبیات مزخرف دیگر، به  ظرافت‌های گهگاهی  این زبان توهین نکنند.

 قرارداد نانوشته

من مواقعی که تنها هستم، گاهی چیزهایی برای خودم می‌نویسم. اوایل که ویراستار همشهری جوان شده بودم، احساس می‌کردم نثرم به طرز احمقانه‌ای تحت‌تأثیر نثر بچه‌های مجله قرار گرفته.

ولی به‌‌تدریج با گذشت زمان، هر ماه بیش از ماه قبل، قدرت این نثر برای برقراری ارتباط با مخاطب تعریف شدة خودش، برایم روشن شد. گریز از هنجارهای زبان رسمی (که در نگاه اول، تنها صورت پذیرفتة زبان مکتوب در نظر گرفته می‌شود) و تولید ساخت‌هایی که  دلخواه نحوپیشگان دانشگاهی نیست، از ویژگی‌های ساختی این نثر است.

از سوی دیگر، این نثر، واژه‌های بر ساختة ذهن خلاق هم‌نسلان خودش را با مهارتی تحسین‌برانگیز در خود جای می‌دهد و از تمام بار عاطفی و تداعی‌های معنایی این واژه‌ها در جهت افزودن بر صمیمیت فضای نثر استفاده می‌کند. 

جالب این که تمام این اتفاقات، «ناخودآگاه» در ذهن نویسنده رخ می‌دهد؛ انگار قرارداد نانوشته‌ای باشد میان نویسنده و خواننده‌اش که از قضا هر دو به یک طیف سنی تعلق دارند.

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.