مصاحبه ایی با سیامک خواهانی از قدیمی‌های آریان

چقدر ترافیک و شلوغی بد است واقعا بعضی مواقع به علت ترافیک هایی که از قبل قابل پیش بینی نیست یا خیلی زودتر می رسی یا خیلی دیرتر. این هم از معایب زندگی شهری است. جذب در کنار امکانات رفاهی نسبی بالاخره معایبی نسبی هم وجود دارد. این بار من زودتر رسیدم و سیامک خواهانی به علت پدیده ترافیک چیزی حدود نیم ساعت تا سه ربع تاخیر داشت. نتیجه گفتگوی یک ساعته ما به شرح زیر است!    

    خوب، یه مقدار از خودتون بگویید؟

    سیامک خواهانی هستم. حدود 26 سال سن دارم. مدت زیادی است که کار موسیقی می کنم. توی یک خانواده هشت نفری بزرگ شدم. 6 خواهر و برادر هستیم. پدرم جراح هستند و مادرم لیسانسه بیولژی هستند. چهار خواهر بزرگ تر دارم و یک برادر دوقلو به نام سیاوش خواهانی که تار می نوازد. هر دو دانشجوی رشته دامپزشکی هستیم. تمام خواهرهایم پزشکی خوانده اند ولی خوب تخصص های مختلف. در شهرک غرب هم بزرگ شدم.
    
    غیر از شما چه کسانی در خانواده اتان فعالیت هنری دارند؟
    در خانواده ما دو نفر هستیم که کار موسیقی انجام می دهیم که خوشبختانه به صورت حرفه ای درآمده. من و برادرم که از سن کودکی شرورع کردیم و تا الان هم ادامه داشته و دارد.
    
    ایشان هم به طور حرفه ای کار می کنند؟
    بله. مدتی با گروه محمد خاکپور همکاری می کردند و مدتی هم با گروه محمدرضا عیوضی و الان هم دارند گروهی تشکیل می دهند به نام سایه ها که تا چند وقت دیگر هم شاهد کنسرتشون هستیم و هم نوارشان دربازار می‌آید.
    
    با توجه به این که فضای خانواده یک فضای علمی بودتا هنری، خانواده رو تا چه اندازه در پیشرفت خودتان موثر می دانید؟
    خیلی زیاد. مطمئنا در سن شش، هفت سالگی توانایی انتخاب سازمون رو نداشتیم. معمولا پدر و مادر ما خواسته هایی را که خودشان آرزو داشتند و به آن نرسیدند را برای بچه هایشان می خواهند حال اگر با پیشرفت و استقبال مواجه شد که چه بهتر; پدرم هم دوست داشت تار بزنه، ویلون بزنه ولی خوب به علت بالا بودن سن از لحاظ یادگیری موفق نشد و شرایط را برای ما فراهم کرد و توانستیم تا اینجا پیشرفت کنیم.
    
    به طور حرفه ای موسیقی رو از چه زمانی آغاز کردید؟
    به طور حرفه ای از سال 78 به فکر طرح یک کاست شخصی افتادم و مشوق هایم هم در آغاز، خانواده و بعد استادانی که آنها بیشتر از من به من ایمان داشتند، شروع کردم به آهنگسازی کاست اولم با نام «قصر خیال». آلبوم تکی ام بود و آهنگسازی کل کاست برعهده خودم بود. در حین کار روی این کاست با خواننده عاشوری زبانی به نام خانم «ویولت» آشنا شدم که یکی دو تا کار هم برای ایشون ساختم و به صورت نوار و آلبوم شد و در سطح دنیا پخش شد.
    
    همه اینها تا قبل از ورود آریان بود؟
    بله. در حین جمع کردن کاست اولم (قصد خیال) بودم که پیشهاد کار در گروه آریان شد. تمام شدن کار کاست اولم (از لحاظ تهیه کنندگی نه از لحاظ پخش) مصادف شد با آشنایی با گروه آریان.
    
    خوب کمی از آشنایی با آریان بگویید... چی شد که به عنوان ویولونیست این گروه انتخاب شدید؟
    فکر می کنم اگه بریم تو تاریخچه گروه آریان، من و پیام صالحی از قدیمی ترین عضوهای این گروه باشیم. گروه آریان تا آنجا که یادم می یاد، حدود سالهای ۱۳۷۲شکل گرفت. یک گروه سنتی به اتفاق پیام صالحی و دو سه تای دیگه که خیلی اختلاف سن بین اعضای آن بود. اون موقع موزیک سنتی خیلی غالب تر بود و از موزیک های دیگر آزادی بیشتری داشت؛ ولی به علت اختلاف سنی بالا که در بین اعضای گروه بود، عقاید خیلی متفاوت بود و صرفا هدف ما اجرای آهنگ هایی بود که برای مردم خیلی خاطره انگیز بود. به دلایلی نتوانسیم کنسرتی بدهیم و باز به دلایلی این گروه از هم پاشید. ولی این اسم که پیشنهاد پیام بود را حفظ کردیم. آریان نماینده آریائیها. جریان گذشت تا اینکه موسیقی پاپ آزاد شد و من هم در حال انجام کارهای پاپ بودم که پیام پیشنهاد این گروه و این کار رو به من داد. گویا پیام در سربازی با یک شخصی به نام علی پهلوان آشنا شده بود و من به عنوان سومین نفر وارد این گروه شدم. تمام اعضای این گروه قبل از کار حرفه ای دوستان همدیگر بودند. مثلا نینف دوست من بود و به این شکل گروه جمع شد و نزدیک بودن سن و عقاید باعث شد که پایه های محکمی در گروه ساخته شود.
    
    خوب شعرهایی که برای این گروه انتخاب می شوند سروده چه کسانی است؟
    سعی بر آن بوده است که شعرها و ملودی ها از خود گروه باشد. البته در ابتدا خیلی احساسی تر برخورد می کردیم ولی الان این احساس تا حدی تعدیل شده و جنبه منطقی تر پیدا کرده است. شاید چون فکر می کردیم که یک خانواده هنری هستیم و باید تمام کارهایمان را خودمان انجام دهیم و از هم کمک بگیریم ولی از خارج نه. این کار را انجام می دادیم و در کاست اول مشکلی نداشتیم. اما در کاست دوم سعی کردیم شعرها از لحاظ محتوا سنگین تر و بهتر شوند. خوب بچه هایی که در گروه شعر می گفتند یکی علی پهلوان بود و یکی هم پیام صالحی. در کاست 2 شراره فرنژاد نینف امیر خاص هم به آنها اضافه شدند. در مورد اشعار هم مثلا ممکن بود یک شعر را علی پهلوان بگوید و مثلا دو بیت را نینف عوض کند و اصلا دو بیت را نینف بگوید ولی خوب در نهایت شعر مال علی پهلوان بود. خوب البته این حالت هم ممکن بود برای دیگران یا بالعکس پیش بیاید. البته دو شعر ایدان و مولا علی جان از شاعران خارج از گروه بود خانم فهیمه رادوند و دارا پهلوان که شوهر عمه علی پهلوان هستند.
    
    از آنجا که مدت زمان زیاد تمرین آن هم به طور گروهی مشکلات زیادی را در بر دارد، از لحاظ محل تمرین و اجرا دچار مشکل نبودید؟
    بالاخره مدت زمان زیاد تمرین آن هم به طور گروهی یک سری مشکلات زیادی را در بردارد و کار حرفه ای یک سری مشکلات خاص خودش را دارد. در ابتدا جای تمرین و جای اجرا نداشتیم. شناخته شده نبودیم ; سعی می کردیم از سالن های کوچک شروع کنیم تا هم خودمان و هم مردم را محک بزنیم. ولی الان به این نتیجه رسیدیم که یک سالن بزرگ با ظرفیت بالا احتیاج داریم تا حدود %95 از مخاطبان را سرویس دهی کند نه چیزی حدود %5 مخاطب را. متاسفانه در کنسرت اخیر شرمنده مردم شدیم.
    
    الان محل تمرین ها به چه صورت است؟
    محل ما متغیر است چون تعداد زیادند، سعی می کنیم که جداجدا تمرین کنیم مثلا گیتارها با هم، ریتم ها با هم، خلاصه جداگانه تمرین می کنیم تا یک هفته مانده به کنسرت یک جایی را اجاره می کنیم و تمرین می کنیم.
    
    خوب کمی از آریان بیاییم بیرون! غیر از فعالیتهایی که الان دارید چه کار دیگری، اعم از هنری یا غیر هنری انجام می دهید؟
    این شغل حرفه‌ای من است. نوازندگی ویلون حالا چه به صورت کنسرت چه به صورت ضبط کاست که البته در کنار کار موسیقی یک سری پیشنهادات سینمایی هم داشتیم ولی فعلا به دلایلی اینها رو رد کردیم و به امر موسیقی و در حال حاضر مشغول کاست دوم هم هستم.
    
    خوب از لحاظ مادی چطور؟ جوابگو هست یا خیر؟
    خیلی خیلی نرمال است. بیشتر علاقه است که مرا به طرف کار می کشاند. نمی گویم چیزی به دست نمی آید ولی آنقدر نیست که جلب توجه کند.
    
    همیشه اولین چیزها با خاطره توام است. گاهی با شادی، گاهی اضطراب و... اولین باری که کنسرت دادید یا اولین باری که در استودیو ضبط داشتید چه احساسی داشتید؟
    اولین باری که کنسرت دادم فکر می کردم، اگر جمعیت را ببینم هل می شوم و نمی توانم چیزهایی که به من محول شده را به درستی انجام بدهم. جمعیتی که اولین بار جلوشان کنسرت دادیم چیزی بالای 3000 نفر بود. ناگفته نماند که فضای باز کنسرت هم به آرامش من کمک کرد. اما جالب بود که در طول برنامه خیلی خونسرد بودم. در رابطه با ضبط استودیو هم اولین بار آن قدر سرگرم خودم بودم که متوجه نشدم بخشی را که باید بزنم مدت زمانی است که آهنگش تمام شده و من همچنان دارم می زنم.
    
    از لحاظ انتقادپذیری چه روحیه ای دارید؟ از کنار انتقادات رد می شوید یا واکنش نشان می دهید؟
    روی انتقادات فکر می کنم بعد با نزدیکانم در میان می گذارم ببینم درست بود یا نه.
    اولین نزدیکانی که در مشورت های شما در اولویت هستند چه کسانی اند؟
    خوب خانواده ام، خواهرهای بزرگترم که از لحاظ سنی من باهاشون اختلاف زیادی رو احساس نمی کنم. باهاشون راحتم. معمولا با بزرگترها نزدیکی بیشتری احساس می کنم.
    
    خوب با توجه به این که رشته تحصیلی تان دامپزشکی است ولی در زمینه موسیقی فعالیت حرفه ای دارید، فکر نمی کنید انتخاب دامپزشکی اجباری بوده یا نه هر دو، بخش های مختلف از شخصیت شما را در بر می گیرد؟
    از کودکی به موسیقی علاقه داشتم.
    
    پس چرا نرفتید موسیقی بخوانید؟
    شاید جو خانوادگی باعث شد که به طرف دامپزشکی بروم. اما احساس می کنم علاقه و استعداد موسیقی در من بیشتر بوده و الان کار حرفه ای خودم را هم در جهت موسیقی قرار دادم.
    
    دوست ندارید برش‌های دیگری از هنر را هم محک بزنید مثلا بازیگری؟ بعدهای مختلف هنر برایتان جالب نیست؟
    خوب به کاری که بهم پیشنهاد می شود، نگاه می کنم. مثلا در حاشیه موسیقی، کار بازیگری هم به من پیشنهاد داده شده ولی خوب اگر کار خوبی پیشنهاد شود دوست دارم که امتحان کنم.
    
    فکر نمی کنید که شهرت در دو عرصه، به کیفیت کار اول هم لطمه می زند و عمر فعالیت هنری را کاهش می دهد؟
    خوب تمام این احتمالات هست. این بستگی داره به طرف که کجا بوده و چه کاری را انتخاب کرده. مطمئنا باید در انتخاب ها دقیق بود.
    
    یکی از بهترین خاطره هایی که در این مدت داشتید، را برای ما بگویید؟
    برای اجرای یک کنسرت رفته بودیم به یکی از شهرها و من و برزویه بدیهی با هم، هم اتاق بودیم. برزو پرکاشن زن گروه است. حدود ده دقیقه مانده بود به اجرای برنامه. خوب اضطراب داشتیم و می خواستیم خودمان را زودتر به سن برسانیم تا سر ساعت مقرر روی سن حاضر و معرفی شویم. در حین اینکه داشتم سازم رو از روی تخت برمی داشتم که از اتاق بیرون بیایم برزو به شوخی گفت بیا بریم دیر شد. اون (و اشاره کرد به سازم) رو می خوایی چیکار. بذارش اونجا بیا بریم. من هم ساز رو گذاشتم روی تخت و از اتاق بیرون اومدم. داشتیم می رفتیم برزو وسط راه گفت: نمی خوایی سازت رو برداری؟
    
    خوب مثل این که نمی شه از آریان بیرون بیاییم. تصمیم جدا شدن از آریان رو ندارید؟
    فعلا نه؛ من با آریان خاطرات زیادی دارم. کارهای زیادی با هم انجام دادیم. فکر می کنم تا زمانی که آریان هست منم با اونها فعالیت کنم ولی در کنار این کارها تصمیم یک کنسرت تکی رو دارم بعد از انتشار کاست دومم. کنسرتم گلچینی از کاست اول و دومم هست.
    
    فکر می کنید که چرا آریان تا این اندازه جای خودش رو بین مخاطبان باز کرد؟ فکر نمی کنید وجود کارهای شش و هشت عامل این مسئله بوده!؟
    شاید چون همه بچه ها چه خواننده ها و چه نوازنده ها توانستند در جای خودشان درست شکل بگیرند. در ضمن گروه یک یک گروه جوان است و خودمان هم جوانیم پس به مذاق جوانان هم می نشینیم.
    
    از ابتدای فیلم زندگیتون تا اینجا راضی هستید؟
    خیلی وقت هدر رفته وجود داشته، ولی با این وجود تا اینجا راضی‌ام.
    
    برای آینده چه تصمیمی گرفته اید؟ (چه از لحاظ کاری و چه از لحاظ زندگی شخصی)
    فقط تصمیم های خوب!
    
    خوب، رفتیم تو جاده سئوالات پایانی، نظرتان در مورد حرفه خبرنگاری چیست؟
    ۹۰ درصد خبرنگارها خودشون نیستند، مجله‌شون هستند. (با خنده) بسته به خواسته مجله، سئوالات و مصاحبه ها رو در آن جهت قرار می دهند. شاید شما اهل فوتبال نباشید ولی اگر یک مجله ورزشی کار کنید حتما از من می پرسید قرمزته یا آبیته.
    
    خوب یه خبرنگار بر مبنای علاقه اش زمینه کاری خودش رو مشخص می کنه. مثلا من به کارهای هنری علاقه دارم پس می‌رم دفتر مجله و بهشون می‌گم دوست دارم در بخش های هنری باهاتون همکاری کنم.
    (با خنده) اکثرا هم یک جمله رو چهل جمله می کنند تا پررونق تر بشه... خوب البته خوبه.
    
    یک جمله به چهل جمله تبدیل می شه یعنی چی؟
    (با خنده) شما به جای جمله، کلاغ بگذارید.
    
    شاید ما از لحاظ نوشتاری جمله ها رو طوری تغییر بدهیم که قابل چاپ بشه ولی هیچ وقت به معنای اصلی و مفهوم اصلی لطمه نمی زنیم. البته نمی شه کلی گفت. به نظر من خبرنگارها آدم های نکته بین، نکته سنج و تیزی هستند تا از یک جمله که به راحتی گفته می شه بتوانند دو تا سئوال دیگه درآورند. و به عنوان آخرین سوال، اگه صحبت ناگفته ای باقیمانده بفرمایید.
    خوشحالم که از طریق مجله شما توانستم با مخاطبانمان ارتباط برقرار کنم. عذرخواهی می کنم از کسانی که می خواستند در کنسرت اخیر حضور پیدا کنند ولی محدودیت ها نگذاشت. امیدوارم در سری بعد هم ساعات فروش بلیت یه مقدار مشخص تر بشه و هم ظرفیت سالن‌ها بیشتر تا در خدمت همه عزیزان باشیم.

 

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.