کافی شاپ؛ خوب، بد، زشت!
تیک تیک ساعت نشان می داد که دیگه هیچ وقتی باقی نمانده وسایلم را جمع و جور و به ساعتم نگاه کردم تقریبا 45 دقیقه وقت باقی مانده بود، آدرس را نگاه کردم با یه جمع و تفریق سردستی دیدم می رسم، راه افتادم. هنوز یک ربع وقت داشتم که رسیدم نمی دونم کافی شاپ بود یا قصر خانم هاویشام. درب ورودی شیشه ای ستونهای برافراشته و 65 تا پله که تا درب ورودی ادامه داشت، با مجسمه های شیر اطراف ستونها آدم را یاد قصر پادشاههای قدیمی می انداخت داخلش هم دست کمی از بیرونش نداشت با کلی آینه که آدم یاد موزه آبگینه می افتاد و تقریبا می شه گفت تا چند دقیقه ای آدم را مجذوب تزئین محیط با صفاش می کرد بعد از این که محیط به طور کامل برام شناخته شد و به قول دوستان شم خبری ام فروکش کرد تازه یادم افتاد برای چی به اینجا آمده بودم توی قیافه کسانی که اونجا نشسته بودند دنبال قیافه آشنای دوستم مریم گشتم توی هر قیافه ای که نگاه می کردم با نگاهی متعجب نگاهم می کردند و انگار با زبون بی زبونی می خواستند بدانند برای چی نگاهشون می کنم. من که هیچ وقت کم نمی آوردم این دفعه کم آوردم و از نگاه شون شرمنده شدم همان طوری که پشت میز می نشستم توی دلم برای مریم نقشه می کشیدم چه جوری حالش رو بگیرم آخه این دوست بی کار بنده برای تنوع امسال تصمیم گرفته جشن تولد 22 سالگی را توی اینجا بگیره. برای گریز از نگاه پرسشگر جمع، خودم رو مشغول خواندن «منو» کردم توی دلم گفتم مریم خانم یک لیست پرخرجی روی دستت بگذارم که دیگه هوس نکنی منو اینجا بکاری. فعلا با یه آب پرتقال شروع می کنم تا سفارش بعدی، تا می خواستن آبمیوه را بیارن فرصتی بود تا کمی محیط را ورانداز کنم. فضا بسیار، تاریک بود و تنها یک لامپ این فضا را روشن می کرد، گوشه ای از کافی شاپ پر شده بود از دود سیگار دختران و پسرانی را می دیدم که به سیگار پک می زنند، آیا کافی شاپ که می گویند، همین است... به یاد حرفهای مادربزرگم می افتم به قول مامان بزرگم که همیشه می گه: «کافی شاپ همان قهوه خونه فانتزی و به قول امروزی ها قهوه خونه تحصیلکرده خارج رفته است و فروشنده اش همان مش داود خودمون که امروز براش کت و شلوار خریدن و اسمش شده دیوید و چرتکه اش فرنگ رفته شده کامپیوتر و سماورش هم اسپرسو شده، کلاهاشون را هم دادن و کروات خریدن، توش هم به جای چای، قهوه می دن و هزار جور شکم پرکن اجق وجق نمی دونم، چه اسم هایی، کوکتل میوه، کوکتل انار، شیک موز، سان شاین، کوپ شکلات و...» خوب توی این قهوه خونه های جدید از تکنولوژی برتر استفاده می کنند و یه شی چند ولتی زیبا مسئولیت نور را انجام می ده خلاصه با به یاد آوردن حرفهای مادربزرگم خندهام گرفت. توی فکر بودم واقعا اینجور جاها جای خوبیست!؟ آیا از اونجور جاهاست که بعد از یک مدت اوضاعش بی ریخت می شه؟ توی این فکرها نظرم طرف دو دختر که میز کناری ام نشسته بودند جلب شد که خیلی مودب و متین در حال صحبت بودند از ظاهرشون معلوم بود خیلی با هم صمیمی هستند وقتی که من را متوجه خودشان دیدن یکی شان با لبخندی پرسید: اتفاقی افتاده؟ با خنده خودم را معرفی کردم و گفتم نه حقیقتش داشتم به این فکر می کردم که اینجا خوبه یا بد؟ که نظرم جلب شما شد می توانم نظر شما را بدونم و بپرسم برای چی این جا را انتخاب کردید. با خنده گفت: من مائده ام (24 ساله) دانشجوی زبان آلمانی هستم حقیقتش این که به نظرم اینجاها جاهای بدی نیست همین که توی محیط سالم می شه نشست و یک آبمیوه، چیزی خورد و کسی هم مزاحم آدم نمی شه و از اسیدپاشی و چاقو کشی و شیشه شکستن و تهدید و دزدی و متلکهای جورواجور خبری نیست! خیلی ارزش داره خوب این هم باید اضافه کرد که می دونی اگر چیزی می خوری مطمئنی سالمه و بعدا مریض نمی شوی! سعید، ف (27 ساله) خودش را با زیرکی وارد جمع می کند و می گوید: من به اتفاق دوستانم خیلی به اینجا می آیم و تا حالا چیز بدی ندیدم حتی من و نامزدم برای اولین بار که میخواستیم با هم صحبت کنیم تا بیشتر با نظرات هم آشنا بشویم به اینجا آمدیم تا توی محیط ساکت و راحت بدون هیچ رودربایستی با هم صحبت کنیم تا به نتیجه ای برسیم البته این پیشنهاد از طرف دوستم و همسرش بود که نامزد بنده خواهر دوستم هستند و این خودش یک پوئن مثبت بود که فردا روز برامون حرف نسازند و به قولی الکی وقت هم را نگرفته باشیم اول حرف زدیم بعد قرار خواستگاری و مراحل بعدی طی شد. به نظر من اینجور جاها چه کافی شاپ چه کافی نت هیچ فرقی نداره هر چه بیشتر تاسیس بشه تا جوانها به جای رفتن به پارکها و دوستی هایی که معلوم نیست، آخرش آدم سر از کجا درمی آورد بیان اینجا تا با کسانی که حداقل 2 تا کتاب بیشتر خونده باشند و به قول قدیمی ها 2 تا پیراهن بیشتر پاره کرده باشند! توی اینجور جاها تقریبا افراد خاصی رفت و آمد می کنند و می شود از تجربیات و نظرات مختلف استفاده کرد و دوستیهای بهتری شکل می گیرد! شهین محمدی 40 ساله که متوجه بحث ما شده بود با یه قیافه حق به جانب می گوید: ای بابا همش که شد جوون جوون، مگه بقیه دل ندارن خود من به عنوان یک مادر با دوستام، خواهرم، یا دختر و پسرم از این مکانها استفاده می کنم و با این عقیده موافق هستم، اگر جوانها از این مکانها استفاده کنند خیلی بهتره تا چند تایی با هم جمع بشن توی یه خونه یا برن جایی که بعدا زمینه ساز مشکلات بعدی باشه، همین اندازه که این جور مکانها جو و مقررات خاصی داره خیلی ارزش داره البته فرقی هم نداره از این مکانها بقیه هم می توانند استفاده کنند من و همسرم تا حالا چندین بار به اتفاق دوستها و بچه ها اینجا آمدیم واقعا محیط خوبی داره و می تونم بگم محیط پاکی است که یک پدر و مادر می توانند با خیال راحت اجازه بدهند فرزندشان از این محیط استفاده کنند. از او می پرسم، نظرتان در رابطه با سیگار کشیدن جوانان در این محل چیست؟ که او می گوید: نمی توان خرده گرفت بعضی از جوانان هستند که اصلا از سیگار بدشان می آید و شاید صد تا دوست سیگاری داشته باشند، اما خودشان لب به سیگار نزنند، عده ای هم ممکن است، از سیگار خوششان بیاید، کاری نمی توان انجام داد... می پرسم: آخر من می بینم که عده ای در این جا، با افه های خاصی لب به سیگار می زنند و اصلا معلوم است که تقلیدی را انجام می دهند. و در پاسخ می شنوم که: خب این حرف شما تا حدودی درست است، البته عده ای هستند که عقده خود بزرگ بینی دارند، اما نباید هر کسی را که به این مکان می آید، این طور در نظر گرفت. پویا م 20 ساله با خنده می گوید: خدا را شکر بالاخره توی این جمع، همه موافق اینجور جاها هستن من که در برخورد با بعضی ها با حرفهایی مواجه می شم که واقعا آدم می مونه اینها از پشت کوه آمدند یا واقعا راست می گویند! از نظر من آدم می تونه از همه جا استفاده خوب بکند و هم استفاده بد و حالا در جاتش فرق می کنه و اینکه بگویم اینجا خوب و اونجا بد اصلا درست نیست، به نظر من ما خودمون فرهنگ خوب و بد را جا انداختیم. اگر از اول در مورد جایی اطلاعات کافی را در اختیار همه قرار بدهیم دیگه نمی خواهد بعد از مدتی کلی برنامه و حرف بزنیم که اثرات منفی آنجا را نشان بدهیم. خوب حرفمون گل انداخته بود که سر و کله مریم خانم پیدا شد، با همان خنده همیشگی در حالی که عرق تصنعی شرمندگی را از روی پیشانیش به زمین می ریخت جلو آمد و شروع به عذرخواهی کرد البته تا این لحظه به من خوش گذشته بود ولی برای کنف کردنش یک کمی براش قیافه گرفتم. بعد از معرفی مریم به جمع براش توضیح دادم که دیر کردنش علاوه بر آفتی که به جیبش زد برای من کلی حسن به دنبال داشت و سعی کردم کمی فضای صحبت را براش باز کنم. مریم در این زمینه گفت: ما همه جوون هستیم و دوست داریم با دوستامون بگوییم و بخندیم، ولی همیشه خانواده هامون حوصله شنیدن حرفهای ما را ندارن و به قولی همیشه صدای خنده ما را نمی توانند تحمل کنند بالاخره حق هم دارند، به خاطر این که هم خودم و هم خانواده ام و همچنین دوستانمون بتونیم در محیطی راحت به دور از مسائل حاشیه ای چند دقیقه ای با هم گپ بزنیم، خود من بیشتر مواقع از کافی شاپ استفاده می کنم و به نظرم می رسد که جای مناسبی است (با خنده) مثل همین امروز تولدم مبارک نه! این حرف مریم باعث شد همه به خنده بیفتند و جمع حاضر در بحث نیز تولدش را تبریک بگویند، وقتی داشتم خداحافظی می کردم. صدای گروهی نگاهم را به سمت دیگری جلب کرد عده ای در حالی که با هم می گفتن و می خندیدند وارد کافی شاپ شدند از مریم خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم، دیدن آن گروه باعث شده بود تمام فکر و ذکرم حول اتفاقات امروز بگردد و تمام حرفها مثل فیلم سینمایی از جلوی چشمم رد شود، اما باز هم این سوال توی ذهنم نقش بست که بلاخره کافی شاپ جای خوبیه یا بد؟ شما چی فکر می کنید؟ در این باره یکی از کارشناسان امر می گوید: باید نگاهمان را عوض کنیم. خیلی ها بر این عقیده اند که «کافی شاپ ها» مظهری از جوامع غربی هستند که جای قهوه خانه ها را گرفته اند، اما به نظر من از هر مکانی باید به درستی استفاده کرد، اگر مسائل شرعی را در این مکانها رعایت کنیم، فکر نکنم که کافی شاپ جای بدی برای جوانان باشد، اما همان که گفتم، شاید همین کافی شاپ ها هم روزی به یک معضل تبدیل شوند، من بر این عقیده هستم که ممکن است، در یک قهوه خانه هم، مسائل خلاف شرع ببینیم، مهم درست استفاده کردن از محیط است. یکی از صاحبان کافی شاپ در خیابان ولی عصر تهران می گوید: «ما اولین کاری که می کنیم، این است که تابلویی روی شیشه نصب می کنیم به این مضمون لطفا حجاب اسلامی را رعایت فرمایید»... و از پذیرفتن خواهران بدحجاب معذوریم. اگر ما این نکات را رعایت نکنیم که سریع در مغازه مان توسط اماکن تخته می شود. وی در رابطه با هم نشینی ها در کافی شاپ می گوید: «جوانانی که به این جا می آیند، فکر نکنم کاری خلاف شرع کنند، البته عده ای هستند که ما صاحبان کافی شاپ ها را محکوم می کنند، اما همان طور که گفتم اگر ما اعمالی خلاف انجام بدهیم، سریع مغازه مان بسته می شود. البته اگر موردی در مغازه از سوی جوانان ببینیم به آنها گوشزد می کنیم، چرا که ما دوست داریم مغازه باز بماند.» از صاحب فروشگاه در رابطه با موزیک هایی که در کافی شاپ ها پخش می شود، پرسیدم و او می گوید: «ما موزیک های بدون کلام لایت (آرام) پخش می کنیم تا نه سیخ بسوزد، نه کباب.» به هر حال این گزارش را خواندید، حالا کافی شاپ خوبه یا بد!