هاشمی: در موضوع بنی صدر در حضور امام گریه کردم
رأی دهید
به امام گفتم قاطعیت شما به نفع نظام است، ولی تابع منطق هستید، حرف حق را گوش میدهید قبول میکنید اما این برخورد شماخیلی غیر مترقبه بود و ناراحت شدم...در آن چند ماهی هم که بنیصدر حاکم بود، آن قدر سند به وجود آمد؛ ولی باز حضرت امام سعی میکردند که یک ائتلافی درست کنند و نمیخواستند که رئیس جمهوری که با اکثریت رای آورده نتواند کارش را تمام کند.
هاشمی رفسنجانی در گفتوگوی تلویزیونی در برنامه«فوق العاده» درباره مسائل اوایل انقلاب و دوران جنگ به بیان ناگفتههای آن دوران پرداخت.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در این مصاحبه تلویزیونی درباره روابط خود با مقام معظم رهبری عنوان کرد که هر چه خوبی میخواستیم در وجود آقای خامنهای وجود داشت.
هاشمی در ادامه با اشاره به این که علاقه بسیاری به حضرت امام داشتم، گفت: حضرت امام از ابتدا تمایل نداشتند روحانیت وارد گرداندن امور کشور شود، درباره امور اجرایی کشور ایشان چنین نظری داشتند، اما درباره گرداندن امور کشور نه؛ حضرت امام زمانی که شورای انقلاب را تاسیس کردند، پنج نفر را انتخاب نمودند که هر پنج نفر روحانی بودند. آیتآلله مطهری، آیتالله موسوی اردبیلی، دکتر باهنر، من و آیتالله طالقانی احتمالاً؛ و گفتند که این پنج نفر هر کسی را که میخواهد پیشنهاد کند، من هم آنها را تائید کنم، ما هم پیشنهاداتی دادیم، آیتالله خامنهآی که در آن موقع در مشهد بودند، آیتالله مهدوی کنی و افراد دیگر؛ غیر روحانیون را هم پیشنهاد دادیم که ایشان پذیرفتند.
وی با اشاره به این که نظر حضرت امام این بود که بهتر است روحانیون در امور اجرایی نباشند، گفت: گاهی هم تاکید میکردند که وقتی مجلس تشکیل شود، کار روحانیت در مجلس شروع خواهد شد، اما بعد، شرایط طوری شد که ایشان به این نتیجه رسیدند که نمیشود روحانیت را کنار گذاشت. البته این در قضیه ریاست جمهوری مسئله دیگری است.
وی درباره نامه به حضرت امام در مورد بنی صدر گفت: مساله بنیصدر از مواردی بود که بین ما و حضرت امام اختلاف نظر پیش آمد، ما که میگویم نه این که من، مجموعهای که در حزب جمهوری اسلامی و یا در شورای انقلاب بودیم؛ نه این که بنیصدر را آدم صالحی نمیدانستیم؛ بنی صدر از همرزمان ما بود، وقتی هم که به ایران آمد، نهضت آزادی مخالف این بود که بنیصدر وارد شورای انقلاب شود، ما وی را وارد شورای انقلاب کردیم؛ جبهه ملی و نهضت آزادی با او تعارض داشتند،با بنیصدر بیشتر، افرادی مثل سنجابی و سلامتیان بودند، به انتخابات ریاست جمهوری که رسیدیم، در این مدتی که با آقای بنیصدر کار کرده بودیم، به این نتیجه رسیده بودیم که وی برای ریاست جمهوری مناسب نیست، علیرغم دوستی و همکاری که داشتیم،البته حضرت امام مانند ما با بنیصدر کار نکرده بودند،ما پیشنهادمان آقای دکتر بهشتی بود تا نامزد ریاست جمهوری شود، امام موافقت نکردند فرمودند روحانی نیاید و بر سر همین هم اختلاف داشتیم.
وی در ادامه افزود:یک بار بر سر همین مسئله با آیتالله خامنهای به قم رفتیم، در آن زمان حضرت امام در قم سکونت داشتند، محل سکونت امام اتاقی داشت بیرونی؛ و اندرونی هم داشت و در وسط آن راهرویی بود که دست شویی هم در آنجا قرار داشت، ما شب رسیدیم، حضرت امام فرمودند شب ملاقات نمیشود، اما با اصرار من ملاقات انجام شد. ایشان به بیرونی نیامدند همانجا در راهرو با ایشان دیدار کردیم و ما هم استدلالهای خودمان را هم ارائه دادیم، اما ایشان نپذیرفتند و گفتند موافق نیستم.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره چرایی مخالفت حضرت امام با نامزدی دکتر بهشتی برای ریاست جمهوری گفت: البته استدلال ایشان این بود که بهتر است غیر روحانی باشد، اما بعضیها فکر میکنند چون علیه آقای بهشتی تبلیغات شده بود و برخی گروهکار ایشان را یک فرد انحصار طلبی معرفی کرده بودند، این تاثیر گذاشته بود.
وی افزود: حزب جمهوری اسلامی پس از این که ما در مذاکراتمان با حضرت امام شکست خوردیم، ناچار شد آقای جلال الدین فارسی را معرفی کند، ایشان را هم به دلیل این که اصلیتش افغانی بود امامهم نظر دادند که آقای فارسی نمیتواند نامزد ریاست جمهوری شود. البته در آن موقع حضرت امام هنوز در قم بودند و من هم آن موقع مسئول وزارت کشور هم بود و البته من در آن موقع اعلام کردم که غیر از این است اما چون حضرت امام میفرمایند ما تسلیم میشویم.
هاشمی رفسنجانی افزود: ما پنج نفر به قم رفتیم که تلاش کنیم کارها تنها به دست بنیصدر نیفتد، جلسهای که با حضرت امام داشتیم جلسه عجیبی بود، ایشان زمانی که متوجه شدند که ما میآییم به خانه آقای اشراقی رفتند، وقتی که رسیدیم گفتند که حضرت امام نیستند، ما گفتیم ایشان هر جا که هستند ما هم به آنجام میرویم، به خانه آقای اشراقی رفتیم، در طبقه بالا منتظر حضرت امام بودیم، ایشان طبقه پایین بودند، گفتند که حضرت امام خسته هستند، در اینجا گستاخیهای من شروع میشود از آنجا که من با ایشان خیلی صریح بودم، گفتم که به ایشان بگویید اگر بالا نمیآیند ما پایین میآییم، البته روابط من باحضرت امام طوری بود که نگرانی نداشتم ایشان از من برنجند،احمد آقا به حضرت امام گفت و ایشان آمدند بالا، البته وقتی آمدند چهره خیلی جدی داشتند که حرف ما را قبول نکنند، چون عصر همان روز جامعه مدرسین میخواست برای تعیین انتخابات اعلامیه صادر کند، من پیام دادم که شما اعلامیه ندهید، ما امام را قانع میکنیم، آنها هم اعلامیه نداده بودند.
وی در ادامه با اشاره به همان دیدار افزود:در آن دیدار، من قدری صریح با ایشان حرف زدم، گفتم به هر حال 17 و 18 سال است که مبارزه کردهایم، شاید شرایط را بهتر از شما بدانیم به خاطر این که شما در منطقه نبودید و آن چه که ما در بیرون میبینیم، با آنچه که به شما گزارش میدهند فرق میکند، حضرت امام نگاهی به من کردند و گفتند، میدانی با چه کسی حرف میزنی؟!
هاشمی ادامه داد:وقتی که حضرت امام این جمله را فرمودند من بغضم ترکید و با صدای بلند گریه کردم. ایشان بلند شدند، من هم بلند شدم و حضرت امام به گرمی مرا بوسید، گفتند من نمیدانستم که تو گریهای هستی، دوباره نشستند. من گفتم از این که شما حرف ما را قبول نکنید ناراحت نشدم، از این ناراحت شدم که ما از زمانی که شما را میشناختیم اینطور دیدیم که جنابعالی قاطع هستید و قاطعیت شما به نفع نظام است، ولی در مقابل هم، تابع منطق هستید، حرف حق را گوش میدهید قبول میکنید و با همان قاطعیت بر میگردید، اینطور که شما برخورد کردید خیلی غیر مترقبه بود و ناراحت شدم؛ بعد ایشان قدری ملاطفت کردند و بالاخره ما پنج نفر نتیجه نگرفتیم، بعد از آن احمدآقا به من گفت که امام فرمودند که آن شب برای من خیلی سخت گذشت.به هر حال ایشان تصمیم گرفتند و ما هم پذیرفتیم و انتخابات آنطور برگزار شد و به آنجا رسید که میدانید، و در آن چند ماهی هم که بنیصدر حاکم بود، آن قدر سند به وجود آمد؛ ولی باز حضرت امام سعی میکردند که یک ائتلافی درست کنند و نمیخواستند که رئیس جمهوری که با اکثریت رای آورده نتواند کارش را تمام کند.
وی با اشاره به نامههایی که به حضرت امام داده شد، گفت: در این زمینه دو نامه وجود دارد یک نامه که ما پنج نفری نوشتیم و این نامه مربوط میشود به زمانی که حضرت امام در بیمارستان بودند که مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنیصدر هم در همانجا انجام شد.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت افزود: نامهای که به امضای پنج نفری ما رسیده بود را من نوشته بودم و به خط من هم هست، به من دادند و گفتند که من این نامه را به امام بدهم، رفتیم خدمت امام که نامه را بدهیم، در بیمارستان حال امام را که دیدم رقت کردم، دیدم که در این حال اگر بخواهیم یک نامه اعتراضی خدمت ایشان بدهیم، مصلحت نیست و نامه را ندادم، از بیمارستان که بیرون آمدیم، آقایان به من اعتراض کردند که چرا نامه را ندادی و من هم گفتم که ملاحظه من این بود.
هاشمی افزود: تقریباً یکسال گذشت، همان در و همان پاشنه بود، که من پشیمان شدم که چرا نامه را در آن موقع به امام ندادم، یک نامه دیگری خودم نوشتم و دو نامه را با هم خدمت امام دادم و گفتم که شما در جریان نظرات ما هم قرار داشته باشید، ایشان هم محبت کردند و فکر میکنم موثر هم بود.
