زهران ممدانی؛ شیعه اثنیعشری و مدافع سرسخت جامعه رنگینکمانی
رأی دهید
«زهران ممدانی»، از اول ماه ژانویه ۲۰۲۶ بر صندلی شهرداری نیویورک خواهد نشست، اما او بیش از آنکه نماد پیروزی یک جریان سیاسی باشد، به آینهای از کشمکشهای جهانی بدل شده است. در آمریکا، محافظهکاران او را نماینده چپ ضدیهودی رادیکالی میدانند که با اسلام سیاسی پیوند خورده است. آنان میگویند پدرش، «محمود ممدانی»، استاد دانشگاه کلمبیا و منتقد سیاستهای خشونتمحور غرب در قبال جوامع مسلمان، در آثار خود کوشیده است «بمبگذاران انتحاری را از انگ اخلاقی برهاند» و برای اسلام سیاسی توجیه نظری بتراشد. به باور منتقدانش، اکنون فرزند او، زهران، این منطق را به قلب سیاست شهری آمریکا آورده است.
در سوی دیگر، بخشی از جامعه آمریکا و حتی ایران نیز در برابر باورهای مذهبی و سبک زندگی زهران حیرتزدهاند؛ از ظاهر غیرسنتیاش گرفته تا نحوه سخنگفتنش درباره ایمان. برخی او را شیعهای اسماعیلی میدانند و برخی دیگر، مسلمانی دوازدهامامی که از مذهبش تفسیری شخصی و اخلاقی ارایه میدهد. اما در میان این همه تردید و برچسب، گروهی نیز هستند که در زهران را تغییر چهرهای در سیاست آمریکا میبینند؛ سیاستمداری زاده اوگاندا، فرزند فیلمساز هندی «میرا نایر» و محمود، که با برنامهای سوسیالدموکراتیک و ضدنابرابری، توانسته است نسلی تازه از رایدهندگان جوان، مهاجر، مسلمان، لاتینتبار و آفریقایی-آمریکایی را گرد خود بیاورد.
شیعهای که تهران را گیج کرده است
شیعه بودن ممدانی در ایران باعث خوشحالی برخی از طرفداران حاکمیت شده است. «فواد ایزدی»، استاد دانشگاه تهران در یک برنامه تلویزیونی ضمن اینکه میگوید زهران سکولار است، او را «آزاده» میخواند و عمهاش را «حزباللهی» و از ارتباطگیری با او به توصیه رهبر جمهوری اسلامی حرف میزند.
با این حال، رفتار و سبک زندگی ممدانی برای بخشی از نیروهای مذهبی چندان خوشایند نیست. او آزادیهای اجتماعی و متفاوتبودن را بخش مهمی از «نیویورکی» بودن میداند و از مدافعان سرسخت جامعه رنگینکمانی نیویورک است. بهگفته او، در زمانیکه جامعه رنگینکمانی در بسیاری از نقاط آمریکا تحتِ حمله هستند، نیویورک باید به پناهگاهی برای آنها تبدیل شود. بهدلیل اعتقادِ او به آزادیهای اجتماعی، برخی او را بهاشتباه «شیعه اسماعیلی» دانستهاند. بسیاری از فقهای شیعه و تئوریسینهای جمهوری اسلامی همواره با اسماعیلیان رابطه خصمانه داشتهاند. اسماعیلیان از نظر فقهی و سیاسی در قانون جمهوری اسلامی بهرسمیت شناخته نمیشوند و تنها در چارچوب نوعی «توافق نانوشته» با حکومت، اجازه زندگی آرام دارند. به این معنا که تا زمانیکه از فعالیت علنی و تبلیغی پرهیز کنند، با محدودیت جدی مواجه نمیشوند.
در سال ۱۴۰۱، «حسین قزوینی» روحانی، به موضوع اسماعیلیان پرداخته و میگوید ما میخواهیم ریشه را بزنیم که اگر ریشه زده شد، مشکل حل میشود. او در برنامه ویدیویی میگوید اسماعیل، که اسماعیلیان او را امام خود میدانند، «بی ادبترین فرزند» امام صادق است و پیروانش را «فریبخوردگان» میخواند.
اما شاید افراطیترین نظر در این رابطه توسط «علیاکبر رائفیپور» مطرح شده است. وی میگوید من شواهدی بهدست آوردهام که فرقه اسماعیلیه را یهود بهوجود آورده است. او میگوید اینها همان «حشاشین» هستند و ترور انجام میدهند و در توضیح خود به بازی « Assassin's Creed» ارجاع میدهد. او همین ارجاع به بازی را در سخنرانی دیگری نیز انجام داده و اسماعیلیه را یک عقیده منحرف میداند و امام آنها را صهیونیست میخواند.
ممدانیها؛ فرزندان تجارت و تساهل
نام خانوادگی ممدانی، ریشه در جامعه خوجههای مسلمان جنوب آسیا دارد؛ گروهی با سابقهای چندصدساله در تجارت اقیانوس هند که از آمیزش سنتهای هندو و اسلامی برخاستند و بهتدریج در قالب دو باور تشیع اسماعیلی و دوازدهامامی ایمان خود را شکل دادهاند. خاستگاه این جامعه، سواحل گجرات در کشور هند است؛ جایی که در قرن چهاردهم میلادی، مبلغ مذهبی ایرانی به نام «پیر صدرالدین»، گروهی از بازرگانان هندو را به اسلام دعوت کرد. آنهایی که به این دعوت لبیک گفتند مسلمانانی شدند که بعدها «خوجه» نام گرفتند. آنها ایمان جدیدشان را در شبکههای تجاری و خانوادگی گسترش داده و نوعی اسلام مدنی و معنوی پدید آوردند که نه بر قدرت سیاسی، بلکه بر اعتماد، اخلاق و پیوندهای اجتماعی استوار بود.
سده نوزدهم، با مهاجرت «آقاخان اول»، «حسنعلی شاه محلاتی»، از ایران به هند، بخشی از خوجهها به شاخه اسماعیلی نزاری پیوستند؛ اما گروهی دیگر که از تمرکز قدرت مذهبی آقاخان ناخشنود بودند، از طریق ارتباط با علمای امامیه در نجف و کربلا به تشیع دوازدهامامی گرایش یافتند. در پی این ارتباط، شماری از عالمان شیعه از عراق به گجرات رفتند تا آموزههای مذهب امامی را آموزش دهند و بدینسان جامعه خوجههای اثنیعشری شکل گرفت؛ جامعهای که خاندان ممدانی نیز ریشه در آن دارد.
آنچه باور آنها را متمایز کرده است، تعامل فرقههای گوناگون دینی در این منطقه است؛ رویکردی که برخی آن را با مفاهیمی چون تساهل و درونیبودن ایمان توضیح میدهند. در میان آنها، دینداری امری فردی و اخلاقی تلقی میشود، نه ایدئولوژیک یا آمرانه. نمونه روشن این جهانبینی را میتوان در خانواده شهردار جدید نیویورک دید؛ پدرش، مسلمان شیعه دوازدهامامیِ اهل اوگانداست و مادرش، هندیتبار و پیرو آیین هندو.
خانوادهای میان سه قاره
مادر زهران، «میرا نایر» است، فیلمسازی که در سال ۱۹۵۷ در شهر رورکلا واقع در شرق هند بهدنیا آمده. برای تحصیل به آمریکا رفته و فارغالتحصیل دانشگاه «هاروارد» است. سالهاست میان هند، آمریکا و اوگاندا زندگی میکند و تنها پسر خود زهران را در شهر کامپلا، اوگاندا بهدنیا آورده است. نایر از دهه ۱۹۸۰ با آثاری چون «سلام بمبئی (Salaam Bombay)»، «ماسالای میسیسیپی (Mississippi Masala)» و «عروسی مانسون (Monsoon Wedding)» به چهرهای جهانی در سینما بدل شد.
نایر در آثارش از تقاطع فرهنگها و تجربه مهاجرت میگوید؛ از آدمهایی که میان ریشه و تعلق، سنت و مدرنیته سرگرداناند. نگاه او به جهان برخاسته از زیست چندفرهنگیاش است: کودکی در هند، آموزش در انگلستان و آمریکا و کار و زندگی در آفریقا. در سینمایش، فقر و تفاوت موضوع نیستند بلکه زمینهایاند برای نمایش کرامت انسان، خانواده و امکان همزیستی در جهانی نابرابر.
نایر در یکی از گفتوگوهایش تاکید کرده که هدفش از فیلمسازی «دیدن زندگی از نگاه دیگری» است، نه قضاوت یا برانگیختن ترحم. او سینما را زبان گفتوگو میداند، جایی برای بازسازی ایمان به زندگی روزمره. اما در عین حال او تاکید میکند که «یک فیلمساز هندی است که در جهان خانه دارد.» زندگی شخصیاش هم همین منطق را بازتاب میدهد. نایر با محمود ممدانی، جامعهشناسی ازدواج کرده که ریشه در گجرات هند دارد، در اوگاندا زندگی کرده و بعد در نیویورک ساکن شده است.
محمود، پدر زهران، از خانوادهای تاجرپیشه در اوگاندا بود که پس از اخراج آسیاییها به فرمان «عیدی امین»، ناچار به مهاجرت به انگلستان شد. او میگوید این اخراج شالوده فکریاش را ساخته است. در کتاب «از شهروند تا پناهنده (From Citizen to Refugee)» این تجربه را شرح میدهد و مینویسد خانوادههایی که ناگهان از خانهها و کسبوکارشان رانده شدند، در اردوگاههای پناهندگان سرگردان ماندند و در سرزمین تازه با سرمای هوا و سرمای نگاه روبهرو شدند. ممدانی در همان روزها آموخت که در جهانی بناشده بر نابرابری، استدلال خوب کافی نیست، بهویژه اگر به طبقه حاکم تعلق نداشته باشی.
او دکترای خود را در سال ۱۹۷۴ از دانشگاه هاروارد گرفت و از ۱۹۹۹ تاکنون استاد علوم سیاسی و انسانشناسی در دانشگاه کلمبیا و مدیر موسسه مطالعات آفریقاست. پیش از آن در دانشگاههای دارالسلام، ماکرِره و کیپتاون تدریس کرده و از چهرههای اصلی رشته مطالعات پسااستعماری بهشمار میآید. تمرکز پژوهشهایش بر بردهداری، استعمار، سرمایهداری نژادی، دولت و قانون است. او میگوید استعمارزدایی سیاسی بدون استعمارزدایی فکری کامل نمیشود و تاکید میکند که بدون بازاندیشی در نهادهایی که هنوز با منطق استعماری کار میکنند نمیتوان رویههای جدیدی ساخت.
شهرت جهانی ممدانی اما به انتشار کتاب «مسلمان خوب، مسلمان بد» در سال ۲۰۰۴ باز میگردد؛ اثری که بهسرعت پرفروش شد و جایگاه او را از محافل دانشگاهی به سطح گفتوگوی عمومی کشاند. او در این کتاب تمایز معروف میان «اسلام فرهنگی» و «اسلام سیاسی» را مطرح کرده و استدلال کرد که آمریکا پس از جنگ سرد، با برساخت دوگانه «مسلمان خوب/مسلمان بد»، سیاست جهانی را بر پایه تبعیت از منافع خود سامان داده است. ممدانی ریشه پدیدهای چون «تروریسم اسلامی» را نه در دین، بلکه در سیاست میبیند؛ به باور او، این پدیده زاده دوران جنگ سرد است، زمانی که آمریکا با تامین مالی و آموزش گروههای مسلح در افغانستان، نیکاراگوئه و موزامبیک، بذر ترور غیردولتی را کاشت. او تاکید میکند که «ترور غیردولتی، فرزند ترور دولتی است» و هشدار میدهد که سیاستهای جنگ نیابتی و «جنگ پیشدستانه»، جهان را در چرخهای از خشونت و بیاعتمادی گرفتار کردهاند.
زهران ممدانی و معنای مسلمانبودن در نیویورک
ممدانی که در هفتسالگی از اوگاندا به نیویورک آمد، حالا در ۳۴سالگی و در رقابت انتخاباتی شهرداری، گفته است در نیویورک یکمیلیون مسلمان وجود دارد و «رویای هر مسلمانی این است که با او، مانند هر نیویورکی دیگری رفتار شود.» او گفته در این شهر به مسلمانان آموخته شده که حتی در مواجهه با سوءظن و تحقیر، ساکت و از هر فضای محدودی که به آنها داده میشود، سپاسگزار باشند. ممدانی میگوید دیگر این سیاست قابل قبول نیست و باید عوض شود. با این حال چندی بعد، وی در یک سخنرانی با اشک از این که به خاطر مسلمان بودن هم خود و هم خانوادهاش تهدید شدهاند، سخن گفت.
با وجود همه تهدیدها او تاکید کرده است که ایمانش را پنهان نمیکند و دین را نه ابزار قدرت بلکه سرچشمهای برای عمل اخلاقی میداند. به گفته او، «اسلامِ من در خدمت عدالت اجتماعی است» و توضیح میدهد ایمان باید در کنار محرومان معنا یابد، نه در حاشیه سیاست. با این حال، ممدانی تلاش نمیکند تا مرزی میان هویت دینی و تعلق شهری بکشد، بلکه تاکید میکند همه باورهای موجود در شهر به شهر تعلق دارند و میگوید: «من پیش از هر چیز، نیویورکیام. اینجا جایی است که آموختم هویتها در تضاد نیستند، بلکه شیوههای گوناگونِ تعلقاند.»
اما بخش دیگری از سوالاتی که از او شده است مربوط به باور اوست که وی هویت دینی خود را چگونه معنادار میکند. زهران در توضیح گفته است که شیعه ۱۲امامی است. او حتی در پست «ایکس» در پاسخ به کسی که او را شیعه اسماعیلی خوانده بود نوشت: «دیوانه وار عاشق اسماعیلیها هستم اما در واقع من اثنی عشریام.»
باتوجه به اهمیت نیویورک بهعنوان قلب اقتصادی آمریکا و حضور بسیاری از غولهای اقتصادی جهان در آن شهر و همچنین جایگاه نیویورک بهعنوان قطب دوم صنعت فیلم، تلویزیون و تئاتر (پساز لسآنجلس) و اهمیت کثرتگرایی در آن، زهران ممدانی که تاکنون خود را سوسیالیست دموکرات نامیده، خواه ناخواه سیاستهایی اتخاذ خواهد کرد که حافظ منافع این گروهها باشد. گروههایی که از دید مقامات جمهوری اسلامی بخشی لاینفک از استکبار جهانی هستند. بعید نیست که چندی پساز شروع شهرداری ممدانی، شاهد سیل تهمتها و توهینها به او از طرف افرادی مانند فواد ایزدی باشیم.
انتخاب زهران ممدانی بهعنوان شهردار در آمریکا نتیجه سالها تمرین «دموکراسی» در آمریکا و مبارزه برای «حقوق اقلیت»هاست، دو موردی که جمهوری اسلامی با آنها بیگانه است. شهردارشدن ممدانی چیزی شبیه انتخاب یک زن مهاجر افغانستانی سُنی بهعنوان شهردار تهران، پایتخت جمهوری اسلامی است؛ حکومتی که در آن همه اقلیتها حتی مردان مسلمان غیرشیعه نیز مورد تبعیض واقع میشوند. و بههمیندلیل خوشحالی بعضی از افراد در حکومت از انتخاب یک مسلمان مهاجر شیعه در آمریکا، پایدار نخواهد بود.
در سوی دیگر، بخشی از جامعه آمریکا و حتی ایران نیز در برابر باورهای مذهبی و سبک زندگی زهران حیرتزدهاند؛ از ظاهر غیرسنتیاش گرفته تا نحوه سخنگفتنش درباره ایمان. برخی او را شیعهای اسماعیلی میدانند و برخی دیگر، مسلمانی دوازدهامامی که از مذهبش تفسیری شخصی و اخلاقی ارایه میدهد. اما در میان این همه تردید و برچسب، گروهی نیز هستند که در زهران را تغییر چهرهای در سیاست آمریکا میبینند؛ سیاستمداری زاده اوگاندا، فرزند فیلمساز هندی «میرا نایر» و محمود، که با برنامهای سوسیالدموکراتیک و ضدنابرابری، توانسته است نسلی تازه از رایدهندگان جوان، مهاجر، مسلمان، لاتینتبار و آفریقایی-آمریکایی را گرد خود بیاورد.
شیعهای که تهران را گیج کرده است
شیعه بودن ممدانی در ایران باعث خوشحالی برخی از طرفداران حاکمیت شده است. «فواد ایزدی»، استاد دانشگاه تهران در یک برنامه تلویزیونی ضمن اینکه میگوید زهران سکولار است، او را «آزاده» میخواند و عمهاش را «حزباللهی» و از ارتباطگیری با او به توصیه رهبر جمهوری اسلامی حرف میزند.
با این حال، رفتار و سبک زندگی ممدانی برای بخشی از نیروهای مذهبی چندان خوشایند نیست. او آزادیهای اجتماعی و متفاوتبودن را بخش مهمی از «نیویورکی» بودن میداند و از مدافعان سرسخت جامعه رنگینکمانی نیویورک است. بهگفته او، در زمانیکه جامعه رنگینکمانی در بسیاری از نقاط آمریکا تحتِ حمله هستند، نیویورک باید به پناهگاهی برای آنها تبدیل شود. بهدلیل اعتقادِ او به آزادیهای اجتماعی، برخی او را بهاشتباه «شیعه اسماعیلی» دانستهاند. بسیاری از فقهای شیعه و تئوریسینهای جمهوری اسلامی همواره با اسماعیلیان رابطه خصمانه داشتهاند. اسماعیلیان از نظر فقهی و سیاسی در قانون جمهوری اسلامی بهرسمیت شناخته نمیشوند و تنها در چارچوب نوعی «توافق نانوشته» با حکومت، اجازه زندگی آرام دارند. به این معنا که تا زمانیکه از فعالیت علنی و تبلیغی پرهیز کنند، با محدودیت جدی مواجه نمیشوند.
در سال ۱۴۰۱، «حسین قزوینی» روحانی، به موضوع اسماعیلیان پرداخته و میگوید ما میخواهیم ریشه را بزنیم که اگر ریشه زده شد، مشکل حل میشود. او در برنامه ویدیویی میگوید اسماعیل، که اسماعیلیان او را امام خود میدانند، «بی ادبترین فرزند» امام صادق است و پیروانش را «فریبخوردگان» میخواند.
اما شاید افراطیترین نظر در این رابطه توسط «علیاکبر رائفیپور» مطرح شده است. وی میگوید من شواهدی بهدست آوردهام که فرقه اسماعیلیه را یهود بهوجود آورده است. او میگوید اینها همان «حشاشین» هستند و ترور انجام میدهند و در توضیح خود به بازی « Assassin's Creed» ارجاع میدهد. او همین ارجاع به بازی را در سخنرانی دیگری نیز انجام داده و اسماعیلیه را یک عقیده منحرف میداند و امام آنها را صهیونیست میخواند.
ممدانیها؛ فرزندان تجارت و تساهل
نام خانوادگی ممدانی، ریشه در جامعه خوجههای مسلمان جنوب آسیا دارد؛ گروهی با سابقهای چندصدساله در تجارت اقیانوس هند که از آمیزش سنتهای هندو و اسلامی برخاستند و بهتدریج در قالب دو باور تشیع اسماعیلی و دوازدهامامی ایمان خود را شکل دادهاند. خاستگاه این جامعه، سواحل گجرات در کشور هند است؛ جایی که در قرن چهاردهم میلادی، مبلغ مذهبی ایرانی به نام «پیر صدرالدین»، گروهی از بازرگانان هندو را به اسلام دعوت کرد. آنهایی که به این دعوت لبیک گفتند مسلمانانی شدند که بعدها «خوجه» نام گرفتند. آنها ایمان جدیدشان را در شبکههای تجاری و خانوادگی گسترش داده و نوعی اسلام مدنی و معنوی پدید آوردند که نه بر قدرت سیاسی، بلکه بر اعتماد، اخلاق و پیوندهای اجتماعی استوار بود.
سده نوزدهم، با مهاجرت «آقاخان اول»، «حسنعلی شاه محلاتی»، از ایران به هند، بخشی از خوجهها به شاخه اسماعیلی نزاری پیوستند؛ اما گروهی دیگر که از تمرکز قدرت مذهبی آقاخان ناخشنود بودند، از طریق ارتباط با علمای امامیه در نجف و کربلا به تشیع دوازدهامامی گرایش یافتند. در پی این ارتباط، شماری از عالمان شیعه از عراق به گجرات رفتند تا آموزههای مذهب امامی را آموزش دهند و بدینسان جامعه خوجههای اثنیعشری شکل گرفت؛ جامعهای که خاندان ممدانی نیز ریشه در آن دارد.
آنچه باور آنها را متمایز کرده است، تعامل فرقههای گوناگون دینی در این منطقه است؛ رویکردی که برخی آن را با مفاهیمی چون تساهل و درونیبودن ایمان توضیح میدهند. در میان آنها، دینداری امری فردی و اخلاقی تلقی میشود، نه ایدئولوژیک یا آمرانه. نمونه روشن این جهانبینی را میتوان در خانواده شهردار جدید نیویورک دید؛ پدرش، مسلمان شیعه دوازدهامامیِ اهل اوگانداست و مادرش، هندیتبار و پیرو آیین هندو.
خانوادهای میان سه قاره
مادر زهران، «میرا نایر» است، فیلمسازی که در سال ۱۹۵۷ در شهر رورکلا واقع در شرق هند بهدنیا آمده. برای تحصیل به آمریکا رفته و فارغالتحصیل دانشگاه «هاروارد» است. سالهاست میان هند، آمریکا و اوگاندا زندگی میکند و تنها پسر خود زهران را در شهر کامپلا، اوگاندا بهدنیا آورده است. نایر از دهه ۱۹۸۰ با آثاری چون «سلام بمبئی (Salaam Bombay)»، «ماسالای میسیسیپی (Mississippi Masala)» و «عروسی مانسون (Monsoon Wedding)» به چهرهای جهانی در سینما بدل شد.
نایر در آثارش از تقاطع فرهنگها و تجربه مهاجرت میگوید؛ از آدمهایی که میان ریشه و تعلق، سنت و مدرنیته سرگرداناند. نگاه او به جهان برخاسته از زیست چندفرهنگیاش است: کودکی در هند، آموزش در انگلستان و آمریکا و کار و زندگی در آفریقا. در سینمایش، فقر و تفاوت موضوع نیستند بلکه زمینهایاند برای نمایش کرامت انسان، خانواده و امکان همزیستی در جهانی نابرابر.
نایر در یکی از گفتوگوهایش تاکید کرده که هدفش از فیلمسازی «دیدن زندگی از نگاه دیگری» است، نه قضاوت یا برانگیختن ترحم. او سینما را زبان گفتوگو میداند، جایی برای بازسازی ایمان به زندگی روزمره. اما در عین حال او تاکید میکند که «یک فیلمساز هندی است که در جهان خانه دارد.» زندگی شخصیاش هم همین منطق را بازتاب میدهد. نایر با محمود ممدانی، جامعهشناسی ازدواج کرده که ریشه در گجرات هند دارد، در اوگاندا زندگی کرده و بعد در نیویورک ساکن شده است.
محمود، پدر زهران، از خانوادهای تاجرپیشه در اوگاندا بود که پس از اخراج آسیاییها به فرمان «عیدی امین»، ناچار به مهاجرت به انگلستان شد. او میگوید این اخراج شالوده فکریاش را ساخته است. در کتاب «از شهروند تا پناهنده (From Citizen to Refugee)» این تجربه را شرح میدهد و مینویسد خانوادههایی که ناگهان از خانهها و کسبوکارشان رانده شدند، در اردوگاههای پناهندگان سرگردان ماندند و در سرزمین تازه با سرمای هوا و سرمای نگاه روبهرو شدند. ممدانی در همان روزها آموخت که در جهانی بناشده بر نابرابری، استدلال خوب کافی نیست، بهویژه اگر به طبقه حاکم تعلق نداشته باشی.
او دکترای خود را در سال ۱۹۷۴ از دانشگاه هاروارد گرفت و از ۱۹۹۹ تاکنون استاد علوم سیاسی و انسانشناسی در دانشگاه کلمبیا و مدیر موسسه مطالعات آفریقاست. پیش از آن در دانشگاههای دارالسلام، ماکرِره و کیپتاون تدریس کرده و از چهرههای اصلی رشته مطالعات پسااستعماری بهشمار میآید. تمرکز پژوهشهایش بر بردهداری، استعمار، سرمایهداری نژادی، دولت و قانون است. او میگوید استعمارزدایی سیاسی بدون استعمارزدایی فکری کامل نمیشود و تاکید میکند که بدون بازاندیشی در نهادهایی که هنوز با منطق استعماری کار میکنند نمیتوان رویههای جدیدی ساخت.
شهرت جهانی ممدانی اما به انتشار کتاب «مسلمان خوب، مسلمان بد» در سال ۲۰۰۴ باز میگردد؛ اثری که بهسرعت پرفروش شد و جایگاه او را از محافل دانشگاهی به سطح گفتوگوی عمومی کشاند. او در این کتاب تمایز معروف میان «اسلام فرهنگی» و «اسلام سیاسی» را مطرح کرده و استدلال کرد که آمریکا پس از جنگ سرد، با برساخت دوگانه «مسلمان خوب/مسلمان بد»، سیاست جهانی را بر پایه تبعیت از منافع خود سامان داده است. ممدانی ریشه پدیدهای چون «تروریسم اسلامی» را نه در دین، بلکه در سیاست میبیند؛ به باور او، این پدیده زاده دوران جنگ سرد است، زمانی که آمریکا با تامین مالی و آموزش گروههای مسلح در افغانستان، نیکاراگوئه و موزامبیک، بذر ترور غیردولتی را کاشت. او تاکید میکند که «ترور غیردولتی، فرزند ترور دولتی است» و هشدار میدهد که سیاستهای جنگ نیابتی و «جنگ پیشدستانه»، جهان را در چرخهای از خشونت و بیاعتمادی گرفتار کردهاند.
زهران ممدانی و معنای مسلمانبودن در نیویورک
ممدانی که در هفتسالگی از اوگاندا به نیویورک آمد، حالا در ۳۴سالگی و در رقابت انتخاباتی شهرداری، گفته است در نیویورک یکمیلیون مسلمان وجود دارد و «رویای هر مسلمانی این است که با او، مانند هر نیویورکی دیگری رفتار شود.» او گفته در این شهر به مسلمانان آموخته شده که حتی در مواجهه با سوءظن و تحقیر، ساکت و از هر فضای محدودی که به آنها داده میشود، سپاسگزار باشند. ممدانی میگوید دیگر این سیاست قابل قبول نیست و باید عوض شود. با این حال چندی بعد، وی در یک سخنرانی با اشک از این که به خاطر مسلمان بودن هم خود و هم خانوادهاش تهدید شدهاند، سخن گفت.
با وجود همه تهدیدها او تاکید کرده است که ایمانش را پنهان نمیکند و دین را نه ابزار قدرت بلکه سرچشمهای برای عمل اخلاقی میداند. به گفته او، «اسلامِ من در خدمت عدالت اجتماعی است» و توضیح میدهد ایمان باید در کنار محرومان معنا یابد، نه در حاشیه سیاست. با این حال، ممدانی تلاش نمیکند تا مرزی میان هویت دینی و تعلق شهری بکشد، بلکه تاکید میکند همه باورهای موجود در شهر به شهر تعلق دارند و میگوید: «من پیش از هر چیز، نیویورکیام. اینجا جایی است که آموختم هویتها در تضاد نیستند، بلکه شیوههای گوناگونِ تعلقاند.»
اما بخش دیگری از سوالاتی که از او شده است مربوط به باور اوست که وی هویت دینی خود را چگونه معنادار میکند. زهران در توضیح گفته است که شیعه ۱۲امامی است. او حتی در پست «ایکس» در پاسخ به کسی که او را شیعه اسماعیلی خوانده بود نوشت: «دیوانه وار عاشق اسماعیلیها هستم اما در واقع من اثنی عشریام.»
باتوجه به اهمیت نیویورک بهعنوان قلب اقتصادی آمریکا و حضور بسیاری از غولهای اقتصادی جهان در آن شهر و همچنین جایگاه نیویورک بهعنوان قطب دوم صنعت فیلم، تلویزیون و تئاتر (پساز لسآنجلس) و اهمیت کثرتگرایی در آن، زهران ممدانی که تاکنون خود را سوسیالیست دموکرات نامیده، خواه ناخواه سیاستهایی اتخاذ خواهد کرد که حافظ منافع این گروهها باشد. گروههایی که از دید مقامات جمهوری اسلامی بخشی لاینفک از استکبار جهانی هستند. بعید نیست که چندی پساز شروع شهرداری ممدانی، شاهد سیل تهمتها و توهینها به او از طرف افرادی مانند فواد ایزدی باشیم.
انتخاب زهران ممدانی بهعنوان شهردار در آمریکا نتیجه سالها تمرین «دموکراسی» در آمریکا و مبارزه برای «حقوق اقلیت»هاست، دو موردی که جمهوری اسلامی با آنها بیگانه است. شهردارشدن ممدانی چیزی شبیه انتخاب یک زن مهاجر افغانستانی سُنی بهعنوان شهردار تهران، پایتخت جمهوری اسلامی است؛ حکومتی که در آن همه اقلیتها حتی مردان مسلمان غیرشیعه نیز مورد تبعیض واقع میشوند. و بههمیندلیل خوشحالی بعضی از افراد در حکومت از انتخاب یک مسلمان مهاجر شیعه در آمریکا، پایدار نخواهد بود.
