افشاگری جدید کاترین شکدم از تفرقه جمهوری اسلامی میان گروه‌های مختلف و فریب آنها

ایران اینترنشنال: کاترین شکدم، پژوهشگر یهودی بریتانیایی-فرانسوی، در یادداشتی نوشت جمهوری اسلامی با بهره‌گیری از راهبرد تفرقه‌افکنی، در پی تضعیف وحدت و همبستگی میان گروه‌های مختلف در ایران است.

شکدم که اکنون به‌عنوان تحلیل‌گر سیاسی و سخنگوی یک نهاد حامی اسرائیل با نام «ما به اسرائیل ایمان داریم» فعالیت می‌کند، دوشنبه ۱۳ مرداد در روزنامه جروزالم پست نوشت جمهوری اسلامی تنها به فریب دادن مردم خود قانع نیست و جاه‌طلبی‌هایش تا مجذوب ساختن غرب با روایتی از مظلوم‌نمایی نیز امتداد یافته است.


او هشدار داد حکومت ایران «کیمیاگری کهنِ تبدیل مظلوم‌نمایی به ابزاری برای امپراتوری‌سازی» را به کمال رسانده است.

در ادامه بخش‌هایی از این یادداشت را می‌خوانید.

نمی‌توان در برابر مهارتی که با آن هم‌زمان نقاب مظلومیت بر چهره می‌زند و داس سرکوب را به حرکت درمی‌آورد، شگفت‌زده نشد. این مظلومیت نه به‌عنوان وضعیتی تاسف‌بار، بلکه همچون گرزی درخشان است؛ سلاحی صیقل‌خورده برای بریدن، خلع سلاح کردن و خاموش ساختن.

به طبقه‌بندی انسان‌ها در جمهوری اسلامی نگاه کنید؛ این حکومت انسان‌ها را بر پایه قومیت، مذهب یا گرایش جنسی جدا می‌سازد. هر ویژگی هویتی را بیرون می‌کشد، به نمایش می‌گذارد و سپس آن را چون تیغی برای پاره کردن تار و پود جامعه به‌کار می‌گیرد؛ کُرد در برابر آذری، سنی در برابر شیعه، زن در برابر مرد.

این حکومت به‌خوبی دریافته که برای تضعیف یک ملت، نخست باید پیوندهای وحدت آن را گسست و مردم را به قبیله‌هایی متخاصم تقلیل داد.

وقتی همه‌ بندهای ملت بودن از هم گسسته شود، چه می‌ماند؟ تنها ایدئولوژی؛ اما نه یک ایدئولوژی پویا و زندگی‌بخش، بلکه جزم‌اندیشی خشک و بی‌روح، همچون یک نقاشی تک‌رنگ که بر پیکره تمدنی رنگارنگ کشیده شده باشد.

ملاها حکومتی بنا کرده‌اند که نه‌تنها اطاعت، بلکه هم‌دستی می‌طلبد؛ یک اتاق پژواک بی‌پایان که در آن از شهروندان انتظار می‌رود شعارهای روز را تکرار کنند و چشم بر خشونتی ببندند که ستون‌های آن را نگه می‌دارد.

ایدئولوژی که روزی ابزاری در خدمت دولت بود، اکنون خود به بتی بدل شده که در هر محراب، قربانی می‌طلبد: از حقیقت، از فردیت و از عشق.

تبلیغات جمهوری اسلامی چگونه عمل می‌کند؟
با این‌ حال، حکومت ایران تنها به فریب مردم خود قانع نیست و جاه‌طلبی‌هایش فراتر از مرزهایش می‌رود. تهران با جذابیتی نرم و فریبکارانه، همچون یک شیاد حرفه‌ای، غرب را با روایتی از مظلومیت چنان مجذوب کرده که حتی روشنفکرترین ذهن‌ها نیز فریب آن را خورده‌اند.

روشنفکران غربی که در احساس گناه پسااستعماری غوطه‌ورند، ایران را نه یک زندان تئوکراتیک، بلکه شهیدی «بد فهمیده‌ شده» می‌پندارند؛ ملتی شریف که قربانی زورگویی امپریالیست‌ها شده است. تهران حتما از تماشای این نمایش مضحک خنده‌اش می‌گیرد! آنکه هم زندان‌بان است و هم زندانی، هم ستمگر است و هم ستم‌دیده، بی‌تردید استاد تبلیغات است.

جمهوری اسلامی دهه‌هاست این بازی را با شکیبایی عنکبوتی که تار می‌تند، پیش می‌برد. هر تار با دقت تنیده می‌شود: یک سخنرانی در این‌جا، یک مانور دیپلماتیک در آن‌جا، یک صحنه‌سازی حساب‌شده برای برانگیختن خشم و جلب توجه رسانه‌های جهانی.

در این میان، غرب هر بار فریب می‌خورد؛ ژست می‌گیریم، بیانیه صادر می‌کنیم، تحریم اعلام می‌کنیم، اما پشت این کلمات سخت‌گیرانه، اراده‌ای برای رویارویی با پوسیدگی بنیادین وجود ندارد.

دانشجویان ما شاید غم‌انگیزترین قربانیان این نمایش باشند. از کلاس‌های درس دانشگاه کمبریج تا پردیس‌های کالیفرنیا، از جا برمی‌خیزند و خود را پاسداران عدالت، حامیان مظلومان می‌خوانند. اما عدالت چه‌ کسی؟ مظلومیت چه‌ کسی را بازگو می‌کنند؟ دقیقا همان روایت‌هایی که تهران با وسواس پرورانده است.

انگار جمهوری اسلامی در میان جوانان غرب عروسکی سخنگو یافته؛ جملاتی در دهانشان می‌گذارد که ظاهری شریف دارند، اما تنها برای پنهان‌ کردن بی‌رحمی طراحی شده‌اند.

چگونه و چرا این فریب کارگر افتاد؟
چگونه چنین شد؟ چگونه وارثان عقلانیت عصر روشنگری و اندیشه لیبرال، چنین تمام‌عیار فریب خوردند؟ بخشی از پاسخ در خودپسندی اخلاقی ما نهفته است. ما عاشق آنیم که خود را درست‌کار بدانیم؛ عاشق صحنه‌سازی‌های قهرمانانه‌ایم که در آن مشت بر میز می‌کوبیم و با تبهکاران تاریخی فرضی در‌می‌افتیم.

پس وقتی تهران زمزمه‌هایی از ظلم غربی در گوشمان می‌خواند، گوش می‌سپاریم. سر تکان می‌دهیم. یادداشت برمی‌داریم. ساختارهایی پیچیده برای سرزنش‌گری می‌سازیم و به راحتی فراموش می‌کنیم که ستمگر واقعی در این داستان نه «غرب» انتزاعی، بلکه رژیمی ا‌ست که مردم خود را به زندان می‌اندازد، شاعران را شلاق می‌زند و زنان را سنگسار می‌کند.

این روش کار جمهوری اسلامی‌ است: تفرقه بینداز، سردرگم کن، وارونه جلوه بده.

رهبران حکومت ایران بسیار بهتر از ما دریافته‌اند که میدان نبرد قرن بیست‌ویکم نه دشت‌های بیابانی، بلکه ذهن انسان‌هاست. آن‌ها جنگ را نه صرفا با تانک و هواپیما - که آن‌ها را نیز دارند - بلکه با روایت‌ها، با داستان‌ها، با ترکیبی فریبنده از رنج و شکوه به‌ پیش می‌برند؛ ترکیبی که حتی فرهیخته‌ترین انسان‌ها را به هم‌دستانی نادان بدل می‌سازد.

آن‌ها به‌دنبال تصرف سرزمین نیستند، بلکه خیال را فتح می‌کنند؛ در پی استعمار واژگان اخلاقی جهان‌اند.

در همین حال، درون ایران، مردم با رنج‌هایی زندگی می‌کنند که حتی درکشان دشوار است: فشار اقتصادی روزمره، تشدیدشده با فساد و سوءمدیریت، تهدید دائمی بازداشت یا سرنوشتی بدتر برای کسانی که زبان می‌گشایند؛ فضای خفقان‌آور ایدئولوژیک که از کلاس درس تا اتاق خواب را فراگرفته است

اما صدای این رنج‌ها هم در هیاهوی تبلیغات رژیم و هم در هم‌صدایی ناآگاهانه‌ برخی روشنفکران خوش‌نیت اما گمراه غربی گم می‌شود؛ آنان که استبداد را با مقاومت و قساوت را با شجاعت اشتباه می‌گیرند.

جمهوری اسلامی از این سردرگمی تغذیه می‌کند. می‌داند تا زمانی که جهان در جدال میان شرق و غرب، میان دانشجویان معترض و دولت‌های به‌اصطلاح جنگ‌طلب باقی بماند، سلطه‌اش ادامه خواهد یافت. این رژیم همچون تردستی‌کار ماهری‌ست که وقتی ما مشغول بحث بر سر ترفندش هستیم، جادوی واقعی را در جایی دیگر و دور از چشم اجرا می‌کند.

ما درباره تحریم‌ها بحث می‌کنیم، درگیر پیچ‌وخم دیپلماسی می‌شویم و در همین حین، تهران گام‌به‌گام بنیان‌های ملی ‌بودن را از هم می‌گشاید و ایران را به ظرفی توخالی بدل می‌کند که تنها بخارهای ایدئولوژی در آن موج می‌زند.

تراژدی این‌جاست: مردم ایران، رژیم ایران نیستند. آنان نه همان آخوندهایی‌ هستند که به‌دروغ به نامشان سخن می‌گویند و نه همان پاسدارانی که با گلوله و باتون سکوت را تحمیل می‌کنند. آنان مردمی‌اند سرافراز، گوناگون و زیبا؛ وارثان یکی از کهن‌ترین تمدن‌های جهان که در قفسی آهنین گرفتار آمده‌اند. غرب، در اشتیاق خود برای عادل جلوه کردن، بارها این تمایز بنیادین را از یاد برده است.

پس باید نقاب‌ها، روایت‌ها و افسانه‌های دم‌دستی را کنار زد. باید جمهوری اسلامی را آن‌ گونه که هست دید: نه قربانی، بلکه شکارچی؛ نه چراغ راه مقاومت، بلکه کارخانه دروغ.

باید شجاعت آن را داشت تا کسانی را که چه از سر ساده‌دلی و چه از سر غرور، روایات این حکومت را به‌جای حقیقت بازگو می‌کنند، به چالش کشید. در غیر این‌ صورت، خود در زهر و توهمی شریک می‌شویم که نه‌‌تنها ایران، بلکه شفافیت اخلاقی جهان را آهسته آهسته می‌فرساید.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
1:با صلوات.دو ماه اخیر پر از فراز و نشیب بود، ولی شاید مهم‌ترین حادثه، همان سیلی صهیونیست‌ها به ضد امپریالیست‌ها بود؛ هرچند از ده زاویه، سعی کردند این سیلی را طور دیگری تفسیر کنند. مثلاً گفتند صهیونیست‌ها ما را نوازش کردند و به سبک "گوگولی مگولی"، و گفتند به دستان بریده حضرت عباس قسم ما صیونیست‌ها نابود نکنید. اما این سیلی نتایجی عجیب و غریب داشت. یکی از این نتایج، ظهور پدیده‌ای به نام کاترین شکدم بود که پرسش‌های حتی عجیب‌تری به دنبال آورد.حتی دیروز خبری منتشر شد که احتمالا حضرت آقا هم به جمع اعضای جامعه LGBT و این خبر قطعاً شادی امین را خوشحال کرده است. به نظر می‌رسد که او از این تحول به عنوان یک پیروزی بزرگ برای مبارزات اجتماعی‌اش استقبال کرده و اکنون می‌تواند با قدرت بیشتری هم از حقوق جامعه LGBT دفاع کند و هم در کنار حضرت آقا در مقابل جریان‌های ضد انسانی و افراطی و ضد پهلوی مبارزه کند.خانم شکدم، یکی از مرموزترین پرونده‌های تاریخ جمهوری اسلامی است.برای فهم این پدیده، باید به عقب برگشت؛ یعنی همان ۵۷ معروف. ممکن است خواننده آه بکشد: "باز هم گیر داد به پنجاه‌وهفت!".
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۶
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
2:ممکن است خواننده آه بکشد: "باز هم گیر داد به پنجاه‌وهفت!"خیر، این‌بار نه به‌خاطر مذهب، نه سیاست، بلکه بر اساس نظریه آشوب. (Chaos Theory). این نظریه می‌گوید چیزی به‌نام نظم مطلق در جهان وجود ندارد. هر حادثه‌ای زنجیروار با حوادث دیگر در ارتباط است. مثلاً پرواز یک پروانه در جنگل‌های آمازون می‌تواند زنجیره‌ای از اتفاقات را آغاز کند و در نهایت باعث سیل در لس‌آنجلس شود.پس بی‌دلیل نیست که اعتقاد خانم شکدم، حاصل زنجیره‌ای از اتفاقات است که در سال ۵۷ آغاز شد. حتی می‌توان گفت که پنجاه‌وهفت، مثل بیگ‌بنگ تاریخ ایران بود. رساله، مرغ و نظریه آشوب.ما امامی داشتیم با رساله‌ای معروف به "رساله امام". در آن، بندی آمده که اگر کسی آلت خود را به داخل مرغی فرو کند، آن مرغ دیگر حلال نیست و نمی‌توان آن را کباب کرد. حالا ممکن است این بند، اصولی مذهبی تلقی شود، اما خودش گواهی‌ست بر درست بودن نظریه آشوب؛ زیرا زنجیره‌ای از پیامدهای شگفت‌انگیز را رقم زد. مثلاً: روزی شاعر معروف، سیاوش کسرائی، به دیدار امام رفت و در مجمع دانشجویان گفت: "امام چشمانی با نفوذ دارد؛ نمی‌شد مستقیم به چشمانش نگاه کرد.".
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۷
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
3:یعنی رساله آقا و خود آقا یک اتفاق جدید، بر طبق نظریه نظریه آشوب ایجاد کرد که چشم امام به چشمان راسپوتین در دربار تزار روسیه گفت: زکی! چشمان راسپوتین فقط چند تا درباری تزاری را هیپنوتیزم کرد، چشم امام حتی ره‌پویان راه مارکس و لنین و هوشی‌مین را هم هیپنوزه کرد.او همچنین گفت: "رساله امام پر از بندهای ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی است." ولی پرسش مهم این است:آیا آن‌چه سیاوش کسرائی خوانده بود، همان رساله‌ای‌ست که به مالیدن آلت به بچه قنداقی، سکس با مرغ و موارد دیگر اشاره دارد؟ یا نسخه سانسورشده‌ای از آن به دستش رسیده بود؟ما می‌دانیم که امام مدتی در فرانسه امپریالیست پناه گرفته بود. آن زمان، بنی‌صدری‌ها رساله امام را به فرانسه ترجمه کردند؛ البته موارد مربوط به مستراح، مرغ، بز و کودک را حذف کردند و نسخه‌ای "صوفی‌مسلک" به دست ژان پل سارتر دادند.و گفتندببین این زبون بسته اصل سیاسی نیست. امام گفته بود کاری با سیاست ندارد؛ فقط آمده بود عبادت کند.چند جمله در مورد امام در روزنامه لیبراسیون بنویس لطفا.سارتر هم گفت: "هیچ‌کس منو جدی نمی‌گیره."پس زنگ زد به رفیقش میشل فوکو.او هم زنگ زد
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۹
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
4:او هم زنگ زد به جلال آل احمد.جلال رفت نزد امام و گفت: "اگر کسی قرار است دنیا را نجات دهد، همین سید است!".تمام. این ماجرا دوباره تئوری آشوب را تایید می‌کند. چون خود ژان پل سارتر هم یک عدد "پنجاه‌وهفتی" فرانسوی بود. مثلاً وقتی ازاتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی برگشت، گفت: "روسیه مثل سوئیس،پاتیا در تایلند و موناکو با هم است!".بدین دلیل مردم روسیه اصلا دوست ندارند وطن خود را ترک کنند.ولی‌ بعد دبه در آورد.منظورم این نبود. یعنی نظریه‌ی آشوب حتا در فرهنگ ضرب‌المثل هم رخنه کرده. زمانی که اغراق می‌شنویم، می‌گوییم "مرغ پخته خندید". اما نظریه‌ی چاخان آقا سارتر در مورد اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی یک ضرب‌المثل فرانسوی تولید کرد:"مرغ سلاخی شده ولی هنوز نپخته خندید.".باور ندارید؟ از سران مجاهد ساکن در بلاد امپریالیستی فرانسه بپرسید.در هر سوپرمارکت فرانسوی، مرغ سلاخی‌شده در پلاستیک، به این سخن آقا سارتر می‌خندد:که گفت. "اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، مخلوطی از پاتیا در تایلندتایلند، سوئیس و موناکو است."مرغ‌ها زنده در بازار روز فرانسه، دیگر اپرا می‌خوانند،
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۰
۳۶
Hamam.Mansoori - قزوین ، ایران
کم نیستند کسانی که مخالف جمهوری اسلامی هستند کامنتهای ضد رژیم میزارن اما در واقع از عوامل سایبری رژیمند در همین سایت و طرف ممکنه صد تا کامنت علیه رژیم بگذاره و یک جا میاد علیه ترامپ حرف میزنه یا علیه نتانیاهو
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۱
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
5:مرغ‌ها زنده در بازار روز فرانسه، دیگر اپرا می‌خوانند، آن هم به سبک پاواراتی.برادران مجاهد اما می‌گویند: نه برادر، آن‌ها چچه می‌زنند، آن هم به سبک مرضیه. شاید بپرسید این روده‌درازی چه ربطی به خانم شکدم دارد؟عجله نکنید، به Chaos Theory فکر کنید.همه‌چیز به همه‌چیز ربط دارد: مرغی به‌نام کاترین شکدم-.حالا برسیم به اصل ماجرا؛ خانم کاترین شکدم.در رساله امام آمده: "اگر آلت به مرغی فرو رود، مرغ حرام است و نباید کباب شود.". در همین حال، هیچ‌وقت ملت نفهمید که چرا کشتی‌گیر ایرانی نباید مقابل اسرائیلی‌ها کشتی بگیرد، ولی بعضی از سران نظام می‌توانند روی تشک موساد غلت بزنند، با نور ملایم و سکوت خبری!یعنی رساله امام، به‌نوعی خودش خانم شکدم را تولید کرد..ما می‌دانیم که او طبق ادعای خودش، با بیش از ۱۰۰ نفر از سران نظام رابطه جنسی داشته است.و این‌جاست که وارد فاز تفسیری رساله‌ای می‌شویم: احتمالاً سران نظام فکر می‌کردند شکدم یک "مرغ موسادی" است؛ پس بر اساس رساله، می‌شود با او سکس کرد و بعد هم کبابش کرد!شاید بگویید: "خیر، امام گفت بعد از سکس، مرغ حرام است و نباید کباب شود!".درست است
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۲
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
6:درست است؛ ولی امام گفت اگر شما آلت را فرو کردید، نه اگر ما ها. امام جمع نبست.در فاز GangBang با مرغ سکسی‌ اگر طرف مقابل یک مرغ جاسوس موساد باشد، نه‌تنها سکس با او ایرادی ندارد، بلکه کباب کردنش هم اجر دارد.در همین گیرودار، ناگهان برادر علی مطهری وارد شد و گفت:"کاترین شکدم با تمجید از خامنه‌ای جذب نظام شد."این موضوع جدیدی نبود؛ خود خانم شکدم قبلاً گفته بود با آقا دیدار خصوصی داشته.اینجا داستان بُعد دیگری پیدا می‌کند.آیا می‌شود مرغ موساد را که با رهبر دیدار خصوصی داشته، کباب کرد؟. نظریه آشوب اینجا دیگر جواب نمی‌دهد. فقط می‌توان حدس زد. مثلاً چه چیزی در آن دیدار خصوصی گذشت؟. آیا خانم شکدم فقط جذب نظام شد، یا کلید کمد دفتر آقا را هم با خود برد؟با توجه به شرایط پزشکی، پروستات و احتمالات سنی، آیا آن کمد شامل "ابزار آناتومی ساخت چین" بود؟همان‌هایی که می‌لرزد، سوت می‌زند، نورافشانی می‌کند، فقط پرچم نمی‌چرخاند! آیا دلاوران بصیر سپاه نپرسیدند این صداهای عجیب از اتاق چیست؟ زلزله موضعی‌ست؟ تمرین تکواندوست؟و وقتی خانم شکدم با لبخندی تا بناگوش بیرون آمد، هیچ‌کس شک نکرد که شاید
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۳
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
7:هیچ‌کس شک نکرد که شاید این لبخند، لبخند رضایت یک مرغ جاسوس موساد است که مأموریتش را با موفقیت به پایان رسانده؟. و اما سؤال نهایی:اگر کاترین شکدم مرغ کبابی می‌‌شد. سهم چه کسی‌ می‌‌بود ؟رهبر؟ یا صد نفر از سران نظام؟آیا همه سیر می‌ شدند؟ به‌هرحال، کاترین شکدم مرغ بود، نه شترمرغ که همه را سیر کند.برای پاسخ به این پرسش‌ها، باید صبور باشیم.. و ببینیم نظریه آشوب چه خوابی برای ما دیده است.
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۴
۳۵
bahonar - اسکیلستونا، سوئد
شکدم در لندن یه عالمه عکس‌های چیک تو چیک با امیر عباس فخراور انداخته. فخر آور درفش کاویانی را در جایی‌ فرو کرده که قبلا ۱۲۰ بیرق اسلام فرو رفته بود.
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۷:۰۱
۴۳
paksan - ایران، ایران
والا مشخصه او عضو موساد هستش و دقیقا تکنیک و راهبردی که خود موساد درباره ایران ارائه داده و میز ایران در موساد علنا بارها در برنامه های مختلف توضیح داده مشخصه که این چیزی که این طرف میگه صددرصد راهبرد موساد در ایران هستش. تشکیل گروههای قومیتی و حتی طراحی پرچم برای آنها و هزینه سنگین در سوشیال مدیا برای ایجاد اختلافات قومیتی که برخی از پست ها و شانتاژها مشخصه افرادی پشت آن هستند که نه در ایران هستند و نه آگاهی از آن مطلب یا منطقه یا مشکل دارند و اکانتهای جعلی که در شرایط مختلف یکبار کرد و یکبار ترک یکبار فارس یکبار لر و بلوچ هستند و به اقوام مختلف فحش میدهند جالبه مثلا اکانتهای پان ترک یا پان کرد به فارسی مطلب میذارند مشخصه چون ترکی یا کردی خوب بلد نیستند مطلب را به فارسی میذارند یا مزدور پان ترک یا کرد میان درباره مسائل پان به فارسی حرف میزنند تا مردم را به جون هم بیاندازند.
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۷:۵۱
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • اجبار شرم‌آور شوهر سوری: بوسیدن پای مادر شوهر متکبر، جنجالی تازه در شبکه‌های اجتماعی! + ویدئو
  • شما حتی یک اسم مسلمانی روی این همه دختربچه نمی‌بینید! آنچه برباد رفته، «اسلام» است
  • اعتراف جنجالی کمال تبریزی: من در اشغال سفارت آمریکا حضور داشتم! + ویدئو
  • تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • راز «زشت‌ترین حیوان جهان»؛ چه توضیحی پشت پرده دماغ میمون بینی‌دراز پنهان است؟
  • حضور معنادار مسیح علینژاد در کنار حامیان رهبر اپوزیسیون ونزوئلا + ویدیو
  • مهران غفوریان: فحاشی به دختر خردسالم دور از انسانیت است. با دختر ۷ ساله من چه کار دارید؟
  • تصویری کمتر دیده شده: بوسه محمد مصدق بر دستان ثریا اسفندیاری
  • «کوچر بیرکار»، پناهنده کُرد ایرانی که استاد ریاضی دانشگاه کمبریج شد، دومین ایرانی برنده مدال «فیلدز» پس از مریم میرزاخانی
  • جایزه فحاشی؟ کادوی آیفون ۱۷ پرومکس برای مداحی که اردستانی را حرام زاده نامید! + ویدئو
  • +190شیرین سعیدی، استاد دانشگاه آرکانزاس، به دلیل «تمجید از خامنه‌ای و مواضع ضداسرائیلی» اخراج شد
  • +136مهری طالبی دارستانی، از مدافعان حجاب اجباری، پس از بازجویی توسط نیروهای امنیتی سکته کرد!
  • +136شاهزاده رضا پهلوی: هم‌صدایی و همبستگی‌ را حفظ کنید و خواستار آزادی همه بازداشت‌شدگان باشید
  • +127حمایت مردم از شاهزاده رضا پهلوی در مراسم خسرو علی‌کردی؛ بازداشت نرگس محمدی و چند فعال دیگر
  • +121نماینده ویژه آمریکا: فقط پادشاهی در خاورمیانه کار می کند
  • +120اتریش حجاب را برای دختران زیر ۱۴ سال در مدارس ممنوع کرد
  • +108چرا یک نفر این آقای ابوالفضل اقبالی را از برق نمی‌کشد؟: پدیده شوهرکُشی در ایران از زن‌کُشی بیشتر است
  • +104تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • +100برادر خسرو علی‌کردی: فریاد خون‌خواهی برادرم را در مجامع بین‌المللی مطرح می‌کنم
  • +100یک دانشجو خطاب به سعید جلیلی: دست‌ها و نفستان آغشته به خون است + ویدیو