نوشته صادق زیباکلام در مورد احمد توکلی (پدر داماد سابقاش)
رأی دهید
پیش از هر سخنی، لازم میدانم درگذشت دکتر احمد توکلی را به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض کنم. ایشان شخصیتی بودند که چه در دوران مبارزه، چه در سالهای پس از انقلاب، و چه در زندگی شخصی، همواره برای من محل تأمل و گاه حتی تحسین بودند. من با مرحوم توکلی در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴، زمانی که هر دو زندانی سیاسی بودیم، در یکی از ساختمانهای قدیمی زندان قصر، موسوم به «حیاط مثلثی»، مدتی نسبتاً طولانی همبند بودم.
در همان دوران نیز ایشان را انسانی بسیار متدین، پایبند به اصول، و باانگیزهای راسخ برای مبارزه با ظلم و استبداد میدیدم. احمد توکلی پیش از انقلاب در رشته مهندسی برق با گرایش الکترونیک در دانشگاه شیراز تحصیل میکرد، اما به دلیل ارتباط با گروههای مخالف رژیم پهلوی، در سال دوم تحصیل بازداشت شد و مدتی را در زندان گذراند. پس از آزادی در جریان انقلاب، مانند بسیاری از فعالان سیاسی آن دوران، مسیر زندگیاش به سوی مسئولیتهای دولتی و نقشآفرینی در عرصه سیاست تغییر کرد.
او مدتی وزیر کار در دولت اول آقای میرحسین موسوی بود و در چندین دوره نیز به عنوان نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی فعالیت داشت. در دهه ۱۳۸۰ به عنوان یکی از چهرههای شاخص جریان اصولگرا شناخته میشد و از جمله سیاستمدارانی بود که صراحت، پافشاری بر اصول، و نقدهای تند و تیز را در عرصه عمومی دنبال میکرد. با این حال، با چهرههایی چون آقای هاشمیرفسنجانی و آقای خاتمی میانهای نداشت و همواره منتقد جدی دیدگاههای آنان بود. از منظر شخصی، ارتباط من با مرحوم توکلی در سطحی فراتر از آشنایی سیاسی بود.
از زمانی که دختر بزرگم با پسر ایشان ازدواج کرد، برای حدود ده سال بخشی از خانواده ایشان محسوب میشدم. در طی آن دوران رفتوآمد، رفتار و منش ایشان را از نزدیک دیدم و همواره ایشان را اسوهای از پاکی، صداقت و خلوص دیدم. من صادقانه شهادت میدهم که هیچگاه کوچکترین امتیاز دولتی یا رانت اقتصادی در زندگی ایشان و خانوادهشان وارد نشد. او حتی یک گام هم برای آن برنداشت که فرزندان یا نزدیکانش به مقامی برسند یا از قدرت بهرهبرداری شخصی کنند. این خصوصیت در سطح مسئولان بلندپایه کشور بسیار نادر و کمنظیر است.
اگرچه در مورد عملکرد ایشان در اوایل دهه ۶۰، و نقش احتمالی در مجازاتها و اعدامهای مرتبط با مجاهدین خلق، گفتههایی وجود دارد، اما من هرگز مستقیماً درباره این موضوع با او گفتوگو نکردم. با این حال، باید در نظر داشت که فضای آن سالها بسیار ملتهب و خشونتبار بود. سازمان مجاهدین دست به ترور، بمبگذاری و اقدامات مسلحانه زده بود و متقابلاً نظام سیاسی نوپا نیز با خشونت پاسخ میداد. تحلیل این مقطع نیازمند بررسی جامعتری از زمینهها و شرایط آن دوره است. پس از انقلاب، دکتر توکلی مسیر علمی خود را نیز ادامه داد. او که دیگر به رشته مهندسی بازنگشته بود، در رشته اقتصاد در دانشگاه شهید بهشتی تحصیل کرد و سپس در اوایل دهه ۱۳۷۰ برای ادامه تحصیل بورسیه شد و به انگلستان رفت.
در دانشگاه ناتینگهام دکترای اقتصاد گرفت و پس از بازگشت به کشور، نقشهای متعددی در عرصه علمی، سیاسی و رسانهای ایفا کرد. از جمله مدتی به عنوان سردبیر روزنامه «رسالت» فعالیت میکرد که مدیرمسئول آن مرحوم آذریقمی بود. او همچنین عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام شد و در سالهای پایانی عمر خود، نهادی مردمنهاد برای مبارزه با مفاسد اقتصادی تأسیس کرد. این سازمان در افشای برخی پروندههای مفاسد اقتصادی نقش مؤثری داشت. اگر کوچکترین شائبهای در مورد سلامت مالی یا اخلاقی ایشان وجود داشت، مخالفان بیدرنگ آن را دستاویز حمله قرار میدادند، اما چنین چیزی هرگز پیش نیامد.
این خود گویای سلامت سبک زندگی و پرهیز او از آلودگیهای مرسوم قدرت است. درگذشت یکی از فرزندان مرحوم توکلی حدود ده سال پیش نیز مصیبتی بزرگ برای این خانواده بود. میدانم که او عمیقاً از این اتفاق آسیب دید و تا پایان عمر درگیر رنج ناشی از این فقدان ماند. در کنار ایشان، همسرشان نیز شخصیتی برجسته و همراهی کمنظیر بودند که بخش عمدهای از بار زندگی را بر دوش کشیدند.
شایسته است از این بانوی فداکار نیز یاد شود. یکی از صحنههایی که هیچگاه فراموش نمیکنم، مربوط به سال گذشته است؛ زمانی که به دلایل سیاسی به زندان اوین افتادم. با وجود تفاوتهای عمیق فکری و سیاسی، مرحوم توکلی تمام تلاش خود را برای دریافت معافیت پزشکی من انجام داد و با مسئولان متعدد تماس گرفت. باورم نمیشد که تا این اندازه در حق من احساس مسئولیت و محبت داشته باشد.
از مصیبتهای سیاسی زندگی دکتر توکلی، قطعاً میتوان به دوران ریاستجمهوری آقای احمدینژاد اشاره کرد. با آنکه ایشان در دسته اصولگرایان تعریف میشد، اما دیدگاههای علمی و آکادمیکش در حوزه اقتصاد با رویکردهای آن دولت تضاد شدیدی داشت. به چشم خود دیدم که چطور از سیاستهای اقتصادی آن دوران رنج میبرد و بارها ناراحتی و ناامیدیاش را از آینده کشور ابراز میکرد. او به معنای واقعی در آن سالها «خُرد شد.»
اگر بخواهم جمعبندی کنم، باید بگویم احمد توکلی، با همه تفاوتها و نقدهایی که ممکن است به مواضعش وارد باشد، یکی از معدود سیاستمداران ایرانی بود که زندگیاش به اصولی پایبند ماند: پاکدستی، صداقت، فروتنی و مسئولیتپذیری. در دورانی که شفافیت، سلامت مالی و اعتماد عمومی به مسئولان موضوعی مهم و حساس است، زندگی او میتواند همچنان الگویی کمیاب و تأملبرانگیز باشد. درگذشت ایشان ضایعهای از فقدان یک انسان پاکدست است که در سراسر عمر خود برای داشتن یک زندگی سالم تلاش کرد و اجازه نداد ذرهای رانت، فساد و لابیگری به زندگی خانوادگی وی نفوذ کند
******************************************************************************
ماجرای ازدواج عاشقانه پسر احمد توکلی و دختر زیباکلام؛ چرا فرزندان این دو فعال سیاسی از هم جدا شدند؟
صادق زیباکلام گفت: بدون اینکه من یا دکتر توکلی در جریان باشیم، این دو (فرزندانمان) باهم آشنا و به همدیگر سخت علاقهمند شدند که منجر به ازدواج آنها شد.
زیباکلام و احمد توکلی پیش از انقلاب در زندان قصر با هم همبند بودند و بعدها به واسطه ازدواج فرزندانشان با هم نسبت خانوادگی پیدا کرده بودند.
به گزارش خبرآنلاین، ماجرای ازدواج و جدایی فرزندان این دو فعال سیاسی را به روایت زیباکلام در ادامه میخوانید؛
دختر من سارا که در سرویس اجتماعی روزنامه همشهری کار میکرد و مطالبی را هم، به خاطر اینکه انگلیسیاش خوب بود، به فارسی ترجمه میکرد.
پسر دوم آقای توکلی به اسم زهیر هم در روزنامه همشهری کار میکرد و مسئولیت صفحه ادبیات، جنگ و جبهه را داشت.
بدون اینکه من یا دکتر توکلی در جریان باشیم، این دو باهم آشنا و به همدیگر سخت علاقهمند شدند که منجر به ازدواج آنها شد.
اما مشکل آنها این بود که چطور این را به پدرانشان بگویند. در آن مقطع، من یکی از چهرههای جریان اصلاحطلب بود. سمت دولتی نداشتم اما مطالبی که در روزنامههای دوم خردادی مینوشتم یا سخنرانیهایی که در دانشگاهها داشتم در نقطه مقابل دکتر توکلی قرار داشت که از بزرگان جبهه محافظهکار بودند.
البته متاسفانه فرزندان ما بعد از حدود ۱۵ سال از هم جدا شدند. ثمره آن ازدواج پسری است به اسم یحیی که الان کلاس دهم است. اما من از دختر و داماد اجازه گرفتم که او را به خاطر احترام و علاقهای که به مرحوم آیتالله منتظری داشتم، حسینعلی صدا کنم. چون یحیی همان موقعهایی به دنیا آمد که آیت الله منتظری فوت کردند.
البته من هیچ دخالتی در کارهای سیاسی دخترم سارا نمیکردم. او خودش انتخاب کرده بود. به شدت هم حزبالهی و جناح راستی بود. در دوران دانشجوییاش در رشته زبان و ادبیات درس میخواند و مسئول بسیج دانشگاهش هم بود. مرتب هم به سفرهای راهیان نور و مشهد و … میرفت و آنها را سازماندهی میکرد. اما همیشه میگفت پدر من واقعا یک لیبرال است و هیچ وقت دخالتی در کارهای سیاسی من نمیکند و من را از نظر سیاسی، حجاب و … آزاد گذاشته است تا به تشخیص خودم رفتار کنم. بنابراین سارا به زهیر گفته بود که من از بابت پدرم خیلی نگرانی ندارم. اما آنها حدس میزدند که دکتر توکلی مخالفت کند. با این حال، دکتر توکلی بعدا گفت که آقای دکتر زیبا کلام را با وجود مواضع متفاوت متعهد میدانم، آدم درستی است و من شاهد بودم که قبل از انقلاب آبش با مجاهدین اصلا در یک جوی نمیرفت و اهل نماز بود.
ما روحمان از علاقه فرزندانمان به هم خبر نداشت؛ نه نقشی در ازدواجشان داشتبم و نه در جداییشان.
طلاق آنان مطلقا سیاسی نبود؛ بلکه به همین مسائل خانوادگی و اختلافاتی برمیگشت که بین هر زن و شوهری میتواند به وجود بیاید. برای من هم واقعا شگفتانگیز بود که به رغم این علاقهای که به همدیگر داشتند متاسفانه این اتفاق پیش آمد. اما وقتی قرار میشود آنها از هم جدا شوند توافق میکنند که حسینعلی یا به قول پدر و مادرش یحیی را دخترم سارا نگه دارد. این جدایی اتفاقا خیلی هم با آرامش رخ داد.
البته هم من و هم مرحوم توکلی خیلی متاسف و متاثر شدیم اماهمانطور که ازدواج آنها را قبول کرده بودیم، جدایی آنها را هم قبول کردیم. با این تفاوت که ازدواج آنها را به مسرت قبول کرده بودیم اما جدایی آنها را با تلخی.
صادق زیباکلام گفت: بدون اینکه من یا دکتر توکلی در جریان باشیم، این دو (فرزندانمان) باهم آشنا و به همدیگر سخت علاقهمند شدند که منجر به ازدواج آنها شد.
زیباکلام و احمد توکلی پیش از انقلاب در زندان قصر با هم همبند بودند و بعدها به واسطه ازدواج فرزندانشان با هم نسبت خانوادگی پیدا کرده بودند.
به گزارش خبرآنلاین، ماجرای ازدواج و جدایی فرزندان این دو فعال سیاسی را به روایت زیباکلام در ادامه میخوانید؛
دختر من سارا که در سرویس اجتماعی روزنامه همشهری کار میکرد و مطالبی را هم، به خاطر اینکه انگلیسیاش خوب بود، به فارسی ترجمه میکرد.
پسر دوم آقای توکلی به اسم زهیر هم در روزنامه همشهری کار میکرد و مسئولیت صفحه ادبیات، جنگ و جبهه را داشت.
بدون اینکه من یا دکتر توکلی در جریان باشیم، این دو باهم آشنا و به همدیگر سخت علاقهمند شدند که منجر به ازدواج آنها شد.
اما مشکل آنها این بود که چطور این را به پدرانشان بگویند. در آن مقطع، من یکی از چهرههای جریان اصلاحطلب بود. سمت دولتی نداشتم اما مطالبی که در روزنامههای دوم خردادی مینوشتم یا سخنرانیهایی که در دانشگاهها داشتم در نقطه مقابل دکتر توکلی قرار داشت که از بزرگان جبهه محافظهکار بودند.
البته متاسفانه فرزندان ما بعد از حدود ۱۵ سال از هم جدا شدند. ثمره آن ازدواج پسری است به اسم یحیی که الان کلاس دهم است. اما من از دختر و داماد اجازه گرفتم که او را به خاطر احترام و علاقهای که به مرحوم آیتالله منتظری داشتم، حسینعلی صدا کنم. چون یحیی همان موقعهایی به دنیا آمد که آیت الله منتظری فوت کردند.
البته من هیچ دخالتی در کارهای سیاسی دخترم سارا نمیکردم. او خودش انتخاب کرده بود. به شدت هم حزبالهی و جناح راستی بود. در دوران دانشجوییاش در رشته زبان و ادبیات درس میخواند و مسئول بسیج دانشگاهش هم بود. مرتب هم به سفرهای راهیان نور و مشهد و … میرفت و آنها را سازماندهی میکرد. اما همیشه میگفت پدر من واقعا یک لیبرال است و هیچ وقت دخالتی در کارهای سیاسی من نمیکند و من را از نظر سیاسی، حجاب و … آزاد گذاشته است تا به تشخیص خودم رفتار کنم. بنابراین سارا به زهیر گفته بود که من از بابت پدرم خیلی نگرانی ندارم. اما آنها حدس میزدند که دکتر توکلی مخالفت کند. با این حال، دکتر توکلی بعدا گفت که آقای دکتر زیبا کلام را با وجود مواضع متفاوت متعهد میدانم، آدم درستی است و من شاهد بودم که قبل از انقلاب آبش با مجاهدین اصلا در یک جوی نمیرفت و اهل نماز بود.
ما روحمان از علاقه فرزندانمان به هم خبر نداشت؛ نه نقشی در ازدواجشان داشتبم و نه در جداییشان.
طلاق آنان مطلقا سیاسی نبود؛ بلکه به همین مسائل خانوادگی و اختلافاتی برمیگشت که بین هر زن و شوهری میتواند به وجود بیاید. برای من هم واقعا شگفتانگیز بود که به رغم این علاقهای که به همدیگر داشتند متاسفانه این اتفاق پیش آمد. اما وقتی قرار میشود آنها از هم جدا شوند توافق میکنند که حسینعلی یا به قول پدر و مادرش یحیی را دخترم سارا نگه دارد. این جدایی اتفاقا خیلی هم با آرامش رخ داد.
البته هم من و هم مرحوم توکلی خیلی متاسف و متاثر شدیم اماهمانطور که ازدواج آنها را قبول کرده بودیم، جدایی آنها را هم قبول کردیم. با این تفاوت که ازدواج آنها را به مسرت قبول کرده بودیم اما جدایی آنها را با تلخی.
دیدگاه خوانندگان
۴۰
MrJason - جابلسا، انگلستان
خلاصه ما همه فامیلیم و این ملت را اسگول کرده و همچنان میکنیم
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۶
۶۲
سهراب هیچستانی - لاهه، هلند
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی و زندانی سیاسی زمان شاه و مهره جمهوری اسلامی بارها گفته است: . حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم. و تا پای جان از نظام جمهوری اسلامی دفاع کنم/. باز هم میگویم من با تمام وجود از نظام دفاع میکنم و حتی یک قدم هم جلوتر میآیم و خیلی آشکار و صریح میگویم که اگر این نظام در معرض سقوط قرار بگیرد- منظورم از این نظام، همین مجلس شورای اسلامی، همین مقام معظم رهبری، همین شورای نگهبان، همین روزنامه کیهان و مابقی است- اگر همین نظام دچار بحران شود و من ببینم در شرف سقوط است. با تمام وجود از نظام دفاع میکنم. من از اسلحه و فشنگ و...متنفرم اما اگر پایش بیفتد، اسلحه هم دست میگیرم و از نظام دفاع میکنم که سقوط نکند.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۹
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
a:ترجمه به زبان فارسی از زبان ۵۷ اتی با کمال ادب: "پیش از هر سخنی، لازم میدانم درگذشت دکتر احمد توکلی را به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض کنم..." تفسیر: شروعی مؤدبانه و رسمی. مثل این میمونه که قبل از شلیک توپخانهای انتقادی، بگی: "با اجازه بزرگترها!" آدم یاد ختمهایی میافته که سخنران اول فاتحه میخونه، بعدش شروع میکنه به حسابکشی از متوفی! "ایشان شخصیتی بودند که چه در دوران مبارزه، چه در سالهای پس از انقلاب، و چه در زندگی شخصی، همواره برای من محل تأمل و گاه حتی تحسین بودند.". یعنی نه همیشه تحسین، گاهی تحسین. گاهی هم. خب، برعکسش. این همون نوع جملهست که آدم وقتی برای کسی احترام داره اما قبولش نداره، استفاده میکنه. یه جور «هم دشمنی هم رفاقت»! "در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴، زمانی که هر دو زندانی سیاسی بودیم. ما از همون اول پایههای نظام رو چیدیم. توی زندان! ظاهراً زندان قصر، مثل استارتآپ بوده برای انقلابیون؛ هر کی از اونجا اومده بیرون یا وزیر شده یا استاد دانشگاه یا نظریهپردازِ ضدغربِ مقیم غرب.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۷
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
b:"او انسانی بسیار متدین، پایبند به اصول، و باانگیزهای راسخ برای مبارزه با ظلم و استبداد بود.". اصولگرای واقعی، نه اصولگرای ۱۴۰۳ البته "استبداد" برای این عزیزان همیشه در زمان شاه تعریف میشه، بعدش که خودشون اومدن، اسمش شد "ولایتمحوری"! "پیش از انقلاب در دانشگاه شیراز تحصیل میکرد، اما به دلیل ارتباط با گروههای مخالف رژیم پهلوی بازداشت شد...". همون جوان دانشجوی عدالتخواهِ انقلابی که آرمانهاش بعدها تو بوروکراسی تهران گم شد. از دانشگاه شیراز به زندان قصر، بعد وزارت کار. یک مسیر کلاسیک برای تولید مدیرانی که امروز اقتصاد ایران رو به جایی رسوندن که خود مردم هم نمیدونن چجوری زندهان! "وزیر کار دولت موسوی بود. نماینده مجلس. چهره شاخص اصولگرا. منتقد هاشمی و خاتمی...". یعنی با همه دعوا داشت، به جز خودش. اصولاً سیاستمدار ایرانی باید اول به همه فحش بده، بعد بره با همونا ائتلاف کنه. منتقد خاتمی بود، ولی از احمدینژاد هم آخرش برید. اصولگرا؟ بله! اما اصولش مال خودش بود!
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۹
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
c: "از زمانی که دخترم با پسر ایشان ازدواج کرد بخشی از خانواده ایشان محسوب میشدم." رابطه خانوادگیشون هم بوده، نه فقط سیاسی. طنز: ایران جاییه که داماد سیاسی باشه، پدرزن اپوزیسیون! مجلس خانوادهایه که همه طیفها رو یکجا داره، فقط کافیست سفره ناهار پهن شه! "رفتار و منش ایشان را از نزدیک دیدم اسوهای از پاکی و صداقت...". یعنی بر خلاف بقیهی مسئولان که فامیل و دوست و هممدرسهای رو تو پستهای دولتی چپوندن، ایشون این کار رو نکرد. آدم تمیز بودن تو سیستمی که همه دستشون تو جیب بیتالماله، مثل اینه که بری وسط دزدای بازار و بگی "ببخشید من جنس قاچاق نمیفروشم!". "اگرچه درباره نقش ایشان در اعدامهای دهه ۶۰ گفتههایی هست. اما من هرگز مستقیماً با او دربارهاش صحبت نکردم." حرف هست، ولی مدرک نه. و البته ترجیح دادم نگم. سیاست ایرانی یعنی این: درباره مهمترین تصمیمهای خونبار تاریخی، هیچوقت تو جمع فامیلی سوال نپرس. بپرسن میگی: "الان وقتشه؟ داریم چای میخوریم!".
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۱
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
d: "او برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در رشته اقتصاد ادامه داد بله، همان کشوری که در بیانیههای سیاسی، همیشه به عنوان نماد امپریالیسم غربی محکوم میشود. غرب جای بدیه، ولی بورس دکتراش خوبه. و خب، اگه بخوای تو دانشگاههای خوب دنیا درس بخونی، باید بری جایی که خودت قبلاً میگفتی کفره!. دو نسل از فعالان سیاسی ایران، از زندان قصر شروع کردند، یکی به انگلستان ختم شد، یکی استاد دانشگاه لیبرال شد، و هر دو هم شدیداً منتقد غرب بودن… ولی غرب، نه فقط محل تحصیل و زندگی بچههاشون شد، بلکه گاهی هم محل درمان و مهاجرت و حتی بازنشستگی روحیهشون! ایران جاییه که مسئولینش صبح شعار مرگ بر آمریکا میدن، بعدازظهر به سفارت کانادا زنگ میزنن ببینن برای ویزای دختر کوچیکه. خوب ترجمه کردم ؟ بی تعارف
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۲
۳۶
Hamam.Mansoori - قزوین ، ایران
البته چند روز پیش هم گفت مردم در جنگ ۱۲ روزه علیه نظام بیرون نیامدند ولی اونقدر خنگ وکودن نیست که بفهمه فقط یک روز نظام دست به اسلحه نبره مردم نظام را میرن به تاریخ
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۵
۶۵
Rosha50 - لانسینگ، انگلستان
به نظرم افرادی چون زیبا کلام و روحانیون و ملا یان و دیگران مشابه زمانی را که برای یاد گیری دروس مذهبی و احکام بدرد نخور برای جامعه و انسانیت هدر میدهند را در هر رشته دیگری بکار میگرفتند چه بسا در زمان خود صاحب اکتشافات و اختراعات قابل توجه خاصی میشدند.ولی متاسفانه آب رفته به جوی باز نمی گردد.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۰
۵۲
ako kermanshah - اسنانبول، ترکیه
بیشترین خیانت به ایران رو همین اشخاص به اصطلاح روشنفکری مانند زشت کلام و سروش و غیره انجام دادن و هنوز هم شهامت و شجاعت یک معذرت خواهی هم به مردم ندارن.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۶
۳۰
گشتاسپ - عمان، عمان
هزار فامیل که میگفتن این ها هستن ،عنان عنقلابی را به هم دختر میدهند و میگیرند دقیقا مانند دزدان مدینه و صدر اسلام،علی و عمر و عثمان و بوبکر و مملی،همه به هم دختر داده بودمد،علی خواهر عمر را داشت،بوبکر دخترش بچرا به مملی داد،عایشه،عثمان ۲ تا از دختران مملی را داشت و ملقب شد به ذوالنور،ام البتین خاله شمر ذالجوشن بود.حالا،:خاممه ای خاله قالیباف را دارد،لاریجانی داماد مطهری،خاتمی نوه دختری خمینی را دارد.احمدی نژاد با دخت یکی از آخوندان دم کلفت جفت گرفته،احمد خمینی زنش فاطی خواهر زاده موسی صدر بود و بقیه به همین نحو.واسه اینکه از دزدی های هم مترتب بشوند.۱۰ درصد نظام منچوس همین آفتابه بدست ها و بادمجون دور قاب چینان،
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۶
۸۵
siavash786 - شیکاگو، ایالات متحده امریکا
عجله کن بهش زودتر برسی ، ولی بی عینک خواهی بود
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۰
۴۳
Chokam - ری، ایران
اینها هزار فامیل شدند مثلا این خواهر اون رو ، اون پسر این رو ترتیب داد و یه باند شدند ، اون جاسبی و عباسپور تهرانی و لاریجانی و مطهری هم هزار فامیل دیگه هستن. یعنی باند هستن، اصلا کشور رو یه کشور باندی کردند همین باند جاسبی رو بالا گفتم اینها دانش دکترا رو باندی کردند تا امثال همین توکلی دکترا قبول بشن ، وگرنه هزار سال دیگه این دکترا قبول نمیشد. یه کشوری شده که همه به هم میگن دکتر. شاید لازمه یه سردار سپه پیدا بشه تمام این دانشگاه های دکترا رو جمع کنه ، تبدیل کنه به یونجه زار کنه پیشرفته و مکانیزه مثل مزارع غرب میانه آمریکا . تمام مدارس اعم از مهندسی و دینی و حوزه اگه دکترا میدن باید پروژه دکترا رو تعریف کنن پروژه تبدیل دانشگاهها و حوزه های دکترای پشم، به یونجه زار و گندم زار.بدرد کار دیگه ای نمی خورن واقعا. چون اگه کاربردی نباشن صرفا تئوری باشه باز حرف توی جامعه زیاد میشه و این آشغالها مثل زیباکلام و خمینی و رائفی و توکلی از توش میزنه بیرون.آن یونجه زارها غذای دامداریهارو تامین کنن عین کابوی توی تکزاس دام پرورش بدهند،که متاسفانه غذا توی جامعه خیلی اسفناکه،بحران نان وبرنج وگوشت جدیه
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۷
۴۳
Chokam - ری، ایران
اینها هزار فامیل شدند مثلا این خواهر اون رو ، اون پسر این رو ترتیب داد و یه باند شدند ، اون جاسبی و عباسپور تهرانی و لاریجانی و مطهری هم هزار فامیل دیگه هستن. یعنی باند هستن، اصلا کشور رو یه کشور باندی کردند همین باند جاسبی رو بالا گفتم اینها دانش دکترا رو باندی کردند تا امثال همین توکلی دکترا قبول بشن ، وگرنه هزار سال دیگه این دکترا قبول نمیشد. یه کشوری شده که همه به هم میگن دکتر. شاید لازمه یه سردار سپه پیدا بشه تمام این دانشگاه های دکترا رو جمع کنه ، تبدیل کنه به یونجه زار کنه پیشرفته و مکانیزه مثل مزارع غرب میانه آمریکا . تمام مدارس اعم از مهندسی و دینی و حوزه اگه دکترا میدن باید پروژه دکترا رو تعریف کنن پروژه تبدیل دانشگاهها و حوزه های دکترای پشم، به یونجه زار و گندم زار.بدرد کار دیگه ای نمی خورن واقعا. چون اگه کاربردی نباشن صرفا تئوری باشه باز حرف توی جامعه زیاد میشه و این آشغالها مثل زیباکلام و خمینی و رائفی و توکلی از توش میزنه بیرون.آن یونجه زارها غذای دامداریهارو تامین کنن عین کابوی توی تکزاس دام پرورش بدهند،که متاسفانه غذا توی جامعه خیلی اسفناکه،بحران نان وبرنج وگوشت جدیه
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۷
۸۵
siavash786 - شیکاگو، ایالات متحده امریکا
عجله کن بهش زودتر برسی ، ولی بی عینک خواهی بود
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۰
۳۰
گشتاسپ - عمان، عمان
هزار فامیل که میگفتن این ها هستن ،عنان عنقلابی را به هم دختر میدهند و میگیرند دقیقا مانند دزدان مدینه و صدر اسلام،علی و عمر و عثمان و بوبکر و مملی،همه به هم دختر داده بودمد،علی خواهر عمر را داشت،بوبکر دخترش بچرا به مملی داد،عایشه،عثمان ۲ تا از دختران مملی را داشت و ملقب شد به ذوالنور،ام البتین خاله شمر ذالجوشن بود.حالا،:خاممه ای خاله قالیباف را دارد،لاریجانی داماد مطهری،خاتمی نوه دختری خمینی را دارد.احمدی نژاد با دخت یکی از آخوندان دم کلفت جفت گرفته،احمد خمینی زنش فاطی خواهر زاده موسی صدر بود و بقیه به همین نحو.واسه اینکه از دزدی های هم مترتب بشوند.۱۰ درصد نظام منچوس همین آفتابه بدست ها و بادمجون دور قاب چینان،
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۶
۵۲
ako kermanshah - اسنانبول، ترکیه
بیشترین خیانت به ایران رو همین اشخاص به اصطلاح روشنفکری مانند زشت کلام و سروش و غیره انجام دادن و هنوز هم شهامت و شجاعت یک معذرت خواهی هم به مردم ندارن.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۶
۶۵
Rosha50 - لانسینگ، انگلستان
به نظرم افرادی چون زیبا کلام و روحانیون و ملا یان و دیگران مشابه زمانی را که برای یاد گیری دروس مذهبی و احکام بدرد نخور برای جامعه و انسانیت هدر میدهند را در هر رشته دیگری بکار میگرفتند چه بسا در زمان خود صاحب اکتشافات و اختراعات قابل توجه خاصی میشدند.ولی متاسفانه آب رفته به جوی باز نمی گردد.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۰
۳۶
Hamam.Mansoori - قزوین ، ایران
البته چند روز پیش هم گفت مردم در جنگ ۱۲ روزه علیه نظام بیرون نیامدند ولی اونقدر خنگ وکودن نیست که بفهمه فقط یک روز نظام دست به اسلحه نبره مردم نظام را میرن به تاریخ
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۵
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
d: "او برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در رشته اقتصاد ادامه داد بله، همان کشوری که در بیانیههای سیاسی، همیشه به عنوان نماد امپریالیسم غربی محکوم میشود. غرب جای بدیه، ولی بورس دکتراش خوبه. و خب، اگه بخوای تو دانشگاههای خوب دنیا درس بخونی، باید بری جایی که خودت قبلاً میگفتی کفره!. دو نسل از فعالان سیاسی ایران، از زندان قصر شروع کردند، یکی به انگلستان ختم شد، یکی استاد دانشگاه لیبرال شد، و هر دو هم شدیداً منتقد غرب بودن… ولی غرب، نه فقط محل تحصیل و زندگی بچههاشون شد، بلکه گاهی هم محل درمان و مهاجرت و حتی بازنشستگی روحیهشون! ایران جاییه که مسئولینش صبح شعار مرگ بر آمریکا میدن، بعدازظهر به سفارت کانادا زنگ میزنن ببینن برای ویزای دختر کوچیکه. خوب ترجمه کردم ؟ بی تعارف
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۲
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
c: "از زمانی که دخترم با پسر ایشان ازدواج کرد بخشی از خانواده ایشان محسوب میشدم." رابطه خانوادگیشون هم بوده، نه فقط سیاسی. طنز: ایران جاییه که داماد سیاسی باشه، پدرزن اپوزیسیون! مجلس خانوادهایه که همه طیفها رو یکجا داره، فقط کافیست سفره ناهار پهن شه! "رفتار و منش ایشان را از نزدیک دیدم اسوهای از پاکی و صداقت...". یعنی بر خلاف بقیهی مسئولان که فامیل و دوست و هممدرسهای رو تو پستهای دولتی چپوندن، ایشون این کار رو نکرد. آدم تمیز بودن تو سیستمی که همه دستشون تو جیب بیتالماله، مثل اینه که بری وسط دزدای بازار و بگی "ببخشید من جنس قاچاق نمیفروشم!". "اگرچه درباره نقش ایشان در اعدامهای دهه ۶۰ گفتههایی هست. اما من هرگز مستقیماً با او دربارهاش صحبت نکردم." حرف هست، ولی مدرک نه. و البته ترجیح دادم نگم. سیاست ایرانی یعنی این: درباره مهمترین تصمیمهای خونبار تاریخی، هیچوقت تو جمع فامیلی سوال نپرس. بپرسن میگی: "الان وقتشه؟ داریم چای میخوریم!".
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۱
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
b:"او انسانی بسیار متدین، پایبند به اصول، و باانگیزهای راسخ برای مبارزه با ظلم و استبداد بود.". اصولگرای واقعی، نه اصولگرای ۱۴۰۳ البته "استبداد" برای این عزیزان همیشه در زمان شاه تعریف میشه، بعدش که خودشون اومدن، اسمش شد "ولایتمحوری"! "پیش از انقلاب در دانشگاه شیراز تحصیل میکرد، اما به دلیل ارتباط با گروههای مخالف رژیم پهلوی بازداشت شد...". همون جوان دانشجوی عدالتخواهِ انقلابی که آرمانهاش بعدها تو بوروکراسی تهران گم شد. از دانشگاه شیراز به زندان قصر، بعد وزارت کار. یک مسیر کلاسیک برای تولید مدیرانی که امروز اقتصاد ایران رو به جایی رسوندن که خود مردم هم نمیدونن چجوری زندهان! "وزیر کار دولت موسوی بود. نماینده مجلس. چهره شاخص اصولگرا. منتقد هاشمی و خاتمی...". یعنی با همه دعوا داشت، به جز خودش. اصولاً سیاستمدار ایرانی باید اول به همه فحش بده، بعد بره با همونا ائتلاف کنه. منتقد خاتمی بود، ولی از احمدینژاد هم آخرش برید. اصولگرا؟ بله! اما اصولش مال خودش بود!
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۹
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
a:ترجمه به زبان فارسی از زبان ۵۷ اتی با کمال ادب: "پیش از هر سخنی، لازم میدانم درگذشت دکتر احمد توکلی را به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض کنم..." تفسیر: شروعی مؤدبانه و رسمی. مثل این میمونه که قبل از شلیک توپخانهای انتقادی، بگی: "با اجازه بزرگترها!" آدم یاد ختمهایی میافته که سخنران اول فاتحه میخونه، بعدش شروع میکنه به حسابکشی از متوفی! "ایشان شخصیتی بودند که چه در دوران مبارزه، چه در سالهای پس از انقلاب، و چه در زندگی شخصی، همواره برای من محل تأمل و گاه حتی تحسین بودند.". یعنی نه همیشه تحسین، گاهی تحسین. گاهی هم. خب، برعکسش. این همون نوع جملهست که آدم وقتی برای کسی احترام داره اما قبولش نداره، استفاده میکنه. یه جور «هم دشمنی هم رفاقت»! "در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴، زمانی که هر دو زندانی سیاسی بودیم. ما از همون اول پایههای نظام رو چیدیم. توی زندان! ظاهراً زندان قصر، مثل استارتآپ بوده برای انقلابیون؛ هر کی از اونجا اومده بیرون یا وزیر شده یا استاد دانشگاه یا نظریهپردازِ ضدغربِ مقیم غرب.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۷
۶۲
سهراب هیچستانی - لاهه، هلند
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی و زندانی سیاسی زمان شاه و مهره جمهوری اسلامی بارها گفته است: . حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم. و تا پای جان از نظام جمهوری اسلامی دفاع کنم/. باز هم میگویم من با تمام وجود از نظام دفاع میکنم و حتی یک قدم هم جلوتر میآیم و خیلی آشکار و صریح میگویم که اگر این نظام در معرض سقوط قرار بگیرد- منظورم از این نظام، همین مجلس شورای اسلامی، همین مقام معظم رهبری، همین شورای نگهبان، همین روزنامه کیهان و مابقی است- اگر همین نظام دچار بحران شود و من ببینم در شرف سقوط است. با تمام وجود از نظام دفاع میکنم. من از اسلحه و فشنگ و...متنفرم اما اگر پایش بیفتد، اسلحه هم دست میگیرم و از نظام دفاع میکنم که سقوط نکند.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۹
۴۰
MrJason - جابلسا، انگلستان
خلاصه ما همه فامیلیم و این ملت را اسگول کرده و همچنان میکنیم
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۶
۴۰
MrJason - جابلسا، انگلستان
خلاصه ما همه فامیلیم و این ملت را اسگول کرده و همچنان میکنیم
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۶
۶۲
سهراب هیچستانی - لاهه، هلند
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی و زندانی سیاسی زمان شاه و مهره جمهوری اسلامی بارها گفته است: . حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم. و تا پای جان از نظام جمهوری اسلامی دفاع کنم/. باز هم میگویم من با تمام وجود از نظام دفاع میکنم و حتی یک قدم هم جلوتر میآیم و خیلی آشکار و صریح میگویم که اگر این نظام در معرض سقوط قرار بگیرد- منظورم از این نظام، همین مجلس شورای اسلامی، همین مقام معظم رهبری، همین شورای نگهبان، همین روزنامه کیهان و مابقی است- اگر همین نظام دچار بحران شود و من ببینم در شرف سقوط است. با تمام وجود از نظام دفاع میکنم. من از اسلحه و فشنگ و...متنفرم اما اگر پایش بیفتد، اسلحه هم دست میگیرم و از نظام دفاع میکنم که سقوط نکند.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۹
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
a:ترجمه به زبان فارسی از زبان ۵۷ اتی با کمال ادب: "پیش از هر سخنی، لازم میدانم درگذشت دکتر احمد توکلی را به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض کنم..." تفسیر: شروعی مؤدبانه و رسمی. مثل این میمونه که قبل از شلیک توپخانهای انتقادی، بگی: "با اجازه بزرگترها!" آدم یاد ختمهایی میافته که سخنران اول فاتحه میخونه، بعدش شروع میکنه به حسابکشی از متوفی! "ایشان شخصیتی بودند که چه در دوران مبارزه، چه در سالهای پس از انقلاب، و چه در زندگی شخصی، همواره برای من محل تأمل و گاه حتی تحسین بودند.". یعنی نه همیشه تحسین، گاهی تحسین. گاهی هم. خب، برعکسش. این همون نوع جملهست که آدم وقتی برای کسی احترام داره اما قبولش نداره، استفاده میکنه. یه جور «هم دشمنی هم رفاقت»! "در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴، زمانی که هر دو زندانی سیاسی بودیم. ما از همون اول پایههای نظام رو چیدیم. توی زندان! ظاهراً زندان قصر، مثل استارتآپ بوده برای انقلابیون؛ هر کی از اونجا اومده بیرون یا وزیر شده یا استاد دانشگاه یا نظریهپردازِ ضدغربِ مقیم غرب.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۷
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
b:"او انسانی بسیار متدین، پایبند به اصول، و باانگیزهای راسخ برای مبارزه با ظلم و استبداد بود.". اصولگرای واقعی، نه اصولگرای ۱۴۰۳ البته "استبداد" برای این عزیزان همیشه در زمان شاه تعریف میشه، بعدش که خودشون اومدن، اسمش شد "ولایتمحوری"! "پیش از انقلاب در دانشگاه شیراز تحصیل میکرد، اما به دلیل ارتباط با گروههای مخالف رژیم پهلوی بازداشت شد...". همون جوان دانشجوی عدالتخواهِ انقلابی که آرمانهاش بعدها تو بوروکراسی تهران گم شد. از دانشگاه شیراز به زندان قصر، بعد وزارت کار. یک مسیر کلاسیک برای تولید مدیرانی که امروز اقتصاد ایران رو به جایی رسوندن که خود مردم هم نمیدونن چجوری زندهان! "وزیر کار دولت موسوی بود. نماینده مجلس. چهره شاخص اصولگرا. منتقد هاشمی و خاتمی...". یعنی با همه دعوا داشت، به جز خودش. اصولاً سیاستمدار ایرانی باید اول به همه فحش بده، بعد بره با همونا ائتلاف کنه. منتقد خاتمی بود، ولی از احمدینژاد هم آخرش برید. اصولگرا؟ بله! اما اصولش مال خودش بود!
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۹
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
c: "از زمانی که دخترم با پسر ایشان ازدواج کرد بخشی از خانواده ایشان محسوب میشدم." رابطه خانوادگیشون هم بوده، نه فقط سیاسی. طنز: ایران جاییه که داماد سیاسی باشه، پدرزن اپوزیسیون! مجلس خانوادهایه که همه طیفها رو یکجا داره، فقط کافیست سفره ناهار پهن شه! "رفتار و منش ایشان را از نزدیک دیدم اسوهای از پاکی و صداقت...". یعنی بر خلاف بقیهی مسئولان که فامیل و دوست و هممدرسهای رو تو پستهای دولتی چپوندن، ایشون این کار رو نکرد. آدم تمیز بودن تو سیستمی که همه دستشون تو جیب بیتالماله، مثل اینه که بری وسط دزدای بازار و بگی "ببخشید من جنس قاچاق نمیفروشم!". "اگرچه درباره نقش ایشان در اعدامهای دهه ۶۰ گفتههایی هست. اما من هرگز مستقیماً با او دربارهاش صحبت نکردم." حرف هست، ولی مدرک نه. و البته ترجیح دادم نگم. سیاست ایرانی یعنی این: درباره مهمترین تصمیمهای خونبار تاریخی، هیچوقت تو جمع فامیلی سوال نپرس. بپرسن میگی: "الان وقتشه؟ داریم چای میخوریم!".
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۱
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
d: "او برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در رشته اقتصاد ادامه داد بله، همان کشوری که در بیانیههای سیاسی، همیشه به عنوان نماد امپریالیسم غربی محکوم میشود. غرب جای بدیه، ولی بورس دکتراش خوبه. و خب، اگه بخوای تو دانشگاههای خوب دنیا درس بخونی، باید بری جایی که خودت قبلاً میگفتی کفره!. دو نسل از فعالان سیاسی ایران، از زندان قصر شروع کردند، یکی به انگلستان ختم شد، یکی استاد دانشگاه لیبرال شد، و هر دو هم شدیداً منتقد غرب بودن… ولی غرب، نه فقط محل تحصیل و زندگی بچههاشون شد، بلکه گاهی هم محل درمان و مهاجرت و حتی بازنشستگی روحیهشون! ایران جاییه که مسئولینش صبح شعار مرگ بر آمریکا میدن، بعدازظهر به سفارت کانادا زنگ میزنن ببینن برای ویزای دختر کوچیکه. خوب ترجمه کردم ؟ بی تعارف
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۲
۳۶
Hamam.Mansoori - قزوین ، ایران
البته چند روز پیش هم گفت مردم در جنگ ۱۲ روزه علیه نظام بیرون نیامدند ولی اونقدر خنگ وکودن نیست که بفهمه فقط یک روز نظام دست به اسلحه نبره مردم نظام را میرن به تاریخ
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۵
۶۵
Rosha50 - لانسینگ، انگلستان
به نظرم افرادی چون زیبا کلام و روحانیون و ملا یان و دیگران مشابه زمانی را که برای یاد گیری دروس مذهبی و احکام بدرد نخور برای جامعه و انسانیت هدر میدهند را در هر رشته دیگری بکار میگرفتند چه بسا در زمان خود صاحب اکتشافات و اختراعات قابل توجه خاصی میشدند.ولی متاسفانه آب رفته به جوی باز نمی گردد.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۰
۵۲
ako kermanshah - اسنانبول، ترکیه
بیشترین خیانت به ایران رو همین اشخاص به اصطلاح روشنفکری مانند زشت کلام و سروش و غیره انجام دادن و هنوز هم شهامت و شجاعت یک معذرت خواهی هم به مردم ندارن.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۶
۳۰
گشتاسپ - عمان، عمان
هزار فامیل که میگفتن این ها هستن ،عنان عنقلابی را به هم دختر میدهند و میگیرند دقیقا مانند دزدان مدینه و صدر اسلام،علی و عمر و عثمان و بوبکر و مملی،همه به هم دختر داده بودمد،علی خواهر عمر را داشت،بوبکر دخترش بچرا به مملی داد،عایشه،عثمان ۲ تا از دختران مملی را داشت و ملقب شد به ذوالنور،ام البتین خاله شمر ذالجوشن بود.حالا،:خاممه ای خاله قالیباف را دارد،لاریجانی داماد مطهری،خاتمی نوه دختری خمینی را دارد.احمدی نژاد با دخت یکی از آخوندان دم کلفت جفت گرفته،احمد خمینی زنش فاطی خواهر زاده موسی صدر بود و بقیه به همین نحو.واسه اینکه از دزدی های هم مترتب بشوند.۱۰ درصد نظام منچوس همین آفتابه بدست ها و بادمجون دور قاب چینان،
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۶
۸۵
siavash786 - شیکاگو، ایالات متحده امریکا
عجله کن بهش زودتر برسی ، ولی بی عینک خواهی بود
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۰
۴۳
Chokam - ری، ایران
اینها هزار فامیل شدند مثلا این خواهر اون رو ، اون پسر این رو ترتیب داد و یه باند شدند ، اون جاسبی و عباسپور تهرانی و لاریجانی و مطهری هم هزار فامیل دیگه هستن. یعنی باند هستن، اصلا کشور رو یه کشور باندی کردند همین باند جاسبی رو بالا گفتم اینها دانش دکترا رو باندی کردند تا امثال همین توکلی دکترا قبول بشن ، وگرنه هزار سال دیگه این دکترا قبول نمیشد. یه کشوری شده که همه به هم میگن دکتر. شاید لازمه یه سردار سپه پیدا بشه تمام این دانشگاه های دکترا رو جمع کنه ، تبدیل کنه به یونجه زار کنه پیشرفته و مکانیزه مثل مزارع غرب میانه آمریکا . تمام مدارس اعم از مهندسی و دینی و حوزه اگه دکترا میدن باید پروژه دکترا رو تعریف کنن پروژه تبدیل دانشگاهها و حوزه های دکترای پشم، به یونجه زار و گندم زار.بدرد کار دیگه ای نمی خورن واقعا. چون اگه کاربردی نباشن صرفا تئوری باشه باز حرف توی جامعه زیاد میشه و این آشغالها مثل زیباکلام و خمینی و رائفی و توکلی از توش میزنه بیرون.آن یونجه زارها غذای دامداریهارو تامین کنن عین کابوی توی تکزاس دام پرورش بدهند،که متاسفانه غذا توی جامعه خیلی اسفناکه،بحران نان وبرنج وگوشت جدیه
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۷
۴۰
MrJason - جابلسا، انگلستان
خلاصه ما همه فامیلیم و این ملت را اسگول کرده و همچنان میکنیم
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۶
۶۲
سهراب هیچستانی - لاهه، هلند
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی و زندانی سیاسی زمان شاه و مهره جمهوری اسلامی بارها گفته است: . حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم. و تا پای جان از نظام جمهوری اسلامی دفاع کنم/. باز هم میگویم من با تمام وجود از نظام دفاع میکنم و حتی یک قدم هم جلوتر میآیم و خیلی آشکار و صریح میگویم که اگر این نظام در معرض سقوط قرار بگیرد- منظورم از این نظام، همین مجلس شورای اسلامی، همین مقام معظم رهبری، همین شورای نگهبان، همین روزنامه کیهان و مابقی است- اگر همین نظام دچار بحران شود و من ببینم در شرف سقوط است. با تمام وجود از نظام دفاع میکنم. من از اسلحه و فشنگ و...متنفرم اما اگر پایش بیفتد، اسلحه هم دست میگیرم و از نظام دفاع میکنم که سقوط نکند.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۹
۵۲
ako kermanshah - اسنانبول، ترکیه
بیشترین خیانت به ایران رو همین اشخاص به اصطلاح روشنفکری مانند زشت کلام و سروش و غیره انجام دادن و هنوز هم شهامت و شجاعت یک معذرت خواهی هم به مردم ندارن.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۶
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
a:ترجمه به زبان فارسی از زبان ۵۷ اتی با کمال ادب: "پیش از هر سخنی، لازم میدانم درگذشت دکتر احمد توکلی را به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض کنم..." تفسیر: شروعی مؤدبانه و رسمی. مثل این میمونه که قبل از شلیک توپخانهای انتقادی، بگی: "با اجازه بزرگترها!" آدم یاد ختمهایی میافته که سخنران اول فاتحه میخونه، بعدش شروع میکنه به حسابکشی از متوفی! "ایشان شخصیتی بودند که چه در دوران مبارزه، چه در سالهای پس از انقلاب، و چه در زندگی شخصی، همواره برای من محل تأمل و گاه حتی تحسین بودند.". یعنی نه همیشه تحسین، گاهی تحسین. گاهی هم. خب، برعکسش. این همون نوع جملهست که آدم وقتی برای کسی احترام داره اما قبولش نداره، استفاده میکنه. یه جور «هم دشمنی هم رفاقت»! "در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴، زمانی که هر دو زندانی سیاسی بودیم. ما از همون اول پایههای نظام رو چیدیم. توی زندان! ظاهراً زندان قصر، مثل استارتآپ بوده برای انقلابیون؛ هر کی از اونجا اومده بیرون یا وزیر شده یا استاد دانشگاه یا نظریهپردازِ ضدغربِ مقیم غرب.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۷
۳۰
گشتاسپ - عمان، عمان
هزار فامیل که میگفتن این ها هستن ،عنان عنقلابی را به هم دختر میدهند و میگیرند دقیقا مانند دزدان مدینه و صدر اسلام،علی و عمر و عثمان و بوبکر و مملی،همه به هم دختر داده بودمد،علی خواهر عمر را داشت،بوبکر دخترش بچرا به مملی داد،عایشه،عثمان ۲ تا از دختران مملی را داشت و ملقب شد به ذوالنور،ام البتین خاله شمر ذالجوشن بود.حالا،:خاممه ای خاله قالیباف را دارد،لاریجانی داماد مطهری،خاتمی نوه دختری خمینی را دارد.احمدی نژاد با دخت یکی از آخوندان دم کلفت جفت گرفته،احمد خمینی زنش فاطی خواهر زاده موسی صدر بود و بقیه به همین نحو.واسه اینکه از دزدی های هم مترتب بشوند.۱۰ درصد نظام منچوس همین آفتابه بدست ها و بادمجون دور قاب چینان،
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۶
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
b:"او انسانی بسیار متدین، پایبند به اصول، و باانگیزهای راسخ برای مبارزه با ظلم و استبداد بود.". اصولگرای واقعی، نه اصولگرای ۱۴۰۳ البته "استبداد" برای این عزیزان همیشه در زمان شاه تعریف میشه، بعدش که خودشون اومدن، اسمش شد "ولایتمحوری"! "پیش از انقلاب در دانشگاه شیراز تحصیل میکرد، اما به دلیل ارتباط با گروههای مخالف رژیم پهلوی بازداشت شد...". همون جوان دانشجوی عدالتخواهِ انقلابی که آرمانهاش بعدها تو بوروکراسی تهران گم شد. از دانشگاه شیراز به زندان قصر، بعد وزارت کار. یک مسیر کلاسیک برای تولید مدیرانی که امروز اقتصاد ایران رو به جایی رسوندن که خود مردم هم نمیدونن چجوری زندهان! "وزیر کار دولت موسوی بود. نماینده مجلس. چهره شاخص اصولگرا. منتقد هاشمی و خاتمی...". یعنی با همه دعوا داشت، به جز خودش. اصولاً سیاستمدار ایرانی باید اول به همه فحش بده، بعد بره با همونا ائتلاف کنه. منتقد خاتمی بود، ولی از احمدینژاد هم آخرش برید. اصولگرا؟ بله! اما اصولش مال خودش بود!
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۹
۳۶
Hamam.Mansoori - قزوین ، ایران
البته چند روز پیش هم گفت مردم در جنگ ۱۲ روزه علیه نظام بیرون نیامدند ولی اونقدر خنگ وکودن نیست که بفهمه فقط یک روز نظام دست به اسلحه نبره مردم نظام را میرن به تاریخ
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۵
۶۵
Rosha50 - لانسینگ، انگلستان
به نظرم افرادی چون زیبا کلام و روحانیون و ملا یان و دیگران مشابه زمانی را که برای یاد گیری دروس مذهبی و احکام بدرد نخور برای جامعه و انسانیت هدر میدهند را در هر رشته دیگری بکار میگرفتند چه بسا در زمان خود صاحب اکتشافات و اختراعات قابل توجه خاصی میشدند.ولی متاسفانه آب رفته به جوی باز نمی گردد.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۰
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
d: "او برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در رشته اقتصاد ادامه داد بله، همان کشوری که در بیانیههای سیاسی، همیشه به عنوان نماد امپریالیسم غربی محکوم میشود. غرب جای بدیه، ولی بورس دکتراش خوبه. و خب، اگه بخوای تو دانشگاههای خوب دنیا درس بخونی، باید بری جایی که خودت قبلاً میگفتی کفره!. دو نسل از فعالان سیاسی ایران، از زندان قصر شروع کردند، یکی به انگلستان ختم شد، یکی استاد دانشگاه لیبرال شد، و هر دو هم شدیداً منتقد غرب بودن… ولی غرب، نه فقط محل تحصیل و زندگی بچههاشون شد، بلکه گاهی هم محل درمان و مهاجرت و حتی بازنشستگی روحیهشون! ایران جاییه که مسئولینش صبح شعار مرگ بر آمریکا میدن، بعدازظهر به سفارت کانادا زنگ میزنن ببینن برای ویزای دختر کوچیکه. خوب ترجمه کردم ؟ بی تعارف
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۲
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
c: "از زمانی که دخترم با پسر ایشان ازدواج کرد بخشی از خانواده ایشان محسوب میشدم." رابطه خانوادگیشون هم بوده، نه فقط سیاسی. طنز: ایران جاییه که داماد سیاسی باشه، پدرزن اپوزیسیون! مجلس خانوادهایه که همه طیفها رو یکجا داره، فقط کافیست سفره ناهار پهن شه! "رفتار و منش ایشان را از نزدیک دیدم اسوهای از پاکی و صداقت...". یعنی بر خلاف بقیهی مسئولان که فامیل و دوست و هممدرسهای رو تو پستهای دولتی چپوندن، ایشون این کار رو نکرد. آدم تمیز بودن تو سیستمی که همه دستشون تو جیب بیتالماله، مثل اینه که بری وسط دزدای بازار و بگی "ببخشید من جنس قاچاق نمیفروشم!". "اگرچه درباره نقش ایشان در اعدامهای دهه ۶۰ گفتههایی هست. اما من هرگز مستقیماً با او دربارهاش صحبت نکردم." حرف هست، ولی مدرک نه. و البته ترجیح دادم نگم. سیاست ایرانی یعنی این: درباره مهمترین تصمیمهای خونبار تاریخی، هیچوقت تو جمع فامیلی سوال نپرس. بپرسن میگی: "الان وقتشه؟ داریم چای میخوریم!".
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۱
۸۵
siavash786 - شیکاگو، ایالات متحده امریکا
عجله کن بهش زودتر برسی ، ولی بی عینک خواهی بود
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۰
۴۳
Chokam - ری، ایران
اینها هزار فامیل شدند مثلا این خواهر اون رو ، اون پسر این رو ترتیب داد و یه باند شدند ، اون جاسبی و عباسپور تهرانی و لاریجانی و مطهری هم هزار فامیل دیگه هستن. یعنی باند هستن، اصلا کشور رو یه کشور باندی کردند همین باند جاسبی رو بالا گفتم اینها دانش دکترا رو باندی کردند تا امثال همین توکلی دکترا قبول بشن ، وگرنه هزار سال دیگه این دکترا قبول نمیشد. یه کشوری شده که همه به هم میگن دکتر. شاید لازمه یه سردار سپه پیدا بشه تمام این دانشگاه های دکترا رو جمع کنه ، تبدیل کنه به یونجه زار کنه پیشرفته و مکانیزه مثل مزارع غرب میانه آمریکا . تمام مدارس اعم از مهندسی و دینی و حوزه اگه دکترا میدن باید پروژه دکترا رو تعریف کنن پروژه تبدیل دانشگاهها و حوزه های دکترای پشم، به یونجه زار و گندم زار.بدرد کار دیگه ای نمی خورن واقعا. چون اگه کاربردی نباشن صرفا تئوری باشه باز حرف توی جامعه زیاد میشه و این آشغالها مثل زیباکلام و خمینی و رائفی و توکلی از توش میزنه بیرون.آن یونجه زارها غذای دامداریهارو تامین کنن عین کابوی توی تکزاس دام پرورش بدهند،که متاسفانه غذا توی جامعه خیلی اسفناکه،بحران نان وبرنج وگوشت جدیه
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۷
۴۳
Chokam - ری، ایران
اینها هزار فامیل شدند مثلا این خواهر اون رو ، اون پسر این رو ترتیب داد و یه باند شدند ، اون جاسبی و عباسپور تهرانی و لاریجانی و مطهری هم هزار فامیل دیگه هستن. یعنی باند هستن، اصلا کشور رو یه کشور باندی کردند همین باند جاسبی رو بالا گفتم اینها دانش دکترا رو باندی کردند تا امثال همین توکلی دکترا قبول بشن ، وگرنه هزار سال دیگه این دکترا قبول نمیشد. یه کشوری شده که همه به هم میگن دکتر. شاید لازمه یه سردار سپه پیدا بشه تمام این دانشگاه های دکترا رو جمع کنه ، تبدیل کنه به یونجه زار کنه پیشرفته و مکانیزه مثل مزارع غرب میانه آمریکا . تمام مدارس اعم از مهندسی و دینی و حوزه اگه دکترا میدن باید پروژه دکترا رو تعریف کنن پروژه تبدیل دانشگاهها و حوزه های دکترای پشم، به یونجه زار و گندم زار.بدرد کار دیگه ای نمی خورن واقعا. چون اگه کاربردی نباشن صرفا تئوری باشه باز حرف توی جامعه زیاد میشه و این آشغالها مثل زیباکلام و خمینی و رائفی و توکلی از توش میزنه بیرون.آن یونجه زارها غذای دامداریهارو تامین کنن عین کابوی توی تکزاس دام پرورش بدهند،که متاسفانه غذا توی جامعه خیلی اسفناکه،بحران نان وبرنج وگوشت جدیه
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۷
۸۵
siavash786 - شیکاگو، ایالات متحده امریکا
عجله کن بهش زودتر برسی ، ولی بی عینک خواهی بود
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۰
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
c: "از زمانی که دخترم با پسر ایشان ازدواج کرد بخشی از خانواده ایشان محسوب میشدم." رابطه خانوادگیشون هم بوده، نه فقط سیاسی. طنز: ایران جاییه که داماد سیاسی باشه، پدرزن اپوزیسیون! مجلس خانوادهایه که همه طیفها رو یکجا داره، فقط کافیست سفره ناهار پهن شه! "رفتار و منش ایشان را از نزدیک دیدم اسوهای از پاکی و صداقت...". یعنی بر خلاف بقیهی مسئولان که فامیل و دوست و هممدرسهای رو تو پستهای دولتی چپوندن، ایشون این کار رو نکرد. آدم تمیز بودن تو سیستمی که همه دستشون تو جیب بیتالماله، مثل اینه که بری وسط دزدای بازار و بگی "ببخشید من جنس قاچاق نمیفروشم!". "اگرچه درباره نقش ایشان در اعدامهای دهه ۶۰ گفتههایی هست. اما من هرگز مستقیماً با او دربارهاش صحبت نکردم." حرف هست، ولی مدرک نه. و البته ترجیح دادم نگم. سیاست ایرانی یعنی این: درباره مهمترین تصمیمهای خونبار تاریخی، هیچوقت تو جمع فامیلی سوال نپرس. بپرسن میگی: "الان وقتشه؟ داریم چای میخوریم!".
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۱
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
d: "او برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در رشته اقتصاد ادامه داد بله، همان کشوری که در بیانیههای سیاسی، همیشه به عنوان نماد امپریالیسم غربی محکوم میشود. غرب جای بدیه، ولی بورس دکتراش خوبه. و خب، اگه بخوای تو دانشگاههای خوب دنیا درس بخونی، باید بری جایی که خودت قبلاً میگفتی کفره!. دو نسل از فعالان سیاسی ایران، از زندان قصر شروع کردند، یکی به انگلستان ختم شد، یکی استاد دانشگاه لیبرال شد، و هر دو هم شدیداً منتقد غرب بودن… ولی غرب، نه فقط محل تحصیل و زندگی بچههاشون شد، بلکه گاهی هم محل درمان و مهاجرت و حتی بازنشستگی روحیهشون! ایران جاییه که مسئولینش صبح شعار مرگ بر آمریکا میدن، بعدازظهر به سفارت کانادا زنگ میزنن ببینن برای ویزای دختر کوچیکه. خوب ترجمه کردم ؟ بی تعارف
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۲
۶۵
Rosha50 - لانسینگ، انگلستان
به نظرم افرادی چون زیبا کلام و روحانیون و ملا یان و دیگران مشابه زمانی را که برای یاد گیری دروس مذهبی و احکام بدرد نخور برای جامعه و انسانیت هدر میدهند را در هر رشته دیگری بکار میگرفتند چه بسا در زمان خود صاحب اکتشافات و اختراعات قابل توجه خاصی میشدند.ولی متاسفانه آب رفته به جوی باز نمی گردد.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۰
۳۶
Hamam.Mansoori - قزوین ، ایران
البته چند روز پیش هم گفت مردم در جنگ ۱۲ روزه علیه نظام بیرون نیامدند ولی اونقدر خنگ وکودن نیست که بفهمه فقط یک روز نظام دست به اسلحه نبره مردم نظام را میرن به تاریخ
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۵
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
b:"او انسانی بسیار متدین، پایبند به اصول، و باانگیزهای راسخ برای مبارزه با ظلم و استبداد بود.". اصولگرای واقعی، نه اصولگرای ۱۴۰۳ البته "استبداد" برای این عزیزان همیشه در زمان شاه تعریف میشه، بعدش که خودشون اومدن، اسمش شد "ولایتمحوری"! "پیش از انقلاب در دانشگاه شیراز تحصیل میکرد، اما به دلیل ارتباط با گروههای مخالف رژیم پهلوی بازداشت شد...". همون جوان دانشجوی عدالتخواهِ انقلابی که آرمانهاش بعدها تو بوروکراسی تهران گم شد. از دانشگاه شیراز به زندان قصر، بعد وزارت کار. یک مسیر کلاسیک برای تولید مدیرانی که امروز اقتصاد ایران رو به جایی رسوندن که خود مردم هم نمیدونن چجوری زندهان! "وزیر کار دولت موسوی بود. نماینده مجلس. چهره شاخص اصولگرا. منتقد هاشمی و خاتمی...". یعنی با همه دعوا داشت، به جز خودش. اصولاً سیاستمدار ایرانی باید اول به همه فحش بده، بعد بره با همونا ائتلاف کنه. منتقد خاتمی بود، ولی از احمدینژاد هم آخرش برید. اصولگرا؟ بله! اما اصولش مال خودش بود!
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۹
۳۰
گشتاسپ - عمان، عمان
هزار فامیل که میگفتن این ها هستن ،عنان عنقلابی را به هم دختر میدهند و میگیرند دقیقا مانند دزدان مدینه و صدر اسلام،علی و عمر و عثمان و بوبکر و مملی،همه به هم دختر داده بودمد،علی خواهر عمر را داشت،بوبکر دخترش بچرا به مملی داد،عایشه،عثمان ۲ تا از دختران مملی را داشت و ملقب شد به ذوالنور،ام البتین خاله شمر ذالجوشن بود.حالا،:خاممه ای خاله قالیباف را دارد،لاریجانی داماد مطهری،خاتمی نوه دختری خمینی را دارد.احمدی نژاد با دخت یکی از آخوندان دم کلفت جفت گرفته،احمد خمینی زنش فاطی خواهر زاده موسی صدر بود و بقیه به همین نحو.واسه اینکه از دزدی های هم مترتب بشوند.۱۰ درصد نظام منچوس همین آفتابه بدست ها و بادمجون دور قاب چینان،
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۶
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان
a:ترجمه به زبان فارسی از زبان ۵۷ اتی با کمال ادب: "پیش از هر سخنی، لازم میدانم درگذشت دکتر احمد توکلی را به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض کنم..." تفسیر: شروعی مؤدبانه و رسمی. مثل این میمونه که قبل از شلیک توپخانهای انتقادی، بگی: "با اجازه بزرگترها!" آدم یاد ختمهایی میافته که سخنران اول فاتحه میخونه، بعدش شروع میکنه به حسابکشی از متوفی! "ایشان شخصیتی بودند که چه در دوران مبارزه، چه در سالهای پس از انقلاب، و چه در زندگی شخصی، همواره برای من محل تأمل و گاه حتی تحسین بودند.". یعنی نه همیشه تحسین، گاهی تحسین. گاهی هم. خب، برعکسش. این همون نوع جملهست که آدم وقتی برای کسی احترام داره اما قبولش نداره، استفاده میکنه. یه جور «هم دشمنی هم رفاقت»! "در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴، زمانی که هر دو زندانی سیاسی بودیم. ما از همون اول پایههای نظام رو چیدیم. توی زندان! ظاهراً زندان قصر، مثل استارتآپ بوده برای انقلابیون؛ هر کی از اونجا اومده بیرون یا وزیر شده یا استاد دانشگاه یا نظریهپردازِ ضدغربِ مقیم غرب.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۷
۵۲
ako kermanshah - اسنانبول، ترکیه
بیشترین خیانت به ایران رو همین اشخاص به اصطلاح روشنفکری مانند زشت کلام و سروش و غیره انجام دادن و هنوز هم شهامت و شجاعت یک معذرت خواهی هم به مردم ندارن.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۶
۶۲
سهراب هیچستانی - لاهه، هلند
صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی و زندانی سیاسی زمان شاه و مهره جمهوری اسلامی بارها گفته است: . حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم. و تا پای جان از نظام جمهوری اسلامی دفاع کنم/. باز هم میگویم من با تمام وجود از نظام دفاع میکنم و حتی یک قدم هم جلوتر میآیم و خیلی آشکار و صریح میگویم که اگر این نظام در معرض سقوط قرار بگیرد- منظورم از این نظام، همین مجلس شورای اسلامی، همین مقام معظم رهبری، همین شورای نگهبان، همین روزنامه کیهان و مابقی است- اگر همین نظام دچار بحران شود و من ببینم در شرف سقوط است. با تمام وجود از نظام دفاع میکنم. من از اسلحه و فشنگ و...متنفرم اما اگر پایش بیفتد، اسلحه هم دست میگیرم و از نظام دفاع میکنم که سقوط نکند.
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۹
۴۰
MrJason - جابلسا، انگلستان
خلاصه ما همه فامیلیم و این ملت را اسگول کرده و همچنان میکنیم
جمعه ۰۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۶
