ماجرای حضور ماموران موساد در محل انفجار برای اطمینان از کشته شدن منصور عسکری

به گزارش فارس، دختر شهید منصور عسگری از شهدای هسته‌ای که در نخستین روز حمله اسرائیل به شهرک چمران به شهادت رسید، راویتی از لحظات بعد از حمله منزلشان را ارائه کرد.

 او گفت: همسایه‌ها می‌گفتند چند دقیقه بعد از انفجار، دو غریبه آمده بودند و سراغ بابا را می‌گرفتند: «آقای عسکری خانه بود؟!» وقتی خیالشان راحت شد که بابا هم زیر آوار مانده و دیشب در خانه بوده، وقتی مطمئن شدند موشک درست به واحد آن‌ها خورده، لبخند رضایتی زدند و رفتند. لبخندی که می‌گفت: «مأموریت با موفقیت انجام شد!».


ارتش اسرائیل اعلام کرد ۹ نفر از کسانی که هدف حمله قرار گرفته و در ایران کشته شدند،‌ متخصص فعال در برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی و دارای نقش محوری در روند پیشرفت به سوی سلاح اتمی بوده‌اند.

از جمله افراد ذکرشده فریدون عباسی، محمد مهدی طهرانچی، امیر حسن فکری، منصور عسکری، عبد الحمید مینوچهر و سعید برجی بوده‌اند.

ارتش اعلام کرد تمام متخصصان و کارشناسانی که در جریان حملات کشته شدند، چهره‌های محوری با دانشی کلیدی در پروژه هسته‌ای ایران بودند و دهه‌ها تجربه در توسعه تسلیحات هسته‌ای داشتند.

به گفته ارتش، این افراد نقشی محوری در روند پیشرفت ایران به‌سوی سلاح هسته‌ای ایفا می‌کردند.

از وقتی فاطمه یادش می‌آید، پدرش همیشه تهدید به ترور می‌شد. البته بابا هیچ‌وقت چیزی نمی‌گفت، فاطمه و بقیه از پیام‌هایی که وقت‌وبی‌وقت روی تلفنشان می‌آمد، فهمیده بودند او در خطر است. پیام‌هایی با اسم و مشخصات کاملشان که نشان می‌داد جاسوس‌ها از زیروبم زندگی‌شان خبر دارند. 

«خانم فاطمه عسکری، فعالیت‌های پدر شما با قوانین ما سازگار نیست. بهتره پدرتون رو منصرف کنید... وگرنه اتفاقات خوبی در انتظارش نخواهد بود!» شهادت بابا، کابوس همیشگی‌شان بود. هر بار که از خانه بیرون می‌رفت، دیر می‌آمد یا تلفنش را جواب نمی‌داد ترس به جانشان می‌افتاد که نکند در این چرخه بی‌رحم ترور دانشمندان نوبت به او رسیده باشد؟ مخصوصاً اینکه هر چند وقت یک‌بار یکی از همکارانش شهید می‌شد؛ دکتر علی‌محمدی، دکتر شهریاری، دکتر فخری‌زاده...فاطمه از همان کودکی با خودش کنار آمده بود که بابا بالاخره شهید می‌شود، اما فکر نمی‌کرد واقعیت، از کابوسش هم تلخ‌تر باشد. آن‌قدر تلخ که نه‌ فقط بابا، بلکه مادر، خواهر، و دختر سه‌ساله خواهرش هم قربانی علم او شوند. آن‌قدر تلخ که از خانواده‌شان فقط او بماند و بس...

شهید دکتر منصور عسکری، هم‌دانشگاهی دکتر علی‌محمدی بود. هر دو، کارشناسی ارشد فیزیک هسته‌ای را با معدل الف در دانشگاه شیراز گذرانده بودند. از وقتی دکتر علی‌محمدی ترور شد، زندگی‌شان رنگ آرامش ندید. تا قبل از آن، بابا زیر بار خانه سازمانی و محافظ نمی‌رفت؛ دوست داشت ساده و عادی زندگی کند. اما بعد از آن ترور، مجبور شد خانه کوچکش را رها کند و به شهرک شهید چمران برود.رفت‌وآمدش بدون محافظ ممنوع شده بود. بابا هم برای اینکه اسباب زحمت محافظ‌ها نشود، جز سرکار جای دیگری نمی‌رفت، کم پیش می‌آمد که در مهمانی یا مسافرتی همراهشان باشد. البته زندگی همیشه همین‌قدر برایشان سخت بود. به‌ویژه برای معصومه خانم، که از روز اول ازدواج دل‌نگران مرد خانه بود؛ چه روزهای انقلاب، چه دوران جنگ که منصور در جبهه بود، و چه بعد از آن، با ورودش به فعالیت‌های هسته‌ای. بچه‌ها را تنهایی بزرگ کرد. تمام بار خانه روی دوشش بود؛ هم مادر بود، هم پدر. هم خانم خانه، هم مرد خانه. تا منصور بتواند با خیال راحت درس بخواند و کار کند. تلاش منصور برای پیشرفت کشور، همیشه برایشان تاوان داشت و معصومه خانم، مثل کوه پای همه سختی‌ها ایستاد حتی سال‌ها پیش، به‌خاطر درستکاری همسرش، فرزند کوچکشان قربانی شد.حوالی سال ۶۰، وقتی انقلاب‌فرهنگی راه افتاد و دانشگاه‌ها تعطیل شدند، منصور را فرستادند کامفیروز؛ شهری در دل استان فارس. آن روزها به‌عنوان رئیس هیئت هفت‌نفره‌ای انتخاب شده بود. هیئتی که به دستور امام خمینی مأموریت داشت زمین‌های کشاورزی را از تصاحب خان‌ها دربیاورد و بین کشاورزها تقسیم کند.

تازه ازدواج کرده بودند، معصومه بچه اولشان را باردار بود. چیزی تا به دنیا آمدنش نمانده بود که قربانی ترور شد. با اینکه کشاورزهای روستا دعا به جان منصور می‌کردند اما خان‌های شهر نقشه قتلش را کشیده بودند، عاقبت یک روز که با معصومه بیرون از خانه بود به سمتشان شلیک کردند، هر چند ترور ناموفق بود اما فرزند هشت‌ماهه‌شان قبل از آنکه به دنیا بیاید شهید شد.
مردی که پیشنهاد‌های میلیاردلاری دشمنان ایران را برای جاسوسی نپذیرفت
معصومه خانم در همه سال‌های زندگی مشترکشان کم صحنه‌های سخت و تلخ ندیده بود، برای همین همیشه دلش شور می‌زد؛ هم برای منصور، هم برای بچه‌ها. برخلاف همه که فکر می‌کردند فقط منصور در خطر است، اما او می‌ترسید دشمن برای رسیدن به خواسته‌هایش از جان بچه‌ها مایه بگذارد و از طریق آنها منصور را مجبور به همکاری کند. دکتر عسکری بارها از کشورهای مختلف برای جاسوسی و خیانت به ایران پیشنهادهای میلیارددلاری و اقامت‌های طلایی دریافت کرده بود پیشنهادهایی که می‌توانست تا چندین نسلشان را تأمین کند اما یک‌کلام جلوی همه‌شان ایستاده بود و با یک نه قاطع جوابشان را داده بود.

به‌خاطر استرس‌های مادر، دخترها بین خودشان هفته را تقسیم کرده بودند. قرار بود نوبتی به خانه پدری‌شان بروند تا بابا منصور و مامان معصومه تنها نباشند. آن روز هم نوبت مرضیه بود. البته آخرین نوبت مرضیه!طبق برنامه فاطمه باید صبح جمعه می‌رفت پیش خانواده‌اش، اما پسر کوچکش آن‌قدر بهانه گرفت که همان پنج‌شنبه‌شب راهی شهرک شهید چمران شدند. «مامان بریم خونه باباجون کرم‌ابریشم‌هامو ببینم؟!... مامان می‌خوام برم با باباجون دوچرخه‌سواری... دلم واسه زهرا کوچولو تنگ شده...»زهرای سه‌ساله برای مهدی مثل خواهر بود. کنار هم که بودند، جنگ و دعوایشان زیاد می‌شد اما دلشان به هم‌بند بود. آن شب هم آن‌قدر بچه‌ها شلوغ کردند که فاطمه تصمیم گرفت زودتر برگردد خانه؛ به این امید که صبح جمعه نوبت اوست و دوباره هم را می‌بینند خداحافظی کرد و رفت. شاید هم تقدیر این بود که آخرین دیدار رقم بخورد و او بشود تنها بازمانده خانواده عسکری.

این مرد ستون پنهان هسته‌ای ایران بود!
فاطمه روی تخت هنوز مات و مبهوت مانده بود، زل‌زده بود به دیوار خانه و تمام زندگی بابا مثل یک فیلم از جلوی چشم‌هایش رد می‌شد. بابایی که هیچ‌وقت اهل تعریف‌کردن نبود، هر بار فاطمه یا مرضیه از او چیزی می‌پرسیدند می‌خندید و می‌گفت: هرچی کمتر بدونید برای خودتون بهتره! نه فقط به‌خاطر مسائل امنیتی، بیشتر از هر چیز، تواضعش نمی‌گذاشت از خودش بگوید؛ حتی برای خانواده‌اش. حالا فاطمه مانده بود با تکه‌تکه خاطرات و شنیده‌ها... خاطراتی که باید پازل آن‌ها را کنار هم می‌چید تا وقتی کسی از او پرسید منصور عسکری که بود که یک ساختمان ۱۴ طبقه را به‌خاطرش ریختند بتواند از مرد گمنامی بگوید که اسرائیل بیشتر از هر کسی او را می‌شناخت.

بابا منصور،یکی از بنیان‌گذاران صنعت هسته‌ای ایران بود. با شهید شهریاری و شهید فریدون عباسی، انجمن هسته‌ای ایران را پایه‌گذاری کردو بعدها با شهید فخری‌زاده، موسسه‌ی «انستیتو فیزیک کاربردی» را راه انداخت؛ همان موسسه‌ای که بعدها تبدیل شد به سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی، سپند. در سال‌هایی که هیچ‌کس خبر نداشت، او نماینده‌ی وزیر دفاع در شورای عالی امنیت ملی بود، و بعد از شهادتش، فاطمه تازه فهمید که بابا، مشاور رهبر انقلاب در مذاکرات برجام هم بوده است.نشان خدمت بابا و لوح تقدیرش از معدود وسایلی بود که از میان تکه‌های آهن و خرده‌های آجر خانه‌شان بیرون آمد نشانی که گواه حضور و خدمتش در برجام بود هرچند هیچ‌وقت دل خوشی از آن مذاکرات نداشت! بابا استاد فیزیک دانشگاه جامع امام حسین بود و سال‌ها در مجموعه‌های تحقیقاتی وزارت دفاع، بی‌صدا و بی‌ادعا کار می‌کرد. با اینکه استاد بود و به بسیاری از دانشمندان هسته‌ای ایران  شاگردش بودند اما اگر کسی از او شغلش را می‌پرسید می‌گفت: معلمم! حتی دوست نداشت سمت استادی وزنه غرور و تکبرش را سنگین کند. از وزارت دفاع حقوق نمی‌گرفت، حرفش این بود که:« من برای خدمت به کشورم پول نمی‌گیرم!»با همان حقوق استادی زندگی را می‌چرخاند. همانطور که هیچ‌وقت از خدمات دولتی استفاده نکرد. محافظانش می‌گفتند تا قرانِ آخر هزینه را خودش می‌داد و همیشه می‌گفت:«نمی‌خواهم باری روی شانه‌های این کشور باشم.»

ماجرای حقوق پرحاشیه و زندگی لاکچری آقای دانشمند!
مامان معصومه تعریف می‌کرد:سال ۶۰ که بابا ریاست هیئت هفت‌نفره‌ تقسیم اراضی در کامفیروز را پذیرفت،به او گفته بودند حقوق پیشنهادی‌ات را بنویس. رقم درخواستی‌اش آن‌قدر پایین بود که مسئولان زیر بار نرفتند. دست آخر با یک افزایش اندک رقم حقوقش تصویب شد. بعدها که بچه‌ها به دنیا آمدند و خرج زندگی‌شان چندبرابر شد می‌توانست درخواست افزایش حقوق بدهد، اما باز هم نداد. حرفش همان بود: «من برای خدمت پول نمی‌خوام.»برای اینکه زندگی‌شان لنگ نماند،در همان سال‌ها، با همه‌ی خستگی کارش، تدریس خصوصی می‌کرد… مامان می‌گفت بابا می‌توانست خیلی راحت از جایگاهش استفاده کند،سمت‌های مهم سیاسی بگیرد و به موقعیت‌های بالاتر برسد، اما هیچ‌وقت این‌کار را نکرد.از وقتی امام خمینی سفارش کرده بودند که حتی‌المقدور جوان‌ها روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه را روزه بگیرید بابا همیشه دو روز در هفته روزه بود. هیچ‌وقت از فعالیت‌های انقلابی‌اش چیزی نمی‌گفت اما همین عادتش برای فاطمه و مرضیه کافی بود تا بدانند بابا چقدر مرید امام بوده و در خط مقدم انقلاب! بابا عادت داشت برای قدردانی از مامان معصومه، ظرف‌های شام را خودش بشوید. حتی اگر دخترها در خانه بودند، اجازه نمی‌داد کسی به ظرف‌ها دست بزند. انگار این کار ساده، زبان بی‌کلامِ دوست داشتنش بود. دست‌هایش همیشه پر از زخم و تاول و لک بود، یادگار کارهای سخت و شبانه‌روزی در آزمایشگاه‌های هسته‌ای. اما با همان دست‌های پر از زخم ، می‌ایستاد پای سینک و ظرف می‌شست...

فاطمه یادش نمی‌آید بابا چیزی از مال دنیا برای خودش جمع کرده باشد، حتی یک پیرهن ساده هم برای خودش نمی‌خرید. ساده‌زیست بود؛ آن‌قدر ساده و مرتب که هیچ‌کس باور نمی‌کرد نخبه‌ای چون او و مغز متفکر یک کشور، چنین زندگی بی‌تکلفی داشته باشد. همان چندتکه لباس و وسایلی هم که داشت، یا هدیه  دخترها بود یا کادوی مامان معصومه...خستگی‌های کارش را هرچقدر زیاد بود باز با مهدی نوه‌اش کشتی می‌گرفت، دوچرخه بازی می‌کرد و شطرنج کار می‌کرد. زهرای سه‌ساله هم دردانه قلبش بود و نوه ته‌تغاری خانه‌شان...

ماجرای حضور تروریست‌هایی که آمده بودند از شهادت دکتر عسکری مطمئن شوند
سه روز تمام، فاطمه در شهرک شهید چمران بست نشست؛ چشم‌انتظار پیداشدن پیکر عزیزانش. اما از خانه حتی اسکلت هم باقی نمانده بود؛ نه دیوار، نه سقف، نه اثاثیه… مشتِ جنگ، همه چیز را در دست‌های بی‌رحمش خردکرده بود و از آن خانه، فقط سنگ‌ریزه مانده بود.از مادر، هیچ بدنی پیدا نشد. حتی یک‌مشت خاکستر که بوی او را بدهد. از بابا، فقط چندتکه‌ کوچک به فاطمه رسید. پیکر زهرای سه‌ساله را از روی لباسش شناختند و مرضیه را از انگشتری‌ که میان گوشت له‌شده تنش، هنوز برق می‌زد… همسایه‌ها می‌گفتند چند دقیقه بعد از انفجار، دو غریبه آمده بودند و سراغ بابا را می‌گرفتند: « آقای عسکری خانه بود؟!» وقتی خیالشان راحت شد که بابا هم زیر آوار مانده و دیشب در خانه بوده، وقتی مطمئن شدند موشک درست به واحد آنها خورده، لبخند رضایتی زدند و رفتند. لبخندی که می‌گفت:«مأموریت با موفقیت انجام شد!»
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۵۵
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا

بابا منصور،یکی از بنیان‌گذاران صنعت هسته‌ای ایران بود. با “شهید شهریاری و شهید فریدون عباسی، انجمن هسته‌ای ایران را پایه‌گذاری کردو بعدها با شهید فخری‌زاده، موسسه‌ی «انستیتو فیزیک کاربردی» را راه انداخت” و موساد هم مسئول فروش شربت شهادت و شیاف ولایت شده به اینها
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۰۷:۲۸
۳۶
Hamam.Mansoori - قزوین ، ایران

یعنی بابا نمیدید که این انرژی هسته ای که میلیاردها دلار خرجش شده قرار نیست سودی برای مردم داشته باشد؟ نمیدید رژیم به فکر مردم نیست و مردم را در خیابان میکشه سرکوب شکنجه شلاق تجاوز و اعدام میکنه؟ نمیدید مردم در فقر و بدبختی اند ولی پول میره لبنان سوریه غزه عراق یمن و کشورهای دیگه خرج امریکا و اسراییل ستیزی میشه؟ نمیدید رژیم کودک کش کیان را کشت؟ به نیکا تجاوز کردند و کشتند؟ بابا نمیدید چرا پاکستان بمب ساخت ولی به ایران حتی اجازه غنی سازی نمیدن؟ نمیدید سیاستهای رژیم علیه منافع ملی و رفاه مردمه؟ عجب بابای مرحوم خنگ و کودن بوده
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۳
۶۵
zarduscht1 - فرانکفورت، آلمان

خب اگر واقعاً ماموران موساد بعد از انفجار برگشته باشن ببینن طرف مرده یا نه، باید گفت گویا موساد چندتا کارآموز فرستاده بوده! چون معمولاً موساد کار رو تمیزتر از این انجام می‌ده؛ نه اینکه وسط شهر بمب بذارن و بعد با چراغ‌قوه برگردن جنازه رو چِک کنن اصلاً تصورش خنده‌داره که یکی از بهترین سرویس‌های اطلاعاتی دنیا که نیم‌قرنه دنبال ترورهای بی‌سروصدا و دقیق بوده، بعد از عملیات برگرده صحنه جرم، اونم انگار موبایلش آنتن نمی‌داده و دنبال GPS جنازه‌ست! احتمالاً اونایی که این داستان رو ساختن، دارن موساد رو با مأمورای پستچی اشتباه می‌گیرن: «ببخشید آقا، بسته رسید؟ امضا نکردین، برگشتیم!». در واقع، چنین روایت‌هایی بیشتر برای این ساخته می‌شن که بگن "ببینید ما خیلی مهمیم، دشمن این‌قدر دنبال‌مونه که حتی چک‌دوبل می‌کنه!"
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۶
۲۵
varied - ریزه، ترکیه

شماها از رو نمی رید شهید دیگر چه صیغه ای است اینها یک مشت وطن فروشانی بودند که بجای آبادانی ایران مشغول آبادانی روسیه بودند دست آحر هم دو تریلیون سرمایه ایران در 12 روز دود هوا شد همون بهتر که سقط شدند و توسط ارتش با اقتدار اسرائیل بدرک رفتند دیگه نبینم این ارازل را شهید خطاب منی
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۰۹:۵۲
۴۵
شیرمردان - سیدنی، استرالیا

ایران همیشه از وطن فروشان ضربه خورده چه در زمان شاه و چه در زمان ملا. الان هم وطن فروشهایی که از کشته شدن دانشمندان این سرزمین خوشحالند در این سایت به وضوح مشخص هستند.
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۲
۵۵
Mohsen1000 - فرانکفورت، آلمان

سران مزدور و بی سواد سپاه تروریستی پاسداران برنامه اجرای یک کودتا بر علیه موشعلی خامنه ای را داشتند. برنامه أنان قتل عام خانواده خامنه ای و در دست گرفتن کنترل کامل حکومت بود. این کودتا زودتر توسط عوامل خامنه ای لو رفت و مجتبی خامنه ای که خود سالها جاسوس اسراییل است با کمک اسراییل و لو دادن محل اختفای کودتا گران ، توانست این کودتا را خنثی نماید.
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۱:۵۸
۶۴
چلیپا - جزایرسلیمان، جزایر سلیمان

درود برتو ای شیرمرده ایرانی.یکی ازوطنفروشا همین دلقک بالاهی.با اسمه دلاک حمام.مهلوم نیست تو کدوم دهات روآندا .لنگ به کمربسته.زیر پتو داره کامنت دوریالی میده.شرم ندارن.از ایران اومدن بیرون.دودلار دوریال با محل اقامت بهشون میدن.اینتوری دریده میشن.نونی که میخوره حلال نیس.ت.جدیدن با آلن لوسآنجیلس میاد.با سیمرق میره.با مونخن میاد.همین ی نفر اگع ب رحمته شیطان بره.قول کامنتا اینجا نسف الان میشه.
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۱
۵۵
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا

داداش من مسخره کردم 😂 حرف اینها رو کپی کردم که سه تا شخصیت نوشته هر سه تاش رو شهید عنوان کرده. بعد هم نوشتم موساد یا داره شربت شهادت بهشون میفروشه یا شیاف ولایت 😂😂😂
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۱
۵۵
hamid411 - لس آنجلس، ایالات متحده امریکا

بیخود جو نگیره ات ... کسانی که یک پروژه ۵ ساله رو بیست و پنج سال طول دادن، و آخرش هم هیچی با هیچی و یک تریلیون روی دست ملت خرج گذاشتن از بی وطن هم بی وطن تر هستن. بیخود دوی علی گلابی نیا
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۳
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • اجبار شرم‌آور شوهر سوری: بوسیدن پای مادر شوهر متکبر، جنجالی تازه در شبکه‌های اجتماعی! + ویدئو
  • شما حتی یک اسم مسلمانی روی این همه دختربچه نمی‌بینید! آنچه برباد رفته، «اسلام» است
  • اعتراف جنجالی کمال تبریزی: من در اشغال سفارت آمریکا حضور داشتم! + ویدئو
  • تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • راز «زشت‌ترین حیوان جهان»؛ چه توضیحی پشت پرده دماغ میمون بینی‌دراز پنهان است؟
  • حضور معنادار مسیح علینژاد در کنار حامیان رهبر اپوزیسیون ونزوئلا + ویدیو
  • مهران غفوریان: فحاشی به دختر خردسالم دور از انسانیت است. با دختر ۷ ساله من چه کار دارید؟
  • تصویری کمتر دیده شده: بوسه محمد مصدق بر دستان ثریا اسفندیاری
  • «کوچر بیرکار»، پناهنده کُرد ایرانی که استاد ریاضی دانشگاه کمبریج شد، دومین ایرانی برنده مدال «فیلدز» پس از مریم میرزاخانی
  • جایزه فحاشی؟ کادوی آیفون ۱۷ پرومکس برای مداحی که اردستانی را حرام زاده نامید! + ویدئو
  • +187شیرین سعیدی، استاد دانشگاه آرکانزاس، به دلیل «تمجید از خامنه‌ای و مواضع ضداسرائیلی» اخراج شد
  • +136مهری طالبی دارستانی، از مدافعان حجاب اجباری، پس از بازجویی توسط نیروهای امنیتی سکته کرد!
  • +134شاهزاده رضا پهلوی: هم‌صدایی و همبستگی‌ را حفظ کنید و خواستار آزادی همه بازداشت‌شدگان باشید
  • +125حمایت مردم از شاهزاده رضا پهلوی در مراسم خسرو علی‌کردی؛ بازداشت نرگس محمدی و چند فعال دیگر
  • +120نماینده ویژه آمریکا: فقط پادشاهی در خاورمیانه کار می کند
  • +119اتریش حجاب را برای دختران زیر ۱۴ سال در مدارس ممنوع کرد
  • +108چرا یک نفر این آقای ابوالفضل اقبالی را از برق نمی‌کشد؟: پدیده شوهرکُشی در ایران از زن‌کُشی بیشتر است
  • +102تشویق یکصدای رسول خادم توسط تماشاچیان بعد از اعلام نام علیرضا دبیر!
  • +100برادر خسرو علی‌کردی: فریاد خون‌خواهی برادرم را در مجامع بین‌المللی مطرح می‌کنم
  • +100یک دانشجو خطاب به سعید جلیلی: دست‌ها و نفستان آغشته به خون است + ویدیو