پاسخی به ادعای عوامانه دکتر عبدالکریمی در مورد جدا نشدن بخشی از کشور در جنگ ۸ ساله
رأی دهید
سعید معدنی می نویسد:
چند شب پیش در فضای کلاب هاوس شنونده مناظره دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر حسن محدثی بودم. البته من به نیم ساعت آخر این گفتگو رسیدم. نکتهای به ذهنام رسید که مطرح کنم.
دکتر عبدالکریمی در انتهای مناظره جملهای را گفت که قبلا هم به دفعات تکرار کرده بود. اینکه؛ روشنفکر ایرانی پیرو عوام است و عوامانه تحت تاثیر شبکههای فارسی ماهوارهای سخن میگوید. اما خود جناب عبدالکریمی هم گاهی سخنان عوامانه ای میگوید و تکرار میکند که تعجبآور است. یکی از این موارد که وی در این نشست و نیم ساعت آخر گفت این بود که «از دوره صفویه تا قاجار و... هر وقت دشمن حمله کرده بخشی از خاک وطن را تصرف کرده ولی در جنگ هشت ساله این اتفاق نیفتاد و نگذاشتند که یک وجب از خاک ایران توسط عراق و صدام جدا شود» این استدلال یک نمونه از دنبالهروی از زبان عوام است که توسط یک فیلسوف تکرار میشود.
ابتدا این نکته را روشن کنم، همیشهی تاریخ ما ایرانیان مدیون فداکاری و ایثار شهدا و رزمندگانی که از وطن دفاع کردهاند، هستیم و خواهیم بود. اما بحث ما صرفا عوام زدگی در گفتار است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
عبدالکریمی در این قیاس به یک خلط زمانی دچار شده و ایران و جهان چهل سال پیش را با دوره قاجار و صفویه مقایسه میکند! اما مقایسه کردن وضعیت یکصدسال اخیر که حدود مرزهای جغرافیایی کشورها مشخص شده و به مقدار زیاد نظام حقوقی بین المللی مطرح است با دوران ماقبل مدرن - مثل قاجار و صفویه - بسیار عوامانه است.
در آن زمان هر کشور که قدرت داشت به کشور دیگر حمله میکرد و مرزهای تعریف شدهی محکم مثل امروز وجود نداشت. افغانها در دوره صفویه از ضعف حکومت استفاده کردند و تا اصفهان تاختند و کشوری به نام افغانستان را تاسیس کردند. در مقابل نادرشاه افشار افغانها را عقب راند و تا هرات پیش رفت و شهرهایی از این سرزمین را فتح کرد. حتی به این هم قانع نشد و به بهانه حمایت پادشاه گورکانی از افغانها به هند حمله کرد و هر بلایی که میخواست سر مردم هند آورد.
روسیه هم از ضعف قاجار استفاده کرد سرزمین هایی از ایران را طبق قراردادهای موسوم به ترکمنچای و گلستان از آن خود کرد. اصولا هر گروه و کشوری که قدرت داشت چنین می کرد. جالب آن که سرزمین بحرین هم یک موضوع استخوان لای زخمی بازمانده از همان گذشته دور بود. پهلوی میدانست که تاکید بر این سرزمین ممکن است تمام فرصتهای ثبات و پیشرفت کشور را بگیرد، لذا محمدرضاشاه از خیر بحرین گذشت تا بتواند کشور را در فضای صلح در مسیر توسعه ریل گذاری کند تا به زعم خود قدرت منطقهای باشد.
باید از عبدالکریمی و امثال ایشان پرسید مگر در یکصد سال اخیر مثلا از کشور افغانستان که ۶۰ سال درگیر جنگ داخلی است و مدتی بیگانگان در آن حضور داشتند، چیزی کم شده است؟ و یا از کشورهای تازه تاسیس همسایه از جمله عراق و ترکیه و عربستان و سایر کشورهای ریز و درشت، شهر یا منطقهای یا سرزمینی جدا شده که از ایران کم شود؟! در زمان قاجار و قبل آن نه سازمان ملل بوده و نه شورای امنیت و نه معاهدات بین المللی مثل ناتو وجود داشت. اتفاقا این نوع سخن گفتن و قیاس کردن این دو زمان متفاوت، مثالی بارز از "پیروی از سخنان عوام و تحت تاثیر استدلال عوامانه است" که دائما عبدالکریمی روشنفکران ایرانی را به آن متهم می کند.
صدام در حمله به ایران توسط رزمندگان ایرانی و با حمله به کویت توسط همپیمانان کویت - از جمله آمریکا - شکست خورد. حمله عراق به ایران به قصد فتح سرزمین بود اما ورود ایران به داخل خاک عراق و تداوم جنگ هشت ساله، متاسفانه بار ایدئولوژیک داشت. ایران میتوانست پس از فتح خرمشهر و یا پس از تسخیر جزیره فاو که دست بالا داشت و بهترین زمان برای صلح بود پای مذاکره بنشیند. اما صلح نکرد چرا؟ چون هدف ایران «رفتن به قدس از راه کربلا» بود. اتفاقا حضور در خاک عراق، عراقیها را منسجمتر کرد. به همین خاطر تداوم جنگ در چند سال آخر جز ویرانی چیزی برای دو کشور نداشت و هر دو کشور پس از هشت سال به همان مرزهای قبل از جنگ برگشتند.
در روزهای آغاز جنگ، یعنی درست پنج روز پس از حمله عراق به ایران ضیاءالحق رئیسجمهور وقت پاکستان به ایران میآید و میخواهد تا دامنه جنگ گسترش پیدا نکرده صلح شود. اما پاسخ حکومت جدیدو آرمانگرای ایران چیز دیگری است و آن صدور انقلاب، سرنگونی صدام و ایجاد یک حکومت مشابه جمهوری اسلامی در عراق است. در همان زمان از نخست وزیر وقت - محمدعلی رجایی- در مصاحبه ای در باره پیشنهاد صلح ضیاءالحق و دیگران میپرسند وی میگوید :"تا برداشتن سد راه خدا (صدام) در عراق پیش خواهیم رفت"! اما این اتفاق نیفتاد و صدام ۱۵ سال بعد از پایان جنگ ایران و عراق توسط امریکاییها دستگیر، سپس محاکمه و اعدام شد.
چند شب پیش در فضای کلاب هاوس شنونده مناظره دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر حسن محدثی بودم. البته من به نیم ساعت آخر این گفتگو رسیدم. نکتهای به ذهنام رسید که مطرح کنم.
دکتر عبدالکریمی در انتهای مناظره جملهای را گفت که قبلا هم به دفعات تکرار کرده بود. اینکه؛ روشنفکر ایرانی پیرو عوام است و عوامانه تحت تاثیر شبکههای فارسی ماهوارهای سخن میگوید. اما خود جناب عبدالکریمی هم گاهی سخنان عوامانه ای میگوید و تکرار میکند که تعجبآور است. یکی از این موارد که وی در این نشست و نیم ساعت آخر گفت این بود که «از دوره صفویه تا قاجار و... هر وقت دشمن حمله کرده بخشی از خاک وطن را تصرف کرده ولی در جنگ هشت ساله این اتفاق نیفتاد و نگذاشتند که یک وجب از خاک ایران توسط عراق و صدام جدا شود» این استدلال یک نمونه از دنبالهروی از زبان عوام است که توسط یک فیلسوف تکرار میشود.
ابتدا این نکته را روشن کنم، همیشهی تاریخ ما ایرانیان مدیون فداکاری و ایثار شهدا و رزمندگانی که از وطن دفاع کردهاند، هستیم و خواهیم بود. اما بحث ما صرفا عوام زدگی در گفتار است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
عبدالکریمی در این قیاس به یک خلط زمانی دچار شده و ایران و جهان چهل سال پیش را با دوره قاجار و صفویه مقایسه میکند! اما مقایسه کردن وضعیت یکصدسال اخیر که حدود مرزهای جغرافیایی کشورها مشخص شده و به مقدار زیاد نظام حقوقی بین المللی مطرح است با دوران ماقبل مدرن - مثل قاجار و صفویه - بسیار عوامانه است.
در آن زمان هر کشور که قدرت داشت به کشور دیگر حمله میکرد و مرزهای تعریف شدهی محکم مثل امروز وجود نداشت. افغانها در دوره صفویه از ضعف حکومت استفاده کردند و تا اصفهان تاختند و کشوری به نام افغانستان را تاسیس کردند. در مقابل نادرشاه افشار افغانها را عقب راند و تا هرات پیش رفت و شهرهایی از این سرزمین را فتح کرد. حتی به این هم قانع نشد و به بهانه حمایت پادشاه گورکانی از افغانها به هند حمله کرد و هر بلایی که میخواست سر مردم هند آورد.
روسیه هم از ضعف قاجار استفاده کرد سرزمین هایی از ایران را طبق قراردادهای موسوم به ترکمنچای و گلستان از آن خود کرد. اصولا هر گروه و کشوری که قدرت داشت چنین می کرد. جالب آن که سرزمین بحرین هم یک موضوع استخوان لای زخمی بازمانده از همان گذشته دور بود. پهلوی میدانست که تاکید بر این سرزمین ممکن است تمام فرصتهای ثبات و پیشرفت کشور را بگیرد، لذا محمدرضاشاه از خیر بحرین گذشت تا بتواند کشور را در فضای صلح در مسیر توسعه ریل گذاری کند تا به زعم خود قدرت منطقهای باشد.
باید از عبدالکریمی و امثال ایشان پرسید مگر در یکصد سال اخیر مثلا از کشور افغانستان که ۶۰ سال درگیر جنگ داخلی است و مدتی بیگانگان در آن حضور داشتند، چیزی کم شده است؟ و یا از کشورهای تازه تاسیس همسایه از جمله عراق و ترکیه و عربستان و سایر کشورهای ریز و درشت، شهر یا منطقهای یا سرزمینی جدا شده که از ایران کم شود؟! در زمان قاجار و قبل آن نه سازمان ملل بوده و نه شورای امنیت و نه معاهدات بین المللی مثل ناتو وجود داشت. اتفاقا این نوع سخن گفتن و قیاس کردن این دو زمان متفاوت، مثالی بارز از "پیروی از سخنان عوام و تحت تاثیر استدلال عوامانه است" که دائما عبدالکریمی روشنفکران ایرانی را به آن متهم می کند.
صدام در حمله به ایران توسط رزمندگان ایرانی و با حمله به کویت توسط همپیمانان کویت - از جمله آمریکا - شکست خورد. حمله عراق به ایران به قصد فتح سرزمین بود اما ورود ایران به داخل خاک عراق و تداوم جنگ هشت ساله، متاسفانه بار ایدئولوژیک داشت. ایران میتوانست پس از فتح خرمشهر و یا پس از تسخیر جزیره فاو که دست بالا داشت و بهترین زمان برای صلح بود پای مذاکره بنشیند. اما صلح نکرد چرا؟ چون هدف ایران «رفتن به قدس از راه کربلا» بود. اتفاقا حضور در خاک عراق، عراقیها را منسجمتر کرد. به همین خاطر تداوم جنگ در چند سال آخر جز ویرانی چیزی برای دو کشور نداشت و هر دو کشور پس از هشت سال به همان مرزهای قبل از جنگ برگشتند.
در روزهای آغاز جنگ، یعنی درست پنج روز پس از حمله عراق به ایران ضیاءالحق رئیسجمهور وقت پاکستان به ایران میآید و میخواهد تا دامنه جنگ گسترش پیدا نکرده صلح شود. اما پاسخ حکومت جدیدو آرمانگرای ایران چیز دیگری است و آن صدور انقلاب، سرنگونی صدام و ایجاد یک حکومت مشابه جمهوری اسلامی در عراق است. در همان زمان از نخست وزیر وقت - محمدعلی رجایی- در مصاحبه ای در باره پیشنهاد صلح ضیاءالحق و دیگران میپرسند وی میگوید :"تا برداشتن سد راه خدا (صدام) در عراق پیش خواهیم رفت"! اما این اتفاق نیفتاد و صدام ۱۵ سال بعد از پایان جنگ ایران و عراق توسط امریکاییها دستگیر، سپس محاکمه و اعدام شد.