چرا سپاه آماده به‌ دست گرفتن قدرت می‌شود؟

ایندیپندنت فارسی: علیرضا نوری‌زاده
بارها در برابر این سوال قرار گرفته‌ام که آیا سپاه پس از خاموشی «نایب امام زمان» دست‌ها را بالا خواهد برد و به عتبه‌بوسی سیدمجتبی تن در خواهد داد و اگر مجتبی میدان‌دار نشد، با آخوندهای دیگری مثل اعرافی و احمد خاتمی از مافیای حوزه و خبرگان و نماز جمعه یا امثال حسن خمینی و محمد خاتمی بیعت خواهد کرد؟ اگر سپاه را نشناخته بودیم، بدون شک مثل خیلی‌ها در داخل و خارج ایران می‌پذیرفتیم که اتفاقی نخواهد افتاد و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتخب خبرگان را (هر که باشد) بر سر خواهد گذاشت و بانگ حلواحلوایش عالمی را پر خواهد کرد.

اما من سپاه را تا حدی از دور و نزدیک می‌شناسم و از همان آغاز انقلاب بالا و پایینش را زیر نظر داشته‌ام. سپاه که البته منظورم مافیای فرماندهی و حاشیه‌های آن‌ها است (سردارانی از طایفه غلامعلی رشید، سردار باقری، سردار سلامی، عزیز جعفری، کاظم، اکبریان و...) که با برنامه‌ای متفاوت از اسلاف خود، چنگشان برای ربایش قدرت باز کرده‌اند. این کارزار از هر حیث هم برای سپاه و هم برای جماعت ولایتی‌ها، نبرد مرگ و زندگی است.

سپاه، ضامن استقرار نظام
تشکیل سپاه پاسداران بعد از انقلاب ناشی از دو تصور نه‌چندان دور از هم ارکان اولیه نظام بود. البته شخص خمینی با این دو تصور بیگانه بود، چون او جایگاه خود در جامعه را چنان بالا می‌دید که اصولا باور نداشت گروهی حتی در میان نظامیان بلندپایه جرات کنند فکر براندازی نظام او را در سر بپرورانند. (بعدا خواهم گفت این نگرش چگونه بعد از سفر شاه به آمریکا و گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی تغییر کرد)

تصور اول را کسانی چون ابراهیم یزدی و مصطفی چمران داشتند. آن‌ها بر این گمان بودند‌ــ تاثیر چپ‌ها در این امر را نباید از نظر دور داشت‌ــ که ارتش شاهنشاهی را باید منحل کرد، ولی چون خمینی با این کار موافق نبود و در عین حال کسانی مثل مهندس بازرگان، تیمسار ولی‌الله قرنی، سرهنگ توکلی، تیمسار مسعودی و تیمسار ریاحی، نظامیان همراه انقلاب، و داریوش فروهر هم با این نظر به‌سختی مخالف بودند، در سومین روز پیروزی انقلاب که اولین جلسه شورای انقلاب بعد از سقوط رژیم سلطنتی بود، طرح ایجاد یک نیروی شبه‌نظامی موازی متشکل از جوانان انقلابی که بافت ایدئولوژیک داشته باشد، به‌تصویب رسید.

خمینی همان شب به این فکر نظر موافق نشان داد، به شرط آنکه مراقبت کنند افراد ناصالح وارد نیرو نشوند و ماموریت نیرو نیز «موقت و تا زمان استقرار نهادهای جدید و حکومت اسلامی» باشد.

نخستین گروه برای تشکیل سپاه، ترکیبی از بچه میدانی‌ها و بازاری‌های آشنا با سلاح مثل محسن رفیق‌دوست، نظامی‌های فراری مثل غلامعلی رشید و جوانان چپ اسلامی‌انقلابی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (که از پیوند هفت گروه چریکی اسلامی کوچک مثل توحیدی، صف و گروه اباذر و... تشکیل شده بود)، بعضی وارداتی‌ها از عراق به همراه خمینی همانند عباس زمانی ابوشریف (که خط سیری از پاکستان تا لبنان و عراق داشت) و محمد خاتمی (ابووفا که در عراق و کویت و لبنان حضور داشت) و تنی چند از تحصیل‌کرده‌های آمریکا و اروپا بودند که راه بعضی آن‌ها به لبنان نیز کشیده شده بود.

تصور دوم را روحانیون دوروبر خمینی داشتند؛ کسانی مثل بهشتی و هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی و باهنر و خامنه‌ای که از ابتدا در اندیشه تسخیر قلعه قدرت و برقراری حکومت آخوندی بودند. آن‌ها اعتقاد داشتند بدون داشتن نیروی نظامی نمی‌توانند هدفشان را عملی کنند و زمانی که فکر تشکیل یک نیروی گارد ویژه شبه‌نظامی در شورای انقلاب مطرح شد، آن‌ها ضمن حمایت کامل از این فکر بر جنبه ایدئولوژیک کار اصرار کردند. یعنی اینکه در گزینش افراد، حتما باید قبل از توجه به کارآمدی نظامی و دانش و هوش، به ایمان و وفاداری آن‌ها به نظام توجه داشت.

صاحبان این تصور تعدادی از طلبه‌ها و فرزندان ‌آخوندها و گروه پاسداران اولیه خمینی و مدرسه رفاه را نیز وارد سپاه کردند. از سوی دیگر، حامیان نگرش دکتر یزدی در اندیشه ایجاد تشکیلاتی شبه‌نظامی بودند که بتواند انقلاب را در برابر تهدیدهای احتمالی خارجی و داخلی حفظ کند. اما در جریان تشکیل سپاه و بعدا هدایت آن، کار به دست دیگران افتاد و حداقل در مرحله نخست و تا زمان جنگ ایران و عراق، این سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود که توانست دیگران را (از جمله ابوشریف و گروهش که شماری از اعضای حزب ملل اسلامی و آموزش‌دیدگان جنبش فتح در لبنان میانشان دیده می‌شدند) کنار بزند.

محسن رضایی در آن تاریخ از سران سازمان مجاهدین انقلاب بود ولی زمانی که نخست به فرماندهی اطلاعات سپاه و سپس فرماندهی سپاه رسید، ارتباطاتش را با سازمان مجاهدین انقلاب به‌کلی قطع کرد.
سپاه در مقام ساواک
از آنجا که با تصویب لایحه انحلال ساواک در دولت دکتر شاپور بختیار و سپس پیروزی انقلاب، سازمان اطلاعات و امنیت کشور عملا از هم پاشیده بود، هیئت مامور رسیدگی به اسناد ساواک (غرضی، استاندار بعدی خوزستان و وزیر نفت و پست و تلگراف سابق و برادر مهندس صباغیان، معاون نخست‌وزیر موقت انقلاب، از اعضای این هیئت بودند) در هفته‌های نخست پیروزی انقلاب، تنها در اندیشه جدا کردن اسناد مربوط به همکاری‌ بعضی ارباب عمائم و انقلابیون مسلمان با ساواک بودند. همچنین اسنادی را که علیه گروه‌های رقیب بود (مثل ارتباط شماری از توده‌ای‌ها و ملیون با ساواک) خارج می‌کردند تا بعدا از آن‌ها برای ضربه زدن به رقبا، شمشیر بسازند. چنانچه در جریان نخستین انتخابات مجلس بعد از انقلاب، تنی چند از چپ‌ها و ملیون به استناد همکاری با ساواک، رد صلاحیت شدند.

دولت انقلاب بر آن بود تا سازمان اطلاعات و امنیت ملی را در جایگاه ساواک قرار دهد. «ساواما» چنین متولد شد اما تا زمانی که بعضی کارمندان اداره هشتم و تشکیلات ضدجاسوسی ساواک پیشین به کار دعوت و بعضی از دوایر ساواک احیا شوند، بار جمع‌آوری اطلاعات و برخورد با مخالفان به عهده سپاه گذاشته شد.

اطلاعات سپاه نخست تحت ریاست محسن رضایی و سپس یک رضایی دیگر (مرتضی) به‌سرعت برپا شد و تعدادی از جوانان انقلابی از جمله زندان‌دیده‌های دیروز و جداشدگان از گروه‌های چریکی اسلامی کوچک جذب این تشکیلات شدند.

بدون شک اطلاعات سپاه و نقشی که در برخورد با رقبا و مخالفان و کشف و خنثی کردن طرح‌ها علیه نظام داشت، در تحول سپاه از یک گارد شبه‌نظامی برای حفاظت از شخصیت‌های نظام به یک نیروی نظامی قدر، عاملیت اساسی داشت. ضمن اینکه با شروع جنگ، سپاه با از جان گذشتگی و ایثار جوانانی که به‌شتاب عازم جبهه‌ها شده بودند، توانست بر ضعف کاردانی رزمی خود غلبه کند و در مراحلی، اداره بعضی عملیات‌ها را در دست گیرد.

با این همه، سپاه تا تصویب قانون هم‌ارزی‌ آن با ارتش و برقراری نظام درجات نظامی در مرحله بعد از جنگ، نه‌تنها بار سیاسی نداشت، بلکه مداخلات گاه‌به‌گاه بعضی فرماندهانش در بازی‌های سیاسی به جوانمرگی آن‌ها منجر می‌شد. از سوی دیگر، بعد از تشکیل وزارت اطلاعات و امنیت (که قانون تاسیس آن را سعید حجاریان، شاهچراغی، علی ربیعی و خسرو تهرانی نوشتند) اطلاعات سپاه عملا تابعی از تشکیلات امنیتی کل یعنی وزارت اطلاعات بود و مسئولیت اطلاعات سپاه تا ۹۰ درصد در جبهه‌ها و پشت جبهه و داخل عراق و لبنان و سوریه خلاصه می‌شد.
ذهنیت امنیتی‌ــ‌نظامی رهبر جمهوری اسلامی
سیدعلی خامنه‌ای بر خلاف خمینی که تا آخرین لحظه عمر، بر توده‌ها و نیز جاذبه مذهبی و شخصیتی خود تکیه داشت، چون نه جایگاه دینی و انقلابی خمینی را حائز بود و نه از نظر شخصیتی، اعتماد به نفس خمینی و قدرت و جاذبه او را داشت، تکیه‌گاهش را روی دو محور امنیتی و نظامی قرار داد. ورود دو تن از معاونان وزارت اطلاعات (محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی) به دفتر رهبر جمهوری اسلامی و احراز بالاترین مقام در دفتر خامنه‌ای نخستین نشانه تغییر تکیه‌گاه‌ها پس از رفتن خمینی و آمدن خامنه‌ای بود.

رهبر جمهوری اسلامی که در دوران نمایندگی خمینی در وزارت دفاع و سپس دوران ریاست‌جمهوری، روابط نزدیکی با ارتشی‌ها برقرار کرده بود و شماری از آن‌ها از قبیل علی صیاد شیرازی، قاسم‌علی ظهیرنژاد، حسن سعدی، علی شهبازی، محمد سلیمی و... روابطی بسیار نزدیک با او داشتند، در مقام «ولایت عظما»، با یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای، به سپاه دل بست و به تحبیب و تقدیر از فرماندهان سپاه پرداخت.

در این مرحله، مرتضی رضایی، محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر، غلامعلی رشید، علیرضا افشار، سیف‌اللهی، ایزدی، حسین علایی، احمد وحید و احمدی موسوی در کنار سرلشکر بسیجی دامپزشک فیروزآبادی و پس از او کارآمدترین سپاهی موجود، سرلشکر باقری، و علی شمخانی که اولین سپاهی بود که با درجه دریاداری فرماندهی نیروی دریایی ارتش را عهده‌دار شد و در مرحله بعد از انتخاب رفسنجانی در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، قالیباف و سردار حجازی، فرمانده بسیج، و قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، به جمع حاضران در جلسات پنجشنبه شب خامنه‌ای پیوستند؛ جلساتی که در ساعت آخر، با خروج غیرنظامی‌ها و پیوستن چند چهره امنیتی (سعید امامی، مصطفی پورمحمدی و اصغر حجازی و بعد از جریان قتل‌های زنجیره‌ای و از بین رفتن سعید امامی، یک چند دری نجف‌آبادی و جواد آزاده و سپس ایروانی و امروز محسنی اژه‌ای و البته مجتبی خامنه‌ای اصغر حجازی و محمدی گلپایگانی) به مرور عنوان «اتاق فکر رهبری» به آن اطلاق شد.

حدود ۹۰ تن از فرماندهان سپاه بعد از جنگ و مرگ خمینی، صاحب درجه و لقب تیمساری شدند. با همدلی و همکاری کامل علی فلاحیان، وزیر سابق اطلاعات، با سپاه و ارگان‌هایش و با ماموریت‌های تصفیه سران و فعالان اپوزیسیون در خارج که عوامل سپاه قدس و اطلاعات سپاه صورت دادند، کار اطلاعات سپاه بالا گرفت و میخش را بر زمین کوبید.

بدون نفی نقش هاشمی رفسنجانی در روند سرکوب‌ها و قتل‌ها در داخل و خارج ایران، امروز آشکار شده است که سپاه و دستگاه اطلاعاتش در قتل عبدالرحمن قاسملو که در حال مذاکره با نمایندگان رفسنجانی بود و  شاپور بختیار در شرایطی که فرانسوا میتران، رئیس‌جمهوری فرانسه، برنامه سفرش به تهران را اعلام کرده بود، بدون مشورت با رئیس‌جمهوری وقت و با کسب اذن مستقیم از خامنه‌ای، عمل کرد.

فلاحیان که ظاهرا خود را بی‌اطلاع نشان داده بود، بعدها مطابق اعتراف‌های سعید امامی و اکبر خوش‌کوشک و مرتضی قبه، مشخص شد که در تمام مراحل طرح‌ریزی و اجرای ترورهای اشاره‌شده، مشارکت مستقیم داشته است.

بعد از دوم خرداد، فرماندهان سپاه که با شگفتی رای دادن بخش قابل توجهی از سپاهیان به نفع خاتمی را شاهد بودند، در برابر ملامت و توبیخ خامنه‌ای به چاره‌جویی نشستند و تصمیم گرفتند که زمان ورود سپاه به میدان سیاست و تشکیل یک بازوی مردمی قدرتمند فرا رسیده است تا بتوانند در کارزارهای سیاسی نظر فرماندهی سپاه و رهبر جمهوری اسلامی را عملی کنند. هم‌زمان با بایکوت شدن محسن رضایی از سوی خاتمی و اصلاح‌طلبان، محسن رضایی از فرماندهی کنار کشید و جایش را به یحیی رحیم صفوی، جانشین خود، داد که هم در میان بچه‌های سپاه از او محبوب‌تر بود و هم حساسیت‌هایی که درباره محسن رضایی وجود داشت، در رابطه با او به چشم نمی‌خورد.

در خصوص بازوی مردمی پرتوان، فرماندهان سپاه در هماهنگی با حسن فیروزآبادی وسپس سرلشکر باقری و غلامعلی رشید، نخست بخشی از نیروهای کادر بسیج را با برگزاری دوره‌های آموزش سیاسی و امنیتی برای ایفای نقش تازه آماده کردند. بخش دیگری از بسیجی‌ها هم در مرحله بعدی به‌عنوان زنبورهای کارگر کندوی قدرت در دو نقش سرکوبگر و وحشت‌آفرین، به‌عنوان سیاهی‌لشکر قدرت ظاهر شدند.

در فلسطین، بعد از آنکه میلیون‌ها دلار هزینه‌ای که رژیم برای برپایی جهاد اسلامی صرف کرد، به چاه ویل ریخته شد و جهاد اسلامی هیچ‌گاه از یک تشکیلات ۳۰۰‌ــ۲۰۰ نفره فراتر نرفت، نظر عنایت سیدعلی آقا متوجه حماس شد. بعد از بیماری رمضان شلح، رهبر جهاد اسلامی، که نظیر سلفش، فتحی شقاقی‌ــ که در مالت به دست کماندوهای اسرائیلی کشته شد‌ــ شیعه شده بود، دمشق کوشید یکی از سرسپردگانش را در راس این سازمان بگمارد، اما جمهوری ولایت فقیه در این یک مورد روبروی سوریه ایستاد. از آن سو اسرائیل نیز با استفاده از این فرصت، بیش از ۵۰ تن از رهبران و اعضای جهاد را به قتل رساند.

طی سال‌های اخیر، حماس حداقل سالانه ۱۰۰ میلیون دلار از رژیم کمک گرفته و از زمان تشکیل دولت حماس این کمک‌ها تصاعدی شده و به مرز ۲۵۰ میلیون دلار رسیده است. اسماعیل هنیه، رئیس دولت حماس، در سفر اخیرش به تهران، از مراحم ویژه «نایب امام زمان» برخوردار شد. تا آن حد که در سرزمینی که کارگران شرکت واحد و کارگران معدن‌ برای دریافت ۱۰ درصد اضافه حقوق آن همه مصیبت تحمل می‌کنند، به امر مبارک «امام المسلمین»، دولت جمهوری ولایت فقیه پرداخت شش ماه حقوق ده‌ها هزار کارمند و ماهیگیر فلسطینی را که اسرائیل مانع از کار آن‌ها شد، تقبل کرد.

هنیه نماند تا مراحم «نایب مهدی» را با پوست و گوشت و جیب حس کند. سناریو لبنان برای فلسطین نیز به اجرا درآمد. صف‌آرایی و زدوخورد خیابانی برای کنار زدن ابومازن که امید فلسطینی‌ها برای داشتن وطنی مستقل و آزاد و دولتی سکولار است، بعد از وصول تعلیمات جدید سیدعلی آقا از تهران آغاز شد. طرح صلح ابراهیم خامنه‌ای را به جنون کشاند که اگر فردا دیگران پرچم فلسطین مستقل را بالا ببرند، بنده ولی فقیه چه کنم؟ میلیاردها داده‌ام، شهید و جریح فراوان از کیسه خلق تقدیم فلسطین کرده‌ام، حالا بیایم و دست بزنم که دارند فلسطین مستقل برپا می‌کند؟

 این کابوس لحظه‌ای خامنه‌ای را رها نکرد و حالا با پیروزی ترامپ، کابوس دیگری بر کابوس قبلی اضافه می‌شود. یادمان باشد خامنه‌ای بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، سر به عرش می‌سایید که پیمان ابراهیم را به خاک سپردم و طرحی نو درانداختم و حالا سنوار سنی و حسن جان شیعه رو به قبله چهارراه آذربایجان نماز می‌خوانند، اما همه آن رویاها در خان یونس و رفح و بیروت و بعلبک و حدیده و صنعا خاکستر می‌شود.

یادمان باشد در روزگاری که مصالح ملی ما به‌عنوان ملتی که گرفتار سیاه‌ترین نوع استبداد است، با مصالح ایالات متحده نزدیکی پیدا کرد، جامعه روشنفکری و اپوزیسیون ما به جای بهره‌مندی از این موقعیت و گفت‌وگوی جدی با آمریکا در جهت کاستن از احتمال یک حمله نظامی به ایران و عرضه جایگزینی سکولار و مردمسالار که می‌توانست تحت حمایت آمریکا و جامعه بین‌المللی قرار گیرد، با توجه به باقی ماندن ویروس‌های ضدیت با آمریکا و امپریالیسم در اندیشه بسیاری از ما و دشمنی با پهلوی اغلب مواضعی اتخاذ کردند که با مواضع رژیم چندان تفاوتی نداشت.

سپاه حضورش را در مرکز تصمیم‌گیری بارها نشان داده است و با بهره‌برداری از وحشت خامنه‌ای و نگرانی مافیای حوزه و بازار، روز‌به‌روز حضورش را در همه صحنه‌های سیاسی، امنیتی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی گسترش می‌دهد. مهم این است که سپاه  کنترل «اتاق فکر» رهبر جمهوری اسلامی را در دست داشته باشد و از سوی دیگر عایداتی به جز بودجه دولتی، به کیسه‌اش سرازیر شود.

حالا با پیروزی دونالد ترامپ و قدرت‌یابی بیش‌از بیش نتانیاهو، سپاه خود را ضلع سوم مثلث قدرت در منطقه فرض می‌کند و در غیاب خامنه‌ای آماده هر نوع سازش با ایالات متحده و دولت اسرائیل است. سپاه بر این باور است حالا که تاج رهبری را ربوده است، با خاموشی مقام معظم، وقت بر سر نهادن تاج می‌رسد.
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۴۹
Nagonsar - مونیخ ، آلمان
مگر قدرت دست سپاه نیست؟ یعنی چه آماده میشود؟
جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۶
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.