«افعی تهران»؛ «من رو تو انباری تاریک حبس نکن بابا! من میترسم»
رأی دهید
«افعی تهران» نام سریالی است که در هفتههای اخیر از شبکه نمایش خانگی فیلمنت به نمایش درآمده است. این سریال نوشته پیمان معادی و پویا مهدویزاده و به کارگردانی سامان مقدم، کارگردان شناخته شده سینما و سریالهای تلویزیونی ایران است، و در آن چهرههای مطرحی چون سحر دولتشاهی، پیمان معادی، آزاده صمدی و مریلا زارعی نقشهای اصلی را بازی میکنند. همزمان و در پی پخش قسمت هشتم این سریال، وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران به علت آنچه که «توهین و اهانت به قشر معلم» توصیف شده، علیه آن شکایت کرده است.
اما «افعی تهران» یک ویژگی منحصربه فرد و متفاوت دارد که آن را از دیگر سریالهای تلویزیونی و یا نمایش خانگی متمایز میکند. سریال بر آزار و اذیت جسمی، روحی و جنسی و تنبیه بدنی کودکان و نوجوانان و تاثیر آن بر بزرگسالی آنها متمرکز است. موضوعی که تا به امروز در کمتر سریال ایرانی به این پررنگی به آن پرداخت شده است.
موضوع آزار و اذیت کودکان از سوی والدین، مدارس و جامعه، نه تنها مضمون اصلی سریال است، بلکه در روایت داستان سریال نقشی مرکزی دارد.
آرمان که از همسرش جدا شده، مجبور میشود مدتی از بابک، پسر پنج سالهاش نگهداری کند. حضور پسر خردسال آرمان، او را به کودکی خودش میبرد و یاد رفتار خشن و نامناسب پدرش میاندازد: پسربچهای که در انباری تاریک زندانی شده، یکی از کابوسهای همیشگی آرمان است.
ترس از تاریکی و تنهایی کودکی مثل آرمان، نتیجه تنبیه نامناسب و رفتار غیرمسئولانه والدینی است که در فرهنگ، عرف و قوانین ایران، بعضی حتی تا آنجا پیش میروند که «آنها را مالک فرزند خود» میدانند. مخصوصا پدر که در فقه شیعه، قیم فرزند محسوب شده و حتی اگر او را به قتل برساند، حکم قصاص در مورد او صدق نمیکند.
آرمان خود نمیداند که رفتار درست با پسرش چگونه باید باشد. او که زخمخورده رابطه خود با پدر و مادرش است، خود پدری بیحوصله است که وقت ندارد با بچهاش بازی کند و یا با او وقت بگذراند. آرمان بیانی حتی خود گاه با پسرش بدرفتاری کرده، او را ترسانده، ادبیات مناسبی در مقابلش نداشته و یا حتی با او رفتار ناشایستی میکند.
نمونهاش ترساندن دختر بچه بازیگر فیلمش است که به دروغ به او میگوید که مادرش رفته، تا گریهی کودک را دربیاورد. او در پاسخ به ناراحتی پسرش بابک، به راحتی میگوید، ترساندن دختر بچه لازم بود تا گریه کند و سکانس درست از آب دربیاید.
خانم حقوقی معتقد است که نبود امنیت در کودکی، بزرگسال را دچار تروما میکند: «آدمی به طور کلی نیاز به امنیت دارد. این امنیت شامل امنیت جسمی-فیزیکی، امنیت عاطفی-روانی، امنیت محیطی، امنیت عقیدتی، و دیگر اقسام امنیتها میشود. کودکان به طور اخص، با توجه به تجربه زیست کوتاهی که دارند، در حال بررسی امنیت خود در جهان هستند. در خانوادهای که تنبیه به عنوان یک ابزار کنترل رفتار مد نظر قرار میگیرد، به کودک این پیغام ارائه می شود که جهان امن نیست. افراد نزدیک، امن نیستند و دل بستن به آنها خطاست.»
«کودکان با دلبستگی ناایمن، زمانی که وارد سنین بزرگسالی میشوند، این سبک دلبستگی را با خود حمل میکنند. در بزرگسالی، در روابط نزدیک، مانند شریک زندگی، فرزند، همکار، دوست و ... مقابل فرد قرار می گیرند . کودک دیروز که امروز درون ما زیست میکند، تمام نمودهای ناامنی را در این افراد نزدیک، دوباره یا مشاهده میکند یا شرایطی را فراهم میآورد که بتواند آن الگوها را مشاهده کند و یا به سمت افراد ناامنی کشیده میشود که این الگوهای ناامن را به صورت پایدار به عنوان شرایطی که برای او آشناست، تجربه کند.»
در قسمتهای پخش شده سریال متوجه میشویم که مرضیه که به عنوان افعی تهران بازداشت شده و نقش او را مریلا زارعی بازی میکند، خود در کودکی مورد آزار جنسی یک مرد بقال قرار گرفته است. او بعد از گفتن موضوع به پدرش، توسط او تنبیه و وادار به سکوت می شود. مرضیه در نهایت وادار به ازدواج با مردی شده که او و فرزندش را مکررا کتک میزده و مورد آزار و توهین و تحقیر قرار میداده است. در نهایت مادر برای نجات فرزندش تصمیم به کشتن شوهر خود میگیرد و البته چند کودک آزار دیگر را هم میکشد.
آیا سرنوشت بازماندگان آزار از پیش روشن است؟
خانم حقوقی معتقد است مسیر بزرگ شدن کودکانی که در معرض خشونت و آزار و اذیت قرار گرفتهاند ساده نیست: «اول بگویم که من نمیخواهم بازماندگان تعرض، آزار یا تجاوز را قربانی بدانم که در این مسیر، توان بازیابی خود و مهارتآموزی و مراقبت از خود را نخواهند داشت. من اعتقاد دارم، بازماندگان آزار به هر قسم، با آشنایی با ادبیات تروما و مراقبت از خویشتن و بازسازی خاطرات آزاردهنده و رویکردی مشفقانه به هیجانات خود، میتوانند، فرمان زندگی خود را به دست بگیرند. اما این مسیر، مسلما مسیر ساده ای نیست.»
به گفته سمیرا حقوقی: «در بیشتر موارد، آزارگر، از نزدیکان کودک است. این بدان معناست که امنیت مورد انتظار در حلقه اطرافیان کودک، وجود نداشته است. علاوه بر این، نکته حائز اهمیت دیگر در این موارد، عدم حضور مراقبی پرجرات و آگاه در کنار کودک است که در اکثر موارد یا از آزار اطلاعی کسب نمیکند و یا اگر کودک در مورد آزار گفتگو کند، حمایت کافی را از طرف مراقبین دریافت نمیکند.»
«در صورتی که انتظار میرود، مراقب کودک، با فرد آزارگر، در مقابل کودک، جرأتمندانه روبرو شود و با گفتمان خود به کودک این اطلاعات را ارائه دهد که اولا، کودک هیچ عاملیت و مسئولیتی در این مورد ندارد و مسئولیت آزار کاملا بدون هیچ اغماضی بر عهده آزارگر است و از طرفی، کودک در حمایت کامل مراقب در مقابل آزارگر و دیگر خطرات احتمالی است.»
تابوشکنی سریال در زدودن تقدس از یک پدر ایرانی که برای تنبیه کودکش او را در انباری تاریک زندانی میکند و تقبیح روش تربیتی او به اینجا ختم نمیشود و به نقش مادر هم میرسد. مادری که معمولا در فیلمها و سریالهای ایرانی، از او تمثالی فرشتهوار نشان داده میشود که اگر فرزندش را هم کتک بزند، اشکالی ندارد و برای تربیت او حتما لازم بوده، در این سریال زنی نشان داده میشود که اگرچه کودک خردسال خود را نمیزند، اما او را از نظر روحی و روانی آزار میدهد.
آرمان تصویری از مادر خود در کودکیاش دارد که سیاه و پر از دلهره است. مادر خود را به مردن میزند تا عکسالعمل پسرش را ببیند و این بازی ترسناک را مرتبا تکرار میکند. پسر کوچک بارها تا سر حد مرگ میترسد و با دلهره و اضطراب شدید مادرش را صدا میزند که ناگهان مادرش او را بغل کرده و با صدای بلند میخندد.
خشم آرمان، حتی بعد از گذشت بیش از سی سال چنان شدید و عمیق است که معلم سالخورده را وسط بزرگراه در هوای سرد پیاده میکند.
به گفته او: «اگر آزار و تعرض و تجاوز در کودکی با هیچ درمان و مراقبتی برای کودک همراه نشود، بزرگسال امروز، کودک درمانده و آزاردیده سالهای دور را با خود همراه میکند و علاوه بر مشکلات روانشناختی، اختلالات و دشواریهای ارتباطی، محتمل خواهد بود. اگرچه که معتقدم بزرگسال آگاه و مشفق، میتواند خود را در آغوش بگیرد و به دنبال مسیری برای بهبود و ایجاد امنیت برای کودک آسیب خورده دیروز باشد. در غیر این صورت، ناامنی و بی اعتمادی در اکثر وجوه زندگی بزرگسال، قابل انتظار و پیش بینی است.»
سریال «افعی تهران» از این جهت که برای اولین بار، عریان و بیپروا به موضوعی پرداخته که کمتر جایی در تولید آثار سینمایی و تلویزیونی داشته و در جامعه ایران یک تابو محسوب میشود، میتواند به ایجاد گفتوگو در مورد روشهای مرسوخ تربیتی دامن بزند. همانطور که آرمان بیانی در یکی از سکانسهای تاثیرگذار سریال میگوید: «من میخواهم فیلم بسازم تا صدای کودکی باشم که نمیتواند به پدرش بگوید مرا در انباری تاریک حبس نکن. من میترسم.»
«متاسفانه من هنوز موفق به تماشای این سریال نشدهام، اما امیدوارم در این سریال، بازمانده تروما را به عنوان یک قربانی بیچاره که زندگیاش در هر حالت تباهی است، نقشبندی نکرده باشند و آگاهی را در جهت ارتقای امید و خوشبینی برای بازماندگان و آگاهی و مراقبت جرأتمندانه برای والدین به تصویر کشیده باشند. به هر ترتیب باید بپذیریم که در جامعه ما، متاسفانه تنبیه و آزار فیزیکی، همچنان به صورت غیرقابل تصوری، عادیسازی شده است و در بسیاری از مناطق، همچنان توسط والدین و اولیای مدارس به کار گرفته میشود.»
خانم حقوقی امیدوار است دیدن این سریال برای آزارگران «بینشی همه جانبه فراهم آورد و آنها متوجه آسیب غیرقابل اجتنابی که به کودکان و نوجوانان با رفتارهای ناموثر و تروما برانگیز خود وارد می کنند، بشوند و در ادامه انگیزهای در راستای آگاهی و تلاش، برای یادگیری رویکردهای مشفقانه و منطقیتر، همراه با ایجاد احساس امنیت و احترام به کرامت انسانی در برخورد با کودکان فراهم آورد.»