چالش بازدارندگی بیاثرِ جمهوری اسلامی در مقابل حملات اسرائیل به سپاه
رأی دهید
حمله موشکی منتسب به اسرائیل به ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق نقطهعطفی در جنگ نیابتی حکومتهای ایران و اسرائیل بود.
این حمله سطح منازعه بعد از شروع جنگ غزه را وارد مسیر تازهای کرده است؛ مسیری که میتواند روند رویارویی را در آستانه جنگ مستقیم قرار دهد؛ امری که هر دو طرف در چهار دهه گذشته از آن اجتناب کردهاند.
اما اسرائیل با هدف قرار دادن بالاترین مقام نظامی جمهوری اسلامی در طول دوران طولانی تخاصم و نادیده گرفتن مصونیت رسمی ساختمان کنسولگری اقدام پرریسکی را انجام داد که پیامش میتوانست این باشد که برای مهار اقدامات جمهوری اسلامی در تقویت توان نظامی و راهبردی شبکه نیروهای نیابتیاش، ابایی از درگیری مستقیم ندارد.
سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی، از فرماندهان ارشد سپاه قدس، بعد از محسن فخریزاده مهمترین چهرهای است که در عملیات نظامی مرگبار منتسب به دولت اسرائیل کشته شده است. البته مقامات اسرائیلی ادعا میکنند که این ساختمان محل دیپلماتیک نبوده و بهصورت مخفیانه متعلق به نیروی قدس سپاه بوده است.
با این حال اظهارنظر دولت سوریه در این باره از نظر رسمی میتواند اهمیت داشته باشد که از دید آنها این ساختمان محل کنسولگری ایران بوده است. ادعای جمهوری اسلامی در دیپلماتیک بودن ساختمان منفجرشده، در جلسه شورای امنیت سازمان ملل، نیز مورد مناقشه قرار نگرفت.
تغییر سیاست اسرائیل در تقابل با ایران مشهود به نظر میرسد، اما هنوز در مرحله تغییر راهبردی نیست و فقط به آن نزدیک شده است. اسرائیل پیشتر اهداف مربوط به جمهوری اسلامی ایران در سوریه و لبنان را به نحوی مورد حمله قرار میداد که عمدتاً ساختمانها و تجهیزات نظامی نابود میشد. اما در آستانه جنگ غزه ابتدا کشتن نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی و در ادامه نیز خود نیروهای سپاه در دستور کار قرار گرفت.
در شش ماه گذشته ۱۸ نفر از نیروهای سپاه (بهطور متوسط هر ماه سه نفر) که عمدتاً عضو نیروی قدس هستند، کشته شدهاند. دو نفر از آنها رضی موسوی و محمدرضا زاهدی از نیروهای قدیمی و اثرگذار نیروی قدس در لبنان و سوریه بودند که جایگزینی آنها به سرعت ممکن نیست.
علاوه بر آن، شدت حملات اسرائیل به لبنان نیز افزایش یافته است. البته دولت اسرائیل در ماههای گذشته متمایل به حمله زمینی به لبنان بوده اما ظاهراً تحت فشار دولت آمریکا و اتحادیه اروپا اقدامی در این خصوص تا کنون انجام نداده است. اما در روزهای اخیر سخنگوی ارتش اسرائیل اعلام کرد که یکی از اهداف کاهش نیروهای نظامی در غزه و تخلیله شهر خان یونس در جنوب غزه، تغییر آرایش نظامی در شمال اسرائیل از حالت دفاعی به تهاجمی است.
در سوی دیگر نزاع، جمهوری اسلامی کماکان راهبرد واکنش غیرتعجیلی و تعقیب سیاست «نابودی اسرائیل» در درازمدت را دنبال کرده است. ولی در عین حال نتوانسته در مقابلهبهمثل و کشتن مقامهای اسرائیلی دچار موفقیت شود. برنامه جمهوری اسلامی در ماههای گذشته تقویت شبکه نیروهای نیابتی برای فشار به اسرائیل جهت متوقف کردن جنگ غزه بوده است.
هدف اصلی کوتاهمدت جمهوری اسلامی حفظ جایگاه حکمرانی حماس (که آمریکا و اتحادیه اروژا آن را یک گروه تروریستی میدانند) در نوار غزه و تثبیت دستاورد عملیات آنها تحت عنوان «طوفان الاقصی» در هفتم اکتبر سال ۲۰۲۳ میلادی (۱۵ مهر ۱۴۰۲) بوده است به نحوی که حوزه عمل اسرائیل را محدود کند و اهرم فشار علیه آن باشد.
دولت اسرائیل نیز که برای بازسازی اقتدار و برتری خود نابودی و تضعیف شدید حماس را واجد ارزش راهبردی میداند، بهشدت در برابر افزایش تحرک نیروهای «جبهه مقاومت» واکنش تند نشان داده است.
از این رو، ماهیت تشدید حملات مرگبار و ویرانگر اسرائیل به شبکه نیروهای همسوی جمهوری اسلامی و تبدیل کردن سوریه به قتلگاه فرماندهان و نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همچنان دفاعی و با هدف دفاع پیشگیرانه در برابر تنگ شدن حلقه محاصره توسط نیروهای خواهان نابودی اسرائیل در مناطق پیرامونی آن است، اما آهنگ تهاجمیاش شدیدتر شده است. اگرچه اسرائیل همیشه در واکنشهایش اصل تناسب را رعایت نکرده، اما بعد از جنگ غزه میزان عدم تناسب نیز افزایش چشمگیری داشته است.
با توجه به این نکات، میتوان مشاهده کرد که جمهوری اسلامی با توجه به سیاست جدید اسرائیل که فضا را برای جنگ مستقیم بیش از همیشه مستعد کرده، در موقعیت دشواری قرار گرفته است. به نظر میرسد که کماکان سیاست مطلوب جمهوری اسلامی حفظ راهبرد صلح مسلح و جنگ نامتقارن از طریق تشدید و گسترش حوزه فعالیت جبههای است که خود آن را «جبهه مقاومت» میخواند تا در گذر زمان و مقابله فرسایشی، موازنه قوا در منطقه به ضرر اسرائیل به هم بخورد.
اسرائیل نیز با آگاهی از این مسئله بر شدت حملات خود به مرکز «جبهه مقاومت» افزوده و تصور میکند از این طریق میتواند راهبرد گسترش منطقه درگیری به اردن و کرانه باختری و تجهیز هستههای تندرو فلسطینی به سلاحهای پیشرفته را بگیرد.
اما تکرار حملات مرگبار اسرائیل و گسترش آنها و ناامن کردن کل سوریه برای نیروهای مستشاری و میدانی سپاه ادامه راهبرد «صبر استراتژیک» و «رویارویی نیابتی» را دشوار کرده است. عدم واکنش همسطح و بازسازی بازدارندگی میتواند مشوق جلو آمدن اسرائیل و تضعیف نیروهای مقاومت شود.
در عین حال، درگیری مستقیم هم مخاطرات بزرگی دارد. نخست امکان گسترش امواج جنگ به منطقه و رویارویی مستقیم با اسرائیل در پی زنجیرهای از عملیات متقابل است که پیامد آن تحتتأثیر عوامل کنترلناپذیر هستند. شروع واکنش تلافیجویانه با جمهوری اسلامی است اما پایان آن مشخص نیست.
هدف جمهوری اسلامی از افزایش فشار به اسرائیل، توقف جنگ غزه و نجات حماس از تلفات بیشتر است. بدین ترتیب، دامن زدن به جنگ نتیجه متضادی در پی خواهد داشت.
کشیده شدن جنگ به داخل خاک ایران نیز علاوه بر آثار شدید آن بر ساختار اقتصادیِ در حال احتضار ایران، تلاشهای تبلیغات حکومت را بر باد میدهد که سیاست توسعهطلبی منطقهایاش را سالهای سال در پوشش «مقابله با ناامنیها در خارج از مرزها» توجیه کرده است.
همچنین آسیبپذیری بالا و ناتوانی اطلاعاتی جمهوری اسلامی و فقدان مشروعیت سیاسی نیز اجازه اقدامات پرخطر را به جمهوری اسلامی نمیدهد. امتناع اکثریت مردم ایران از مقابله نظامی با اسرائیل دیگر چالش حکومت ایران است. درگیری خارجی میتواند آثار بیثباتکننده داشته و در شرایطی مشوق بروز اعتراضات مردمی در داخل کشور هم بشود.
از این رو، برخلاف پاردایم (الگوواره) غالب امنیتی در نظامهای اقتدارگرا که دفع تهدید آنی بر تهدیدهای آتی ترجیح دارد، جمهوری اسلامی علیرغم گذشت یک هفته از حمله مرگبار دمشق اقدام به عکسالعمل ادعایی در قالب «مجازات پشیمانیآور» و یا «تأدیب سخت» نکرده و در حال بررسی گزینهای است که چالشهای مختلف را جواب بدهد و ریسکها را کاهش دهد.
البته این بدین معنا نیست که حکومت ایران قطعاً هیچ اقدامی انجام نمیدهد. رهایی از فشار بدنه اجتماعی منتقد و تحقیرشده و بازسازی روحیه «جبهه مقاومت» مستلزم اقدام تلافیجویانه است، ام این تلافیجویی باید بهگونهای حسابشده طراحی و اجرا شود که زمین بازی را تغییر ندهد.
جمهوری اسلامی، به دلایلی که برشمرده شد، هر اقدامی که انجام بدهد، با توجه به تعهد آمریکا در حفظ اسرائیل از تهدیدات موجودیتی، در نهایت ناتوان از بازدارندگی مؤثر خواهد بود. هر حمله مستقیم موشکی و پهپادی به داخل اسرائیل با واکنشهای سنگینتر مواجه میشود که نقطه توقفی برای آن جز سر گرفتن یک جنگ همهجانبه با آینده نامشخص وجود ندارد.
بنابراین، یک عملیات محدود که اسرائیل آن را واجد ارزش برای واکنش نشان دادن ارزیابی نکند، میتواند نظام را از فشار روانی خارج کند تا راهبرد درازمدت در تنگ کردن حلقه آتشین پیرامون اسرائیل را ادامه بدهد. مجموعهای از امکانات چون انتقامگیری نیابتی اعم از هدف و مجری، خرابکاری سایبری، هدف قرار دادن مناطق غیراستراتژیک در بلندیهای جولان از خاک روسیه و کشتن کارگزاران درجه پایین اسرائیل میتوانند گزینههای احتمالی باشند.
فعلاً اقدام فوری جمهوری اسلامی تشدید حملات گروههای نیابتی از لبنان، یمن و عراق بوده است. در این راستا توقف جنگ غزه و آتشبس طولانیمدت که موردنظر جامعه جهانی است و دولت اسرائیل را تحت فشارهای فزاینده قرار داده، میتواند توجیه مناسبی برای جمهوری اسلامی و جلوه دادن عقبنشینی اسرائیل بهعنوان پیروزی باشد.
چه بسا حمله تلویحی به آمریکا و تهدیدهای پیداوپنهان و نامهنگاریهای مخفیانه نیز با هدف تشدید فشار آمریکا به اسرائیل برای پایان دادن به جنگ غزه باشد.
این حمله سطح منازعه بعد از شروع جنگ غزه را وارد مسیر تازهای کرده است؛ مسیری که میتواند روند رویارویی را در آستانه جنگ مستقیم قرار دهد؛ امری که هر دو طرف در چهار دهه گذشته از آن اجتناب کردهاند.
اما اسرائیل با هدف قرار دادن بالاترین مقام نظامی جمهوری اسلامی در طول دوران طولانی تخاصم و نادیده گرفتن مصونیت رسمی ساختمان کنسولگری اقدام پرریسکی را انجام داد که پیامش میتوانست این باشد که برای مهار اقدامات جمهوری اسلامی در تقویت توان نظامی و راهبردی شبکه نیروهای نیابتیاش، ابایی از درگیری مستقیم ندارد.
سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی، از فرماندهان ارشد سپاه قدس، بعد از محسن فخریزاده مهمترین چهرهای است که در عملیات نظامی مرگبار منتسب به دولت اسرائیل کشته شده است. البته مقامات اسرائیلی ادعا میکنند که این ساختمان محل دیپلماتیک نبوده و بهصورت مخفیانه متعلق به نیروی قدس سپاه بوده است.
با این حال اظهارنظر دولت سوریه در این باره از نظر رسمی میتواند اهمیت داشته باشد که از دید آنها این ساختمان محل کنسولگری ایران بوده است. ادعای جمهوری اسلامی در دیپلماتیک بودن ساختمان منفجرشده، در جلسه شورای امنیت سازمان ملل، نیز مورد مناقشه قرار نگرفت.
تغییر سیاست اسرائیل در تقابل با ایران مشهود به نظر میرسد، اما هنوز در مرحله تغییر راهبردی نیست و فقط به آن نزدیک شده است. اسرائیل پیشتر اهداف مربوط به جمهوری اسلامی ایران در سوریه و لبنان را به نحوی مورد حمله قرار میداد که عمدتاً ساختمانها و تجهیزات نظامی نابود میشد. اما در آستانه جنگ غزه ابتدا کشتن نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی و در ادامه نیز خود نیروهای سپاه در دستور کار قرار گرفت.
در شش ماه گذشته ۱۸ نفر از نیروهای سپاه (بهطور متوسط هر ماه سه نفر) که عمدتاً عضو نیروی قدس هستند، کشته شدهاند. دو نفر از آنها رضی موسوی و محمدرضا زاهدی از نیروهای قدیمی و اثرگذار نیروی قدس در لبنان و سوریه بودند که جایگزینی آنها به سرعت ممکن نیست.
علاوه بر آن، شدت حملات اسرائیل به لبنان نیز افزایش یافته است. البته دولت اسرائیل در ماههای گذشته متمایل به حمله زمینی به لبنان بوده اما ظاهراً تحت فشار دولت آمریکا و اتحادیه اروپا اقدامی در این خصوص تا کنون انجام نداده است. اما در روزهای اخیر سخنگوی ارتش اسرائیل اعلام کرد که یکی از اهداف کاهش نیروهای نظامی در غزه و تخلیله شهر خان یونس در جنوب غزه، تغییر آرایش نظامی در شمال اسرائیل از حالت دفاعی به تهاجمی است.
در سوی دیگر نزاع، جمهوری اسلامی کماکان راهبرد واکنش غیرتعجیلی و تعقیب سیاست «نابودی اسرائیل» در درازمدت را دنبال کرده است. ولی در عین حال نتوانسته در مقابلهبهمثل و کشتن مقامهای اسرائیلی دچار موفقیت شود. برنامه جمهوری اسلامی در ماههای گذشته تقویت شبکه نیروهای نیابتی برای فشار به اسرائیل جهت متوقف کردن جنگ غزه بوده است.
هدف اصلی کوتاهمدت جمهوری اسلامی حفظ جایگاه حکمرانی حماس (که آمریکا و اتحادیه اروژا آن را یک گروه تروریستی میدانند) در نوار غزه و تثبیت دستاورد عملیات آنها تحت عنوان «طوفان الاقصی» در هفتم اکتبر سال ۲۰۲۳ میلادی (۱۵ مهر ۱۴۰۲) بوده است به نحوی که حوزه عمل اسرائیل را محدود کند و اهرم فشار علیه آن باشد.
دولت اسرائیل نیز که برای بازسازی اقتدار و برتری خود نابودی و تضعیف شدید حماس را واجد ارزش راهبردی میداند، بهشدت در برابر افزایش تحرک نیروهای «جبهه مقاومت» واکنش تند نشان داده است.
از این رو، ماهیت تشدید حملات مرگبار و ویرانگر اسرائیل به شبکه نیروهای همسوی جمهوری اسلامی و تبدیل کردن سوریه به قتلگاه فرماندهان و نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همچنان دفاعی و با هدف دفاع پیشگیرانه در برابر تنگ شدن حلقه محاصره توسط نیروهای خواهان نابودی اسرائیل در مناطق پیرامونی آن است، اما آهنگ تهاجمیاش شدیدتر شده است. اگرچه اسرائیل همیشه در واکنشهایش اصل تناسب را رعایت نکرده، اما بعد از جنگ غزه میزان عدم تناسب نیز افزایش چشمگیری داشته است.
با توجه به این نکات، میتوان مشاهده کرد که جمهوری اسلامی با توجه به سیاست جدید اسرائیل که فضا را برای جنگ مستقیم بیش از همیشه مستعد کرده، در موقعیت دشواری قرار گرفته است. به نظر میرسد که کماکان سیاست مطلوب جمهوری اسلامی حفظ راهبرد صلح مسلح و جنگ نامتقارن از طریق تشدید و گسترش حوزه فعالیت جبههای است که خود آن را «جبهه مقاومت» میخواند تا در گذر زمان و مقابله فرسایشی، موازنه قوا در منطقه به ضرر اسرائیل به هم بخورد.
اسرائیل نیز با آگاهی از این مسئله بر شدت حملات خود به مرکز «جبهه مقاومت» افزوده و تصور میکند از این طریق میتواند راهبرد گسترش منطقه درگیری به اردن و کرانه باختری و تجهیز هستههای تندرو فلسطینی به سلاحهای پیشرفته را بگیرد.
اما تکرار حملات مرگبار اسرائیل و گسترش آنها و ناامن کردن کل سوریه برای نیروهای مستشاری و میدانی سپاه ادامه راهبرد «صبر استراتژیک» و «رویارویی نیابتی» را دشوار کرده است. عدم واکنش همسطح و بازسازی بازدارندگی میتواند مشوق جلو آمدن اسرائیل و تضعیف نیروهای مقاومت شود.
در عین حال، درگیری مستقیم هم مخاطرات بزرگی دارد. نخست امکان گسترش امواج جنگ به منطقه و رویارویی مستقیم با اسرائیل در پی زنجیرهای از عملیات متقابل است که پیامد آن تحتتأثیر عوامل کنترلناپذیر هستند. شروع واکنش تلافیجویانه با جمهوری اسلامی است اما پایان آن مشخص نیست.
هدف جمهوری اسلامی از افزایش فشار به اسرائیل، توقف جنگ غزه و نجات حماس از تلفات بیشتر است. بدین ترتیب، دامن زدن به جنگ نتیجه متضادی در پی خواهد داشت.
کشیده شدن جنگ به داخل خاک ایران نیز علاوه بر آثار شدید آن بر ساختار اقتصادیِ در حال احتضار ایران، تلاشهای تبلیغات حکومت را بر باد میدهد که سیاست توسعهطلبی منطقهایاش را سالهای سال در پوشش «مقابله با ناامنیها در خارج از مرزها» توجیه کرده است.
همچنین آسیبپذیری بالا و ناتوانی اطلاعاتی جمهوری اسلامی و فقدان مشروعیت سیاسی نیز اجازه اقدامات پرخطر را به جمهوری اسلامی نمیدهد. امتناع اکثریت مردم ایران از مقابله نظامی با اسرائیل دیگر چالش حکومت ایران است. درگیری خارجی میتواند آثار بیثباتکننده داشته و در شرایطی مشوق بروز اعتراضات مردمی در داخل کشور هم بشود.
از این رو، برخلاف پاردایم (الگوواره) غالب امنیتی در نظامهای اقتدارگرا که دفع تهدید آنی بر تهدیدهای آتی ترجیح دارد، جمهوری اسلامی علیرغم گذشت یک هفته از حمله مرگبار دمشق اقدام به عکسالعمل ادعایی در قالب «مجازات پشیمانیآور» و یا «تأدیب سخت» نکرده و در حال بررسی گزینهای است که چالشهای مختلف را جواب بدهد و ریسکها را کاهش دهد.
البته این بدین معنا نیست که حکومت ایران قطعاً هیچ اقدامی انجام نمیدهد. رهایی از فشار بدنه اجتماعی منتقد و تحقیرشده و بازسازی روحیه «جبهه مقاومت» مستلزم اقدام تلافیجویانه است، ام این تلافیجویی باید بهگونهای حسابشده طراحی و اجرا شود که زمین بازی را تغییر ندهد.
جمهوری اسلامی، به دلایلی که برشمرده شد، هر اقدامی که انجام بدهد، با توجه به تعهد آمریکا در حفظ اسرائیل از تهدیدات موجودیتی، در نهایت ناتوان از بازدارندگی مؤثر خواهد بود. هر حمله مستقیم موشکی و پهپادی به داخل اسرائیل با واکنشهای سنگینتر مواجه میشود که نقطه توقفی برای آن جز سر گرفتن یک جنگ همهجانبه با آینده نامشخص وجود ندارد.
بنابراین، یک عملیات محدود که اسرائیل آن را واجد ارزش برای واکنش نشان دادن ارزیابی نکند، میتواند نظام را از فشار روانی خارج کند تا راهبرد درازمدت در تنگ کردن حلقه آتشین پیرامون اسرائیل را ادامه بدهد. مجموعهای از امکانات چون انتقامگیری نیابتی اعم از هدف و مجری، خرابکاری سایبری، هدف قرار دادن مناطق غیراستراتژیک در بلندیهای جولان از خاک روسیه و کشتن کارگزاران درجه پایین اسرائیل میتوانند گزینههای احتمالی باشند.
فعلاً اقدام فوری جمهوری اسلامی تشدید حملات گروههای نیابتی از لبنان، یمن و عراق بوده است. در این راستا توقف جنگ غزه و آتشبس طولانیمدت که موردنظر جامعه جهانی است و دولت اسرائیل را تحت فشارهای فزاینده قرار داده، میتواند توجیه مناسبی برای جمهوری اسلامی و جلوه دادن عقبنشینی اسرائیل بهعنوان پیروزی باشد.
چه بسا حمله تلویحی به آمریکا و تهدیدهای پیداوپنهان و نامهنگاریهای مخفیانه نیز با هدف تشدید فشار آمریکا به اسرائیل برای پایان دادن به جنگ غزه باشد.