قاسم آبسته، زندانی سیاسی اهل تسنن، پس از ۱۳ سال حبس «اعدام شد»

من این قاسم را از همان زمانیکه به دنیا آمده بود میشناسم، قاسم هنوز یک سالش نشده بود که بابایش توسط نظام آخوندی دستگیر می‌شود و بعداز دوسال بابایش را آزاد میکنن بابایش اسمش سید مصطفی بود هنوز یک سال از آزادی پدرش نگذشته بود که دوباره بابایش زندان می‌شود و بعداز دوسه ماه از زندان شدن مصطفی همسرش یک پسر دیگر بدنیا می‌آورد و در دادگاه انقلاب برای پدر قاسم حکم اعدام صادر و زود اعدامش میکنن مادر قاسم هم هردو فرزندش را به پدر و مادر مصطفی تحویل می‌دهد و دنبال زندگی خودش می‌رود قاسم هنوز ۷ سالش نشده بود که مادربزرگ و پدربزرگش فوت میکنن اینبار قاسم و برادرش به عمویشان تحویل داده می‌شود که عمویشان خود ۴ فرزند خیلی کوچک داشت و زندگیشان خیلی سخت میگذشت. عموی قاسم هرچند مشکلات مادی فراوان داشت حالت روحی و روانیش هم ثعریفی نداشت. قاسم و برادرش نزد عمویشان بزرگ شدن ولی خیلی با سختی ! قاسم سواد آن چنانی نداشت و چون خودشان را مسلمان و سید میدانستن به همین خاطر قاسم عضو یک گروه سنی شده بود که بعد نظام آخوندی هر آنچه را توانست از این گروه سنی دستگیر کرد که قاسمهم یکی از دستگیر شدگان بود.

من این قاسم را از همان زمانیکه به دنیا آمده بود میشناسم، قاسم هنوز یک سالش نشده بود که بابایش توسط نظام آخوندی دستگیر می‌شود و بعداز دوسال بابایش را آزاد میکنن بابایش اسمش سید مصطفی بود هنوز یک سال از آزادی پدرش نگذشته بود که دوباره بابایش زندان می‌شود و بعداز دوسه ماه از زندان شدن مصطفی همسرش یک پسر دیگر بدنیا می‌آورد و در دادگاه انقلاب برای پدر قاسم حکم اعدام صادر و زود اعدامش میکنن مادر قاسم هم هردو فرزندش را به پدر و مادر مصطفی تحویل می‌دهد و دنبال زندگی خودش می‌رود قاسم هنوز ۷ سالش نشده بود که مادربزرگ و پدربزرگش فوت میکنن اینبار قاسم و برادرش به عمویشان تحویل داده می‌شود که عمویشان خود ۴ فرزند خیلی کوچک داشت و زندگیشان خیلی سخت میگذشت. عموی قاسم هرچند مشکلات مادی فراوان داشت حالت روحی و روانیش هم ثعریفی نداشت. قاسم و برادرش نزد عمویشان بزرگ شدن ولی خیلی با سختی ! قاسم سواد آن چنانی نداشت و چون خودشان را مسلمان و سید میدانستن به همین خاطر قاسم عضو یک گروه سنی شده بود که بعد نظام آخوندی هر آنچه را توانست از این گروه سنی دستگیر کرد که قاسمهم یکی از دستگیر شدگان بود.

من این قاسم را از همان زمانیکه به دنیا آمده بود میشناسم، قاسم هنوز یک سالش نشده بود که بابایش توسط نظام آخوندی دستگیر می‌شود و بعداز دوسال بابایش را آزاد میکنن بابایش اسمش سید مصطفی بود هنوز یک سال از آزادی پدرش نگذشته بود که دوباره بابایش زندان می‌شود و بعداز دوسه ماه از زندان شدن مصطفی همسرش یک پسر دیگر بدنیا می‌آورد و در دادگاه انقلاب برای پدر قاسم حکم اعدام صادر و زود اعدامش میکنن مادر قاسم هم هردو فرزندش را به پدر و مادر مصطفی تحویل می‌دهد و دنبال زندگی خودش می‌رود قاسم هنوز ۷ سالش نشده بود که مادربزرگ و پدربزرگش فوت میکنن اینبار قاسم و برادرش به عمویشان تحویل داده می‌شود که عمویشان خود ۴ فرزند خیلی کوچک داشت و زندگیشان خیلی سخت میگذشت. عموی قاسم هرچند مشکلات مادی فراوان داشت حالت روحی و روانیش هم ثعریفی نداشت. قاسم و برادرش نزد عمویشان بزرگ شدن ولی خیلی با سختی ! قاسم سواد آن چنانی نداشت و چون خودشان را مسلمان و سید میدانستن به همین خاطر قاسم عضو یک گروه سنی شده بود که بعد نظام آخوندی هر آنچه را توانست از این گروه سنی دستگیر کرد که قاسمهم یکی از دستگیر شدگان بود.

من این قاسم را از همان زمانیکه به دنیا آمده بود میشناسم، قاسم هنوز یک سالش نشده بود که بابایش توسط نظام آخوندی دستگیر می‌شود و بعداز دوسال بابایش را آزاد میکنن بابایش اسمش سید مصطفی بود هنوز یک سال از آزادی پدرش نگذشته بود که دوباره بابایش زندان می‌شود و بعداز دوسه ماه از زندان شدن مصطفی همسرش یک پسر دیگر بدنیا می‌آورد و در دادگاه انقلاب برای پدر قاسم حکم اعدام صادر و زود اعدامش میکنن مادر قاسم هم هردو فرزندش را به پدر و مادر مصطفی تحویل می‌دهد و دنبال زندگی خودش می‌رود قاسم هنوز ۷ سالش نشده بود که مادربزرگ و پدربزرگش فوت میکنن اینبار قاسم و برادرش به عمویشان تحویل داده می‌شود که عمویشان خود ۴ فرزند خیلی کوچک داشت و زندگیشان خیلی سخت میگذشت. عموی قاسم هرچند مشکلات مادی فراوان داشت حالت روحی و روانیش هم ثعریفی نداشت. قاسم و برادرش نزد عمویشان بزرگ شدن ولی خیلی با سختی ! قاسم سواد آن چنانی نداشت و چون خودشان را مسلمان و سید میدانستن به همین خاطر قاسم عضو یک گروه سنی شده بود که بعد نظام آخوندی هر آنچه را توانست از این گروه سنی دستگیر کرد که قاسمهم یکی از دستگیر شدگان بود.

من این قاسم را از همان زمانیکه به دنیا آمده بود میشناسم، قاسم هنوز یک سالش نشده بود که بابایش توسط نظام آخوندی دستگیر می‌شود و بعداز دوسال بابایش را آزاد میکنن بابایش اسمش سید مصطفی بود هنوز یک سال از آزادی پدرش نگذشته بود که دوباره بابایش زندان می‌شود و بعداز دوسه ماه از زندان شدن مصطفی همسرش یک پسر دیگر بدنیا می‌آورد و در دادگاه انقلاب برای پدر قاسم حکم اعدام صادر و زود اعدامش میکنن مادر قاسم هم هردو فرزندش را به پدر و مادر مصطفی تحویل می‌دهد و دنبال زندگی خودش می‌رود قاسم هنوز ۷ سالش نشده بود که مادربزرگ و پدربزرگش فوت میکنن اینبار قاسم و برادرش به عمویشان تحویل داده می‌شود که عمویشان خود ۴ فرزند خیلی کوچک داشت و زندگیشان خیلی سخت میگذشت. عموی قاسم هرچند مشکلات مادی فراوان داشت حالت روحی و روانیش هم ثعریفی نداشت. قاسم و برادرش نزد عمویشان بزرگ شدن ولی خیلی با سختی ! قاسم سواد آن چنانی نداشت و چون خودشان را مسلمان و سید میدانستن به همین خاطر قاسم عضو یک گروه سنی شده بود که بعد نظام آخوندی هر آنچه را توانست از این گروه سنی دستگیر کرد که قاسمهم یکی از دستگیر شدگان بود.