جمهوری اسلامی، رژیمی در اقیانوس مشکلات که از هر کف و پف روی آب برای نجات یاری می طلبد

ایندیپندنت فارسی، امیر طاهری:
مرد غرق‌گشته آهی می‌کشد/ دست را در هر گیاهی می‌کشد! تبلیغات جمهوری اسلامی در هفته گذشته مرا به یاد این بیت انداخت. رژیمی که در اقیانوسی از مشکلات داخلی و خارجی دست‌وپا می‌زند، به‌جای یافتن راهی برای رسیدن به ساحل نجات، از هر کف و پف روی آب یاری می‌طلبد.

تازه‌ترین نمونه این تقلای عاجزانه، کوشش رژیم برای بزرگ‌ نشان دادن سفر آقای حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه اسلامی، به ریاض و سفر آیت‌الله دکتر ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهوری اسلامی، به ژوهانسبورگ برای عرضه تقاضای عضویت در باشگاه بریکس (BRICS) است.


 تبلیغات اسلامی سفر آقای عبداللهیان را «دوران‌ساز» خواند و در یکی دو مورد حتی از «همکاری نظامی» و «سرمایه‌گذاری سنگین سعودی» در ایران سخن گفت.

اما واقعیت این است که آقای امیرعبداللهیان چیزی جز فرصتی برای عکس گرفتن به دست نیاورد. در دوران طاغوت هرگاه وزیر امور خارجه ایران، اردشیر زاهدی یا عباسعلی خلعتبری، به ریاض می‌رفتند، با گارد احترام ویژه در فرودگاه استقبال می‌شدند. وزیر امور خارجه طاغوت حتما با ملک و پادشاه سعودی دیدار می‌کرد تا پیام ویژه شاه را به او برساند. در پایان سفر بیانیه مشترک صادر می‌شد تا بر دوستی دو کشور و احترام متقابل به استقلال و تمامیت ارضی دو طرف بار دیگر تاکید شود. از این گذشته هر سفر رسمی از هر دو طرف دارای برنامه‌ای مشخص بود، که پس از هفته‌ها مطالعه و رایزنی از سوی دیپلمات‌ها و کارشناسان تهیه می‌شد.

این بار اما خبری از همه آن ملاحظات و تدارکات نبود. باید پرسید چرا؟ مهم‌ترین دلیل، ناتوانی جمهوری اسلامی در تنظیم و اجرای یک سیاست خارجی منطقی و عاقلانه در خدمت منافع ملی ایران است. جمهوری اسلامی اسیر شعارهای توخالی آیت‌الله علی خامنه‌ای و هارت‌وپورت‌های او برای «اسقاط» تقریبا همه نظام‌های عالم - شاید به‌استثنای پوتین در روسیه – است.

به همین سبب، دیپلمات‌های جمهوری اسلامی در همه کوشش‌های خود برای دوست‌یابی شکست می‌خورند. این دیپلمات‌ها که بعضی از آنان ممکن است کاردان و دلسوز هم باشند، به سدی برمی‌خورند که ژئوپلیتیک نام دارد. مسائل ژئوپلیتیکی یا «سیاسی- سرزمینی» چهارچوب و حدود دیگر مسائل را ترسیم می‌کند. بدین‌سان جمهوری اسلامی، به‌طور مثال، نمی‌تواند مذاکره درباره نقش ویرانگر خود در یمن، سوریه، لبنان و عراق را خارج از دستور مذاکرات بداند و درعین‌حال بخواهد در زمینه‌های بازرگانی، سرمایه‌گذاری، همکاری در زمینه محیط‌زیست بهره‌برداری از منابع طبیعی مشترک و ... خواستار مذاکرات شود.

‌بدین‌سان شگفتی‌‌آور نبود که آقای امیرعبداللهیان حتی جرات نداشت مسئله میدان گازی آرش (دوره برای اعراب) را مطرح کند، یا خواستار توقف انتشار بیانیه‌هایی شود که تلویحا تمامیت ارضی ایران را زیر پرسش می‌برند.

البته در مذاکرات دیپلماتیک بین‌المللی گاهی می‌شود از مسائل کم‌اهمیت‌تر آغاز کرد و با ساختن زمینه‌ای از اعتماد متقابل در طول زمان، به مسائل سیاسی-سرزمینی که جنبه حیاتی دارند رسید. در دوران جنگ سرد ایالات متحده آمریکا و اتحاد شوروی با بهره‌گیری از این روش، توانستند طی سه دهه به تفاهم استراتژیک بر سر کنترل سلاح‌های دوربرد هسته‌ای برسند، و از تبدیل جنگ سرد به جنگ ولرم و سپس جنگ داغ جلوگیری کنند.

اما اوضاع امروز جمهوری اسلامی اجازه استفاده از این روش را نمی‌دهد. با هر دیپلمات خارجی، حتی روسی یا چینی، یا هر پژوهشگر امور ایران که صحبت کنید این سخن را خواهید شنید: «هیچ معلوم نیست که فردا یا پس‌فردا جمهوری اسلامی کجا خواهد بود؟ از این گذشته، هرگز معلوم نیست که طرفی که برای مذاکره می‌آید آیا واقعا اختیاری دارد یا خیر؟»

خبر دومی که به گفته تبلیغات اسلامی، استکبار جهانی را به لرزه درآورد، تقاضای جمهوری اسلامی برای عضویت در بریکس بود. می‌دانیم که جمهوری اسلامی پس از ۲۰ سال، سرانجام به عضویت گروه شانگهای به رهبری چین درآمد -‌گروهی که در هیچ زمینه سیاسی اقتصادی یا سرزمینی- سیاسی اهمیتی ندارد‌- اما آقایان خامنه‌ای و رئیسی عضویتشان در گروه شانگهای را نشانه‌ای از پایان انزوای دیپلماتیک نظام خود می‌دانند.

مهم نیست که جمهوری اسلامی از کمتر از یک درصد تجارت جهانی گروه شانگهای برخوردار است، مهم نیست که هیچ‌یک از اعضای گروه یک شاهی، ببخشید یک امامی، هم در ایران سرمایه‌گذاری نمی‌کنند، مهم این است که آیت‌الله دکتر در کنار پوتین و شی جین‌ پینگ بایستد و عکس بگیرد.

سراب عضویت در بریکس اگر روزی واقعیت یابد نیز چیزی جز فرصتی برای عکس گرفتن با «بزرگان» نخواهد بود. خود بریکس که مرکب است از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی نیز چیزی جز شبحی از آرزوها نیست. اصطلاح بریک (BRIC) را ۲۲ سال پیش جیم اونیل، مشاور اقتصادی بانک آمریکایی گلدمن ساکز، پیشنهاد کرد.

(با پیوستن آفریقای جنوبی در ۲۰۱۱ بریک شد بریکس.) اونیل بعدازآن چند کشور به‌اصطلاح در حال ظهور دیگر، ازجمله اندونزی، نیجریه، ویتنام و ترکیه را نیز صاحب لقب کرد، اما آن فرزندان خیالی اونیل همگی مرده به دنیا آمدند و فقط بریکس ماند.

در حال حاضر بریکس درمجموع نماینده نزدیک به ۲۰ درصد از تولید ناخالص ملی جهانی با نزدیک به ۴۰ درصد جمعیت جهان است. اما بازرگانی داخلی اعضای بریکس در حدود ۱/۵ درصد تولید ناخالص مجموع آنان است. به‌عبارت‌دیگر، بریکس بیشتر یک ژست سیاسی است تا واقعیت اقتصادی. بانک توسعه اقتصادی بریکس که در شانگهای مستقر است، در ۲۲ سال گذشته کمی بیش از ۳۲ میلیارد دلار در ۹۶ طرح در کشورهای عضو سرمایه‌گذاری کرده است - مبلغی ناچیز در مقایسه با سرمایه‌گذاری ایالات متحده، استرالیا، ژاپن و تایوان در کشورهای بریکس.

کشورهایی که خواستار پیوستن به بریکس‌اند این نکات را می‌دانند. علاقه آنان به عضویت، ناشی از علاقه‌شان به نشان دادن «استقلال» از کشورهای غربی به‌ویژه ایالات متحده است. هیچ‌یک از آنان نمی‌خواهند در برابر غرب بایستند، اما می‌خواهند این تصور را به وجود آورند که در برابر غرب ایستاده‌اند.

پیش از بریکس همین نمایش را البته با متنی سیاسی‌تر در جنبش کشورهای غیرمتعهد دیدیم. کشورهایی که تقریبا همگی در حالت نو- استعماری وابسته به غرب بودند، اما می‌خواستند ژست ضد غربی بگیرند.

بعضی کشورها پس از آن‌که ذات نمایشی جنبش معلوم شد، از آن دور شدند. یکی از آنان ایران زمان طاغوت بود که در کنفرانس باندونگ مقام معاونت جنبش را به دست آورده بود. (جلال عبده، دیپلمات ایرانی). کشور دیگر عربستان سعودی بود که نمی‌خواست در یک نمایش مزورانه شرکت کند.

در هر حال عضویت در سازمان‌های بین‌المللی چه جهانی چه منطقه‌ای به‌خودی‌خود به انزوای دیپلماتیک جمهوری اسلامی پایان می‌دهد. جمهوری اسلامی هنوز عضو سازمان ملل متحد است، اما کمترین نفوذی در آنجا ندارد. برای اولین بار پس از تاسیس سازمان ملل، هیچ دیپلمات ایرانی در راس یکی از شاخه‌های آن قرار ندارد.

جمهوری اسلامی عضو سازمان همکاری اسلامی نیز است. (البته طاغوت یکی از بنیان‌گذاران آن بود به اتفاق ملک فیصل از عربستان سعودی و ملک حسن از مراکش)، اما جمهوری اسلامی هرگز اجازه نخواهد یافت که دبیرکلی آن سازمان را به دست آورد. (ترکیه که در آنجا عضو ناظر بود، دبیرکلی را برای مدتی طولانی به دست آورد.)

ایران اولین و تا روی کار آمدن آقای خمینی، تنها کشوری بود که عملا از همه امتیازات عضویت در بازار مشترک (بعدها اتحادیه اروپا) برخوردار بود. (پس از آن اسرائیل نیز به امتیازات مشابهی دست یافت.)

اما امروز درهای اروپا بر روی جمهوری اسلامی بسته است - درهایی که رهبران نظام خمینی گرا با ندانم‌کاری، هارت‌وپورت و صدور ترور بر روی ایران بستند.

رهبران جمهوری اسلامی ممکن است خود را با سراب عضویت در بریکس و به چالش کشیدن غرب و «پایان دادن به تسلط دلاری» بفریبند. شگردی که شاید ۳۰ سال پیش بخشی از ایرانیان را ممکن بود بفریبد، دیگر کارا نیست. ساده شدن دسترسی به اطلاعات، مبادله اخبار و نظرها در سطح جهانی، و علاقه ایرانیان به زندگی در دنیای امروز، روش‌های بازاریابی خمینی‌‌گرایان را بی‌اثر کرده است.

ایرانیان امروز می‌دانند که اعضای بریکس همگی در‌پی یافتن یک صندلی یا لااقل یه سه پایه بر سر میز «استکبار جهانی» اند. رئیس‌جمهوری چین فرزندان خود را برای تحصیل به آمریکا می‌فرستد، نه به روسیه یا برزیل.

ایناسیو لولا دا سیلوا، رئیس‌جمهوری برزیل، جورج دبلیو بوش را «بهترین دوست» خطاب می‌کرد. ولادیمیر پوتین نیز پیش‌ازاین اشتباه تاریخی خود، یعنی حمله به اوکراین، با روسای جمهوری آمریکا و رهبران اروپای غربی، مغازله دیپلماتیک داشت و امروز نیز اگر او را بپذیرند و راهی برای خروج از اوکراین بدون آبروریزی نشان بدهند، نقش ۲۰ ساله خود را از سر خواهد گرفت.

از این گذشته ایالات متحده واتحادیه اروپا بزرگ‌ترین شرکان بازرگانی همه اعضای بریکس‌اند. چین بیش از یک تریلیون اوراق قرضه فدرال آمریکا و سهام شرکت‌های آمریکایی را خریده است. هند در حال شکل دادن به همکاری‌های فرابردی با ایالات متحده است و اخیرا نیز به‌جای خرید هواپیماهای جنگی از روسیه مشتری فرانسه شده است.

اقتصادهای اعضای بریکس غالبا رقیب یکدیگرند، نه مکمل یکدیگر. استانداردهای صنعتی، نظام حقوقی و قوانین اجتماعی آنان غالبا متفاوت یا حتی مخالف است. فکر راه انداختن پولی مشترک (ارز بریکس) اگر هم اجرا شود چیزی در حد تجربه شکست‌خورده «فرانک آفریقای غربی» خواهد بود - آن هم در زمانی که اقتصاد چین و بدتر از آن روسیه جنگ‌زده، به سوی شوک رکودی شدید در حرکت است.

از همه بدتر اعضای اصلی بریکس، چین، هند و روسیه، اختلافات ارزی و مرزی تاریخی با یکدیگر دارند. چین هنوز بخشی از خاک هند را در منطقه لاداخ- کشمیر در اشغال دارد.

بریکس حتی اجازه نمی‌دهد که این اختلافات مطرح شود، چه رسد به آنکه از طریق دیپلماتیک کنار گذاشته شود.

جمهوری اسلامی از آغاز دیپلماسی خود را در متنی از منفی‌بافی و ضدیت با دوستان پیشین ایران، بنا کرده است. دیپلماسی منفی هرگز نتیجه خوب به بار نمی‌آورد.

کیشی (Kishi) یکی از اولین نخست‌وزیران ژاپنی بعد از جنگ در دیداری در تهران درس خوبی به من داد: «ما آمریکا را دشمن می‌دانستیم و (بمباران اتمی) هیروشیما و ناکازاکی حق را به ما می‌داد. اما از خود پرسیدیم آیا می‌توانیم آمریکا را شکست بدهیم؟ جواب ما «نه» بود. فکر کردیم اگر نمی‌توانیم انتقام بگیریم، طوری عمل کنیم که هم‌تراز بشویم و در این راه از دشمن دیروز و دوست فردا کمک بگیریم.»

ژاپن ویران‌شده ۱۹۴۵ میلادی، امروز سومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان است - متاعی که پس از ۴۰ سال کار و کوشش به دست آورد. نظام خمینی‌گرا پس از ۴۴ سال، هنوز همان صفحه خط‌خورده مرگ بر آمریکا را می‌گذارد و در حال غرق شدن، دست را در گیاه شانگهای یا بریکس می‌کشد. حیف از ایران با این نادانان.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.