از ساواک تا ایران-کنترا؛ درگذشت اولین وابسته نظامی اسرائیل در ایران
رأی دهید
یعکوو نیمرودی، عضو ارشد موساد در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی روز دوشنبه ۳۰ مرداد در سن ۹۷ سالگی درگذشت. مردی که اسرائیل سالها از او با عنوان «مرد ما در ایران» یاد میکرد، و ایرانیها نیز او را «چهرهای مرموز» و مرد معاملات کلان تسلیحاتی ایران و اسرائیل در حکومت پهلوی میدانستند.
یعکوو نیمرودی، که براساس کتابهای قطور خاطراتش، مهمترین بخش از فعالیت زندگی خود را در تقویت رابطه اسرائیل و ایران سپری کرده بود، تا زمانی که هنوز توانی برای حضور در مجامع و رسانهها، از جمله مجموعه رسانهای معاریو، متعلق به پسرش را داشت، سرنوشت تلخی را که در نتیجه روی کارآمدن جمهوری اسلامی برای این مناسبات رقم زده شد، یکی از حسرتهای عمیق خود مینامید و نسبت به بهبود آن نیز چندان خوشبین نبود.
با این حال، با گذشت سالهای دراز از عمر جمهوری اسلامی، او کماکان رابطه خود را با خاندان پهلوی حفظ کرده بود، که نمود آن در میزبانی در خانه مجللش در منطقه «ساویون» در شمال تلآویو از شاهدخت شمس پهلوی و همسرش مهرداد پهلبد، در یک سفر زیارتی به اماکن مسیحی منطقه بود. گرچه ظاهراً در سفر دو دهه بعد رضا پهلوی به اسرائیل، دیگر وضعیت جسمانی مناسبی برای دیدار با او نداشت.
آقای نیمرودی در سال ۱۹۲۶ میلادی در خانواده یهودی عراقی با ریشههای کرد در بغداد زاده شد، اما تنها دو هفته بعد، والدینش در میان کسانی بودند که به سرزمین تحت قیمومیت بریتانیا در فلسطین نقل مکان کردند؛ جایی که با گذشت ۲۲ سال بعد، داوید بنگوریون استقلال اسرائیل را اعلام کرد و جرقه جنگی فرسایشی با فلسطینیان این سرزمین و کشورهای عرب زده شد که تا به امروز ترکشهای آن ادامه دارد.
در کتاب خاطرات او آمده که نام خانوادگیشان از «نا-مُرد» (نامیرایی در زبان پارسی) ریشه گرفته است. دیگران دیده بودند که پدربزرگش مرده، اما قبل از خاک شدن جان گرفت. در اینجا خانواده فریاد میزنند: نمرد، نمرد. نامشان از آن روز شد: نا-مُرد و چون در اسرائیل این نام درست تلفظ نمیشد، به «نیمرودی» تغییر یافت.
زبان عربی را در خانه والدین مهاجرش صحبت کرده و از طریق آشنایی با کاسبکاران عرب و فلسطینی، فرهنگ و دنیای آنها را بیشتر شناخته بود؛ زود یتیم شده و مجبور به کار با اعراب شده بود. این آشنایی مسیر زندگی او را برای دههها هموار کرد؛ کار در عرصه اطلاعاتی امور کشورهای عرب و ایران برای ارتش، موساد و ارتقای صنایع نظامی اسرائیلی.
یعکوو نیمرودی، پیش از اعلام استقلال اسرائیل، در سن نوجوانی به سازمان مسلح یهودی «هاگانا» پیوسته و در کنار افرادی مانند اسحاق ناوون، که او نیز بعدها رئیسجمهور اسرائیل شد، در راستای پیشبرد اهداف نهادهای یهودی علیه حکومت قیم بریتانیا و مخالفان تشکیل دولت یهود، به فعالیت پرداخته بود. زمانی که «هاگانا» نیروی زبده ضربت خود را با نام «پالماخ» برپا کرد، یعکوو نیمرودی که ۲۱ سال داشت، به عضویت آن درآمد.
با تشکیل ارتش اسرائیل از نیروهای «هاگانا»، «پالماخ» و سایر شبهنظامیان پیشین یهودی، یعکوو نیمرودی بسیار زود به شاخه اطلاعاتی ارتش پیوست و براساس مطالب منتشره در رسانههای اسرائیل، او یکی از افسرانی بود که در نخستین ترور هدفمند طراحی شده از سوی ارتش و موساد اسرائیل شرکت کرد. مصطفی حافظ، سرهنگ مصری که به باور اسرائیل، آوارگان فلسطینی را برای انجام حملات فرامرزی علیه اهداف اسرائیلی به خدمت گرفته بود، با انفجار بمبی که در یک پاکت بهدست او رسیده بود، کشته شد.
مشارکت او در عملیات مشابه در سرزمینهای دور و نزدیک، و گردآوری اطلاعات از «فدائیون» در مصر و اردن، جای پایش را در نیروی اطلاعاتی ارتش محکم کرد.
سوء قصد به سرهنگ حافظ در سال ۱۹۵۶ میلادی در زمانی بود که نیمرودی از یک سال پیش از آن دفتر نمایندگی موساد در تهران را راهاندازی کرده و خود در صدر آن، از جمله به موج یهودیانی که در نتیجه کودتای وقت از عراق میگریختند و بسیاری از آنها از راه ایران به اسرائیل یا کشورهای دیگر میرفتند، کمک میکرد. به نوشته رسانههای اسرائیل، او شبکه جاسوسی را که در آن سالها در تهران برپا کرد، برای پیشبرد اهداف اسرائیلی «ارزشمند» مینامید.
دهه ۶۰ میلادی حضور نیمرودی در تهران زیر عنوان وابسته نظامی بود. او در مقام نخسیتن نماینده رسمی ارتش اسرائیل در ایران قراردادهای کلان تسلیحاتی با ایران امضا کرد و بیشترین مشورتها را به سران دستگاههای اطلاعاتی و نظامی و دولتمردان ارشد اسرائیل در ارتباط با ایران، عراق و مناطق همجوار میداد. بهنوشته هاآرتص، او در آن سالها دورههای آموزشی برای نظامیان و نیروهای اطلاعاتی وقت در ایران تهیه و هیئتهای اطلاعاتی و نظامی ایرانی را راهی سفر به اسرائیل میکرد.
در سالهای اوج فعالیتش در تهران، یکی از مشارکتکنندگان در عملیات موساد با نام «الماس» در ارتباط با عراق بود زیرا حاصلی چون الماس برای اطلاعات اسرائیل داشت.
او در سال ۱۹۶۶ به فرار یک خلبان عراقی با میگ ۲۱، پیشرفتهترین هواپیمای شوروی در آن زمان، کمک کرده بود. فرود این خلبان عراقی و جنگندهاش در اسرائیل، اطلاعات ارزشمندی در مورد توان هوایی شوروی و جزییات میگ ۲۱ در اختیار اسرائیل و آمریکا گذاشت زیرا در آن سالها غیر از عراق، ارتشهای مصر و سوریه متکی به جنگندههای دریافتی از شوروی بودند و اسرائیل که تشنه این اطلاعات بود خود را برای نبردی آماده کرد که یک سال بعد به پیروزی سریع آن در جنگ موسوم به «شش روزه» بر مجموعهای از ارتش چند کشور عرب منطقه انجامید.
دوران خدمت نیمرودی در ارتش در اوایل دهه ۷۰ میلادی به پایان رسید، اما حضور او در ایران تازه به اوج کسب درآمد از راه فعالیتهای بازرگانی رسیده بود. موفقیت و آوازهای که در ارتش و نهادهای اطلاعاتی اسرائیل کسب کرده بود، پله ترقی او در نزدیک شدن به کارخانهداران، صاحبان صنایع و مهرههای نزدیک به حکومت پهلوی بود.
بعدها رسانههای جمهوری اسلامی مدعی وجود اسنادی در ساواک شدند که در آن گویا مسئولان این سازمان اطلاعاتی حکومت پادشاهی ارزیابی کرده بودند که کار بازرگانی نیمرودی در ایران هم پوشش تازهای برای فعالیتهای اطلاعاتی در این کشور و منطقه بود.
یکی از مهمترین فعالیتهای آشکار دوران بازرگانی او در ایران، برپایی کارخانه شیرینسازی آب در جنوب کشور بود که آن را با شریکش، شائول آیزنبرگ تأسیس کرد. تا سال ۱۹۷۷ دستکم ۶۰ مورد از این کارخانهها را در ایران فعال کرده بود.
با وجود کتابهای خاطرات خود نیمرودی و انتشار کتب متعدد دیگر درباره فعالیتهای اطلاعاتی و اقدامات موساد در آن دههها، بهنوشته رسانههای اسرائیل، هنوز بخشی از اقدامات اطلاعاتی وی در زمره پروندههایی است که باید سربهمُهر بماند.
با درهم پیچیدهشدن تومار همکاریهای نظامی، اطلاعاتی و بازرگانی اسرائیل و ایران، یعکوو نیمرودی توجه خود را به گسترش کسبوکار تجاری پررونقش در اسرائیل معطوف کرد و دفاتر نمایندگی بازرگانی را به اسرائیل برگرداند. اما از تلاشهای دیگر در راه تقویت اسرائیل بازنماند.
او از جمله در دهه ۹۰ میلادی تقلای زیاد کرد تا پروازهای مستقیم هوایی میان اسرائیل و جمهوریهای تشکیلشده از فروپاشی شوروی برقرار شود با این هدف که یهودیان مهاجر بیشتری به اسرائیل بیایند. فعالیت عمده دیگر او ادامه بستن قراردادهای کلان تسلیحاتی برای صنایع نظامی اسرائیل بود.
در پی ربوده شدن جسد چند سرباز اسرائیلی در عملیات ارتش اسرائیل در منطقه «سلطان یعقوب» در سال ۱۹۸۲ در نتیجه گسترش جنگ اسرائیل در جنوب لبنان، و دو سال بعد از اسیرشدن رون آراد، کمک خلبان اسرائیلی در عملیات پروازی بر فراز لبنان در سال ۱۹۸۶، یعکوو نیمرودی بیشترین تلاش خود را برای جوشزدن معاملاتی به کار برد که به آزادی رون آراد و استرداد اجساد نظامیان دیگر منجر شود.
کوششهای او ناکام ماند؛ سه دهه دیگر سپری شد تا ارتش اسرائیل اعلام کرد که رون آراد در اسارت مرده و جسد یکی از سربازان عملیات «سلطان یعقوب» در بهار سال ۲۰۱۹ با وساطت ولادیمیر پوتین به اسرائیل برگردانده شد.
نیمرودی در ادامه کسبوکار تجاری خود در اسرائیل، روزنامه معاریو را که در اوایل دهه ۹۰ میلادی رقیب اصلی پرتیراژترین روزنامه، یدیعوت آحرونوت، بود، تصاحب کرد و پسرش عوفر را به ریاست آن گماشت. رقابت عمیق برسر رسانه به محاکمه جنجالی به اتهام «استراق سمع» علیه مدیران یدیعوت آحرونوت و محکومیت او به ظن تلاش برای مخدوش کردن روند دادرسی منجر شد و پسرش نیز در سال ۱۹۹۸ راهی زندان شد. حبس هشت ماهه پسر در پرونده موسوم به «نیمرودی الف» یکی از داغهای عمر پدر بود؛ پرونده خودش نیز به عنوان متهم سوم با نام «نیمرودی ج» برسرزبانها افتاده بود.
یکی از سه کتاب خاطراتش با عنوان «روزهای تهران» در سال ۲۰۱۰ میلادی از سوی مؤسسه انتشاراتی معاریو منتشر شد. دو کتاب دیگرش: «سفر سرنوشت من» و «امید و ناکامی» را نیز همان انتشاراتی چاپ کرد؛ «امید و ناکامی» در ۴۳۰ صفحه «ایرانگیت» را از نگاه او شرح داده؛ ماجرایی که نام اوری لوبرانی و شیمون پرس، همدورهایهای او نیز در آن مطرح بود.
براساس «ایران گیت»، یا «ایران کنترا»، مهرههای نزدیک به رونالد ریگان، در دومین دولت او کنگره را دور زده و به اسرائیل چراغ سبز نشان داده بودند که به نیابت از آمریکا به ایران که درگیر جنگ با عراق بود، اسلحه بفروشد تا گروگانهای آمریکایی در دست حزبالله و شاید هم رون آراد آزاد شده و پول معامله به شورشیهایی که علیه حکومت وقت ساندینیستهای چپگرا در نیکاراگوئه میجنگیدند، برسد.
پای یک دوجین از مقامات وقت آمریکا در باطلاق «ایران گیت» فرو رفت، اما برخی از سران اسرائیل مانند شیمون پرس بعدها آن را تأیید کرده و از اقدام خود دفاع کردند. یعکوو نیمرودی با وجود نگارش کتابی در این باره نقش مستقیم خود را در آن انکار میکرد.
زمانی که یعکوو نیمرودی ۹۰ ساله شد، فیلمی با نام «حاکم شوشان» دوران کار او در مقام وابسته نظامی ارتش در ایران را به تصویر کشید، با تصاویر و ویدیوهایی که خود او از کارش در ایران گرفته بود. («شوشان» اشاره به ایران است بر اساس نامی در کتب مذهبی یهود که سرزمین پارس را با اکتساب از نام منطقه شوش، «شوشان» نامیده و تا به امروز «ارض شوشان» در کلام اسرائیلیها اشاره به ایران است).
عوفر نیمرودی، ۶۰ ساله، در بیانیه مرگ پدرش، او را «یک صهیونیست، قهرمان اسرائیلی، مردی با بصیر و مبتکر، سخاوتمند و بزرگمنش و مرد خانواده» توصیف کرد.
مرگ سرهنگ ذخیره نیمرودی فرصت دیگری برای رسانههای اسرائیل فراهم کرده تا دوران «طلایی» مناسبات نزدیک کشورشان با ایران را یادآوری کنند. سایت خبری «والانیوز» روز ۳۱ مرداد او را «ستون استوار روابط اسرائیل و شاه» نامید.
تعداد همقطاران نیمرودی در تکاپوهای دهههای قرن بیستم در ارتباط با ایران دیگر به شماره افتاده و با مرگ بسیاری از آنها، کسانی در اسرائیل در نهادهای اطلاعاتی و نظامی در زمینه ارتباط با ایران کار میکنند که همگی تمرکزشان نه بر تقویت روابط، بلکه شناخت دقیقتر «دشمن» و آمادگی برای «حمله نظامی احتمالی» به ایران است.
رسانهها و تحلیلگران نزدیک به حاکمیت ایران که همواره یعکوو نیمرودی را «یکی از مرموزترین چهرههای اطلاعاتی-امنیتی» در روابط اسرائیل با ایران و نیز با منطقه مینامیدند، با مرگ او فرصتی تازه به کف آوردهاند تا یک دوجین اتهامات به او، از جمله در زمینه «قاچاق آثار باستانی» ایران را تکرار کنند.
روزنامه کیهان تهران روز ۳۱ مرداد نوشت فعالیتهای نیمرودی برای پیشبرد اهداف سیاسی اسرائیل در منطقه از مسیر اقتصادی، همان چیزی است که امروز از آن با عبارت صلح و عادیسازی رابطه با اسرائیل براساس تجارت، یاد میکنند.
یعکوو نیمرودی، که براساس کتابهای قطور خاطراتش، مهمترین بخش از فعالیت زندگی خود را در تقویت رابطه اسرائیل و ایران سپری کرده بود، تا زمانی که هنوز توانی برای حضور در مجامع و رسانهها، از جمله مجموعه رسانهای معاریو، متعلق به پسرش را داشت، سرنوشت تلخی را که در نتیجه روی کارآمدن جمهوری اسلامی برای این مناسبات رقم زده شد، یکی از حسرتهای عمیق خود مینامید و نسبت به بهبود آن نیز چندان خوشبین نبود.
با این حال، با گذشت سالهای دراز از عمر جمهوری اسلامی، او کماکان رابطه خود را با خاندان پهلوی حفظ کرده بود، که نمود آن در میزبانی در خانه مجللش در منطقه «ساویون» در شمال تلآویو از شاهدخت شمس پهلوی و همسرش مهرداد پهلبد، در یک سفر زیارتی به اماکن مسیحی منطقه بود. گرچه ظاهراً در سفر دو دهه بعد رضا پهلوی به اسرائیل، دیگر وضعیت جسمانی مناسبی برای دیدار با او نداشت.
آقای نیمرودی در سال ۱۹۲۶ میلادی در خانواده یهودی عراقی با ریشههای کرد در بغداد زاده شد، اما تنها دو هفته بعد، والدینش در میان کسانی بودند که به سرزمین تحت قیمومیت بریتانیا در فلسطین نقل مکان کردند؛ جایی که با گذشت ۲۲ سال بعد، داوید بنگوریون استقلال اسرائیل را اعلام کرد و جرقه جنگی فرسایشی با فلسطینیان این سرزمین و کشورهای عرب زده شد که تا به امروز ترکشهای آن ادامه دارد.
در کتاب خاطرات او آمده که نام خانوادگیشان از «نا-مُرد» (نامیرایی در زبان پارسی) ریشه گرفته است. دیگران دیده بودند که پدربزرگش مرده، اما قبل از خاک شدن جان گرفت. در اینجا خانواده فریاد میزنند: نمرد، نمرد. نامشان از آن روز شد: نا-مُرد و چون در اسرائیل این نام درست تلفظ نمیشد، به «نیمرودی» تغییر یافت.
زبان عربی را در خانه والدین مهاجرش صحبت کرده و از طریق آشنایی با کاسبکاران عرب و فلسطینی، فرهنگ و دنیای آنها را بیشتر شناخته بود؛ زود یتیم شده و مجبور به کار با اعراب شده بود. این آشنایی مسیر زندگی او را برای دههها هموار کرد؛ کار در عرصه اطلاعاتی امور کشورهای عرب و ایران برای ارتش، موساد و ارتقای صنایع نظامی اسرائیلی.
با تشکیل ارتش اسرائیل از نیروهای «هاگانا»، «پالماخ» و سایر شبهنظامیان پیشین یهودی، یعکوو نیمرودی بسیار زود به شاخه اطلاعاتی ارتش پیوست و براساس مطالب منتشره در رسانههای اسرائیل، او یکی از افسرانی بود که در نخستین ترور هدفمند طراحی شده از سوی ارتش و موساد اسرائیل شرکت کرد. مصطفی حافظ، سرهنگ مصری که به باور اسرائیل، آوارگان فلسطینی را برای انجام حملات فرامرزی علیه اهداف اسرائیلی به خدمت گرفته بود، با انفجار بمبی که در یک پاکت بهدست او رسیده بود، کشته شد.
مشارکت او در عملیات مشابه در سرزمینهای دور و نزدیک، و گردآوری اطلاعات از «فدائیون» در مصر و اردن، جای پایش را در نیروی اطلاعاتی ارتش محکم کرد.
دهه ۶۰ میلادی حضور نیمرودی در تهران زیر عنوان وابسته نظامی بود. او در مقام نخسیتن نماینده رسمی ارتش اسرائیل در ایران قراردادهای کلان تسلیحاتی با ایران امضا کرد و بیشترین مشورتها را به سران دستگاههای اطلاعاتی و نظامی و دولتمردان ارشد اسرائیل در ارتباط با ایران، عراق و مناطق همجوار میداد. بهنوشته هاآرتص، او در آن سالها دورههای آموزشی برای نظامیان و نیروهای اطلاعاتی وقت در ایران تهیه و هیئتهای اطلاعاتی و نظامی ایرانی را راهی سفر به اسرائیل میکرد.
در سالهای اوج فعالیتش در تهران، یکی از مشارکتکنندگان در عملیات موساد با نام «الماس» در ارتباط با عراق بود زیرا حاصلی چون الماس برای اطلاعات اسرائیل داشت.
او در سال ۱۹۶۶ به فرار یک خلبان عراقی با میگ ۲۱، پیشرفتهترین هواپیمای شوروی در آن زمان، کمک کرده بود. فرود این خلبان عراقی و جنگندهاش در اسرائیل، اطلاعات ارزشمندی در مورد توان هوایی شوروی و جزییات میگ ۲۱ در اختیار اسرائیل و آمریکا گذاشت زیرا در آن سالها غیر از عراق، ارتشهای مصر و سوریه متکی به جنگندههای دریافتی از شوروی بودند و اسرائیل که تشنه این اطلاعات بود خود را برای نبردی آماده کرد که یک سال بعد به پیروزی سریع آن در جنگ موسوم به «شش روزه» بر مجموعهای از ارتش چند کشور عرب منطقه انجامید.
دوران خدمت نیمرودی در ارتش در اوایل دهه ۷۰ میلادی به پایان رسید، اما حضور او در ایران تازه به اوج کسب درآمد از راه فعالیتهای بازرگانی رسیده بود. موفقیت و آوازهای که در ارتش و نهادهای اطلاعاتی اسرائیل کسب کرده بود، پله ترقی او در نزدیک شدن به کارخانهداران، صاحبان صنایع و مهرههای نزدیک به حکومت پهلوی بود.
بعدها رسانههای جمهوری اسلامی مدعی وجود اسنادی در ساواک شدند که در آن گویا مسئولان این سازمان اطلاعاتی حکومت پادشاهی ارزیابی کرده بودند که کار بازرگانی نیمرودی در ایران هم پوشش تازهای برای فعالیتهای اطلاعاتی در این کشور و منطقه بود.
یکی از مهمترین فعالیتهای آشکار دوران بازرگانی او در ایران، برپایی کارخانه شیرینسازی آب در جنوب کشور بود که آن را با شریکش، شائول آیزنبرگ تأسیس کرد. تا سال ۱۹۷۷ دستکم ۶۰ مورد از این کارخانهها را در ایران فعال کرده بود.
با وجود کتابهای خاطرات خود نیمرودی و انتشار کتب متعدد دیگر درباره فعالیتهای اطلاعاتی و اقدامات موساد در آن دههها، بهنوشته رسانههای اسرائیل، هنوز بخشی از اقدامات اطلاعاتی وی در زمره پروندههایی است که باید سربهمُهر بماند.
او از جمله در دهه ۹۰ میلادی تقلای زیاد کرد تا پروازهای مستقیم هوایی میان اسرائیل و جمهوریهای تشکیلشده از فروپاشی شوروی برقرار شود با این هدف که یهودیان مهاجر بیشتری به اسرائیل بیایند. فعالیت عمده دیگر او ادامه بستن قراردادهای کلان تسلیحاتی برای صنایع نظامی اسرائیل بود.
در پی ربوده شدن جسد چند سرباز اسرائیلی در عملیات ارتش اسرائیل در منطقه «سلطان یعقوب» در سال ۱۹۸۲ در نتیجه گسترش جنگ اسرائیل در جنوب لبنان، و دو سال بعد از اسیرشدن رون آراد، کمک خلبان اسرائیلی در عملیات پروازی بر فراز لبنان در سال ۱۹۸۶، یعکوو نیمرودی بیشترین تلاش خود را برای جوشزدن معاملاتی به کار برد که به آزادی رون آراد و استرداد اجساد نظامیان دیگر منجر شود.
کوششهای او ناکام ماند؛ سه دهه دیگر سپری شد تا ارتش اسرائیل اعلام کرد که رون آراد در اسارت مرده و جسد یکی از سربازان عملیات «سلطان یعقوب» در بهار سال ۲۰۱۹ با وساطت ولادیمیر پوتین به اسرائیل برگردانده شد.
نیمرودی در ادامه کسبوکار تجاری خود در اسرائیل، روزنامه معاریو را که در اوایل دهه ۹۰ میلادی رقیب اصلی پرتیراژترین روزنامه، یدیعوت آحرونوت، بود، تصاحب کرد و پسرش عوفر را به ریاست آن گماشت. رقابت عمیق برسر رسانه به محاکمه جنجالی به اتهام «استراق سمع» علیه مدیران یدیعوت آحرونوت و محکومیت او به ظن تلاش برای مخدوش کردن روند دادرسی منجر شد و پسرش نیز در سال ۱۹۹۸ راهی زندان شد. حبس هشت ماهه پسر در پرونده موسوم به «نیمرودی الف» یکی از داغهای عمر پدر بود؛ پرونده خودش نیز به عنوان متهم سوم با نام «نیمرودی ج» برسرزبانها افتاده بود.
یکی از سه کتاب خاطراتش با عنوان «روزهای تهران» در سال ۲۰۱۰ میلادی از سوی مؤسسه انتشاراتی معاریو منتشر شد. دو کتاب دیگرش: «سفر سرنوشت من» و «امید و ناکامی» را نیز همان انتشاراتی چاپ کرد؛ «امید و ناکامی» در ۴۳۰ صفحه «ایرانگیت» را از نگاه او شرح داده؛ ماجرایی که نام اوری لوبرانی و شیمون پرس، همدورهایهای او نیز در آن مطرح بود.
براساس «ایران گیت»، یا «ایران کنترا»، مهرههای نزدیک به رونالد ریگان، در دومین دولت او کنگره را دور زده و به اسرائیل چراغ سبز نشان داده بودند که به نیابت از آمریکا به ایران که درگیر جنگ با عراق بود، اسلحه بفروشد تا گروگانهای آمریکایی در دست حزبالله و شاید هم رون آراد آزاد شده و پول معامله به شورشیهایی که علیه حکومت وقت ساندینیستهای چپگرا در نیکاراگوئه میجنگیدند، برسد.
پای یک دوجین از مقامات وقت آمریکا در باطلاق «ایران گیت» فرو رفت، اما برخی از سران اسرائیل مانند شیمون پرس بعدها آن را تأیید کرده و از اقدام خود دفاع کردند. یعکوو نیمرودی با وجود نگارش کتابی در این باره نقش مستقیم خود را در آن انکار میکرد.
زمانی که یعکوو نیمرودی ۹۰ ساله شد، فیلمی با نام «حاکم شوشان» دوران کار او در مقام وابسته نظامی ارتش در ایران را به تصویر کشید، با تصاویر و ویدیوهایی که خود او از کارش در ایران گرفته بود. («شوشان» اشاره به ایران است بر اساس نامی در کتب مذهبی یهود که سرزمین پارس را با اکتساب از نام منطقه شوش، «شوشان» نامیده و تا به امروز «ارض شوشان» در کلام اسرائیلیها اشاره به ایران است).
عوفر نیمرودی، ۶۰ ساله، در بیانیه مرگ پدرش، او را «یک صهیونیست، قهرمان اسرائیلی، مردی با بصیر و مبتکر، سخاوتمند و بزرگمنش و مرد خانواده» توصیف کرد.
مرگ سرهنگ ذخیره نیمرودی فرصت دیگری برای رسانههای اسرائیل فراهم کرده تا دوران «طلایی» مناسبات نزدیک کشورشان با ایران را یادآوری کنند. سایت خبری «والانیوز» روز ۳۱ مرداد او را «ستون استوار روابط اسرائیل و شاه» نامید.
تعداد همقطاران نیمرودی در تکاپوهای دهههای قرن بیستم در ارتباط با ایران دیگر به شماره افتاده و با مرگ بسیاری از آنها، کسانی در اسرائیل در نهادهای اطلاعاتی و نظامی در زمینه ارتباط با ایران کار میکنند که همگی تمرکزشان نه بر تقویت روابط، بلکه شناخت دقیقتر «دشمن» و آمادگی برای «حمله نظامی احتمالی» به ایران است.
رسانهها و تحلیلگران نزدیک به حاکمیت ایران که همواره یعکوو نیمرودی را «یکی از مرموزترین چهرههای اطلاعاتی-امنیتی» در روابط اسرائیل با ایران و نیز با منطقه مینامیدند، با مرگ او فرصتی تازه به کف آوردهاند تا یک دوجین اتهامات به او، از جمله در زمینه «قاچاق آثار باستانی» ایران را تکرار کنند.
روزنامه کیهان تهران روز ۳۱ مرداد نوشت فعالیتهای نیمرودی برای پیشبرد اهداف سیاسی اسرائیل در منطقه از مسیر اقتصادی، همان چیزی است که امروز از آن با عبارت صلح و عادیسازی رابطه با اسرائیل براساس تجارت، یاد میکنند.