«امیرحسین فطانت»، عامل لو رفتن «خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان» در کلمبیا درگذشت
رأی دهید
به گزارش «نواندیش»، از او به عنوان «لو» دهنده خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان یاد می شود که به اعدام آنها در بهمن 1353 انجامید.
البته گفته می شود او تصور نمی کرده که این اقدامش به اعدام آنها بیانجامد.
بااینحال او یک دهه پیش در مطلبی که برای تاریخ ایرانی ارسال کرده بود، نقش خود در دستگیری گلسرخی و دانشیان را رد کرد و گفت: من آنها را «نفروختم».
با مرگ او، ابهامات این ماجرا نیز ادامه می یابد.
البته گفته می شود او تصور نمی کرده که این اقدامش به اعدام آنها بیانجامد.
بااینحال او یک دهه پیش در مطلبی که برای تاریخ ایرانی ارسال کرده بود، نقش خود در دستگیری گلسرخی و دانشیان را رد کرد و گفت: من آنها را «نفروختم».
با مرگ او، ابهامات این ماجرا نیز ادامه می یابد.
توضیحات او درباره این واقعه را به نقل از تاریخ ایرانی بخوانید:
در سحرگاه ۲۹ بهمنماه ۱۳۵۳ خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان دو شاعر مارکسیست به جوخه اعدام سپرده شدند. آنها که از ماهها قبل به خاطر تشکیل یک گروه چپگرا به همراه ۱۰ تن دیگر از همفکرانشان شامل طیفور بطحایی، عباسعلی سماکار، رضا علامهزاده، رحمتالله جمشیدی، شکوه فرهنگرازی، ابراهیم فرهنگرازی، مریم اتحادیه، مرتضی سیاهپوش، منوچهر مقدم سلیمی و فرهاد قیصری بازداشت شده بودند، متهم شدند برای ربودن و گروگانگیری ولیعهد برنامهریزی کرده و قصد داشتهاند از این طریق رژیم پهلوی را برای آزادی زندانیان سیاسی چپگرا تحت فشار قرار دهند.
این پروژه اما به نحو مشکوکی لو میرود و تمامی اعضای گروه و برخی همفکرانشان که اساساً در جریان این عملیات نبودهاند بازداشت میشوند. در چهار دهه گذشته دلایل زیادی برای افشای این عملیات بیان شده است، اما روایتی که بیشتر از دیگر روایات مطرح شده این است که امیرحسین فطانت از همبندیان کرامتالله دانشیان در دوره اول زندان، که به عنوان رابط چریکهای فدایی خلق قرار بود اسلحه لازم برای انجام این عملیات را در اختیار دانشیان قرار دهد، ماجرا را به ساواک گزارش کرده و موجبات بازداشت اعضای گروه را فراهم آورده است.
در این روایت که «تاریخ ایرانی» نیز پیشتر آن را منتشر کرده بود، گفته میشود «امیر فطانت بدون آنکه دانشیان از آن آگاهی داشته باشد، در هنگام گذراندن دوران زندان، با ساواک شروع به همکاری کرده و عملا به یکی از مهرههای آنان تبدیل شده بود. فطانت پس از آگاهیاش از قضیه گروگانگیری، اطلاعات لازم را در اختیار ساواک میگذارد. ساواک ترتیبی میدهد که اسلحهای در اختیارشان گذاشته شود و سپس در حین اجرای برنامه دستگیر شوند، اما عضو گروه، برای تحویل گرفتن اسلحه سر قرار حاضر نمیشود.»
امیرحسین فطانت، نویسنده و مترجم مقیم کلمبیا در مطلبی برای «تاریخ ایرانی» به این اتهام ۴۰ ساله پاسخ گفت. او در این پاسخ، ضمن تائید ملاقات با مقام ارشد ساواک در کافه قناری برای دریافت سویچ اتومبیلی حاوی اسلحه که قرار بود در اختیار گروه گلسرخی- دانشیان قرار دهد، درعینحال خود را قربانی پروژهای میداند که از سوی پرویز ثابتی رییس اداره امنیت داخلی ساواک طراحی شده بود. هرچند آقای فطانت با نوشتن این سطور جزئیاتی از دیدار با پرویز ثابتی را مطرح کرده و روایتی تازه به روایات تاریخ معاصر ایران افزوده است، اما ابهامات تازهای مطرح شده که پاسخ به آنها مجالی دیگر میطلبد. متن توضیحات امیرحسین فطانت درباره پرونده گروگانگیری خاندان سلطنت بدین شرح است:
با احترام، در مقالهای مندرج در سایت «تاریخ ایرانی» و در ارتباط با پرونده گروگانگیری اعضای خاندان سلطنتی (پرونده دانشیان و گلسرخی) به دفعات از من به عنوان عامل نفوذی و دستگیری گروه نام برده میشود و روایتی از یکی از جنجالیترین پروندههای دوران آخر حکومت شاه ارائه میگردد که منطبق با واقعیات نیست. با توجه به گذشت چهل سال از این مورد لازم میدانم برای آگاهی افکار عمومی مطلب زیر را که پشت صحنه این ماجرا را روشن میکند خدمتتان ارسال کنم که امیدوارم با توجه به مسئولیت آن سایت محترم در مورد نشر آن اقدام نمایند.
با احترام
امیرحسین فطانت
گواتاویتا – کلمبیا
پشت صحنه ماجرای گروگانگیری اعضای خاندان سلطنتی/ گروه دانشیان و گلسرخی سال ۱۳۵۲
چهل سال زمان و حوادث بسیار بر نسل ما گذشت و تاریخ سرزمین ما ورقی تازه خورد. اما فکر میکنم حتی اگر امروز پرویز ثابتی این خطوط را بخواند، خود را بخاطر شهوت قدرت در زمانی که در راس ساواک قرار داشت و اشتباه فاحشی که چهل سال پیش مرتکب شد و شاید یکی از بزرگترین اشتباهات عمر حرفهای او بود، نخواهد بخشید… و شاید هم خواهد بخشید و از آنچه اتفاق افتاد یا نیفتاد خوشحال خواهد شد و… شاید هم نخواهد شد. اشتباهی که یکی از بهترین طرحهای او را به بزرگترین رسوایی سازمان او بدل کرد و این در کافه قناری اتفاق افتاد، چهل سال پیش. تاریخ دقیق این روز را به یاد ندارم، شاید یک بعدازظهر چهارشنبه در روزهای آخر شهریورماه سال ۱۳۵۲. دو سه روز بعد از این تاریخ تمام اعضای گروه معروف به دانشیان و گلسرخی به اتهام توطئه برای ربودن ولیعهد و اعضای خاندان سلطنتی دستگیر شدند و جنجالیترین پرونده سیاسی سالهای آخر زمان شاه رقم خورد.
***
قرار اصلی ساعت دو بعدازظهر بود که قاعدتا باید یکی از اعضای گروهی که قصد گروگانگیری ولیعهد را داشت برای دریافت اسلحه سر قرار میآمد. به من گفته شده بود که باید ساعت یک و نیم در کافه قناری از کسی پیکانی سفید را تحویل میگرفتم و زیر سومین تیر چراغ برق خیابان ایرانشهر که در فاصله کوتاهی از آن محل قرار داشت قرار میدادم. گفته بودند در کافه قناری کسی منتظرم است که من او را میشناسم و همو مامور تحویل دادن ماشین به من است. اینکه با چه کسی مواجه خواهم شد که او را میشناسم ذهنم را به هزار جا برده بود. اینکه چه کسی میتوانست باشد؟ یکی از اقوام، از همبندیها و زندانیان سابق، از دوستان و همکلاسیها، از همشهریها، یک زن یا یک مرد؟ و یا اصلا…اما همه حدسها اشتباه بود.
وقتی دربان در را برای من هم باز کرد و وارد سالنی شدم که برای اولین بار از این سوی کرکرهها آن را میدیدم شناختن آدمی که آن همه ذهنم را برای از پیش شناختنش خسته کرده بودم، اصلا کار سختی نبود. پرویز ثابتی، همان مقام امنیتی بود که در میزی تقریبا در وسط سالن بدون کت و کراوات با پیرهن آستین کوتاه نشسته بود و در کنارش مردی خوشسیما با قدی کوتاهتر. نگاه توام با لبخند ثابتی به من و دعوت برای نشستن در صندلی مقابل او فرصت نداد تا از حالت شوک بیرون بیایم. اصلا انتظار همچون کسی را نداشتم. نیمنگاه من به سالن متوجهام کرد که هر کس هر کسی ممکن بود باشد. بیاختیار ضربان قلبم شدید شد. وزن همه چیز این سوی کرکره برای من بسیار سنگین و غیرقابل تحمل بود.
همیشه ثابتی را با ابروهای کمانی سیاه و مشکی دیده بودم و بنظرم رسید که موها و ابروی خود را کمرنگ کرده بود، اما صدا و سیمایش جای شک باقی نمیگذاشت. مرد کوتاه قدتر کنار دستش را به عنوان آقای دادرس معرفی کرد که مسئول جلوگیری از طرح گروگانگیری بود و از همه جزئیات اطلاع داشت. در تمام مدت بدون یک کلمه تنها به من و ثابتی نگاه میکرد.
مکالمه بین ما بسیار کوتاه بود. تا قرار اصلی وقت زیادی نبود. کمی از سابقه سیاسی و علت دستگیری و زندانی شدنم از من پرسید و آشنایی من با کرامت دانشیان. سویچ ماشینی را که قرار بود پیکان سفید رنگی باشد و در همان نزدیکی پارک شده بود را به من داد. قرار شد که من پس از پارک ماشین در فاصلهای تا همان نزدیکیها تا ساعت دو و پانزده دقیقه بایستم و بعد بروم.
در ابتدا به من گفته شده بود هدف این است که یکی از افرادی که در تهران است و عضو گروه گروگانگیری است شناسایی و دستگیر شود. شناخت من از شیفتگی کرامت دانشیان و دیدار چند دقیقهای با یکی دیگر از اعضای گروه و احساس شخصی و تجربه سیاسی من این بود که امکان نداشت هیچ چیز و یا آدم جدا خطرناکی پشت طرح گروگانگیری ولیعهد باشد و برای همین هم وقتی ثابتی را در آن محیط با آن فضای وهمانگیز دیدم شوکه شدم. به نظر من این کار اصلا در حدی نبود که پای ثابتی به میان کشیده شود. برای من تمام این حرفها تنها ناشی از خیالپردازیهای محفلی تعدادی به قول خود ثابتی «سوسیالیست دو سالن» بود اما اشتباه کرده بودم. تنها حرف خاندان سلطنتی و گروگانگیری ولیعهد به اندازه کافی برای دستگاه و در این مورد برای شخص پرویز ثابتی با اهمیت بود به خصوص اینکه حرف در حد حرف باقی نمانده بود. حضرات ظاهرا و خیلی هم جدی در جستجوی اسلحه بودند. آخرین تلاشها به مکالمه من و دانشیان، دو آدم سابقهدار سیاسی منتهی شده بود.
ثابتی در حال دادن سویچ ماشین به من گفت: وقتی بیرون میروی به مردی که کنار پنجره نشسته است نگاه کن و ببین او را میشناسی یا نه؟ و ادامه داد، کمی مشکوک به نظر میرسد. بدون اینکه سرم را برگردانم گفتم: اگر پولی به دربان دادم یعنی او را میشناسم و بلند شدم.
قبول کردم و به مردی که کنار پنجره نشسته بود زیرچشمی نگاه کردم و متوجه شدم مطمئنا او را نمیشناختم. سن و سال و تیپ و قیافه او اصلا هیچ ربطی به من نداشت. ورزیده و سیاه چرده با قیافهای تلخ و عبوس بود که بیرون را نگاه میکرد. وقتی از بیرون غافلگیرانه نگاهش کردم متوجه شدم که او هم از پشت پرده کرکرهها مرا نگاه میکرد. میان ساله بود و من فقط ۲۳ سال داشتم.
چیزی به ساعت دو نمانده بود و من باید سر ساعت دو ماشین را پارک کرده بودم. ثابتی میدانست که در قرارهای سیاسی حتی دقایق رعایت میشد. وقتی ماشین را روشن کردم و تنها شدم کم کم از شوک این دیدار بیرون آمدم. پرویز ثابتی؟ چرا پرویز ثابتی؟ چرا این قضیه اینقدر بزرگ شده بود؟ مگر چه کاری قرار بود انجام شود که حضور شخص ثابتی را طلب میکرد؟ چرا به من گفت اگر صدای تیراندازی بلند شد فرار کنم؟ دلیلی وجود نداشت که صدای تیراندازی بلند شود. این بچهها که اسلحه نداشتند. اصلا تمام این داستان به این دلیل بود که این بچهها اسلحه نداشتند، پس صدای تیراندازی برای چه؟ اصلا چرا از من خواسته بودند که من خودم ماشین را پارک کنم؟ این کار را هر کسی میتوانست انجام دهد؟ چرا مرا تنها برای پارک ماشین از شیراز به تهران کشیده بودند؟ این کسی که کنار پنجره نشسته بود چه کسی بود؟ چرا مرا نگاه میکرد؟ چرا ثابتی گفت که مرد کنار پنجره مشکوک است؟ مگر برای ساواک کسی میتوانست در چنین ملاقاتی مشکوک باشد؟ داستان از چه قرار بود؟ چه اتفاقی قرار بود بیفتد؟ و متوجه آن بازی پیچیده شدم. همه این صحنهسازیها برای قتل من حین فرار بود در لحظه دستگیری کسی که قرار بود سر قرار بیاید. ثابتی هم بر این باور بود که این پرونده احتیاج به خون داشت تا از کاه کوهی ساخته میشد.
تنم داغ شده بود و ذهنم میدوید. بیشک در صندوق عقب ماشینی که سوار بودم پر از سلاحهای مختلف و مدرن و قابل جاسازی بود. کسی که قرار است سر قرار بیاید دستگیر خواهد شد با تمام این سلاحها. صدای تیراندازی بلند میشد، من فرار میکردم و در حین فرار کشته میشدم. تنها کسی که حقیقت را میدانست من بودم. اگر من به عنوان رابط چریکها و تهیهکننده سلاحها کشته میشدم تنها شاهد این ماجرا از بین میرفت. تمام سوابق و جزئیات زندگی سیاسی گذشته من، رابطه و سابقه دوستی من با چریکهای کشته و مخفی شده در خانههای تیمی و رابطه من با کرامت دانشیان و همه چیز واقعی بودن این ماجرا را تائید و باورکردنی میکردند. پرسوناژ اصلی این سناریو قرار بود من باشم، من باید کشته میشدم تا طرح استادانه ثابتی جنبه واقعیت به خود میگرفت. حق با ثابتی و بعدها با دانشیان بود، این پرونده احتیاج به خون داشت تا از کاه کوهی ساخته میشد. مرد کنار پنجره کسی بود که باید مرا به قتل میرساند. او مامور قتل من بود. ثابتی از قبل دست به خون من آلوده را با مشکوک خواندن او پیش من شسته بود…چه دام مهلکی، مرگ در چند دقیقهای بود و فرصتی نبود. راهی به فرار نبود. منگ شده بودم.
همیشه با خود فکر کردهام که ثابتی آنچنان عاشق طرح خود شده بود که دلش نیامد سناریوی بسیار دقیق و ماهرانه و بسیار پُربها را نیمهکاره رها کند و یا با تغییرات واقعی پیش آمده تطبیق دهد. دستگیری سریع همه اعضای آن پرونده در دو سه روز بعد نشان داد که اعضای گروه تا آن وقت همه شناسایی شده بودند و ثابتی هم بهتر از من میدانست که در پشت این حرفها تنها خیالپردازیهای معمول و محفلی مجالس عرقخوری همان «سوسیالیست دو سالن»ها بود به خصوص که همه هم مرفه و با نام و بعضا نزدیک به دربار بودند. اما دادگاه باید علنی میشد تا اهمیت ثابتی در معرض چشم شاه قرار میگرفت. ثابتی در نهایت عشق یک کارگردان به سناریو از پیش نوشتهشدهاش، باز دادگاهی علنی و پر سر و صدا و با اتهاماتی بزرگ برای تعدادی شاعرپیشه و اهل قلم و بیهیچ ربط و پیوندی به هم و تنها برای بزرگ کردن پرونده در خلأ خون من تشکیل داد که اگر علنی برگزار نشده بود، هیچکدام مستحق بیش از سه سال زندان نبودند، بخصوص در مورد کرامت دانشیان که تعهد ساواک و شرط من برای همکاری و شناسایی گروه گروگانگیر بود… چه سادهاندیشی کودکانهای در بازی بزرگان!!! دادگاهی که در آن هیچ آلت جرمی روی میز دادگاه نبود بجز تکرار همان حرفهای بیبنیاد و شاعرانه و گروهی که هنوز هم پس از گذشت چهل سال نفهمیدهاند که داستان از چه قرار بود و این صحنهپردازیها برای چه انجام گرفت و چطور شد که اینطور شد و چرا و چگونه از کاه کوهی ساخته شد تنها بخاطر مشتی حرف؟ چه نمایشنامه به ظاهر بزرگی و چه بازیگران مبهوتی، چه صحنهپردازی نامربوطی اما کارگردان این نمایشنامه را تنها برای شاه و دربار نوشته بود و اجرا میکرد بیآنکه اهمیتی دهد که مردم هم تماشا میکنند.
صحنه کافه قناری تنها برای از کاه کوهی ساختن بود. در این سناریو فرض بر این بود که نام من به عنوان نفر سیزدهم گروه و رابط چریکها و تهیهکننده اسلحه که در درگیری کشته شده بود به این پرونده اضافه میشد. تنها دانای ماجرا و شاهد واقعی از بین میرفت تا حتی چهل سال بعد هم این خطوط نوشته نشود. روی این پرونده سلاحهای مدرن و ابزار جنگی و پیچیده قرار میگرفت و باز ساواک همه چیز را همین گونه پیش میبرد که برد. ثابتی عاشق سناریو خود بود. فرصتی استثنایی بود تا اهمیت خود را به شاه و دربار نشان دهد و علیرغم تمام توخالی بودن این پرونده باز هم توانست نشان دهد. این بار شاید توجیه داشت که دادگاه علنی باشد. طرح عملیات ربودن ولیعهد به سازمانی مسلح منتسب میشد و اعضای گروه مهرههای تدارکاتی و عملیاتی معرفی میشدند که تا نزدیکیهای شاه و فرح و ولیعهد رسیده بودند. باز هم دوربینهای تلویزیون و روزنامهنگاران میآمدند. شاید آری و شاید نه باز کسانی با اعتماد به تهی بودن و بیاساس بودن پرونده و اینکه «هرگز فکر نمیکردند که رژیم بتواند آنها را به خاطر حرف خشک و خالی اعدام کند» و یا در انتخاب بودن یا نبودن با دفاع جانانه خود از مارکسیسم و خلق و چریکهای فدایی به واقعی بودن این سناریو از پیش نوشتهشده جان میبخشیدند و دیگران نیز اعتراف میکردند که در عالم خیالات و در زمانی هرچند دور، طنابی هر چند پوسیده را برای به دار زدن اعضای خاندان سلطنتی در ذهن خویش بافته است اما روی میز دادگاه این بار سلاح بود و ردی از خون و درگیری و کشته شدن حین فرار یکی از زندانیان سابقهدار و از اعضای موثر گروه مرتبط با چریکها و همه چیز توامان به این پرونده برای شاه و ملت رنگ و بوی دیگری میداد. همه چیز واقعیتر به نظر میرسید، حتی برای خود آقایان، و تاریخ قدیسین جنبش چپ به گونهای دیگر نوشته میشد.
تاریخ و حوادث روی داده در چهل سال سپری شده، احادیث و روایات نوشته شده بر این پرونده و حواشی آن، قدیس و قهرمانپروریها و خود قهرمانپنداریها، نامها و ننگها، تاویلات و تفسیرات و داستانسراییها، شخصیتهای مرتبط با این پرونده، نظریهپردازان و فرضیهسازان، پهلوان پنبهها و قهرمانان اسبهای چوبین همه گویا و نمونههایی از قربانیان یک جامعه بیمار بدست میدهند. جامعهای که بارزترین خصوصیت آن داشتن نخبگانی است متعصب و عاشق افکار و عقاید و فرضیات خود که حقایق را نه آنطور که هست بل آنطور که مایلند میبینند و این محدود به روشنفکران و نخبگان چپ نیست. پرویز ثابتی نیز «در دامگه حادثه» صحنه مکالمات کافه قناری را به یاد نمیآورد. همچون خاطرهای تلخ دلش نمیخواهد که به یاد آورد. بدترین اجرا در مهمترین صحنه از سناریوی بسیار ماهرانه او. آینهای تا به گذشتهها و سازمان خود نظری دوباره کند و در بیان علل سقوط سلطنت به یاد آورد.
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان
دیدگاه خوانندگان
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
متاسفانه جاه طلبی سران ساواک از یک طرف ، آرمان های کودکانه و گاهی احمقانه روشنفکران ایران ، دروغ و اتهامات ،و غیره از طرف دیگر باعث شد که شکافی احساسی و بدبینی بین رژیم پهلوی و مردم بوجود بیاید ، دادگاه گلسرخی بسیار به رژیم و شخص اول مملکت ضربه زد ، دکتر کوروش لاشایی از مارکسیست های قدیمی که بعد از دستگیری به عقاید خودش پشت کرد و طرفدار شاه شد ، او در خاطرات خودش نوشت که در میهمانی باشکوه دربار شاه دعوت داشت . با دختری جوان روبرو شد و بعنوان احترام گفت به سلامتی شما ، دختر درباری در جواب و با طعنه میگه ؛ به سلامتی گلسرخی ، یعنی حتی در راس کشور هم شکاف بوجود آمده بود ، و گلسرخی قهرمان شده بود
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
۲۵
varied - ریزه، ترکیه
دستش درد نکنه روحش شاد اگر منم اون زمانها بدنیا بودم حتما کمونیستهای وطن فروش را لو میدادم خیانتی که توده ای ها فدایی ها مزاحمین خلق شریعتی و آخوندها به ایران کرده اند در تاریخ دنیا نمونه ندارد اینها خائنین به ملت و میهن خوده بوده و هستند
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۳۸
۴۳
paksan - ایران، ایران
خدا رحمتش کنه که ملت ایران رو از دست اون کمونیستها نجات داد.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۲
۴۲
rey kasravi - لندن ، انگلستان
واقعا این فتانت آدم احمقی بوده توی سالهایی که چریکهای فدایی و مجاهدین خلق را به را افسران ارتش شاهنشاهی، سفیران و وزرای خارجی را در ایران ترور می کردند و امثال محسن مخملباف ها با چاقو به پاسبان های محل حمله می بردند و یا عده ای تند رو خر مذهب کسروی ها را تیکه تیکه می کردند و مسیر اردن لیبی عراق پاریس لبنان برای امثال قطب زاده و طباطبائی ها و چمران شده بود مسیر تهران جمکران این جوانان چپولکی بی خرد شعار دیوانه تصمیم به گروگان گیری ولیعهد کشوری می کنند که هزاران سال پادشاهی بوده و این فتانت بی شعور میاد چندین بار می گی چرا از کاه کوه کندند خوب مردک بی خرد دوستان دیوانه کمونیست عاشق کربلا می خواستند ولیعهد یکی از کشورهای کلیدی و مهم دنیا در اون زمان را گروگان بگیرند و جانش و در خطر بیاندازند اونوقت تو چه انتظاری داشتی؟الان یه رادیکال تندرو اسلامیست بیاد ولیعهد بریتانیا را گروگان بگیر پلیس و امنیت آین کشور تمام شعر لندن و انگلیس اروپا را قوروق می کنند و هزاران نفر را دستگیر و حتی شاید وارد جنگ با کشور ثالث بشن.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۱:۲۲
۴۵
antifascism - تهران، ایران
نمیدونم پیامم سیو شد یا نه اما تکرار میکنم وقتی فردی فارق از مبارزات سیاسی در مهمونی دربار از مخالف شاه تمجید میکنه یعنی اون شاه ایرادات شدیدی مثل خود ستادی و ستمگری داره. اگر کسی رو تحقیر کنیم تا عمر داره از ما متنفر میشه. نظامهای طبقاتی کاملا تحقیرگر هستن. جمهوری اسلامی فقط اسمش جمهوریه و کاملا نظام طبقاتی هست.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۲:۱۰
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
گرامی تمامی دنیا طبقاتی است . و اتفاقا مشکل مردم دنیا بطور عموم نه طبقاتی بودن جامعه ؛ بلکه در این است که چرا خودشان جو طبقه غنی و مرفه نیستند . اینکه سران احزاب چپ ایران بعد از کشتار ۶۷ به شوروی پناه بردند و بعد همه گی رهسپار غرب کاپیتالیستی شدند قابل توجه است .
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۵
۴۸
maradona - براتیسلاوا، اسلوواکی
یادمه تو جلسه دادگاه یه ریز مثل دودکش کارخونه سیگار می کشید و می گفت من فقط یه بولتن نویس معمولی بودم مگه نمی گفتن همه اعضا اون دادگاه رو به. از محاکمه اعدام کردن پس چرا این زنده موند؟
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۶
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
1- عاطفه گرگین این چنین می گوید: یک بار ما در سال ۱۳۵۰ داشتیم در خیابان ناصرخسرو با هم میرفتیم، کنار خیابان یک جوانی نشسته بود، [بساط] دستفروشی داشت و یک چیزهای کوچکی میفروخت. از این اسلحههای چوبی که برای بروبچهها درست میکنند. خسرو رفت به او گفت اینها چیه میفروشی؟ گفت اسباببازی است و دارم میفروشم، باید درآمد داشته باشم. گفت میدانی، تو اینها را بفروشی بچهها یاد میگیرند از حالا توی دستشان اینجور چیزها را بگیرند و بعد که بزرگ میشوند، به این اسلحه فکر میکنند و اینها.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۹
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
۲-خانم گرگین ادامه می دهد. ببینید: خسرو در مملکتی زندگی میکرد که میهنش بود. در ایرانی که همه مسلمان بودند. حتی همان پادشاه مملکت همهاش خواب میدید که رفتم حضرت علی را دیدم، میرفت حرم حضرت رضا، مرتب خواب امام زمان را میدید و اینها را میگفت. توی «پاسخ به تاریخ» همه اینها را نوشته. [خسرو] در یک چنین شرایطی رشد کرده و بزرگ شده بود، خانوادهاش هم مذهبی بودند. پدربزرگش مخصوصاً در قم زندگی میکرد و آیتالله بوده!
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۱
۴۵
antifascism - تهران، ایران
طبقات داریم تا طبقات. فاصله ها رو ببین برادر. دنیا برای این ه وجود نیومده که یه عده فقط عیش و نوش کنن و یه عده فقط درد و رنج بکشن. آدمها گیریم حقشونه درد و رنج بکشن پس حیوانات بی گناه چی! اونها چطوری در این رقابت طبقاتی زندگی کنن. دنیا باید صاحب قانون جهانی بشه و بساط حکومتها و مرزها برچیده بشه. تهش همینه. تمام این رفتارهای قومی قبیله ای و نخبه ای هم فقط برای سواستفاده و غلبه بیشتر بر دیگری هست و عملا جرم محسوب میشه. یکی از ابزارهای فاشیستهای ناسیونالیت مثل فارسیسم هم تحریف همه گیر تاریخه تا صاحب همه چی باشن. مدل آخوندی این فاشیسم فارسیسم هم تکیه بر مذهب شیعه هست.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۶
۴۵
antifascism - تهران، ایران
طبقات داریم تا طبقات. فاصله ها رو ببین برادر. دنیا برای این ه وجود نیومده که یه عده فقط عیش و نوش کنن و یه عده فقط درد و رنج بکشن. آدمها گیریم حقشونه درد و رنج بکشن پس حیوانات بی گناه چی! اونها چطوری در این رقابت طبقاتی زندگی کنن. دنیا باید صاحب قانون جهانی بشه و بساط حکومتها و مرزها برچیده بشه. تهش همینه. تمام این رفتارهای قومی قبیله ای و نخبه ای هم فقط برای سواستفاده و غلبه بیشتر بر دیگری هست و عملا جرم محسوب میشه. یکی از ابزارهای فاشیستهای ناسیونالیت مثل فارسیسم هم تحریف همه گیر تاریخه تا صاحب همه چی باشن. مدل آخوندی این فاشیسم فارسیسم هم تکیه بر مذهب شیعه هست.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۶
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
۲-خانم گرگین ادامه می دهد. ببینید: خسرو در مملکتی زندگی میکرد که میهنش بود. در ایرانی که همه مسلمان بودند. حتی همان پادشاه مملکت همهاش خواب میدید که رفتم حضرت علی را دیدم، میرفت حرم حضرت رضا، مرتب خواب امام زمان را میدید و اینها را میگفت. توی «پاسخ به تاریخ» همه اینها را نوشته. [خسرو] در یک چنین شرایطی رشد کرده و بزرگ شده بود، خانوادهاش هم مذهبی بودند. پدربزرگش مخصوصاً در قم زندگی میکرد و آیتالله بوده!
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۱
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
1- عاطفه گرگین این چنین می گوید: یک بار ما در سال ۱۳۵۰ داشتیم در خیابان ناصرخسرو با هم میرفتیم، کنار خیابان یک جوانی نشسته بود، [بساط] دستفروشی داشت و یک چیزهای کوچکی میفروخت. از این اسلحههای چوبی که برای بروبچهها درست میکنند. خسرو رفت به او گفت اینها چیه میفروشی؟ گفت اسباببازی است و دارم میفروشم، باید درآمد داشته باشم. گفت میدانی، تو اینها را بفروشی بچهها یاد میگیرند از حالا توی دستشان اینجور چیزها را بگیرند و بعد که بزرگ میشوند، به این اسلحه فکر میکنند و اینها.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۹
۴۸
maradona - براتیسلاوا، اسلوواکی
یادمه تو جلسه دادگاه یه ریز مثل دودکش کارخونه سیگار می کشید و می گفت من فقط یه بولتن نویس معمولی بودم مگه نمی گفتن همه اعضا اون دادگاه رو به. از محاکمه اعدام کردن پس چرا این زنده موند؟
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۶
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
گرامی تمامی دنیا طبقاتی است . و اتفاقا مشکل مردم دنیا بطور عموم نه طبقاتی بودن جامعه ؛ بلکه در این است که چرا خودشان جو طبقه غنی و مرفه نیستند . اینکه سران احزاب چپ ایران بعد از کشتار ۶۷ به شوروی پناه بردند و بعد همه گی رهسپار غرب کاپیتالیستی شدند قابل توجه است .
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۵
۴۵
antifascism - تهران، ایران
نمیدونم پیامم سیو شد یا نه اما تکرار میکنم وقتی فردی فارق از مبارزات سیاسی در مهمونی دربار از مخالف شاه تمجید میکنه یعنی اون شاه ایرادات شدیدی مثل خود ستادی و ستمگری داره. اگر کسی رو تحقیر کنیم تا عمر داره از ما متنفر میشه. نظامهای طبقاتی کاملا تحقیرگر هستن. جمهوری اسلامی فقط اسمش جمهوریه و کاملا نظام طبقاتی هست.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۲:۱۰
۴۲
rey kasravi - لندن ، انگلستان
واقعا این فتانت آدم احمقی بوده توی سالهایی که چریکهای فدایی و مجاهدین خلق را به را افسران ارتش شاهنشاهی، سفیران و وزرای خارجی را در ایران ترور می کردند و امثال محسن مخملباف ها با چاقو به پاسبان های محل حمله می بردند و یا عده ای تند رو خر مذهب کسروی ها را تیکه تیکه می کردند و مسیر اردن لیبی عراق پاریس لبنان برای امثال قطب زاده و طباطبائی ها و چمران شده بود مسیر تهران جمکران این جوانان چپولکی بی خرد شعار دیوانه تصمیم به گروگان گیری ولیعهد کشوری می کنند که هزاران سال پادشاهی بوده و این فتانت بی شعور میاد چندین بار می گی چرا از کاه کوه کندند خوب مردک بی خرد دوستان دیوانه کمونیست عاشق کربلا می خواستند ولیعهد یکی از کشورهای کلیدی و مهم دنیا در اون زمان را گروگان بگیرند و جانش و در خطر بیاندازند اونوقت تو چه انتظاری داشتی؟الان یه رادیکال تندرو اسلامیست بیاد ولیعهد بریتانیا را گروگان بگیر پلیس و امنیت آین کشور تمام شعر لندن و انگلیس اروپا را قوروق می کنند و هزاران نفر را دستگیر و حتی شاید وارد جنگ با کشور ثالث بشن.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۱:۲۲
۴۳
paksan - ایران، ایران
خدا رحمتش کنه که ملت ایران رو از دست اون کمونیستها نجات داد.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۲
۲۵
varied - ریزه، ترکیه
دستش درد نکنه روحش شاد اگر منم اون زمانها بدنیا بودم حتما کمونیستهای وطن فروش را لو میدادم خیانتی که توده ای ها فدایی ها مزاحمین خلق شریعتی و آخوندها به ایران کرده اند در تاریخ دنیا نمونه ندارد اینها خائنین به ملت و میهن خوده بوده و هستند
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۳۸
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
متاسفانه جاه طلبی سران ساواک از یک طرف ، آرمان های کودکانه و گاهی احمقانه روشنفکران ایران ، دروغ و اتهامات ،و غیره از طرف دیگر باعث شد که شکافی احساسی و بدبینی بین رژیم پهلوی و مردم بوجود بیاید ، دادگاه گلسرخی بسیار به رژیم و شخص اول مملکت ضربه زد ، دکتر کوروش لاشایی از مارکسیست های قدیمی که بعد از دستگیری به عقاید خودش پشت کرد و طرفدار شاه شد ، او در خاطرات خودش نوشت که در میهمانی باشکوه دربار شاه دعوت داشت . با دختری جوان روبرو شد و بعنوان احترام گفت به سلامتی شما ، دختر درباری در جواب و با طعنه میگه ؛ به سلامتی گلسرخی ، یعنی حتی در راس کشور هم شکاف بوجود آمده بود ، و گلسرخی قهرمان شده بود
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
متاسفانه جاه طلبی سران ساواک از یک طرف ، آرمان های کودکانه و گاهی احمقانه روشنفکران ایران ، دروغ و اتهامات ،و غیره از طرف دیگر باعث شد که شکافی احساسی و بدبینی بین رژیم پهلوی و مردم بوجود بیاید ، دادگاه گلسرخی بسیار به رژیم و شخص اول مملکت ضربه زد ، دکتر کوروش لاشایی از مارکسیست های قدیمی که بعد از دستگیری به عقاید خودش پشت کرد و طرفدار شاه شد ، او در خاطرات خودش نوشت که در میهمانی باشکوه دربار شاه دعوت داشت . با دختری جوان روبرو شد و بعنوان احترام گفت به سلامتی شما ، دختر درباری در جواب و با طعنه میگه ؛ به سلامتی گلسرخی ، یعنی حتی در راس کشور هم شکاف بوجود آمده بود ، و گلسرخی قهرمان شده بود
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
۲۵
varied - ریزه، ترکیه
دستش درد نکنه روحش شاد اگر منم اون زمانها بدنیا بودم حتما کمونیستهای وطن فروش را لو میدادم خیانتی که توده ای ها فدایی ها مزاحمین خلق شریعتی و آخوندها به ایران کرده اند در تاریخ دنیا نمونه ندارد اینها خائنین به ملت و میهن خوده بوده و هستند
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۳۸
۴۳
paksan - ایران، ایران
خدا رحمتش کنه که ملت ایران رو از دست اون کمونیستها نجات داد.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۲
۴۲
rey kasravi - لندن ، انگلستان
واقعا این فتانت آدم احمقی بوده توی سالهایی که چریکهای فدایی و مجاهدین خلق را به را افسران ارتش شاهنشاهی، سفیران و وزرای خارجی را در ایران ترور می کردند و امثال محسن مخملباف ها با چاقو به پاسبان های محل حمله می بردند و یا عده ای تند رو خر مذهب کسروی ها را تیکه تیکه می کردند و مسیر اردن لیبی عراق پاریس لبنان برای امثال قطب زاده و طباطبائی ها و چمران شده بود مسیر تهران جمکران این جوانان چپولکی بی خرد شعار دیوانه تصمیم به گروگان گیری ولیعهد کشوری می کنند که هزاران سال پادشاهی بوده و این فتانت بی شعور میاد چندین بار می گی چرا از کاه کوه کندند خوب مردک بی خرد دوستان دیوانه کمونیست عاشق کربلا می خواستند ولیعهد یکی از کشورهای کلیدی و مهم دنیا در اون زمان را گروگان بگیرند و جانش و در خطر بیاندازند اونوقت تو چه انتظاری داشتی؟الان یه رادیکال تندرو اسلامیست بیاد ولیعهد بریتانیا را گروگان بگیر پلیس و امنیت آین کشور تمام شعر لندن و انگلیس اروپا را قوروق می کنند و هزاران نفر را دستگیر و حتی شاید وارد جنگ با کشور ثالث بشن.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۱:۲۲
۴۵
antifascism - تهران، ایران
نمیدونم پیامم سیو شد یا نه اما تکرار میکنم وقتی فردی فارق از مبارزات سیاسی در مهمونی دربار از مخالف شاه تمجید میکنه یعنی اون شاه ایرادات شدیدی مثل خود ستادی و ستمگری داره. اگر کسی رو تحقیر کنیم تا عمر داره از ما متنفر میشه. نظامهای طبقاتی کاملا تحقیرگر هستن. جمهوری اسلامی فقط اسمش جمهوریه و کاملا نظام طبقاتی هست.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۲:۱۰
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
گرامی تمامی دنیا طبقاتی است . و اتفاقا مشکل مردم دنیا بطور عموم نه طبقاتی بودن جامعه ؛ بلکه در این است که چرا خودشان جو طبقه غنی و مرفه نیستند . اینکه سران احزاب چپ ایران بعد از کشتار ۶۷ به شوروی پناه بردند و بعد همه گی رهسپار غرب کاپیتالیستی شدند قابل توجه است .
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۵
۴۸
maradona - براتیسلاوا، اسلوواکی
یادمه تو جلسه دادگاه یه ریز مثل دودکش کارخونه سیگار می کشید و می گفت من فقط یه بولتن نویس معمولی بودم مگه نمی گفتن همه اعضا اون دادگاه رو به. از محاکمه اعدام کردن پس چرا این زنده موند؟
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۶
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
1- عاطفه گرگین این چنین می گوید: یک بار ما در سال ۱۳۵۰ داشتیم در خیابان ناصرخسرو با هم میرفتیم، کنار خیابان یک جوانی نشسته بود، [بساط] دستفروشی داشت و یک چیزهای کوچکی میفروخت. از این اسلحههای چوبی که برای بروبچهها درست میکنند. خسرو رفت به او گفت اینها چیه میفروشی؟ گفت اسباببازی است و دارم میفروشم، باید درآمد داشته باشم. گفت میدانی، تو اینها را بفروشی بچهها یاد میگیرند از حالا توی دستشان اینجور چیزها را بگیرند و بعد که بزرگ میشوند، به این اسلحه فکر میکنند و اینها.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۹
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
۲-خانم گرگین ادامه می دهد. ببینید: خسرو در مملکتی زندگی میکرد که میهنش بود. در ایرانی که همه مسلمان بودند. حتی همان پادشاه مملکت همهاش خواب میدید که رفتم حضرت علی را دیدم، میرفت حرم حضرت رضا، مرتب خواب امام زمان را میدید و اینها را میگفت. توی «پاسخ به تاریخ» همه اینها را نوشته. [خسرو] در یک چنین شرایطی رشد کرده و بزرگ شده بود، خانوادهاش هم مذهبی بودند. پدربزرگش مخصوصاً در قم زندگی میکرد و آیتالله بوده!
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۱
۴۵
antifascism - تهران، ایران
طبقات داریم تا طبقات. فاصله ها رو ببین برادر. دنیا برای این ه وجود نیومده که یه عده فقط عیش و نوش کنن و یه عده فقط درد و رنج بکشن. آدمها گیریم حقشونه درد و رنج بکشن پس حیوانات بی گناه چی! اونها چطوری در این رقابت طبقاتی زندگی کنن. دنیا باید صاحب قانون جهانی بشه و بساط حکومتها و مرزها برچیده بشه. تهش همینه. تمام این رفتارهای قومی قبیله ای و نخبه ای هم فقط برای سواستفاده و غلبه بیشتر بر دیگری هست و عملا جرم محسوب میشه. یکی از ابزارهای فاشیستهای ناسیونالیت مثل فارسیسم هم تحریف همه گیر تاریخه تا صاحب همه چی باشن. مدل آخوندی این فاشیسم فارسیسم هم تکیه بر مذهب شیعه هست.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۶
۲۵
varied - ریزه، ترکیه
دستش درد نکنه روحش شاد اگر منم اون زمانها بدنیا بودم حتما کمونیستهای وطن فروش را لو میدادم خیانتی که توده ای ها فدایی ها مزاحمین خلق شریعتی و آخوندها به ایران کرده اند در تاریخ دنیا نمونه ندارد اینها خائنین به ملت و میهن خوده بوده و هستند
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۳۸
۴۳
paksan - ایران، ایران
خدا رحمتش کنه که ملت ایران رو از دست اون کمونیستها نجات داد.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۲
۴۲
rey kasravi - لندن ، انگلستان
واقعا این فتانت آدم احمقی بوده توی سالهایی که چریکهای فدایی و مجاهدین خلق را به را افسران ارتش شاهنشاهی، سفیران و وزرای خارجی را در ایران ترور می کردند و امثال محسن مخملباف ها با چاقو به پاسبان های محل حمله می بردند و یا عده ای تند رو خر مذهب کسروی ها را تیکه تیکه می کردند و مسیر اردن لیبی عراق پاریس لبنان برای امثال قطب زاده و طباطبائی ها و چمران شده بود مسیر تهران جمکران این جوانان چپولکی بی خرد شعار دیوانه تصمیم به گروگان گیری ولیعهد کشوری می کنند که هزاران سال پادشاهی بوده و این فتانت بی شعور میاد چندین بار می گی چرا از کاه کوه کندند خوب مردک بی خرد دوستان دیوانه کمونیست عاشق کربلا می خواستند ولیعهد یکی از کشورهای کلیدی و مهم دنیا در اون زمان را گروگان بگیرند و جانش و در خطر بیاندازند اونوقت تو چه انتظاری داشتی؟الان یه رادیکال تندرو اسلامیست بیاد ولیعهد بریتانیا را گروگان بگیر پلیس و امنیت آین کشور تمام شعر لندن و انگلیس اروپا را قوروق می کنند و هزاران نفر را دستگیر و حتی شاید وارد جنگ با کشور ثالث بشن.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۱:۲۲
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
1- عاطفه گرگین این چنین می گوید: یک بار ما در سال ۱۳۵۰ داشتیم در خیابان ناصرخسرو با هم میرفتیم، کنار خیابان یک جوانی نشسته بود، [بساط] دستفروشی داشت و یک چیزهای کوچکی میفروخت. از این اسلحههای چوبی که برای بروبچهها درست میکنند. خسرو رفت به او گفت اینها چیه میفروشی؟ گفت اسباببازی است و دارم میفروشم، باید درآمد داشته باشم. گفت میدانی، تو اینها را بفروشی بچهها یاد میگیرند از حالا توی دستشان اینجور چیزها را بگیرند و بعد که بزرگ میشوند، به این اسلحه فکر میکنند و اینها.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۹
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
متاسفانه جاه طلبی سران ساواک از یک طرف ، آرمان های کودکانه و گاهی احمقانه روشنفکران ایران ، دروغ و اتهامات ،و غیره از طرف دیگر باعث شد که شکافی احساسی و بدبینی بین رژیم پهلوی و مردم بوجود بیاید ، دادگاه گلسرخی بسیار به رژیم و شخص اول مملکت ضربه زد ، دکتر کوروش لاشایی از مارکسیست های قدیمی که بعد از دستگیری به عقاید خودش پشت کرد و طرفدار شاه شد ، او در خاطرات خودش نوشت که در میهمانی باشکوه دربار شاه دعوت داشت . با دختری جوان روبرو شد و بعنوان احترام گفت به سلامتی شما ، دختر درباری در جواب و با طعنه میگه ؛ به سلامتی گلسرخی ، یعنی حتی در راس کشور هم شکاف بوجود آمده بود ، و گلسرخی قهرمان شده بود
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
۲-خانم گرگین ادامه می دهد. ببینید: خسرو در مملکتی زندگی میکرد که میهنش بود. در ایرانی که همه مسلمان بودند. حتی همان پادشاه مملکت همهاش خواب میدید که رفتم حضرت علی را دیدم، میرفت حرم حضرت رضا، مرتب خواب امام زمان را میدید و اینها را میگفت. توی «پاسخ به تاریخ» همه اینها را نوشته. [خسرو] در یک چنین شرایطی رشد کرده و بزرگ شده بود، خانوادهاش هم مذهبی بودند. پدربزرگش مخصوصاً در قم زندگی میکرد و آیتالله بوده!
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۱
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
گرامی تمامی دنیا طبقاتی است . و اتفاقا مشکل مردم دنیا بطور عموم نه طبقاتی بودن جامعه ؛ بلکه در این است که چرا خودشان جو طبقه غنی و مرفه نیستند . اینکه سران احزاب چپ ایران بعد از کشتار ۶۷ به شوروی پناه بردند و بعد همه گی رهسپار غرب کاپیتالیستی شدند قابل توجه است .
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۵
۴۸
maradona - براتیسلاوا، اسلوواکی
یادمه تو جلسه دادگاه یه ریز مثل دودکش کارخونه سیگار می کشید و می گفت من فقط یه بولتن نویس معمولی بودم مگه نمی گفتن همه اعضا اون دادگاه رو به. از محاکمه اعدام کردن پس چرا این زنده موند؟
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۶
۴۵
antifascism - تهران، ایران
طبقات داریم تا طبقات. فاصله ها رو ببین برادر. دنیا برای این ه وجود نیومده که یه عده فقط عیش و نوش کنن و یه عده فقط درد و رنج بکشن. آدمها گیریم حقشونه درد و رنج بکشن پس حیوانات بی گناه چی! اونها چطوری در این رقابت طبقاتی زندگی کنن. دنیا باید صاحب قانون جهانی بشه و بساط حکومتها و مرزها برچیده بشه. تهش همینه. تمام این رفتارهای قومی قبیله ای و نخبه ای هم فقط برای سواستفاده و غلبه بیشتر بر دیگری هست و عملا جرم محسوب میشه. یکی از ابزارهای فاشیستهای ناسیونالیت مثل فارسیسم هم تحریف همه گیر تاریخه تا صاحب همه چی باشن. مدل آخوندی این فاشیسم فارسیسم هم تکیه بر مذهب شیعه هست.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۶
۴۵
antifascism - تهران، ایران
نمیدونم پیامم سیو شد یا نه اما تکرار میکنم وقتی فردی فارق از مبارزات سیاسی در مهمونی دربار از مخالف شاه تمجید میکنه یعنی اون شاه ایرادات شدیدی مثل خود ستادی و ستمگری داره. اگر کسی رو تحقیر کنیم تا عمر داره از ما متنفر میشه. نظامهای طبقاتی کاملا تحقیرگر هستن. جمهوری اسلامی فقط اسمش جمهوریه و کاملا نظام طبقاتی هست.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۲:۱۰
۴۵
antifascism - تهران، ایران
نمیدونم پیامم سیو شد یا نه اما تکرار میکنم وقتی فردی فارق از مبارزات سیاسی در مهمونی دربار از مخالف شاه تمجید میکنه یعنی اون شاه ایرادات شدیدی مثل خود ستادی و ستمگری داره. اگر کسی رو تحقیر کنیم تا عمر داره از ما متنفر میشه. نظامهای طبقاتی کاملا تحقیرگر هستن. جمهوری اسلامی فقط اسمش جمهوریه و کاملا نظام طبقاتی هست.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۲:۱۰
۴۵
antifascism - تهران، ایران
طبقات داریم تا طبقات. فاصله ها رو ببین برادر. دنیا برای این ه وجود نیومده که یه عده فقط عیش و نوش کنن و یه عده فقط درد و رنج بکشن. آدمها گیریم حقشونه درد و رنج بکشن پس حیوانات بی گناه چی! اونها چطوری در این رقابت طبقاتی زندگی کنن. دنیا باید صاحب قانون جهانی بشه و بساط حکومتها و مرزها برچیده بشه. تهش همینه. تمام این رفتارهای قومی قبیله ای و نخبه ای هم فقط برای سواستفاده و غلبه بیشتر بر دیگری هست و عملا جرم محسوب میشه. یکی از ابزارهای فاشیستهای ناسیونالیت مثل فارسیسم هم تحریف همه گیر تاریخه تا صاحب همه چی باشن. مدل آخوندی این فاشیسم فارسیسم هم تکیه بر مذهب شیعه هست.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۶
۴۸
maradona - براتیسلاوا، اسلوواکی
یادمه تو جلسه دادگاه یه ریز مثل دودکش کارخونه سیگار می کشید و می گفت من فقط یه بولتن نویس معمولی بودم مگه نمی گفتن همه اعضا اون دادگاه رو به. از محاکمه اعدام کردن پس چرا این زنده موند؟
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۶
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
گرامی تمامی دنیا طبقاتی است . و اتفاقا مشکل مردم دنیا بطور عموم نه طبقاتی بودن جامعه ؛ بلکه در این است که چرا خودشان جو طبقه غنی و مرفه نیستند . اینکه سران احزاب چپ ایران بعد از کشتار ۶۷ به شوروی پناه بردند و بعد همه گی رهسپار غرب کاپیتالیستی شدند قابل توجه است .
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۵
۵۰
kurosh-h - گوتنبرگ، سوئد
متاسفانه جاه طلبی سران ساواک از یک طرف ، آرمان های کودکانه و گاهی احمقانه روشنفکران ایران ، دروغ و اتهامات ،و غیره از طرف دیگر باعث شد که شکافی احساسی و بدبینی بین رژیم پهلوی و مردم بوجود بیاید ، دادگاه گلسرخی بسیار به رژیم و شخص اول مملکت ضربه زد ، دکتر کوروش لاشایی از مارکسیست های قدیمی که بعد از دستگیری به عقاید خودش پشت کرد و طرفدار شاه شد ، او در خاطرات خودش نوشت که در میهمانی باشکوه دربار شاه دعوت داشت . با دختری جوان روبرو شد و بعنوان احترام گفت به سلامتی شما ، دختر درباری در جواب و با طعنه میگه ؛ به سلامتی گلسرخی ، یعنی حتی در راس کشور هم شکاف بوجود آمده بود ، و گلسرخی قهرمان شده بود
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
۲-خانم گرگین ادامه می دهد. ببینید: خسرو در مملکتی زندگی میکرد که میهنش بود. در ایرانی که همه مسلمان بودند. حتی همان پادشاه مملکت همهاش خواب میدید که رفتم حضرت علی را دیدم، میرفت حرم حضرت رضا، مرتب خواب امام زمان را میدید و اینها را میگفت. توی «پاسخ به تاریخ» همه اینها را نوشته. [خسرو] در یک چنین شرایطی رشد کرده و بزرگ شده بود، خانوادهاش هم مذهبی بودند. پدربزرگش مخصوصاً در قم زندگی میکرد و آیتالله بوده!
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۱
۱۹
pirzan e irani - استکهلم، سوئد
1- عاطفه گرگین این چنین می گوید: یک بار ما در سال ۱۳۵۰ داشتیم در خیابان ناصرخسرو با هم میرفتیم، کنار خیابان یک جوانی نشسته بود، [بساط] دستفروشی داشت و یک چیزهای کوچکی میفروخت. از این اسلحههای چوبی که برای بروبچهها درست میکنند. خسرو رفت به او گفت اینها چیه میفروشی؟ گفت اسباببازی است و دارم میفروشم، باید درآمد داشته باشم. گفت میدانی، تو اینها را بفروشی بچهها یاد میگیرند از حالا توی دستشان اینجور چیزها را بگیرند و بعد که بزرگ میشوند، به این اسلحه فکر میکنند و اینها.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۶:۳۹
۴۲
rey kasravi - لندن ، انگلستان
واقعا این فتانت آدم احمقی بوده توی سالهایی که چریکهای فدایی و مجاهدین خلق را به را افسران ارتش شاهنشاهی، سفیران و وزرای خارجی را در ایران ترور می کردند و امثال محسن مخملباف ها با چاقو به پاسبان های محل حمله می بردند و یا عده ای تند رو خر مذهب کسروی ها را تیکه تیکه می کردند و مسیر اردن لیبی عراق پاریس لبنان برای امثال قطب زاده و طباطبائی ها و چمران شده بود مسیر تهران جمکران این جوانان چپولکی بی خرد شعار دیوانه تصمیم به گروگان گیری ولیعهد کشوری می کنند که هزاران سال پادشاهی بوده و این فتانت بی شعور میاد چندین بار می گی چرا از کاه کوه کندند خوب مردک بی خرد دوستان دیوانه کمونیست عاشق کربلا می خواستند ولیعهد یکی از کشورهای کلیدی و مهم دنیا در اون زمان را گروگان بگیرند و جانش و در خطر بیاندازند اونوقت تو چه انتظاری داشتی؟الان یه رادیکال تندرو اسلامیست بیاد ولیعهد بریتانیا را گروگان بگیر پلیس و امنیت آین کشور تمام شعر لندن و انگلیس اروپا را قوروق می کنند و هزاران نفر را دستگیر و حتی شاید وارد جنگ با کشور ثالث بشن.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۱:۲۲
۴۳
paksan - ایران، ایران
خدا رحمتش کنه که ملت ایران رو از دست اون کمونیستها نجات داد.
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۲
۲۵
varied - ریزه، ترکیه
دستش درد نکنه روحش شاد اگر منم اون زمانها بدنیا بودم حتما کمونیستهای وطن فروش را لو میدادم خیانتی که توده ای ها فدایی ها مزاحمین خلق شریعتی و آخوندها به ایران کرده اند در تاریخ دنیا نمونه ندارد اینها خائنین به ملت و میهن خوده بوده و هستند
یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۳۸