جانباختن مهسا امینی؛ آیا مهمترین گسل اجتماعی در ایران فعال شده است؟
رأی دهید
جمهوری اسلامی در فصلی تازهای از ناکامیهایش در پاسخگویی به مطالبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه در حال تحول ایران، یکی از مهمترین گسلها و شکافهای یکصد سال اخیر را به لحاظ سیاسی فعال کرده که میتواند آینده این نظام سیاسی را به گونهای دیگر رقم بزند.
آنچه جرقه دور تازه اعتراضات در ایران را زده «مشکلات اقتصادی»، «گرانی بنزین»، «مشکلات معیشتی»، یا «بی آبی» نیست، بلکه این جانباختن مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشت «گشت ارشاد» به دلیل عدم رعایت «حجاب» تحمیلی بود که خشمی عمومی را در جامعه ایران علیه «سبک زندگی» جمهوری اسلامی برانگیخت و باعث شد یکی از مهمترین شکافها و گسلهای اجتماعی در ایران فعال شده و گروههای متنوع اجتماعی را با خود همراه کرده و به نوعی اجماعساز شود.
در اعتراضات اخیر گسل و شکاف اصلی منازعه بین دو «سبک زندگی» سنتی/پیشا مدرن که حکومت آن را به زور در عرصه عمومی اعمال میکند و «سبک زندگی» مدرن که گروههای اجتماعی جدید خواهان آن هستند، در کانون بسیج سیاسی قرار گرفته و یکی از بزرگترین اقلیتهای تحت ستم در جمهوری اسلامی، یعنی زنان، پرچمدار این اعتراضات شده است. در کانون اولیه و روزهای نخست اعتراضات اخیر، نشانههای عصیان علیه «سبک زندگی» تحمیلی جمهوری اسلامی در بسیار از ویدئوهایی مانند برداشتن و آتش زدن روسری و بریدن گیسوان در حضور معترضان تبلور یافته است.
جمهوری اسلامی در بیش از ۴۰ سال گذشته کوشیده است «سبکی از زندگی» را مبتنی یک الگوی سیاسی-فرهنگی سنتی در لفافه یک حکومت دینسالارانه به جامعه در حال تحول ایران تحمیل کند. الگویی مبتنی بر یک نظم و رویکرد فرهنگی که جامعه را فقط فرمانبردار و رعیت میبیند و خود را از طریق آقازادگی، قدرت پرستی، ثروتاندوزی، دروغ و تزویر تثبیت و تکثیر میکند.
نظام جمهوری اسلامی طی چهار دهه گذشته کوشیده است که چنین «سبک از زندگی» سنتی/پیشا مدرن را با هر هزینهای بدون توجه واقعیتهای جامعه ایران امروز تحمیل کند. اما تغییرات بنیادینی در جامعه ایران در ۴۰ سال گذشته از جمله گسترش طبقه متوسط، شهرنشینی، افزایش میزان سواد و دسترسی وسایل و ابزار ارتباطاطی همچون اینترنت روی داده است که دایره توان نظام برای تحمیل «سبک زندگی» مورد نظرش را بیش از هر زمان دیگر محدود کرده است.
تحولات اجتماعی در ایران با مؤلفههای مانند، گسترش شهرنشینی، میزان سواد، درآمد و غیره «سبک زندگی» مدرن را برای بخشهای بزرگی از جامعه ایران ضروری کرده است. نوعی از زندگی که ثقل کانون آن بر پایه «حق» افراد به عنون شهروند بنیان نهاده شده است.
اما همه تاریخ بیش از ۴۰ ساله عمر جمهوری اسلامی بر پایه انکار چنین حقی بنیان نهاد شده است. چرا که «سبک زندگی» مدرن مطالباتی مانند «حق» شهروندی، برابری سیاسی، دموکراسی، حاکمیت مردم و آزادی اجتماعی-فرهنگی به همراه خود دارد. بنابراین، جمهوری اسلامی برای بقای خود چارهای جز انکار تحولات اجتماعی در ایران و اصرار بر اجرای سیاستهایی از این دست نداشته است وگرنه نظام جمهوری اسلامی دچار استحاله میشود.
آنچه تاکنون به جمهوری اسلامی این امکان را داده که با استفاده از ابزار سرکوب مطالبات بر آمده از شکافهای اجتماعی را سرکوب کند، ابعاد و گستره اجتماعی نیروهای بسیج شده حول این مطالبات بود. در اعتراضات گذشته، شکافهای اجتماعی و مطالباتی محدود در حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شکل گرفته بودند که توان همگرایی و همراه کردن گروههای بیشتر اجتماعی را با خود نداشتند و همین باعث می شد که جمهوری اسلامی بتواند آنها را سرکوب کند.
اما اعتراضات اخیر در چند محور با اعتراضات گذشته متفاوت هستند که گستره و تنوع اعتراضات اخیر را نشان میدهد. بسیج انجام شده حول مطالبات اعتراضات اخیر بیانگر یک شکاف عمیق اجتماعی بین حکومت و جامعه در ایران امروز است.
تمایز اعتراضات اخیر
آنچه در اعتراضات اخیر در ایران به ویژه در خصوص زنان در حال وقوع است، یک جنبش اجتماعی برای تثبیت «حق» تعیین سرنوشت است. مطالبات، آرایش نیروهای حاضر و پیش برنده و گستردگی جغرافیایی این اعتراضات تمایز این اعتراضات را با اعتراضاتی مانند جنبش دانشجویی ۱۳۷۷، جنبش سبز ۱۳۸۸ و اعتراضات معیشتی و اقتصادی ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ نشان میدهد.
شعار محوری «زن، زندگی، آزادی» بیانگر گفتمان و مطالبه اصلی اعتراضی اخیر است که بر پایه «حق» اساسی شهروندی بنیان نهاده شده است. در «شیوه زندگی» مدرن، زن یک شهروند است که اجازه دارد خودش در خصوص پوشش و دیگر حقوقش تصمیم بگیرد. چنین مطالبهای به روشنی تمایز خود را با سایر اعتراضات چند دهه اخیر مشخص میکند. حذف پوشش و حجاب اجباری تنها یک گام در فرایند پایان دادن به ستم علیه زنان در جامعه ایران است.
جسارت و حضور دختران و زنان در صف نخست این اعتراضات و نقشی که در تجمعهای اعتراضی ایفا میکنند کمتر در اعتراضات گذشته در ایران سابقه داشته است. نمادهای علنی چنین شعار محوری را میتوان در نمایش رقص برای کندن روسری و یا آتش زدن آن دید. تصاویر ویدئویی بسیاری از ایستادن دختران و زنان در برابر جمعیت معترضان و بریدن گیسوان در روز های اخیر منتشر شده که در تاریخ اعتراضات در ایران بیسابقه است.
انتشار چنین تصاویری از زنان در عرصه عمومی، باعث آزاد شدن نیروی بیشتری از زنان در عرصه اجتماعی خواهد شد و به دختران و زنان جسارت خواهد داد که از «حق» خود دفاع کنند. این زنان دیگر حاضر نیستند این زنجیرها را تحمل کنند و اکنون در خیابانها فروریختن زنجیرها را فریاد میزنند.
زنان تنها گروهی نیستند که در کانون این اعتراضات قرار دارند. هرچند آمار مشخصی از آرایش و نیروهای حاضر در دست نیست، اما مشاهدات عینی و تصاویر ویدئویی منتشر شده در اعتراضات اخیر از نقش پرنگ جوانان به ویژه «دهه هشتادیها» حکایت دارد. گروه اجتماعی که تاب تحمل «سبک زندگی» تحمیلی جمهوری اسلامی در عرصه عمومی را ندارد و سابقه ذهنی سرکوب دهههای گذشته را ندارد.
به عبارت دیگر، میتوان گفت زنان، جوانان دهه هشتادی و کسانی که به «سبک زندگی» جمهوری اسلامی اعتراض دارند در کانون اعتراضات اخیر قرار دارند. البته باید از نظر دور نداشت که به دلیل فقدان احزاب سیاسی در ایران، با ورود گروههای اجتماعی دیگر به اعتراضات کنونی، این احتمال وجود دارد که شعارهای کانونی و آرایش این اعتراضات در روزهای آتی دستخوش تغییر شوند.
طی ۹ روز گذشته جغرافیای جدید و متنوعتری از شهرهایی که به اعتراضات میپیوندند، شکل گرفته است. این بار اعتراضات مختص به شهرهای کوچک یا حاشیهنشینها نیست. یا برعکس، این تنها مراکز جمعیتی بزرگ نیستند که شاهد این اعتراضات هستند. مراکز شهری پرجمعیت در ایران از جمله تهران، تبریز، رشت، مشهد، و همچنین مناطق کمجمعیت یا دور از مرکزی مانند دهلران، قشم، کیش نیز شاهد تظاهرات اعتراضی بودند. شهرهای کردستان و آذربایجان غربی نیز همزمان کانون این اعتراضات بودند. به عبارت دیگر، این بار جغرافیای اعتراضی متنوعتر و گستردهتر از اعتراضات بین سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۴۰۰ بود.
این اعتراضات نوعی همبستگی اعتراضی عمومیتری نسبت به اعتراضات گذشته به همراه داشته و دلیل آن را می بایست به محوریت خشم عمومی نسبت به ستم اجتماعی موجود علیه زنان مرتبط دانست. اعتراضات گذشته از توان فراگیری جغرافیایی کمتری برخوردار بودند، چرا که شعارهای محوری آنها احتمال حمایت مناطق دیگر را کاهش میداد.
فعال شدن گسل اجتماعی سنت و مدرنیته
اصرار نظام جمهوری اسلامی برای اجرای سختگیرانه بخش مربوط به «حجاب شرعی» زنان در قانون مجازاتهای اسلامی مصوب سال ۱۳۷۵ طی این مدت اعتراضات پراکندهای را به همراه داشته بود، اما جانباختن مهسا امینی جرقهای به انبار خشم عمومی زد تا گروههای اجتماعی مختلف علیه آن دست به اعتراض بزنند.
جمهوری اسلامی در رویارویی با مطالبات گروههای مختلف اجتماعی تنها یک راه پیش رو قرار داده و آن هم سرکوب بوده است. در سه دهه اخیر اعتراضات متعددی در جامعه روی داده که هریک مطالبهای را داشتهاند، ولی جمهوری اسلامی تنها از خشونت برای پایان دادن به این اعتراضات استفاده کرده است.
گسلها و شکافهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی فرهنگی، قومی، و مذهبی در طول عمر جمهوری اسلامی باعث بسیج سیاسی شدهاند، اما از آنجا که حکومت احزاب سیاسی را کاملاً از عرصه عمومی محو کرده، چنین مطالباتی مسکوت گذاشته شدهاند و کمتر دستاوردی را تثبیت کردهاند. از نخستین روزهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ جامعه شاهد طرح مطالباتی از جمله زنان علیه حجاب، اقلیت قومی برای به رسمیت شناخته شدن، کارگران، معلمان برای حقوق خود بوده است، ولی کمتر این مطالبات به نتیجه رسیدهاند.
اما چرا اعتراضات اخیر میتواند سرنوشت متفاوتی را رقم بزند؟ نظام جمهوری اسلامی در مقابله با مطالبات و خواسته گروههای اجتماعی در گذشته به رغم با مشکلات توانسته بود آنها را سرکوب کند. اما اعتراضات اخیر ریشه در مطالبات و گسل اجتماعی دارد که از پتانسیل گستردهتری برای بسیج سیاسی و اجتماعی برخوردار است که سرکوب آن از توان جمهوری اسلامی خارج است.
اصرار نظام جمهوری اسلامی بر تداوم رویارویی و سرکوب مطالبات اجتماعی حول محور «سبک زندگی» نه تنها باعث عقبنشینی و تضعیف نیروهای پیش برنده اجتماعی آن نمیشود، بلکه ضریب خطاها و اشتباههای «مهلک» این نظام را افزایش خواهد داد.
جان باختن مهسا امینی در بازداشت «گشت ارشاد» جرقهای بود برای بیدار شدن گسل اجتماعی و مطالبات اساسی در جامعه امروز ایران. به عبارت دیگر، در غیاب احزاب سیاسی در ایران، این خود نظام جمهوری اسلامی بود که زمینه همگرایی تمامی گروههای مخالف «سبک زندگی» پیشا مدرن را که حکومت مبلغ آن است، برای حضور در خیابان فراهم کرد.
جمهوری اسلامی به نمادی از یک نظام سیاسی بدل شده که با همه عناصر صورتبندی اجتماعی مدرن در جنگ است. بنابراین، گستره اجتماعی معترضان به نظام جمهوری اسلامی این بار بسیار گستردهتر و متنوعتر از تمامی اعتراضات قبلی است و سرکوب آن باعث خاموشی این مطالبات نخواهد شد. بلکه حضور در خیابانها باعث خواهد شد پنجره برای ورود دیگر گروههای اجتماعی برای طرح مطالباتشان فراهم شود.
دیکتاتورها با اشتباهات خود جرقه رویدادهایی را میزنند که قادر نیستند آن را جمع کنند. اشتباهاتی که مردم لب جان رسیده را وادار میکند دست به اقدام بزنند، حتی اگر بدانند شانس کمی برای موفقیت اقدام آنها وجود دارد. اما وقتی افراد در خیابان به اعتراض میپیوند دیگر فرد نیستند، بلکه بخشی از توده بزرگی هستند که هدف مشترکی را دنبال میکنند. جانباختن مهسا جرقه فعال شدن تحولی اجتماعی را زده که پتانسیل ایجاد تغییر برای گذار از «سبک زندگی» سنتی/پیشا مدرن را در عرصه عمومی ایران دارد.
آنچه جرقه دور تازه اعتراضات در ایران را زده «مشکلات اقتصادی»، «گرانی بنزین»، «مشکلات معیشتی»، یا «بی آبی» نیست، بلکه این جانباختن مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشت «گشت ارشاد» به دلیل عدم رعایت «حجاب» تحمیلی بود که خشمی عمومی را در جامعه ایران علیه «سبک زندگی» جمهوری اسلامی برانگیخت و باعث شد یکی از مهمترین شکافها و گسلهای اجتماعی در ایران فعال شده و گروههای متنوع اجتماعی را با خود همراه کرده و به نوعی اجماعساز شود.
در اعتراضات اخیر گسل و شکاف اصلی منازعه بین دو «سبک زندگی» سنتی/پیشا مدرن که حکومت آن را به زور در عرصه عمومی اعمال میکند و «سبک زندگی» مدرن که گروههای اجتماعی جدید خواهان آن هستند، در کانون بسیج سیاسی قرار گرفته و یکی از بزرگترین اقلیتهای تحت ستم در جمهوری اسلامی، یعنی زنان، پرچمدار این اعتراضات شده است. در کانون اولیه و روزهای نخست اعتراضات اخیر، نشانههای عصیان علیه «سبک زندگی» تحمیلی جمهوری اسلامی در بسیار از ویدئوهایی مانند برداشتن و آتش زدن روسری و بریدن گیسوان در حضور معترضان تبلور یافته است.
جمهوری اسلامی در بیش از ۴۰ سال گذشته کوشیده است «سبکی از زندگی» را مبتنی یک الگوی سیاسی-فرهنگی سنتی در لفافه یک حکومت دینسالارانه به جامعه در حال تحول ایران تحمیل کند. الگویی مبتنی بر یک نظم و رویکرد فرهنگی که جامعه را فقط فرمانبردار و رعیت میبیند و خود را از طریق آقازادگی، قدرت پرستی، ثروتاندوزی، دروغ و تزویر تثبیت و تکثیر میکند.
نظام جمهوری اسلامی طی چهار دهه گذشته کوشیده است که چنین «سبک از زندگی» سنتی/پیشا مدرن را با هر هزینهای بدون توجه واقعیتهای جامعه ایران امروز تحمیل کند. اما تغییرات بنیادینی در جامعه ایران در ۴۰ سال گذشته از جمله گسترش طبقه متوسط، شهرنشینی، افزایش میزان سواد و دسترسی وسایل و ابزار ارتباطاطی همچون اینترنت روی داده است که دایره توان نظام برای تحمیل «سبک زندگی» مورد نظرش را بیش از هر زمان دیگر محدود کرده است.
تحولات اجتماعی در ایران با مؤلفههای مانند، گسترش شهرنشینی، میزان سواد، درآمد و غیره «سبک زندگی» مدرن را برای بخشهای بزرگی از جامعه ایران ضروری کرده است. نوعی از زندگی که ثقل کانون آن بر پایه «حق» افراد به عنون شهروند بنیان نهاده شده است.
اما همه تاریخ بیش از ۴۰ ساله عمر جمهوری اسلامی بر پایه انکار چنین حقی بنیان نهاد شده است. چرا که «سبک زندگی» مدرن مطالباتی مانند «حق» شهروندی، برابری سیاسی، دموکراسی، حاکمیت مردم و آزادی اجتماعی-فرهنگی به همراه خود دارد. بنابراین، جمهوری اسلامی برای بقای خود چارهای جز انکار تحولات اجتماعی در ایران و اصرار بر اجرای سیاستهایی از این دست نداشته است وگرنه نظام جمهوری اسلامی دچار استحاله میشود.
آنچه تاکنون به جمهوری اسلامی این امکان را داده که با استفاده از ابزار سرکوب مطالبات بر آمده از شکافهای اجتماعی را سرکوب کند، ابعاد و گستره اجتماعی نیروهای بسیج شده حول این مطالبات بود. در اعتراضات گذشته، شکافهای اجتماعی و مطالباتی محدود در حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شکل گرفته بودند که توان همگرایی و همراه کردن گروههای بیشتر اجتماعی را با خود نداشتند و همین باعث می شد که جمهوری اسلامی بتواند آنها را سرکوب کند.
اما اعتراضات اخیر در چند محور با اعتراضات گذشته متفاوت هستند که گستره و تنوع اعتراضات اخیر را نشان میدهد. بسیج انجام شده حول مطالبات اعتراضات اخیر بیانگر یک شکاف عمیق اجتماعی بین حکومت و جامعه در ایران امروز است.
تمایز اعتراضات اخیر
آنچه در اعتراضات اخیر در ایران به ویژه در خصوص زنان در حال وقوع است، یک جنبش اجتماعی برای تثبیت «حق» تعیین سرنوشت است. مطالبات، آرایش نیروهای حاضر و پیش برنده و گستردگی جغرافیایی این اعتراضات تمایز این اعتراضات را با اعتراضاتی مانند جنبش دانشجویی ۱۳۷۷، جنبش سبز ۱۳۸۸ و اعتراضات معیشتی و اقتصادی ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ نشان میدهد.
شعار محوری «زن، زندگی، آزادی» بیانگر گفتمان و مطالبه اصلی اعتراضی اخیر است که بر پایه «حق» اساسی شهروندی بنیان نهاده شده است. در «شیوه زندگی» مدرن، زن یک شهروند است که اجازه دارد خودش در خصوص پوشش و دیگر حقوقش تصمیم بگیرد. چنین مطالبهای به روشنی تمایز خود را با سایر اعتراضات چند دهه اخیر مشخص میکند. حذف پوشش و حجاب اجباری تنها یک گام در فرایند پایان دادن به ستم علیه زنان در جامعه ایران است.
جسارت و حضور دختران و زنان در صف نخست این اعتراضات و نقشی که در تجمعهای اعتراضی ایفا میکنند کمتر در اعتراضات گذشته در ایران سابقه داشته است. نمادهای علنی چنین شعار محوری را میتوان در نمایش رقص برای کندن روسری و یا آتش زدن آن دید. تصاویر ویدئویی بسیاری از ایستادن دختران و زنان در برابر جمعیت معترضان و بریدن گیسوان در روز های اخیر منتشر شده که در تاریخ اعتراضات در ایران بیسابقه است.
انتشار چنین تصاویری از زنان در عرصه عمومی، باعث آزاد شدن نیروی بیشتری از زنان در عرصه اجتماعی خواهد شد و به دختران و زنان جسارت خواهد داد که از «حق» خود دفاع کنند. این زنان دیگر حاضر نیستند این زنجیرها را تحمل کنند و اکنون در خیابانها فروریختن زنجیرها را فریاد میزنند.
زنان تنها گروهی نیستند که در کانون این اعتراضات قرار دارند. هرچند آمار مشخصی از آرایش و نیروهای حاضر در دست نیست، اما مشاهدات عینی و تصاویر ویدئویی منتشر شده در اعتراضات اخیر از نقش پرنگ جوانان به ویژه «دهه هشتادیها» حکایت دارد. گروه اجتماعی که تاب تحمل «سبک زندگی» تحمیلی جمهوری اسلامی در عرصه عمومی را ندارد و سابقه ذهنی سرکوب دهههای گذشته را ندارد.
به عبارت دیگر، میتوان گفت زنان، جوانان دهه هشتادی و کسانی که به «سبک زندگی» جمهوری اسلامی اعتراض دارند در کانون اعتراضات اخیر قرار دارند. البته باید از نظر دور نداشت که به دلیل فقدان احزاب سیاسی در ایران، با ورود گروههای اجتماعی دیگر به اعتراضات کنونی، این احتمال وجود دارد که شعارهای کانونی و آرایش این اعتراضات در روزهای آتی دستخوش تغییر شوند.
طی ۹ روز گذشته جغرافیای جدید و متنوعتری از شهرهایی که به اعتراضات میپیوندند، شکل گرفته است. این بار اعتراضات مختص به شهرهای کوچک یا حاشیهنشینها نیست. یا برعکس، این تنها مراکز جمعیتی بزرگ نیستند که شاهد این اعتراضات هستند. مراکز شهری پرجمعیت در ایران از جمله تهران، تبریز، رشت، مشهد، و همچنین مناطق کمجمعیت یا دور از مرکزی مانند دهلران، قشم، کیش نیز شاهد تظاهرات اعتراضی بودند. شهرهای کردستان و آذربایجان غربی نیز همزمان کانون این اعتراضات بودند. به عبارت دیگر، این بار جغرافیای اعتراضی متنوعتر و گستردهتر از اعتراضات بین سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۴۰۰ بود.
این اعتراضات نوعی همبستگی اعتراضی عمومیتری نسبت به اعتراضات گذشته به همراه داشته و دلیل آن را می بایست به محوریت خشم عمومی نسبت به ستم اجتماعی موجود علیه زنان مرتبط دانست. اعتراضات گذشته از توان فراگیری جغرافیایی کمتری برخوردار بودند، چرا که شعارهای محوری آنها احتمال حمایت مناطق دیگر را کاهش میداد.
فعال شدن گسل اجتماعی سنت و مدرنیته
اصرار نظام جمهوری اسلامی برای اجرای سختگیرانه بخش مربوط به «حجاب شرعی» زنان در قانون مجازاتهای اسلامی مصوب سال ۱۳۷۵ طی این مدت اعتراضات پراکندهای را به همراه داشته بود، اما جانباختن مهسا امینی جرقهای به انبار خشم عمومی زد تا گروههای اجتماعی مختلف علیه آن دست به اعتراض بزنند.
جمهوری اسلامی در رویارویی با مطالبات گروههای مختلف اجتماعی تنها یک راه پیش رو قرار داده و آن هم سرکوب بوده است. در سه دهه اخیر اعتراضات متعددی در جامعه روی داده که هریک مطالبهای را داشتهاند، ولی جمهوری اسلامی تنها از خشونت برای پایان دادن به این اعتراضات استفاده کرده است.
گسلها و شکافهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی فرهنگی، قومی، و مذهبی در طول عمر جمهوری اسلامی باعث بسیج سیاسی شدهاند، اما از آنجا که حکومت احزاب سیاسی را کاملاً از عرصه عمومی محو کرده، چنین مطالباتی مسکوت گذاشته شدهاند و کمتر دستاوردی را تثبیت کردهاند. از نخستین روزهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ جامعه شاهد طرح مطالباتی از جمله زنان علیه حجاب، اقلیت قومی برای به رسمیت شناخته شدن، کارگران، معلمان برای حقوق خود بوده است، ولی کمتر این مطالبات به نتیجه رسیدهاند.
اما چرا اعتراضات اخیر میتواند سرنوشت متفاوتی را رقم بزند؟ نظام جمهوری اسلامی در مقابله با مطالبات و خواسته گروههای اجتماعی در گذشته به رغم با مشکلات توانسته بود آنها را سرکوب کند. اما اعتراضات اخیر ریشه در مطالبات و گسل اجتماعی دارد که از پتانسیل گستردهتری برای بسیج سیاسی و اجتماعی برخوردار است که سرکوب آن از توان جمهوری اسلامی خارج است.
اصرار نظام جمهوری اسلامی بر تداوم رویارویی و سرکوب مطالبات اجتماعی حول محور «سبک زندگی» نه تنها باعث عقبنشینی و تضعیف نیروهای پیش برنده اجتماعی آن نمیشود، بلکه ضریب خطاها و اشتباههای «مهلک» این نظام را افزایش خواهد داد.
جان باختن مهسا امینی در بازداشت «گشت ارشاد» جرقهای بود برای بیدار شدن گسل اجتماعی و مطالبات اساسی در جامعه امروز ایران. به عبارت دیگر، در غیاب احزاب سیاسی در ایران، این خود نظام جمهوری اسلامی بود که زمینه همگرایی تمامی گروههای مخالف «سبک زندگی» پیشا مدرن را که حکومت مبلغ آن است، برای حضور در خیابان فراهم کرد.
جمهوری اسلامی به نمادی از یک نظام سیاسی بدل شده که با همه عناصر صورتبندی اجتماعی مدرن در جنگ است. بنابراین، گستره اجتماعی معترضان به نظام جمهوری اسلامی این بار بسیار گستردهتر و متنوعتر از تمامی اعتراضات قبلی است و سرکوب آن باعث خاموشی این مطالبات نخواهد شد. بلکه حضور در خیابانها باعث خواهد شد پنجره برای ورود دیگر گروههای اجتماعی برای طرح مطالباتشان فراهم شود.
دیکتاتورها با اشتباهات خود جرقه رویدادهایی را میزنند که قادر نیستند آن را جمع کنند. اشتباهاتی که مردم لب جان رسیده را وادار میکند دست به اقدام بزنند، حتی اگر بدانند شانس کمی برای موفقیت اقدام آنها وجود دارد. اما وقتی افراد در خیابان به اعتراض میپیوند دیگر فرد نیستند، بلکه بخشی از توده بزرگی هستند که هدف مشترکی را دنبال میکنند. جانباختن مهسا جرقه فعال شدن تحولی اجتماعی را زده که پتانسیل ایجاد تغییر برای گذار از «سبک زندگی» سنتی/پیشا مدرن را در عرصه عمومی ایران دارد.