خندیدن یک گروه جوان در پارک به درگیری و قتل ختم شد

پسرجوانی که در یک درگیری خونین در پارک نهج‌البلاغه تهران مرتکب قتل شده است، محاکمه شد. این متهم جوان هرچند اتهامش را قبول کرد، اما گفت قصدی برای قتل نداشته و برای دفاع از خودش مرتکب چنین کاری شده است.

بر اساس محتویات پرونده، این قتل یک سال قبل در پارک نهج‌البلاغه اتفاق افتاد و مأموران پلیس با تماس تلفنی شهروندان در جریان آن قرار گرفتند. وقتی پلیس در محل حاضر شد، تکنیسین‌های اورژانس نیز حضور داشتند و اعلام کردند جوان زخمی جانش را از دست داده است.


به این ترتیب سعید که ضارب بود و در محل حضور داشت، بازداشت شد و جوان فوتی هم به پزشکی قانونی انتقال یافت. سپس تحقیقات درخصوص این قتل آغاز شد. یکی از اقوام جوان کشته‌شده گفت: من و پارسا با هم فامیل هستیم و به همراه تعدادی از دوستانمان برای تفریح به پارک آمده بودیم و دورهم بودیم.

کمی آن‌طرف‌تر از ما چند جوان نشسته بودند که خیلی سروصدا می‌کردند و با کارهایشان مزاحم ما بودند. پارسا به آن‌ها اعتراض کرد. آن‌ها به پارسا حمله کردند و درگیری بالا گرفت. سعید با پارسا گلاویز شد و بعد هم با واردکردن ضربه بر بدنش او را مجروح و فرار کرد.

من و یکی از دوستانم به نام میثم دنبال سعید دویدیم و او را گرفتیم، هم‌زمان به اورژانس هم تلفن کردیم. خون زیادی از پارسا رفته بود و بی‌حال روی زمین افتاده بود. وقتی تکنیسین‌های اورژانس آمدند، گفتند کار از کار گذشته و او فوت کرده است.

سعید نیز مورد بازجویی قرار گرفت. او گفت: من قصد کشتن نداشتم، پارسا بود که به من حمله کرد و من هم از خودم دفاع کردم. با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.

در جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، ابتدا کیفرخواست علیه متهم خوانده شد. در ادامه اولیای دم در جایگاه قرار گرفتند و درخواست صدور حکم قصاص کردند و گفتند حاضر به گذشت نیستند.

وقتی نوبت به متهم رسید، او اتهام قتل را قبول کرد، اما گفت برای دفاع از خودش این کار را کرده است. سعید گفت: من و دوستانم در پارک نشسته بودیم و کمی آن‌طرف‌تر از ما هم پارسا و دوستانش بودند. ما صحبت می‌کردیم و می‌خندیدیم که پارسا عصبانی شد و سراغ ما آمد. او گفت صدای شما بلند است و ما را اذیت می‌کند، نباید بخندید.

من هم گفتم شما هم آواز می‌خوانید و صدای شما هم بلند است. اینجا پارک است کسی نمی‌تواند بگوید چرا صدا بلند است. پارسا گفت بروید آن‌طرف‌تر بنشینید. من قبول نکردم و گفتم این کار را نمی‌کنیم و به شما مربوط نیست. درگیری بالا گرفت و پارسا به من حمله کرد و یکی از اقوامش به نام شروین که به‌عنوان شاهد هم شهادت داده است، جلو آمد تا به حمایت از پارسا من و دوستانم را بزند.

متهم ادامه داد: شروین به ما حمله کرد و پارسا هم چاقو کشید، من با پارسا گلاویز شدم و چاقو را از او گرفتم. پارسا دوباره به من حمله و این بار سعی کرد چاقو را از من بگیرد. می‌خواست مرا بزند. هم عصبانی بود هم زورش از من بیشتر بود.

همین‌طور که با هم گلاویز بودیم، من تقریبا مطمئن بودم اگر چاقو دست پارسا باشد مرا می‌کشد؛ به همین دلیل یک ضربه به او زدم و فرار کردم. متهم گفت: بعد از آن شروین و چند نفر دیگر دنبال من دویدند و مرا گرفتند و بالای سر پارسا بردند و همان موقع بود که پارسا از حال رفت. با اورژانس تماس گرفتیم، اما وقتی تکنیسین‌ها آمدند گفتند او فوت کرده است.

من ضربه را به پای پارسا زدم که نتواند دنبالم بیاید و من فرار کنم. ضربه را به قصد کشتن نزدم، فکر می‌کردم اگر پایش را مجروح کنم او دیگر نمی‌تواند دنبال من بیاید و من و دوستم فرار می‌کنیم. نمی‌دانستم او می‌میرد و اصلا نمی‌دانستم پا جای حساس بدن محسوب می‌شود.

پسر جوان در ادامه دفاعیاتش به هیئت قضات دادگاه کیفری استان تهران گفت: اگر شروین در درگیری دخالت نمی‌کرد، پارسا هم چاقو نمی‌کشید. چون شروین آمد و به سمت ما حمله کرد، پارسا هم چاقو کشید. آن‌ها فکر کردند می‌توانند ما را بزنند.

در‌حالی‌که در مرحله اول درگیری تمام شده بود، شروین بود که دوباره حمله کرد و دعوا شروع شد. در ادامه جلسه دادگاه، وکیل‌مدافع متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: موکل من اتهام وارد‌آوردن ضربه را قبول کرده است. اما نکته اینجاست که پا از نظر عموم مردم نقطه حساس محسوب نمی‌شود و او نمی‌دانسته است که اگر ضربه را به پا بزند ممکن است پارسا فوت کند.

اگر او قصد قتل داشت ضربه را به سینه یا شاهرگ می‌زد. او ضربه را به پا زده تا پارسا را ناکار کند و او نتواند دنبالش برود و همین هم نشان می‌دهد او واقعیت را می‌گوید. او قصد قتل نداشته و برای دفاع از خودش این کار را کرده است. در ادامه متهم یک بار دیگر برای بیان آخرین دفاع در جایگاه قرار گرفت.

او گفت: من از اولیای دم به‌خاطر اتفاقی که افتاده است عذرخواهی می‌کنم و درخواست بخشش دارم. من فرزند آن‌ها را نمی‌شناختم و کینه‌ای هم نداشتم. ضربه‌ای هم که زدم به قصد کشتن نزدم. از اتفاقی که افتاده است به‌شدت زجر می‌کشم و درخواست بخشش دارم. با پایان جلسه دادگاه، هیئت قضات شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران برای تصمیم‌گیری و صدور رأی وارد شور شدند.
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.