شعار مرگ بر خامنه ای ، لعنت بر خمینی از بلندگوهای بازار رضای مشهد(۲۰ بهمن۱۴۰۰)

[::vg2000 - اسلو، نروژ::]. چطوری نمیزاری؟ خود ایران که هیچ چند تا کشور دور و‌بر ایران هم نمی‌تونی بری ,بری تو گونی ت می‌کنند میبرنت ایران جرت میدن نمونش جمشید شارمهد , لابد از اسلو میخای حمله کنی ؟ بکپ باووو٫

ملتی افتاده و زار و زبون - گرگ بیرون دارد و گرگ درون - حلقه حلقه گرگ پیرامون ما - سیرشان هرگز نسازد خون ما - گر چنین بر ما بزرگی می کنند - بره می بینند و گرگی می کنند - گفت دانایی که گرگی خیره سر - هست پنهان در نهاد هر بشر - لاجرم جاریست پیکاری سترگ - روز و شب ما بین این انسان و گرگ - زور بازو چاره ی این گرگ نیست - صاحب اندیشه داند چاره چیست - ای بسا انسان رنجور پریش - سخت پیچیده گلوی گرگ خویش - هر که با گرگش مدارا می کند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - مردمان گر یکدگر را می درند - گرگ هاشان رهنما و رهبرند - آن ستمکاران که با هم محرمند - گرگ هاشان آشنایان همند - در جوانی جان گرگت را بگیر - وای اگر این گرگ گردد با تو پیر - روز پیری گرچه باشی همچو شیر - ناتوانی در مصاف گرگ پیر - هر که گرگش را در اندازد به خاک - رفته رفته می شود انسان پاک - وان که از گرگش خورد هر دم شکست - گرچه انسان می نماید گرگ هست - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا میکند. شعر از فریدون مشیری با صدای زیبای داریوش اقبالی تقدیم به انسانهایی آزاده

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. چی شد قجر جان یک کم حالت بد شد؟ شمشیر مغول را غلاف کن، چون زنگ زده است، بوی دموکراسی و قدرت مردم به دماغت خورد، خواجه قجر شدی که روغن فروش محله شان را توی دیگ روغن جوشاند، انهم بخاطر هیچ و پوچ، یا نادر دیوانه که نصف مردم را کور کرد، و اسماعیل صفوی که صدها هزار آدم بیگناه را به جرم اینکه دین دیگری داشتند سر برید، من اگر نادانم، افتخار می کنم که نادانم، اگر نوکر بودم که نبودم، باز هم افتخار می کنم که شغل پایینی دارم، ولی لات بازی را دوست ندارم، بخصوص از مغولی که از شنیدن کلمه ی دموکراسی بیهوش می شود، و با کاهگل باید بهوش بیاید، چه برسد به اینکه جلو هشتاد میلیون ایرانی بایستد و تهدید به انتقام کند، دوران خلخالی و قجر سپری شد،

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. فکر می کنی ما تاریخ را نخوانده ایم، تنها حرفی که برای گفتن داری این است که »زمان شاه« چنین بودیم و چنان، هر جور بودیم به تو ربطی نداشت، ما ایرانیان دوست داشتیم رژیم را عوض کنیم، تاریخ راه همواری نیست، حالا هم راهی را که باید رفت خواهیم رفت، باز هم به تو ربطی ندارد، بلکه هشتاد میلیون ایرانی باید تعیین کنند، فکر می کنی تیمور لنگ ادم بود؟

[::جنابِ سروان - مونرآل، کانادا::]. استاد آهنگ #به شیوه باران از گیتی# رو یادتون هست.

[::جنابِ سروان - مونرآل، کانادا::]. استاد آهنگ #به شیوه باران از گیتی# رو یادتون هست.

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. فکر می کنی ما تاریخ را نخوانده ایم، تنها حرفی که برای گفتن داری این است که »زمان شاه« چنین بودیم و چنان، هر جور بودیم به تو ربطی نداشت، ما ایرانیان دوست داشتیم رژیم را عوض کنیم، تاریخ راه همواری نیست، حالا هم راهی را که باید رفت خواهیم رفت، باز هم به تو ربطی ندارد، بلکه هشتاد میلیون ایرانی باید تعیین کنند، فکر می کنی تیمور لنگ ادم بود؟

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. چی شد قجر جان یک کم حالت بد شد؟ شمشیر مغول را غلاف کن، چون زنگ زده است، بوی دموکراسی و قدرت مردم به دماغت خورد، خواجه قجر شدی که روغن فروش محله شان را توی دیگ روغن جوشاند، انهم بخاطر هیچ و پوچ، یا نادر دیوانه که نصف مردم را کور کرد، و اسماعیل صفوی که صدها هزار آدم بیگناه را به جرم اینکه دین دیگری داشتند سر برید، من اگر نادانم، افتخار می کنم که نادانم، اگر نوکر بودم که نبودم، باز هم افتخار می کنم که شغل پایینی دارم، ولی لات بازی را دوست ندارم، بخصوص از مغولی که از شنیدن کلمه ی دموکراسی بیهوش می شود، و با کاهگل باید بهوش بیاید، چه برسد به اینکه جلو هشتاد میلیون ایرانی بایستد و تهدید به انتقام کند، دوران خلخالی و قجر سپری شد،

ملتی افتاده و زار و زبون - گرگ بیرون دارد و گرگ درون - حلقه حلقه گرگ پیرامون ما - سیرشان هرگز نسازد خون ما - گر چنین بر ما بزرگی می کنند - بره می بینند و گرگی می کنند - گفت دانایی که گرگی خیره سر - هست پنهان در نهاد هر بشر - لاجرم جاریست پیکاری سترگ - روز و شب ما بین این انسان و گرگ - زور بازو چاره ی این گرگ نیست - صاحب اندیشه داند چاره چیست - ای بسا انسان رنجور پریش - سخت پیچیده گلوی گرگ خویش - هر که با گرگش مدارا می کند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - مردمان گر یکدگر را می درند - گرگ هاشان رهنما و رهبرند - آن ستمکاران که با هم محرمند - گرگ هاشان آشنایان همند - در جوانی جان گرگت را بگیر - وای اگر این گرگ گردد با تو پیر - روز پیری گرچه باشی همچو شیر - ناتوانی در مصاف گرگ پیر - هر که گرگش را در اندازد به خاک - رفته رفته می شود انسان پاک - وان که از گرگش خورد هر دم شکست - گرچه انسان می نماید گرگ هست - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا میکند. شعر از فریدون مشیری با صدای زیبای داریوش اقبالی تقدیم به انسانهایی آزاده

[::vg2000 - اسلو، نروژ::]. چطوری نمیزاری؟ خود ایران که هیچ چند تا کشور دور و‌بر ایران هم نمی‌تونی بری ,بری تو گونی ت می‌کنند میبرنت ایران جرت میدن نمونش جمشید شارمهد , لابد از اسلو میخای حمله کنی ؟ بکپ باووو٫

[::vg2000 - اسلو، نروژ::]. چطوری نمیزاری؟ خود ایران که هیچ چند تا کشور دور و‌بر ایران هم نمی‌تونی بری ,بری تو گونی ت می‌کنند میبرنت ایران جرت میدن نمونش جمشید شارمهد , لابد از اسلو میخای حمله کنی ؟ بکپ باووو٫

ملتی افتاده و زار و زبون - گرگ بیرون دارد و گرگ درون - حلقه حلقه گرگ پیرامون ما - سیرشان هرگز نسازد خون ما - گر چنین بر ما بزرگی می کنند - بره می بینند و گرگی می کنند - گفت دانایی که گرگی خیره سر - هست پنهان در نهاد هر بشر - لاجرم جاریست پیکاری سترگ - روز و شب ما بین این انسان و گرگ - زور بازو چاره ی این گرگ نیست - صاحب اندیشه داند چاره چیست - ای بسا انسان رنجور پریش - سخت پیچیده گلوی گرگ خویش - هر که با گرگش مدارا می کند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - مردمان گر یکدگر را می درند - گرگ هاشان رهنما و رهبرند - آن ستمکاران که با هم محرمند - گرگ هاشان آشنایان همند - در جوانی جان گرگت را بگیر - وای اگر این گرگ گردد با تو پیر - روز پیری گرچه باشی همچو شیر - ناتوانی در مصاف گرگ پیر - هر که گرگش را در اندازد به خاک - رفته رفته می شود انسان پاک - وان که از گرگش خورد هر دم شکست - گرچه انسان می نماید گرگ هست - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا میکند. شعر از فریدون مشیری با صدای زیبای داریوش اقبالی تقدیم به انسانهایی آزاده

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. چی شد قجر جان یک کم حالت بد شد؟ شمشیر مغول را غلاف کن، چون زنگ زده است، بوی دموکراسی و قدرت مردم به دماغت خورد، خواجه قجر شدی که روغن فروش محله شان را توی دیگ روغن جوشاند، انهم بخاطر هیچ و پوچ، یا نادر دیوانه که نصف مردم را کور کرد، و اسماعیل صفوی که صدها هزار آدم بیگناه را به جرم اینکه دین دیگری داشتند سر برید، من اگر نادانم، افتخار می کنم که نادانم، اگر نوکر بودم که نبودم، باز هم افتخار می کنم که شغل پایینی دارم، ولی لات بازی را دوست ندارم، بخصوص از مغولی که از شنیدن کلمه ی دموکراسی بیهوش می شود، و با کاهگل باید بهوش بیاید، چه برسد به اینکه جلو هشتاد میلیون ایرانی بایستد و تهدید به انتقام کند، دوران خلخالی و قجر سپری شد،

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. فکر می کنی ما تاریخ را نخوانده ایم، تنها حرفی که برای گفتن داری این است که »زمان شاه« چنین بودیم و چنان، هر جور بودیم به تو ربطی نداشت، ما ایرانیان دوست داشتیم رژیم را عوض کنیم، تاریخ راه همواری نیست، حالا هم راهی را که باید رفت خواهیم رفت، باز هم به تو ربطی ندارد، بلکه هشتاد میلیون ایرانی باید تعیین کنند، فکر می کنی تیمور لنگ ادم بود؟

[::جنابِ سروان - مونرآل، کانادا::]. استاد آهنگ #به شیوه باران از گیتی# رو یادتون هست.

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. فکر می کنی ما تاریخ را نخوانده ایم، تنها حرفی که برای گفتن داری این است که »زمان شاه« چنین بودیم و چنان، هر جور بودیم به تو ربطی نداشت، ما ایرانیان دوست داشتیم رژیم را عوض کنیم، تاریخ راه همواری نیست، حالا هم راهی را که باید رفت خواهیم رفت، باز هم به تو ربطی ندارد، بلکه هشتاد میلیون ایرانی باید تعیین کنند، فکر می کنی تیمور لنگ ادم بود؟

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. چی شد قجر جان یک کم حالت بد شد؟ شمشیر مغول را غلاف کن، چون زنگ زده است، بوی دموکراسی و قدرت مردم به دماغت خورد، خواجه قجر شدی که روغن فروش محله شان را توی دیگ روغن جوشاند، انهم بخاطر هیچ و پوچ، یا نادر دیوانه که نصف مردم را کور کرد، و اسماعیل صفوی که صدها هزار آدم بیگناه را به جرم اینکه دین دیگری داشتند سر برید، من اگر نادانم، افتخار می کنم که نادانم، اگر نوکر بودم که نبودم، باز هم افتخار می کنم که شغل پایینی دارم، ولی لات بازی را دوست ندارم، بخصوص از مغولی که از شنیدن کلمه ی دموکراسی بیهوش می شود، و با کاهگل باید بهوش بیاید، چه برسد به اینکه جلو هشتاد میلیون ایرانی بایستد و تهدید به انتقام کند، دوران خلخالی و قجر سپری شد،

ملتی افتاده و زار و زبون - گرگ بیرون دارد و گرگ درون - حلقه حلقه گرگ پیرامون ما - سیرشان هرگز نسازد خون ما - گر چنین بر ما بزرگی می کنند - بره می بینند و گرگی می کنند - گفت دانایی که گرگی خیره سر - هست پنهان در نهاد هر بشر - لاجرم جاریست پیکاری سترگ - روز و شب ما بین این انسان و گرگ - زور بازو چاره ی این گرگ نیست - صاحب اندیشه داند چاره چیست - ای بسا انسان رنجور پریش - سخت پیچیده گلوی گرگ خویش - هر که با گرگش مدارا می کند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - مردمان گر یکدگر را می درند - گرگ هاشان رهنما و رهبرند - آن ستمکاران که با هم محرمند - گرگ هاشان آشنایان همند - در جوانی جان گرگت را بگیر - وای اگر این گرگ گردد با تو پیر - روز پیری گرچه باشی همچو شیر - ناتوانی در مصاف گرگ پیر - هر که گرگش را در اندازد به خاک - رفته رفته می شود انسان پاک - وان که از گرگش خورد هر دم شکست - گرچه انسان می نماید گرگ هست - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا میکند. شعر از فریدون مشیری با صدای زیبای داریوش اقبالی تقدیم به انسانهایی آزاده

[::vg2000 - اسلو، نروژ::]. چطوری نمیزاری؟ خود ایران که هیچ چند تا کشور دور و‌بر ایران هم نمی‌تونی بری ,بری تو گونی ت می‌کنند میبرنت ایران جرت میدن نمونش جمشید شارمهد , لابد از اسلو میخای حمله کنی ؟ بکپ باووو٫

[::جنابِ سروان - مونرآل، کانادا::]. استاد آهنگ #به شیوه باران از گیتی# رو یادتون هست.

[::جنابِ سروان - مونرآل، کانادا::]. استاد آهنگ #به شیوه باران از گیتی# رو یادتون هست.

[::vg2000 - اسلو، نروژ::]. چطوری نمیزاری؟ خود ایران که هیچ چند تا کشور دور و‌بر ایران هم نمی‌تونی بری ,بری تو گونی ت می‌کنند میبرنت ایران جرت میدن نمونش جمشید شارمهد , لابد از اسلو میخای حمله کنی ؟ بکپ باووو٫

ملتی افتاده و زار و زبون - گرگ بیرون دارد و گرگ درون - حلقه حلقه گرگ پیرامون ما - سیرشان هرگز نسازد خون ما - گر چنین بر ما بزرگی می کنند - بره می بینند و گرگی می کنند - گفت دانایی که گرگی خیره سر - هست پنهان در نهاد هر بشر - لاجرم جاریست پیکاری سترگ - روز و شب ما بین این انسان و گرگ - زور بازو چاره ی این گرگ نیست - صاحب اندیشه داند چاره چیست - ای بسا انسان رنجور پریش - سخت پیچیده گلوی گرگ خویش - هر که با گرگش مدارا می کند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - مردمان گر یکدگر را می درند - گرگ هاشان رهنما و رهبرند - آن ستمکاران که با هم محرمند - گرگ هاشان آشنایان همند - در جوانی جان گرگت را بگیر - وای اگر این گرگ گردد با تو پیر - روز پیری گرچه باشی همچو شیر - ناتوانی در مصاف گرگ پیر - هر که گرگش را در اندازد به خاک - رفته رفته می شود انسان پاک - وان که از گرگش خورد هر دم شکست - گرچه انسان می نماید گرگ هست - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا می کند - هر که با گرگش مدارا میکند - خلق و خوی گرگ پیدا میکند. شعر از فریدون مشیری با صدای زیبای داریوش اقبالی تقدیم به انسانهایی آزاده

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. چی شد قجر جان یک کم حالت بد شد؟ شمشیر مغول را غلاف کن، چون زنگ زده است، بوی دموکراسی و قدرت مردم به دماغت خورد، خواجه قجر شدی که روغن فروش محله شان را توی دیگ روغن جوشاند، انهم بخاطر هیچ و پوچ، یا نادر دیوانه که نصف مردم را کور کرد، و اسماعیل صفوی که صدها هزار آدم بیگناه را به جرم اینکه دین دیگری داشتند سر برید، من اگر نادانم، افتخار می کنم که نادانم، اگر نوکر بودم که نبودم، باز هم افتخار می کنم که شغل پایینی دارم، ولی لات بازی را دوست ندارم، بخصوص از مغولی که از شنیدن کلمه ی دموکراسی بیهوش می شود، و با کاهگل باید بهوش بیاید، چه برسد به اینکه جلو هشتاد میلیون ایرانی بایستد و تهدید به انتقام کند، دوران خلخالی و قجر سپری شد،

[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. فکر می کنی ما تاریخ را نخوانده ایم، تنها حرفی که برای گفتن داری این است که »زمان شاه« چنین بودیم و چنان، هر جور بودیم به تو ربطی نداشت، ما ایرانیان دوست داشتیم رژیم را عوض کنیم، تاریخ راه همواری نیست، حالا هم راهی را که باید رفت خواهیم رفت، باز هم به تو ربطی ندارد، بلکه هشتاد میلیون ایرانی باید تعیین کنند، فکر می کنی تیمور لنگ ادم بود؟