مریلا زارعی در نقش مهدعلیا
رأی دهید
دیدگاه خوانندگان
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
روزی مهدعلیا که به فسق و فجور معروف بود یک درشکه چی را با دماغ بسیار بزرگ می بیند و از پیشکار خودش می خواهد که شب هنگام درشکه چی را به بالین او ببرد. شب هنگام درشکه چی لخت شده و علیاحضرت خیاری نازک و قلمی را میبیند. مهدعلیا بلافاصله شدیدا خشمگین شده و جلاد را صدا میکند و فرمان میدهد تا بینی درشکه چی را از بیخ ببرد. درشکه چی به التماس می افتد و علت می پرسد و مهدعلیا پاسخ میدهد که: دماغت شهادت دروغ داده است!
یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۷
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
روزی مهدعلیا که به فسق و فجور معروف بود یک درشکه چی را با دماغ بسیار بزرگ می بیند و از پیشکار خودش می خواهد که شب هنگام درشکه چی را به بالین او ببرد. شب هنگام درشکه چی لخت شده و علیاحضرت خیاری نازک و قلمی را میبیند. مهدعلیا بلافاصله شدیدا خشمگین شده و جلاد را صدا میکند و فرمان میدهد تا بینی درشکه چی را از بیخ ببرد. درشکه چی به التماس می افتد و علت می پرسد و مهدعلیا پاسخ میدهد که: دماغت شهادت دروغ داده است!
یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۷
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
روزی مهدعلیا که به فسق و فجور معروف بود یک درشکه چی را با دماغ بسیار بزرگ می بیند و از پیشکار خودش می خواهد که شب هنگام درشکه چی را به بالین او ببرد. شب هنگام درشکه چی لخت شده و علیاحضرت خیاری نازک و قلمی را میبیند. مهدعلیا بلافاصله شدیدا خشمگین شده و جلاد را صدا میکند و فرمان میدهد تا بینی درشکه چی را از بیخ ببرد. درشکه چی به التماس می افتد و علت می پرسد و مهدعلیا پاسخ میدهد که: دماغت شهادت دروغ داده است!
یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۷
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
روزی مهدعلیا که به فسق و فجور معروف بود یک درشکه چی را با دماغ بسیار بزرگ می بیند و از پیشکار خودش می خواهد که شب هنگام درشکه چی را به بالین او ببرد. شب هنگام درشکه چی لخت شده و علیاحضرت خیاری نازک و قلمی را میبیند. مهدعلیا بلافاصله شدیدا خشمگین شده و جلاد را صدا میکند و فرمان میدهد تا بینی درشکه چی را از بیخ ببرد. درشکه چی به التماس می افتد و علت می پرسد و مهدعلیا پاسخ میدهد که: دماغت شهادت دروغ داده است!
یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۷
۸۲
گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
روزی مهدعلیا که به فسق و فجور معروف بود یک درشکه چی را با دماغ بسیار بزرگ می بیند و از پیشکار خودش می خواهد که شب هنگام درشکه چی را به بالین او ببرد. شب هنگام درشکه چی لخت شده و علیاحضرت خیاری نازک و قلمی را میبیند. مهدعلیا بلافاصله شدیدا خشمگین شده و جلاد را صدا میکند و فرمان میدهد تا بینی درشکه چی را از بیخ ببرد. درشکه چی به التماس می افتد و علت می پرسد و مهدعلیا پاسخ میدهد که: دماغت شهادت دروغ داده است!
یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۷