قتل همسر در برابر چشمان پسر ۹ ساله اش
رأی دهید
او دهم آذر امسال بعداز جنایت راهی تهران شد تا یکی از اقوامش را ملاقات کند اما ماموران در تعقیبش بودند و یک روز بعد از جنایت در خانهای در محله نبرد تهران شناسایی و بازداشتش کردند. او وقتی به اداره پلیسآگاهی منتقل شد درجریان تحقیقات گفت ؛ هنوز نمیتواند باور کند همسرش را کشتهاست. متهم درباره انگیزهاش مدعی شد همسرش به وی خیانت کرده و به همین دلیل با او درگیر شده و این جنایت رقم خوردهاست.
با هم اختلاف داشتید؟
۱۲سال با هم زندگی کردیم و ثمره زندگی مان یک پسر ۹ ساله است. عاشق هم بودیم و اختلافهای جزئی داشتیم. هیچگاه فکر نمیکردم این طور درگیر شویم. دامنه اختلافهایمان را خواهرش شعلهور کرد.
چرا؟
او از شوهرش جدا شدهبود و مستقل زندگی میکرد. رفت و آمد با این خواهرش، زندگیمان را برهم زد. خواهرش مدام تحریکش میکرد از من طلاق بگیرد و میخواست زندگیمان را نابود کند که سرانجام به هدفش رسید.
از آشنایی با همسرت بگو
از طریق عموی همسرم که با خانوادهام رفت و آمد داشت، با هم آشنا شدیم. من مجرد بودم اما او از شوهرش طلاق گرفته و دختری دوساله داشت. خانوادهام با این ازدواج مخالف بودند اما وقتی پیبردند عاشق این زن هستم، قبول کردند و ازدواج کردیم. حتی از دخترش مثل بچه خودم نگهداری میکردم. همه زندگیام در دست این زن بود. آنقدر به او اعتمادداشتم که این همه بلا برسرم آمد.
بعد چه شد؟
او در یک سال گذشته با تحریک یکی از نزدیکانش، چند بار قهر کرد و نزد خانوادهاش رفت.حتی چند بار شکایت کرد و مرا به دادگاه خانواده کشاند و میخواست ۴۲ میلیون تومان نفقه سالهای زندگی با من را بگیرد که دادگاه با اسناد و مدارکی که ارائه دادم، پی برد همیشه نفقه دادهام و شکایتش رد شد. سرانجام به خانه بازگشت اما این بار پای خیانت را به زندگیمان بازکرد.
چرا طلاقش ندادی؟
چون بچهها را دوست داشتم و آیندهشان برایم مهم بود و نمیخواستم طلاق بگیرم و زندگی آنها از بین برود.
چطورفهمیدی خیانت کرده؟
از گوشه و کنار میشنیدم همسرم با مردی در ارتباط است. آن مرد طلاق گرفته و تنها بود. اول باورم نمی شد. با همسرم حرف زدم که میگفت اشتباه میکنم و حرفهای مردم دروغ است. شماره تلفن خانه را بررسی کردم و فهمیدم ماجرا واقعیت دارد و تلفنی با مردی غریبه در ارتباط است.
چرا او را کشتی؟
قصد نداشتم همسرم را به قتل برسانم. فقط میخواستم از زبان خودش بشنوم. هدفم کشتن مردی بود که همسرم را فریب داده و با او همراه شدهبود. آن روز چاقو همراه داشتم و با زنم درگیر شدم. در خیابان تهدیدش کردم و به این خیانت اعتراف کرد. با شنیدن این جمله دنیا بر سرم آوار شد و با چاقو ضربههایی به او زدم. پسرم آمد و شاهد جنایت بود وگریه میکرد.
بعد چه کردی؟
فکر کردم زنده بماند اما ساعاتی بعد فهمیدم مردهاست که پشیمان شدم. دنبال مردی رفتم که با او در ارتباط بود اما پیدایش نکردم. با سوارشدن به خودرویم راهی تهران شدم. در مسیر رودبار از ترس اینکه دستگیر شوم، درحاشیه جاده خودرو را گذاشتم و با اتوبوس به تهران آمدم.
چرا تهران؟
عمهام را از مادرم بیشتر دوست داشتم، او زن مهربانی بود. رفتم خانهاش با او حرف زدم و گفتم حلالم کند، همسرم را کشتهام. خواست تسلیم شوم که گفتم آمدم قبل از تسلیمشدن او را برای آخرین بار ببینم. روز بعد ماموران آمدند و بازداشت شدم.
پشیمانی؟
همسرم را دوست داشتم. نمیدانم کجای زندگی دچار اشتباه شدم که این طور تاوان دادم. از بچههایم میخواهم مرا ببخشند.