برادرکشی برای فروش خانه پدری
رأی دهید
متهم یک سال قبل در درگیری با برادرش به نام فریبرز او را که به گفته خودش معلولیت داشت به قتل رساند و بازداشت شد.
این پرونده با تماس تلفنی یکی از اعضای خانواده فریبرز به جریان افتاد و مأموران در جریان درگیری منجر به مرگ قرار گرفتند. زمانی که پلیس به محل رسید مردی به نام فرهاد خودش را تسلیم پلیس کرد و گفت او مرتکب قتل شده و برادرش فریبرز را کشته است.
با انتقال جسد به پزشکی قانونی، فرهاد نیز به بازداشتگاه منتقل شد و مورد بازجویی قرار گرفت. او به قتل برادرش اعتراف و جزئیات را تشریح کرد و گفت بهخاطر عصبانیت و به صورت اتفاقی برادرش را به قتل رسانده است.
با صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و سپس اولیای دم در جایگاه قرار گرفتند و بدون قید و شرط اعلام گذشت کردند.
وقتی متهم در جایگاه قرار گرفت اتهام را قبول کرد و گفت: من قبول دارم برادرم را کشتم، اما به عمد این کار را نکردم.
متهم گفت: ۳۰ سال قبل موقع زایمان مادرم متوجه شدیم او دوقلو باردار بوده است. مادرم تا زمان زایمان این موضوع را نمیدانست و، چون مراقبتهای پزشکی هم از او انجام نشده بود، او نمیدانست باید منتظر دو فرزند باشد.
ابتدا خواهرم به دنیا آمد و بعد پزشکان متوجه شدند نوزاد دیگری هم در شکم مادرم است، اما، چون دیر متوجه شدند و بچه دیر به دنیا آمد دچار آسیب مغزی و آسیب در پرده گوش شد. این موضوع برادرم را به یک معلول تبدیل کرد.
خواهرم سالم بود و زندگی خوبی داشت، اما برادرم بهدلیل معلولیتی که داشت خیلی به ما آسیب میزد. او نتوانست به مدرسه برود و درس بخواند. کمکم تبدیل به یک شرور شد. متهم گفت: ما هشت خواهر و برادر بودیم و پدرم با پول کارگری ما را بزرگ کرد و خیلی سختی کشید.
حضور برادرم وضعیت را برای همه ما سختتر میکرد و همه آزار میدیدیم. سختیهای زندگی باعث شد من به سمت اعتیاد بروم و بیچاره شوم. برای اینکه دوباره به زندگی برگردم به کمپ ترک اعتیاد رفتم و در آنجا بهخاطر اینکه دعوا کردم دچار نقص عضو شدم، بااینحال تاکسی خریدم و کار میکردم و زندگیام را اداره میکردم و خرج زن و بچهام را میدادم.
پدرم پیر شده بود و برادرم هر روز زندگی را بیشتر برای همه سخت میکرد تا اینکه متوجه شدم او به فساد کشیده شده است. در کوچه پشتی خانه ما، خانهای بود که افراد معلومالحال به آنجا رفتوآمد داشتند. آن خانه متعلق به دوست برادرم بود و دوست برادرم باعث شده بود تا فریبرز هم به فساد کشیده شود و آبروی پدرم را در محل ببرد.
این موضوع خیلی من را ناراحت میکرد. روز حادثه سر این موضوع با برادرم درگیر شدیم و او مرا زد. پسرم به هواداری من جلو آمد و برادرم را هل داد و برادرم روی ماشین من که در پارکینگ بود افتاد. فریبرز بلند شد و به پسرم حمله کرد و من برای نجات جان پسرم به او چند ضربه چاقو زدم که باعث مرگش شد. من قصد کشتن برادرم را نداشتم و فقط میخواستم او را از پسرم دور کنم.
بعد از گفتههای متهم، وکیلمدافع او در جایگاه قرار گرفت و دفاعیات خود را مطرح کرد. در پایان هیئت قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند و متهم را به ۱۰ سال حبس محکوم کردند. رأی صادره در دیوان عالی کشور مورد بررسی قرار گرفت، اما تأیید نشد. با نقض حکم، پرونده برای رسیدگی این بار به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
وقت رسیدگی تعیین شد و فرهاد برای محاکمه به دادگاه رفت. در جلسه محاکمه بعد از اینکه کیفرخواست خوانده شد و با توجه به اینکه اولیای دم رضایت داده بودند، متهم یک بار دیگر از خود دفاع کرد. او گفت: من اتهام قتل را قبول کردم، اما توضیح دادم که قتل به عمد نبوده است.
برادرم میخواست خانه پدرم را بفروشد و مادر و پدرم را سر پیری آواره کند. او با همه دعوا میکرد. همیشه همه ما را اذیت میکرد و عذاب میداد. به خانه فساد رفتوآمد داشت و آبروی پدرم را که با کارگری و تنگدستی همه ما را بزرگ کرده، برده بود.
من به همین خاطر با او درگیر شدم، اما قصدم کشتن او نبود. اگر به پسرم حمله نمیکرد اصلا دعوا همانجا تمام شده بود، اما او به پسرم حمله کرد و اگر من او را نمیزدم پسرم را میکشت.
در این هنگام قاضی از متهم پرسید: آیا برادرت چاقو داشت؟
متهم گفت: خیر او با مشت به پسرم حمله کرد.
قاضی گفت: پس چطور مدعی هستی اگر چاقو نمیزدی پسرت را میکشت؟ کسی که چاقو داشت تو بودی نه برادرت.
سپس متهم گفت: من تأکید کردم که قصد کشتن برادرم را نداشتم و فقط برای دفاع از پسرم به او چاقو زدم و فکر هم نمیکردم که این ضربات کشنده باشد.
بعد از گفتههای متهم، وکیلمدافع او در جایگاه قرار گرفت و خواستار تخفیف در مجازات متهم شد. در پایان هیئت قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.